آمارگیر وبلاگ

اوقات شرعی

تاریخچه کرهرود همراه با شهدای Kerahroud

کرج ابودلف کرهرود امروزی

کرج ابودلف

بخش عمده شهرت ابودلف به خاطر شهری است به نام کره یا کرج که وی آبادش ساخت و به نام وی کرج ابودلف نامیده شد. به همین سبب است که وی را کرجی می‌خوانند. گویند این شهر را ادریس ابن معقل بنا نهاد، عیسی بن ادریس توسعه اش داد و ابودلف آن را به کمال رساند

کرهرود فعلی همان کرج ابودلف است که در واقع از دید پژوهشگران نگاه ویژه ای ندارند و آن را به آستانه نسبت میدهند که در واقع از تاریخ نویسان به کرج رود کرهرود جفا شده

ادریس ابن معقل، جد خاندان ابودلف و بنیانگذار شهر کرج (کرج ابودلف) است. او از اهالی کرج (در منطقه عراق عجم) ( کرهرود فعلی ) بود و در دوره عباسیان می‌زیست.

(خلافت عباسی، خلافت بنی عباس یا عباسیان (به عربی: الْخِلَافَةُ الْعَبَّاسِيَّة) سومین خلافت جایگزین پس از پیامبر اسلام محمد بود. این خاندان را سلسله‌ای از نوادگان عموی محمد بن عبدالله، عباس بن عبدالمطلب (۵۶۶–۶۵۳)، که نام این سلسله برگرفته از اوست، بنیان نهادند. خلفای عباسی پس از سرنگون کردن خلافت اموی در انقلاب عباسیان (جنبش سیاه‌جامگان) در سال ۷۵۰ میلادی برابر با سال ۱۳۲ قمری، خلافت اسلامی خود را در بغداد، در عراق امروزی بنیاد نهادند و در اکثر دوران زمامداری، در همین شهر حکومت کردند )

توضیحات بیشتر:

بنیانگذار کرج:

ادریس ابن معقل به عنوان بنیانگذار شهر کرج (کرهرود امروزی) شناخته می‌شود. این شهر بعدها به نام "کرج ابودلف" کرهرود نیز معروف شد، زیرا نواده او، قاسم بن عیسی بن ادریس (ابودلف) در آنجا یعنی کرهرود حکمرانی کرد.

خاندان ابودلف:

خاندان بنی دلف

بنودُلَفْ، خاندان ادیب و شیعه مذهب حاکم در جبال (۲۱۰ـ۲۸۵) که تحت لوای بنی عباس حکمرانی نمود، در این مدت شش تن از افراد این خاندان به فرمانروایی رسیدند.

فهرست مندرجات

۱ - معرفی اجمالی

۲ - ادریس بن معقِل

۳ - خاندان کَرَجی

۴ - ابودلف

۴.۱ - فرمانده سپاه معتصم

۴.۲ - خصوصیات ابودلف

۵ - معقل بن عیسی

۶ - خربان بن عیسی

۷ - عبدالعزیز

۸ - دلف بن عبدالعزیز

۹ - احمد بن عبدالعزیز

۱۰ - بکر و عمر بن عبدالعزیز

۱۱ - ابولیلی

۱۲ - خصوصیات بنودلف

۱۳ - فهرست منابع

۱۴ - پانویس

۱۵ - منبع

۱ - معرفی اجمالی

[ویرایش]

بنودُلَفْ، خاندان ادیب و شیعه مذهب حاکم در جبال (۲۱۰ـ۲۸۵) که تحت لوای بنی عباس حکمرانی نمود، و نام دیگر آن ناحیه عراق عجم، مشتمل بر منطقه‌ای از اصفهان تا زنجان بود. در این مدت شش تن از افراد این خاندان به فرمانروایی رسیدند. این خاندان از تیره بنی عِجْل، شاخه‌ای از بکر بن وائل بودند، که ابتدا در "حیره" و سپس از زمان بنی امیه در "همدان" اقامت داشتند.

عنوان بنودلف، از «ابودُلَف»، کنیه قاسم بن عیسی گرفته شده است؛ برخی عیسی را فرزند و برخی برادر ادریس بن معقل می‌دانند.

۲ - ادریس بن معقِل

[ویرایش]

ادریس بن معقِل عطار بود و قصد شورش بر امویان و اظهار دعوت برای عباسیان در کوفه را داشت، اما شهامت آن را نیافت. او اندوخته‌ای گرد آورد و همراه خاندانش در قریه‌ای از ناحیه همدان ساکن شد و ثروتی کسب کرد.

عیسی و ادریس در زمان یوسف بن عمر ثقفی به دلیل نپرداختن خراج به زندان افتادند به قولی، عیسی عامل خالد بن عبدالله قسری بود و هنگام ولایت یوسف بن عمر، خالد و عمال او، از جمله عیسی، به زندان افتادند. برخی نیز او را از داعیان عباسی می‌دانند که یوسف آن‌ها را به همراه ابومسلم و عمال خالد زندانی کرد. ابومسلم خراسانی در خانه عیسی متولد شد و همراه فرزندان این خاندان رشد یافت و به دعوت او از پیروان عباسیان شد و همراه وی زندانی گردید.

۳ - خاندان کَرَجی

[ویرایش]

به قول سمعانی، عیسی و فرزندانش در نواحی اصفهان راه‌زنی می‌کردند و پس از توبه در زمان مهدی عباسی (۱۵۸ـ ۱۶۹) در کَرَج (نزدیک اراک کنونی) مقیم شدند و آن‌جا را آباد کردند؛ سپس ابودلف آن را به شهر تبدیل کرد. ازین‌رو این خاندان را کَرَجی نیز می‌نامند.

۴ - ابودلف

[ویرایش]

قاسم بن عیسی بن ادریس بن معقل عجلی کرجی اولین فرد از این خاندان بود که در زمان ‌هارون به ولایت فارس و جبال رسید. نام این حکومت نیز برگرفته از کنیه وی، با عنوان "ابودلف" می‌باشد. ابودلف قاسم بن عیسی، در زمان هارون الرشید (۱۷۰ـ۱۹۳) از سوی خلیفه حاکم فارس و ولایت جبال شد و پس از هارون از سرداران امین (حک: ۱۹۳ـ ۱۹۸) بود. در نزاع میان امین و مأمون در ۱۹۵، ابودلف به دستور امین همراه علی بن عیسی بن ماهان به جنگ طاهر بن حسین رفت. پس از کشته شدن علی بن عیسی بن ماهان، ابودلف به همدان بازگشت. با آن‌که طاهر از ابودلف خواست تا با مأمون بیعت کند، وی نپذیرفت و بیعت خود را با امین حفظ کرد. ابودلف سپس گوشه‌گیری اختیار کرد و به کرج رهسپار گردید. پس از مدتی نیز از سوی "مامون" به امارت همین منطقه منصوب شد.

هنگامی که مأمون در ۲۱۴ به ری رفت ابودلف را احضار کرد. ابودلف نیز با وجود وحشت از مأمون به حضور او شتافت و هنر ابودلف در شعر سبب شد تا مأمون او را اکرام کند. در دوران خلافت معتصم (۲۱۸ـ۲۲۷) نیز ابودلف از سرداران وی بود و چون در شعر و غنا مهارت داشت هم‌نشین معتصم شد. با این همه چند بار مورد خشم خلیفه قرار گرفت که به وساطت عبدالله بن طاهر، خلیفه از مصادره اموال او چشم پوشید و ولایت دمشق را به او سپرد. صفدی نام او را جزو امرای دمشق آورده است.

۴.۱ - فرمانده سپاه معتصم

هم‌چنین ابودلف از فرماندهان برجسته سپاه معتصم بود و همراه افشین در ۲۲۱ به جنگ بابک خرمدین رفت. در این جنگ برخی شعرا او را مدح کردند و شجاعتش را ستودند. ابودلف به دلیل فضل و شجاعتش، مورد حسد افشین بود، افشین قصد کشتن او را داشت، معتصم قاضی احمد بن ابودؤاد را که از نزدیکان ابودلف بود به وساطت نزد افشین فرستاد، و او ابودلف را رهانید. بار دیگر افشین خلیفه را بر ضد ابودلف تحریک کرد تا آن‌که خلیفه ابودلف را به افشین سپرد و احمد ابی دؤاد این بار خودسرانه نزد او رفت و خود را نماینده خلیفه معرفی کرد و ابودلف را از چنگ افشین، خارج کرد. ابودلف در نبرد دیلم شرکت کرد و دژهایی را گشود و بر آن مناطق خراج بست.

۴.۲ - خصوصیات ابودلف

ابودلف شاعری توانا و موسیقی‌دانی برجسته بود و کتاب‌های البُزاة و الصید، کتاب السلاح، النزه و کتاب سیاسة الملوک را تألیف کرد. وی از بخشندگان بود و به شاعران صله‌های کلان می‌داد و از این جهت با مأمون رقابت داشت. یکی از علل شهرت او آبادسازی و تقویت استحکامات شهر کرج است. این شهر را به نام او «کرج ابودلف» می‌نامیدند.

وی، از طرفداران سرسخت تشیع و علی (علیه‌السلام) بود و هنگامی که یکی از فرزندانش در این باره با او مخالفت کرد او را از خود راند. وی در ۲۲۵ یا ۲۲۶ در بغداد درگذشت.

۵ - معقل بن عیسی

[ویرایش]

معقل بن عیسی، برادر ابودلف، نیز شاعر و موسیقی‌دان بوده و اشعاری از او باقی‌ مانده است.

۶ - خربان بن عیسی

[ویرایش]

برادر دیگر ابودلف، خربان بن عیسی در ناحیه جبال بر ضد خلفا شورش کرد و کشته شد.

۷ - عبدالعزیز

[ویرایش]

فرزند ابودلف، عبدالعزیز در ۲۵۲ از سوی وصیف خلعت و ولایت جبال را دریافت کرد، سپس در ۲۵۳ با موسی بن بغا سردار ترک ـ که از سوی معتز خلیفه عباسی ولایت جبال را یافت ـ در خارج از همدان جنگید. وی در پی شکست، از کرج فرار کرد و به قلعه زَز نزدیک کرج پناه برد و جماعتی از بنو دلف به اسارت رفتند. عبدالعزیز در ۲۵۴ درگذشت. پس از عبدالعزیز، فرزندانش از سوی خلیفه به ترتیب لوای حکومت را دریافت داشتند.

۸ - دلف بن عبدالعزیز

[ویرایش]

دلف بن عبدالعزیز که از سوی پدر در جندی شاپور و تستر عامل خراج بود پس از وی به حکومت رسید. وی در ۲۶۵ در اصفهان بر اثر شورش قاسم بن مَماه کشته شد.

۹ - احمد بن عبدالعزیز

[ویرایش]

طرفداران دلف بن عبدالعزیز، با کشتن قاسم، برادر دلف، احمد بن عبدالعزیز را که سپاه سالار یعقوب لیث بود، به امارت برگزیدند. احمد بن عبدالعزیز در ۲۶۶ نیز از سوی عمرو لیث ولایت اصفهان را گرفت. چون خلیفه معتمد (حک: ۲۵۶ـ۲۷۹) با خاندان صفاری در افتاد، عهد و منشور کرمان و پارس را به احمد داد. احمد بر عمرو طغیان کرد و از آن پس در خدمت معتمد و معتضد (حک: ۲۷۹ـ۲۸۹) در آمد.

وی به فرمان خلیفه در ۲۶۶ با بکتَمِر و در ۲۷۹ با رافع بن هرثمه جنگید و سرانجام وارد ری شد. هنگام امارت او، ابوجعفر موسی بن محمد نخستین فرد از سادات رضوی بود که در ۲۵۶ از کوفه به قم رفت. اقوام عرب قوم او را راندند. وی به کاشان نزد احمد بن عبدالعزیز رفت. احمد او را اکرام کرد و خلعت و مال و مقرری سالیانه بخشید. پس از آن، دیگر سادات رضوی نیز رهسپار قم شدند. مرگ احمد در ۲۸۰ روی داد.

۱۰ - بکر و عمر بن عبدالعزیز

[ویرایش]

پس از مرگ احمد چون میان برادرانش عمر و بکر اختلاف افتاد، معتضد از فرستادن فرمان و لوای ولایت خودداری کرد و سرانجام در ۲۸۱ فرمان حکومت اصفهان و کرج را برای عمر بن عبدالعزیز فرستاد. چون عمر بن عبدالعزیز در ۲۸۲ نافرمانی کرد، خلیفه بکر را به جای او گماشت، اما وی بار دیگر اطاعت خلیفه را گردن نهاد و در ۲۸۳ به همراه پسران خود و پسر برادرش از اصفهان به بغداد رفت. خلیفه معتضد از آنان استقبال کرد و به آن‌ها خلعت بخشید. پس از آن، بکر سر به شورش برداشت، معتضد وصیف موشگیر را به تعقیب او فرستاد.

وی به اصفهان گریخت و در آن‌جا با عیسی نَوْشَری جنگید، سپس در ۲۸۴ با یارانش به محمد بن زید علوی در آمل پیوست و در ۲۸۵ در آن شهر بر اثر بیماری درگذشت. به روایت ابن اسفندیار، محمد بن زید او را مسموم کرد. بکر شاعری توانا بود، از او اشعاری باقی‌مانده است. دیوان شعرش را محمد بن یوسف سورتی در دهلی (۱۳۳۷) به چاپ رسانید.

۱۱ - ابولیلی

[ویرایش]

فرزند دیگر عبدالعزیز، حارث مشهور به ابولیلی، در ۲۷۸ در خدمت معتمد بود. وی در ۲۸۴ شورش کرد و برادرش عمر بن عبدالعزیز او را در قلعه زَز زندانی کرد. او پس از فرار از زندان شورش خود را ادامه داد و خلیفه سردار خود، عیسی نوشری، را به جنگ با ابولیلی روانه کرد. در حین جنگ تیری به حلق او اصابت کرد و کشته شد. و نیز گفته شده که او از اسب فرو افتاد و با شمشیر خود کشته شد. بدین ترتیب حکومت سیاسی این خاندان در منطقه جبال پایان می‌یابد.

۱۲ - خصوصیات بنودلف

[ویرایش]

از خاندان بنودلف بسیاری در شعر، موسیقی و ادب دست داشتند. همچنین جلسات شعری نیز با حضور ابودلف و دیگر شاعران برگزار می‌شد. و از میان آن‌ها ادیب، محدث، شاعر، وزیر و قاضی بسیاری برخاست، از جمله «آل ماکولا» که در سده پنجم مناصب وزارت و قضا یافتند. البزات و الصید، السلاح، النزه، سیاست الملوک، الجوارح و العب بها از ابودلف، و کتاب الفاظ از بکر بن عبدالعزیز، کتاب‌هایی است که توسط این امرا به نگارش درآمده است.

جنبه مهم دیگر این خاندان به لحاظ مذهبی است. در منابع، از دلفیان با عنوان شیعه و غلات یاد می‌شود. هر چند اعمالی خلاف عقاید شیعه نیز از عبدالعزیز نقل شده است. دلفیان با پناه دادن به ابوجعفر موسی بن محمد، از سادات رضوی، توسط احمد بن عبدالعزیز، و نیز پیوستن به علویان طبرستان، منطقه‌ای امن را برای شیعیان و علویان در قلمرو خویش فراهم ساختند.

۱۳ - فهرست منابع

[ویرایش]

(۱) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.

(۲) ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، چاپ عباس اقبال، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۰ ش).

(۳) ابن حزم، جمهرة انساب العرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۲/۱۹۶۲).

(۴) ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، المسمی کتاب العبر و دیوان المبتدا و الخبر، بیروت ۱۴۱۳/۱۹۹۲.

(۵) ابن خلّکان، وفیات الاعیان، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۶۸ـ۱۹۷۷.

(۶) ابن رسته، کتاب الاعلاق النفیسة، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.

(۷) ابن عبدربه، العقد الفرید، ج ۱ و ۲، چاپ مفید محمد قمیحه، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۳.

(۸) ابن فقیه، مختصر کتاب البلدان، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.

(۹) ابن ندیم، کتاب الفهرست، چاپ رضا تجدد، تهران ۱۳۵۰ ش.

(۱۰) علی بن حسین ابوالفرج اصفهانی، کتاب الاغانی، بیروت (بی تا).

(۱۱) اخبارالدولة العباسیة و فیه اخبار العباس و ولده، چاپ عبدالعزیز دوری و عبدالجبار مطلبی، بیروت ۱۹۷۱.

(۱۲) احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۳، چاپ عبدالعزیز دوری، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸.

(۱۳) محمد بن محمد بلعمی، تاریخنامه طبری، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۶ ش.

(۱۴) تاریخ سیستان، چاپ محمد تقی بهار، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۱۴ ش).

(۱۵) محسن بن علی تنوخی، الفرج بعد الشدة، قاهره (بی تا)، چاپ افست قم ۱۳۶۴ ش.

(۱۶) احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت (بی تا).

(۱۷) فؤاد سزگین، تاریخ التراثِ العربی، ج ۲، جزء ۴، نقله الی العربیة عرفه مصطفی، ریاض ۱۴۰۳/۱۹۸۳.

(۱۸) عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، ج ۱۱، حیدرآباد دکن ۱۴۰۰/۱۹۸۰.

(۱۹) خلیل بن ایبک صفدی، امراء دمشق فی الاسلام، چاپ صلاح الدین منجد، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.

(۲۰) محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم والملوک، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).

(۲۱) العیون و الحدائق فی اخبار الحقائق: من خلافة الولید بن عبدالملک الی خلافة المعتصم، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۱، چاپ افست بغداد (بی تا).

(۲۲) قدامة بن جعفر، الخراج و صناعة الکتابة، چاپ محمد حسین زبیدی، بغداد ۱۹۸۱.

(۲۳) حسن بن محمد قمی، کتاب تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی قمی، چاپ جلال الدین طهرانی، تهران ۱۳۶۱ ش.

(۲۴) مفضل بن سعد مافروخی، کتاب محاسن اصفهان، چاپ جلال الدین حسینی طهرانی، تهران ۱۳۱۲/۱۹۳۳.

(۲۵) محمد بن عمران مرزبانی، معجم الشعراء، چاپ ف کرنکو، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲.

(۲۶) علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، چاپ شارل پلا، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹.

(۲۷) یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.

۱۴ - پانویس

[ویرایش]

۱. ↑ حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۲، ص۹۹- ۱۰۰.

۲. ↑ ربیعی، منیژه، مدخل بنودلف، دانشنامه جهان اسلام، ج۱، ص۱۹۱۴.

۳. ↑ احمد بن علی خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۱۶.

۴. ↑ سجادی، سید صادق، مدخل ابودلف عجلی، دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج۵، ص۴۶۳.

۵. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۲، ص۳۸۵- ۳۸۶.

۶. ↑ ابن فقیه، احمد بن محمد، مختصر کتاب البلدان، ج۱، ص۲۶۱.

۷. ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۱۱۸ ۱۱۹.

۸. ↑ اخبارالدولة العباسیة و فیه اخبار العباس و ولده، ج۱، ص۲۵۵.

۹. ↑ ابن حزم، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، ج۱، ص۳۱۳.

۱۰. ↑ ابن رسته، احمد بن عمر، الاعلاق النفیسة، ج۱، ص۲۰۷.

۱۱. ↑ ابن فقیه، احمد بن محمد، مختصر کتاب البلدان، ج۱، ص۲۶۱.

۱۲. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۴، ص۱۱۸ ۱۱۹.

۱۳. ↑ بلعمی، محمد بن محمد، تاریخنامه طبری، ج۲، ص۱۰۰۸.

۱۴. ↑ ابن خلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۰۲.

۱۵. ↑ بلعمی، محمد بن محمد، تاریخنامه طبری، ج۲، ص۱۰۰۸.

۱۶. ↑ اخبارالدولة العباسیة و فیه اخبار العباس و ولده، ج۱، ص۲۶۳ ۲۶۵.

۱۷. ↑ بلعمی، محمد بن محمد، تاریخنامه طبری، ج۱۱، ص۶۶.

۱۸. ↑ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، ج۱۱، ص۶۶.

۱۹. ↑ سجادی، سید صادق، مدخل ابودلف عجلی، دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج۵، ص۴۶۳.

۲۰. ↑ مرزبانی، محمد بن عمران، معجم الشعراء، ج۱، ص۳۳۴.

۲۱. ↑ حموی، شهاب الدین، معجم البدان، ج۴، ص۴۴۶.

۲۲. ↑ ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۴۱۳.

۲۳. ↑ ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۴۱۳- ۴۱۴.

۲۴. ↑ ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، ج۲، ص۳۶۶.

۲۵. ↑ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۹، ص۱۳۰.

۲۶. ↑ صفدی، خلیل بن ایبک، امراء دمشق فی الاسلام، ج۱، ص۱۳۹.

۲۷. ↑ ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۴۶۶.

۲۸. ↑ ابن خلّکان، شمس الدین، وفیات الاعیان، ج۴، ص۷۳.

۲۹. ↑ العیون و الحدائق فی اخبار الحقائق، ج۱، ص۴۸۲ـ ۴۸۳.

۳۰. ↑ ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، ج۱، ص۱۴۰.

۳۱. ↑ اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۸، ص۳۹۵ ۳۹۶.

۳۲. ↑ تنوخی، محسن بن علی، الفرج بعد الشدة، ج۲، ص۶۹ ۷۰.

۳۳. ↑ بغدادي، قدامة بن جعفر، الخراج و صناعة الکتابة، ج۱، ص۳۷۸.

۳۴. ↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۳۶۰.

۳۵. ↑ ابن ندیم، محمد، الفهرست، ج۱، ص۱۴۸.

۳۶. ↑ اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۸، ص۳۹۴ ۳۹۶.

۳۷. ↑ اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۲۰، ص۲۲۹ ۲۳۰.

۳۸. ↑ حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۴۴۶.

۳۹. ↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۳۶۱.

۴۰. ↑ ابن خلّکان، شمس الدین، وفیات الاعیان، ج۴، ص۷۷ ۷۸.

۴۱. ↑ ابن خلّکان، شمس الدین، وفیات الاعیان، ج۴، ص۷۷ ۷۸.

۴۲. ↑ خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۴، ص۴۰۷.

۴۳. ↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۳۶۰.

۴۴. ↑ اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۲۱، ص۶۵.

۴۵. ↑ مافروخی، مفضل بن سعد، محاسن اصفهان، ج۱، ص۴۰.

۴۶. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۹، ص۳۷۲.

۴۷. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۹، ص۳۷۳.

۴۸. ↑ ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۱۷۸.

۴۹. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۹، ص۳۸۱.

۵۰. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۹، ص۵۴۳.

۵۱. ↑ تاریخ سیستان، مؤلف مجهول، ج۱، ص۲۴۲.

۵۲. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۴۷.

۵۳. ↑ ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۳۳۳.

۵۴. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۹، ص۵۴۹.

۵۵. ↑ تاریخ سیستان، مؤلف مجهول، ج۱، ص۲۴۲.

۵۶. ↑ تاریخ سیستان، مؤلف مجهول، ج۱، ص۲۴۲.

۵۷. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۱۵۱.

۵۸. ↑ ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۴۱۶.

۵۹. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۹، ص۵۵۲.

۶۰. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۱۰، ص۳۱.

۶۱. ↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۵، ص۱۴۷ـ ۱۴۸.

۶۲. ↑ قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی قمی، ج۱، ص۲۱۵ـ ۲۱۶، .

۶۳. ↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۵، ص۱۴۹.

۶۴. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۱۰، ص۳۳.

۶۵. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۱۰، ص۳۶.

۶۶. ↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۵، ص۱۵۰.

۶۷. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۱۶۶.

۶۸. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۱۰، ص۴۹.

۶۹. ↑ صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۱۳۰.

۷۰. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۱۰، ص۴۷.

۷۱. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۱۰، ص۶۳.

۷۲. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۱۰، ص۶۸.

۷۳. ↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۵، ص۱۷۴.

۷۴. ↑ ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۴۸۴.

۷۵. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۱۹۰ - ۱۹۴.

۷۶. ↑ ابن اسفندیار، محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، ج۱، ص۲۵۴ـ ۲۵۵.

۷۷. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۱۰، ص۴۷ ۴۹.

۷۸. ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۴۸۰.

۷۹. ↑ سزگین، فؤاد، تاریخ التراثِ العربی، ج۲، ص۲۴۳ـ ۲۴۴.

۸۰. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۱۰، ص۲۱ ۲۲.

۸۱. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۱۰، ص۶۴ ۶۶.

۸۲. ↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۵، ص۱۶۲.

۸۳. ↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۶، ص۲۵۷.

۸۴. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۱۹۱.

۸۵. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۱۹۱.

۸۶. ↑ خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۶۳۵.

۸۷. ↑ ابن ندیم، محمد، الفهرست، ص۱۴۸.

۸۸. ↑ صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۲۴، ص۱۰۳.

۸۹. ↑ انصاری، ابو محمد، طبقات المحدث

طوایفی که از کل ایران به کرهرود مهاجرت کردند

کرج ابودلف

بخش عمده شهرت ابودلف به خاطر شهری است به نام کره یا کرج که وی آبادش ساخت و به نام وی کرج ابودلف نامیده شد. به همین سبب است که وی را کرجی می‌خوانند. گویند این شهر را ادریس ابن معقل بنا نهاد، عیسی بن ادریس توسعه اش داد و ابودلف آن را به کمال رساند

کرهرود فعلی همان کرج ابودلف است که در واقع از دید پژوهشگران نگاه ویژه ای ندارند و آن را به آستانه نسبت میدهند که در واقع از تاریخ نویسان به کرج رود کرهرود جفا شده

ادریس ابن معقل، جد خاندان ابودلف و بنیانگذار شهر کرج (کرج ابودلف) است. او از اهالی کرج (در منطقه عراق عجم) ( کرهرود فعلی ) بود و در دوره عباسیان می‌زیست.

(خلافت عباسی، خلافت بنی عباس یا عباسیان (به عربی: الْخِلَافَةُ الْعَبَّاسِيَّة) سومین خلافت جایگزین پس از پیامبر اسلام محمد بود. این خاندان را سلسله‌ای از نوادگان عموی محمد بن عبدالله، عباس بن عبدالمطلب (۵۶۶–۶۵۳)، که نام این سلسله برگرفته از اوست، بنیان نهادند. خلفای عباسی پس از سرنگون کردن خلافت اموی در انقلاب عباسیان (جنبش سیاه‌جامگان) در سال ۷۵۰ میلادی برابر با سال ۱۳۲ قمری، خلافت اسلامی خود را در بغداد، در عراق امروزی بنیاد نهادند و در اکثر دوران زمامداری، در همین شهر حکومت کردند )

توضیحات بیشتر:

بنیانگذار کرج:

ادریس ابن معقل به عنوان بنیانگذار شهر کرج شناخته می‌شود. این شهر بعدها به نام "کرج ابودلف" نیز معروف شد، زیرا نواده او، قاسم بن عیسی بن ادریس (ابودلف) در آنجا حکمرانی کرد.

خاندان ابودلف:

ادریس ابن معقل جد خاندان ابودلف است. این خاندان در دوران اولیه عباسیان سال ۱۳۲ هجری قمری سالهای در منطقه فارس و جبال (مناطق مرکزی ایران) به قدرت رسیدند.

نقش در تاریخ:

اگرچه اطلاعات دقیقی از زندگی در دست نیست، اما او به عنوان فردی شناخته می‌شود که نقش مهمی در شکل‌گیری این منطقه و خاندان ابودلف داشته است.

اختلاف نظر:

برخی منابع، ادریس ابن معقل را از مسیحیان حیره دانسته‌اند، اما این موضوع مورد اختلاف است.

منصب‌ها:

برخی منابع او را عطار، مال‌فروش، راهزن یا حتی عامل خالد بن عبدالله قسری معرفی کرده‌اند.

فرزندان:

پسر او عیسی، و نوه‌اش قاسم بن عیسی (ابودلف)، از افراد مشهور این خاندان بودند که هر کدام در دوره‌ای از تاریخ در این منطقه نقش‌آفرینی کردند

سلام و عرض ادب
در نظر داریم به حول و قوه الهی و عنایت حضرت بقیة الله الاعظم علیه السلام نسبت به تألیف کتابی تحت عنوان تاریخ کرهرود و معرفی مفاخر و مشاهیر کرهرود اقدام کنیم.
لذا از همه بزرگواران درخواست داریم چنانچه هرگونه اطلاعات یا مستنداتی در این رابطه دارند یا افرادی را می‌شناسند که اطلاعات موثقی دارند با ما در میان بگذارند تا از آنها استفاده شود.
بدیهی است در اختیار قرار دادن هرگونه اطلاعات با ذکر نام شخص مورد استفاده قرار می‌گیرد.

از دوستان تقاضا می شود با ارسال مطالب در مورد کرهرود و تاریخش و اقوام کرهرودی که افتخار سکونت در کرهرود را دارند پیام ارسال کنند که از کدام خطه ایران زمین به کرهرود کهن و همیشه سبز آمدند که به کرهرود صفای با نشاط از اقوام بخشیدند و مزین کردند

مثال:

خاندان بزرگ حاجیان از شهر قم با قدمت پانصد سال پیش به کرهرود مهاجرت کردند که به کرهرود صفای دیگر بخشیدند

خاندان بزرگ برخورداری از کهکیلویه و بویراحمد در حدود چهارصد سال پیش به سوی کرهرود هجرت کردند

خاندان بزرگ مشایخی ها از .......................به کرهرود صفای دیگر بخشیدند

خاندان بزرگ.....

عزیزان از خاندان خود را بفرستند


باتشکر

در گذشته، طوایف مختلفی به کرهرود مهاجرت کرده‌اند. از جمله این طوایف می‌توان به سادات کرهرود و ایل بیات اشاره کرد.

سادات کرهرود: سادات کرهرود، که از نوادگان امام حسین هستند، به عنوان یکی از طوایف مهم در تاریخ کرهرود شناخته می‌شوند. پس از ورود به کرهرود، سادات، افراد برجسته‌ای را پرورش داده‌اند، از جمله علما، سیاستمداران، و فرماندهان نظامی میرناصری ها ، میر معینی ها ، میر علی یاری ها ، اخلاقی ها ، میر علی اکبری ها ، میر اشرفی ها ، نوری ها ، میری ها ، میر یحیایی ها ، میر یونسی ها ،حسینی ها ، محمدی ها ، حسینی ها ، سجادی ها ، میر آقاجانی ها ، و دیگر سادات جلیل القدر که در اراک و بروجرد و کرمانشاه و قم و دیگر شهرهای ایران ساکن شدند

ایل بزرگ بیات: ایل بیات، یکی از قبیله‌های ترک‌تبار است که در گذشته در مناطق مختلف ایران، ترکیه، عراق و سوریه ساکن بوده است. برخی از اعضای این ایل، در حدود قرن ۱۱ میلادی به ایران مهاجرت کرده‌اند و در مناطق مختلف ایران، از جمله کرهرود، سکنی گزیده‌اند

این قبیله به احتمال بسیار زیاد با مهاجرت‌های ترکان سلجوقی در نیمهٔ اول قرن ۱۱ میلادی وارد فلات ایران شده‌اند.[۱] بیات‌ها یکی از ۲۲ قبیلهٔ غز هستند که محمود کاشغری آن‌ها را در کتاب دیوان لغات دیوان لغات الترک، نام ایشان را شرح داده و ذکر کرده است.[۲] این قوم نشان علم و پرچم خاص خود را داشته است و توتم آن شاهین بوده است.[۲] وجه تسمیه خود این کلمه به جمع باقاعدهٔ «بایان» به معنی «دارا» و «با مکنت و ثروت» بر می‌گردد و در این حالت عقیدهٔ خواجه رشیدالدین فضل الله در کتاب جوامع التواریخ مبنی بر معنای بیات به عنوان «با دولت» می‌تواند صحیح باشد.

مرتضی‌قلی بیات ملقب به سهام السلطان از نخست‌وزیران ایران و نماینده چند دوره مجلس شورای ملی از اراک از طوایف بیات عراق عجم ساکن در محال کزاز و کرهرود بود[۳]

خاندان بزرگ حاجیان ها : از شهر قم به کرهرود مهاجرت کردند

خاندان بزرگ برخورداری ها: از کهکلویه و بویراحمد به کرهرود مهاجرت کردند

خاندان بزرگ مشایخی ها:از .....

خاندان بزرگ مسعودی ها : از ....

خاندان بزرگ بیات از : ایل بیات: ایل بیات، یکی از قبیله‌های ترک‌تبار است که در گذشته در مناطق مختلف ایران، ترکیه، عراق و سوریه ساکن بوده است. برخی از اعضای این ایل، در حدود قرن ۱۱ میلادی به ایران مهاجرت کرده‌اند و در مناطق مختلف ایران، از جمله کرهرود، سکنی گزیده‌اند

خاندان بزرگ که در کرهرود ساکن هستند ، از طوایف که در کرهرود ساکن هستند که پیشینه تاریخی خود با خبر هستید در قسمت نظرات مرقوم فرمایید ما در جمع آوری و چاپ کتاب یاری کنید

این طوایف در کرهرود هستند

خاندان میرناصری ها

خاندان میرعلیاری

خاندان میرمعینی ها

خاندان میرعلی اکبری ها

خاندان میر یحیایی ها

خاندان صابری ها

خاندان طاهری ها

خاندان میر یونسی ها

خاندان صفری ها

خاندان میراشرفی ها

خاندان شمس الضحی ها

خاندان یسایی ها

خاندان حبیب ها

خاندان پیرولی ها

خاندان آبسالان ها

خاندان خوشبخت ها

خاندان قره خانی ها

خاندان جمشیدی ها

خاندان منتظری ها

خاندان قادسی ها

خاندان بیگی ها

خاندان عزیزی ها

خاندان سیدیان ها

خاندان آخانی ها

خاندان سلیمی ها

خاندان الله داد :

خاندان سراجاوید ها : از اهواز

خاندان مرتضایی ها

خاندان نجیمی ها

خاندان مددی ها

خاندان انصاری ها

خاندان شریفی ها

خاندان رحمتی ها

خاندان کوچکی ها

خاندان مهربانی ها

خاندان نوری ها (شهید مصطفی نوری)

خاندان سربرافراز ها

خاندان خزائلی ها

خاندان رسولی ها

خاندان توکلی ها

خاندان فیروزی ها (حاج رمضان)

خاندان سبزیچی ها

خاندان صابونچی ها

خاندان عبدلی ها

خاندان حاج محمد ولی ها

خاندان غلامی ها

خاندان عبدلی ها

خاندان پورصالح ها

خاندان جعفری ها

خاندان عبدالخالقی ها

خاندان خدادادی ها

خاندان سرکوهیان ها

خاندان همتی ها

خاندان رباط میلی، مجلسی ها ،: از روستای رباط

خاندان مطیع پور ها

خاندان گرگین ها

خاندان عارفی ها

خاندان قائدی ها

خاندان قائمی ها

خاندان قائدی پور ها

خاندان علایی ها

خاندان عظیمی ها

خاندان ضعفا ها

خاندان صباغی ها

خاندان جورابچی ها

خاندان پناهی ها

خاندان روانبخش ها

خاندان نیکزاد ها

خاندان یادگاری ها

خاندان صابری (حاج آقا کله محمدصابر محل سادات)

خاندان صابری (محل قلعه)

خاندان فتاحی ها :

خاندان فضلی ها:

خاندان میرنژاد(حاج‌آقا موسی میری):

خاندان عباسی ها:

خاندان جعفری ها:

خاندان ربیعی ها :

خاندان مدیری ها :

خاندان محمدی ها

خاندان نجیمی ها :

خاندان نجیمی ها:

خاندان سمیعی ها

خاندان

خاندان

اگر خاندانی که فراموش شده از خاندانی که در کرهررود از پیشینه قدیم در کرهرود ساکن شدند یاد آوری کنید در قسمت نظرات مرقوم فرمایید ممنون

کرهرود ، کرج رود ، کرج ابودلف ،

ابودلف عجلی

قاسم بن عیسی بن ادریس بن معلق عجلی کرجی معروف به ابودُلَف عجلی ( درگذشته ۲۲۵ یا ۲۲۶، بغداد ) از فرماندهان نظامی برجسته مأمون عباسی و معتصم عباسی و از شاعران عرب زبان است که تألیفاتی نیز در این زمینه دارد. وی که مذهب تشیع را برای خود برگزیده بوده، سرسلسله سلاطین بنودلف است و داستان او با افشین در تاریخ مسعودی بسیار معروف است. [ ۱]

خاندان ابودلف از تیره اعراب بنی عجل - شاخه ای از بکر بن وائل - بوده اند که در نبرد ذوقار در کنار بنی شیبان بر سپاه ساسانی پیروز شده اند. ابن رسته اینان را از مسیحیان حیره دانسته که البته تناقضات زیادی دارد. اینان در روستاهای عراق عجم می زیسته اند. در تاریخ نگاری ها دربارهٔ جد ابودلف، ادریس بن معقل نظرهایی گوناگونی داده شده برخی او را عطار و مال فروش، برخی راهزن و برخی نیز عامل خالد بن عبدالله قسری معرفی کرده اند که پس از دست یازیدن یوسف بن عمر بر ولایت عراق او و برادرش ادریس به همین دلیل به زندان کوفه افتادند. دربارهٔ پدر ابودلف، عیسی اما اطلاعات زیادی در تاریخ نگاری ها نیامده است. [ ۲]

بنا به برخی از روایات ابومسلم در خدمت این خاندان می زیسته و در دوران زندانی شدن بنی عجل در زندان کوفه بوده که با داعیان عباسی آشنا شده و پس از آزادی به ایشان پیوسته. برخی دیگر نیز او را از بندگان این خاندان می دانند که به همراه فرزندان ایشان به مکتب رفته و رشد یافته و زمانی که عیسی بن معقل را به کوفه می بردند ابومسلم را به نیابت از خود بر املاک گماشت و ابومسلم پس از برداشت محصول و جمع مال به کوفه می رود آنجا با داعیان عباسی آشنا می شود. حتی گویند که ابومسلم نام و کنیه خود را از عبدالرحمن ابن مسلم که در املاک بنی عجل به معلمی مشغول بوده گرفته است. [ ۲]

دربارهٔ کودکی ابودلف اطلاعاتی در دست نیست. زمانی که ابودلف بسیار جوان بوده از سوی خلیفه هارون الرشید به امارت ناحیه جبال برگزیده می شود. در نزاع میان امین و مأمون ابودلف جانب امین را می گیرد و به سپاهیان علی بن عیسی بن ماهان می پیوند و به جنگ طاهر بن حسین می رود. طاهر اما ابودلف را به بیعت با مأمون می خواند و ابودلف که در بیعت امین بوده نمی پذیرد و تنها اعلام بی طرفی می کند. از این پس تا زمان آمدن مأمون به ری مطلبی دربارهٔ ابودلف در تاریخ نگاری ها نیامده. در این زمان مأمون او را به ری فرا می خواند. بنی عجل که از جان او بیمناک هستند به پشتیبانی او بر می آیند اما وی به نزد مأمون می رود امان می یابد و دوباره به امارت ناحیه جبال منصوب می شود

قاسم بن عیسی بن ادریس بن معلق عجلی کرجی معروف به ابودُلَف عجلی (درگذشته ۲۲۵ یا ۲۲۶، بغداد) از فرماندهان نظامی برجسته مأمون عباسی و معتصم عباسی و از شاعران عرب‌زبان است که تألیفاتی نیز در این زمینه دارد. وی که مذهب تشیع را برای خود برگزیده بوده، سرسلسله سلاطین بنودلف است و داستان او با افشین در تاریخ بیهقی بسیار معروف است.[۱]

خاندان

خاندان ابودلف از تیره اعراب بنی عجل -شاخه‌ای از بکر بن وائل - بوده‌اند که در نبرد ذوقار در کنار بنی شیبان بر سپاه ساسانی پیروز شده‌اند. ابن رسته اینان را از مسیحیان حیره دانسته که البته تناقضات زیادی دارد. اینان در روستاهای عراق عجم می‌زیسته‌اند. در تاریخ‌نگاری‌ها دربارهٔ جد ابودلف، ادریس بن معقل نظرهایی گوناگونی داده شده برخی او را عطار و مال فروش، برخی راهزن و برخی نیز عامل خالد بن عبدالله قسری معرفی کرده‌اند که پس از دست یازیدن یوسف بن عمر بر ولایت عراق او و برادرش ادریس به همین دلیل به زندان کوفه افتادند. دربارهٔ پدر ابودلف، عیسی اما اطلاعات زیادی در تاریخ‌نگاری‌ها نیامده‌است

کرج ابودلف

بخش عمده شهرت ابودلف به خاطر شهری است به نام کره یا کرج که وی آبادش ساخت و به نام وی کرج ابودلف نامیده شد. به همین سبب است که وی را کرجی می‌خوانند. گویند این شهر را ادریس ابن معقل بنا نهاد، عیسی بن ادریس توسعه اش داد و ابودلف آن را به کمال رساند

کرهرود فعلی همان کرج ابودلف است که در واقع از دید پژوهشگران نگاه ویژه ای ندارند و آن را به آستانه نسبت میدهند که در واقع از تاریخ نویسان به کرج رود کرهرود جفا شده ......

دلفیان

این مقاله نیازمند ویکی‌سازی است. لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوه‌نامه، محتوای آن را بهبود بخشید.

دُلَفیان از حکومت‌های (عرب‌تبار)[۱][۲][۳][۴][۵] کوچک و دست نشانده خلفای عباسی در ایران است. که مذهبی بر خلاف مرکز رایج خلافت عباسی داشتند این حکومت محلی، از سال ۲۱۰ تا ۲۸۵ هجری در بخش‌هایی از مرکز و غرب و شمال غربی ایران همچون همدان، اصفهان، نهاوند، قزوین و کرج و خوزستان فرمانروایی کردند.

تلفظ نام

«بنی دُلَف» (به ضم دال و فتح لام) یکی از خاندان‌های عرب تبار است.

مدت حکومت

بنی دلف به مدت هفتاد و پنج سال (۲۸۵–۲۱۰ هجری قمری) در منطقهٔ جبال یا عراق عجم تحت لوای بنی عباس حکمرانی نمود. در این مدت ۶ تن از افراد این خاندان به فرمانروایی رسیدند

اصالت

این خاندان، در اصل از تیره بنی عجل شاخه‌ای از بنی بکر بن وائل به‌شمار می‌رود که ابتدا در «حیره» و سپس از زمان بنی امیه در «همدان» اقامت داشتند.

پایه‌گذار

قاسم بن عیسی بن ادریس بن معقل عجلی کرجی اولین فرد از این خاندان بود که در زمان هارون به ولایت فارس و جبال رسید. نام این حکومت نیز برگرفته از کنیه وی، با عنوان «ابودلف» می‌باشد. او در نزاع بین مأمون و امین، جانب امین را گرفت. در سال ۱۹۵ نیز به دستور او، همراه با علی بن عیسی بن ماهان به نبرد با طاهر بن حسین پرداخت. با کشته شدن «ابن ماهان»، طاهر درخواست بیعت با مأمون را از وی نمود. اما او با اظهار بی‌طرفی، به کرج (مابین اصفهان و همدان که در فارسی کره نامیده می‌شود) رهسپار گردید. پس از مدتی نیز از سوی «مأمون» به امارت همین منطقه منصوب شد. به علت خشم معتصم بر وی با وساطت برخی از رجال حکومتی «أبودلف» از این منطقه تبعید شده به ولایت دمشق منصوب می‌گردد. همچنین وی از فرماندهان سپاه «افشین»، در جنگ بابک خرمدین(۲۲۱) نیز بوده‌است

تلفظ نام

«بنی دُلَف» (به ضم دال و فتح لام) یکی از خاندان‌های عرب تبار است.

مدت حکومت

بنی دلف به مدت هفتاد و پنج سال (۲۸۵–۲۱۰ هجری قمری) در منطقهٔ جبال یا عراق عجم تحت لوای بنی عباس حکمرانی نمود. در این مدت ۶ تن از افراد این خاندان به فرمانروایی رسیدند.

اصالت

این خاندان، در اصل از تیره بنی عجل شاخه‌ای از بنی بکر بن وائل به‌شمار می‌رود که ابتدا در «حیره» و سپس از زمان بنی امیه در «همدان» اقامت داشتند.

پایه‌گذار

قاسم بن عیسی بن ادریس بن معقل عجلی کرجی اولین فرد از این خاندان بود که در زمان هارون به ولایت فارس و جبال رسید. نام این حکومت نیز برگرفته از کنیه وی، با عنوان «ابودلف» می‌باشد. او در نزاع بین مأمون و امین، جانب امین را گرفت. در سال ۱۹۵ نیز به دستور او، همراه با علی بن عیسی بن ماهان به نبرد با طاهر بن حسین پرداخت. با کشته شدن «ابن ماهان»، طاهر درخواست بیعت با مأمون را از وی نمود. اما او با اظهار بی‌طرفی، به کرج (مابین اصفهان و همدان که در فارسی کره نامیده می‌شود) رهسپار گردید. پس از مدتی نیز از سوی «مأمون» به امارت همین منطقه منصوب شد. به علت خشم معتصم بر وی با وساطت برخی از رجال حکومتی «أبودلف» از این منطقه تبعید شده به ولایت دمشق منصوب می‌گردد. همچنین وی از فرماندهان سپاه «افشین»، در جنگ بابک خرمدین(۲۲۱) نیز بوده‌است

حاکم دوم

پس از وی فرزندش «عبدالعزیز» در سال ۲۵۲ از سوی وصیف، ولایت جبال را دریافت می‌دارد. اما در سال ۲۵۳ در نبرد با موسی بن بغا که از سوی معتز خلیفه ولایت جبال را یافته بود شکست خورده و به قلعه زر در حوالی کرج پناه برد. پس از آن «دلف بن عبدالعزیز» که از سوی پدر در جندی شاپور و تستر عامل خراج بود به حکومت رسید.

حاکم سوم

با کشته شدن عبدالعزیز در سال ۲۶۵، فرزندش، احمد که از سرداران یعقوب لیث صفاری به‌شمار می‌رفت از سوی وی به امارت برگزیده شد. با خصومتی که بین بنی عباس و خاندان صفاری به وجود آمد، معتمد ولایت کرمان و پارس را به احمد داد. او نیز علیه عمرولیث طغیان نموده و به خدمت معتضد عباسی درآمد.

حاکم چهارم

پس از فوت «احمد» در سال ۲۸۰، «معتضد» با وجود اختلاف در بین برادران وی، سرانجام در سال ۲۸۱ فرمان حکومت اصفهان و کرج را برای عمر بن عبدالعزیز فرستاد. با نافرمانی که از سوی وی صورت گرفت، خلیفه در سال ۲۸۲ «بکر» را به جای وی گماشت، بکر نیز شورش نمود، در حالی که معتضد، «وصیف» را به نبرد با وی فرستاده بود، بکر به همراه یارانش در سال ۲۸۴ به محمد بن زید علوی در آمل پیوسته و در سال ۲۸۵ در همین شهر وفات یافت. همچنین در سال ۲۸۴ یکی دیگر از فرزندان عبدالعزیز با نام «حارث»، مشهور به «ابولیلی»، که در خدمت معتمد بود شورش نمود. وی توسط عمر بن عبدالعزیز که اکنون به خدمت دستگاه خلافت درآمده بود زندانی شد. پس از فرار، شورش را ادامه داده و در نبرد با خلیفه کشته شد. بدین ترتیب حکومت سیاسی این خاندان در منطقه جبال پایان می‌یابد. آبادانی شهر «کرج ابودلف» که به دست جد وی ساخته شده بود و به «بلاد» شهرت یافت نیز از اقدامات أبودلف می‌باشد. همچنین جلسات شعری نیز با حضور وی و دیگر شاعران برگزار می‌شد.

مذهب

جنبه مهم دیگر این خاندان به لحاظ مذهبی است. در منابع، از دلفیان با عنوان شیعه و غلات یاد می‌شود. هر چند اعمالی خلاف عقاید شیعه نیز از عبدالعزیز نقل شده‌است. دلفیان با پناه دادن به ابوجعفر موسی بن محمد، از سادات رضوی، توسط احمد بن عبدالعزیز، و نیز پیوستن به علویان طبرستان، منطقه‌ای امن را برای شیعیان و علویان در قلمرو خویش فراهم ساختند. ([۱])

آثار علمی ادبی این حکومت

البزات و الصید، السلاح، النزه، سیاست الملوک، الجوارح و العب بها از ابودلف، و کتاب الفاظ از بکر بن عبدالعزیز، کتاب‌هایی است که توسط این امرا به نگارش درآمده‌است.

از تبار بنی دلف

از افراد این خاندان «آل ماکولا» می‌باشند که در سدهٔ پنجم هجری منصب وزارت و قضا یافتند.

فرمانروایان آل ابی‌دُلَف

ویرایش

ابودُلَف قاسم بن عیسی (تا حدود ۸۴۰ م)

عبدالعزیز بن قاسم (حدود ۸۴۰–۸۷۴ م)

دُلَف بن عبدالعزیز (۸۷۴–۸۷۹ م)

احمد بن عبدالعزیز (۸۷۹–۸۹۳ م)

عمر بن احمد بن عبدالعزیز (۸۹۳–۸۹۶ م)

ابولیلیٰ حارث بن عبدالعزیز (۸۹۶–۸۹۷ م)

پژوهش‌های مربوط به حکومت دلفیان

پرویز اذکایی در سال 1367ش کتاب فرمانروایان گمنام را منتشر کرد. وی در اثرش در بخشی با عنوان امیران کرجی به طور مفصل به تاریخ حکومت دلفیان می‌پردازد.

عرفان ساوئی در سال 1403ش کتاب امارت عجلیان: حکومتی در ایران به مرکزیت سربند و شراه را منتشر کرد. وی در اثرش به جغرافیای تاریخی شاکله قلمرو دلفیان و تاریخ مردم آن و تاریخ سیاسی حکومت دلفیان [یا آنچه امارت عجلیان خوانده،] می‌پردازد و کامل‌ترین اثر را در باب این دودمان تا به کنون از خود بر جای می‌گذارد

کرج ابودلف در استان جبال

این شهر در زمان آل‌بویه کرهرود (قرن‌های چهارم و پنجم ه ق) از شهرهای شیعه‌نشین ایران بوده‌است

کَرَهْرود شهری است در بخش مرکزی شهرستان اراک استان مرکزی ایران.

این ده با دو ده دیگر به‏ نام سنجان و فیجان متصل به یکدیگر و هر سه به نام سه ده پیوسته به شهر فعلی اراک و در طرف جنوب آن واقع است – قریه کرهرود از قرای قدیمی و گاهی هم جنبه شهری داشته‌است . فضلا و دانشمندان زیادی به این شهرک منتسب بوده‏اند و در این اواخر هم مردانی فاضل در مهد تربیت‏خود پرورانده و آنان هم بر حسب موقعیت زمان، خدمتی به این آب و خاک کرده‏اند

کرهرود

: کرهرود

این شهر کرهرود فعلی تا زمان حمله مغول به ایران آباد بوده‌است. بنابر اسناد تاریخی، اتابک نصرت‌الدین، اتابک لرستان، به سلطان محمد خوارزمشاه پیشنهاد می‌کند از مردان این منطقه کرهرود لشکری فراهم می کند و به مقابله با مغولان برخیزند که سلطان محمد به موجب هراسی که از مغولان داشته، این پیشنهاد را نمی‌پذیرد و فرار می‌کند. در نهایت با حمله مغولها به این شهر، کرج ابودلف ( کرهرود فعلی ) نیز همانند بسیاری از شهرهای ایران ویران می‌شود.

حملهٔ مغول به ایران به سه لشکرکشی مغول به ایران در فاصله سال‌های (۱۲۱۹ تا ۱۲۵۶ میلادی) مقارن با سالهای (۶۱۶–۶۵۴ ه‍. ق) و مقارن با سالهای

( ۵۹۸- ۶۲۶ ه.ش )

در واقع ۸۰۶ سال پیش حمله مغول به ایران اشاره دارد

این لشکرکشی‌ها به امپراتوری خوارزمشاهی، اسماعیلیان الموت و حکومت‌های محلی اتابکان سلجوقی خاتمه داد و منجر به ایجاد حکومت ایلخانان مغول به جای آن‌ها در ایران شد

ایلخانان یا ایلخانیان نام دودمانی از مغول‌ها است که از سال ۶۵۴ تا ۷۵۶ ه‍. ق (۱۲۵۶ تا ۱۳۵۶ میلادی) به مدت حدود ۱۰۰ سال در سرزمین ایران حکومت کردند. دولت ایلخانی به‌طور رسمی با نام، ایران‌زمین یا به‌صورت ساده‌تر ایران شناخته می‌شد

کرهرود مهد علم و فضیلت و علمای بزرگ شیعه شهری که در قدیم کَرَهْرود با دو ده ديگر به‏ نام سنجان و فيجان متصل به يکديگر و هر سه به نام سه ده معروف بوده و هست قريه کرهرود از قراي قديمي و گاهي هم جنبه شهري داشته‌ است . فضلا و دانشمندان زيادي به اين شهر منتسب بوده‏اند و در اين اواخر هم مرداني فاضل در مهد تربيت‏خود پرورانده و آنان هم بر حسب موقعيت زمان، خدمتي به اين آب و خاک و ایران داشته اند

kerahroud.blogfa.com

کرهرود را بیشتر بشناسید چرا مکان واقعی کرج ابودلف که کرهرود فعلی می باشد تحقیق نمی کنید کرهرود با قدمتی با بیش از دوهزار و پانصد سال تاریخ و قدمت را نادیده گرفته آید

کرهرود (کرج رود ، کره رود ، کرج ابودلف ، صحرای فیراسه ، قنات فیراسه ) همه دال به کرج ابودلف کرهرود بوده یک شهر گمشده به نام کرج/شهری با دروازه ای مستحکم

«کرج ابودلف» شهری بوده که در تاریخ نشانی از آن پیدا نمی شود شهری که دروازه ای مستحکم داشته آنقدر که می توانست، علاالدین محمد خوارزمشاه را از گزند مغولان حفظ کند.

غفلت است

کرج ابودلف کجاست

همیشه این دو سوال برایم مطرح بوده است شاید برای شما هم مطرح باشد ُاگر تا حدو دی با تاریخ فراهان آشنایی داشته باشید که آیا شهر کرج که در تاریخ به آن اشاره شده و بوسیله ابودلف عجلی(قاسم بن عیسی) سردار هارون الرشید تاسیس شده همان زلف آباد است یا نه این شهر در حدود کرهرود و آستانه می باشد؟و سوال دیگر اینکه ابرشتجان که در تاریخ قم به آن اشاره می شود همان آشتیان است یا نه ؟

در مورد سوال اول نیاز بیشتری به بررسی های تاریخی و جود دارد که در ذیل مقاله به آن اشاره خواهد شد.

لسترنج شرق شناس در انتهای فصل 13 کتابش با نام جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی

در باره شهر کرج مینویسد:در خاور نهاوند ،ولایت "ایغارین"،یعنی دو ایغار ، واقع است و مرکز آن کرج نام داشت و برای این که با نقاط دیگری که کرج نام دارد اشتباه نشود آن را کرج ابو دلف می گفتند . محل صحیح این کرج درست معلوم نیست آیا این کرج در نزدیکی ساروق و منطقه فراهان است و به عبارتی همان زلف آباد است ویا در نزدیکی کرهرود و آستانه می باشد ؟

ابن حوقل مورخ قرن چهارم در کتاب خود چنین آورده است: این شهر از بروجرد کوچکتر است ولی با این حال شهری مهم است که در روی بلندی ساخته شده است که دو فرسنگ طول دارد دو بازار دارد یکی مقابل در وازه بزرگ مسجد جامع و دیگری در کنار دروازه مقابل که انطرف در وازه بزرگ و فضایی هم بین دو بازار جا خوش کرده است . این شهر چندین گرمابه دارد و خانه های آن خوش ساخت است که غالبا " از خشت و گل میباشند با غات زیادی نداشته و اندک زمین اطراف شهر حاصل خیز است بر همین اساس مشخص است که شهر کرج ابودلف در منطقه ای حدودا" کوهستانی بنا شده است زیرا اشاره می کند که اندک زمین های اطراف شهر .

یا قوت حموی اشاره ای دارد که مطالب ابن حوقل را کا ملتر می کند وی چنین می گوید:کرج یک اسم فارسی است و اهالی انجا ،را کره می نامند و قلعه ای موسوم به فرزین دم دروازه کرج است .

حمد ا... مستوفی آدرس این شهر گمشده را بهتر و دقیق تر ترسیم می کند :کوه راسمند در شمال شهر کرج است و مانند کوه بیستون مشخص است و همانند سنگی سیاه است که به سقف سحاب در آمده است ....و چشمه ای که به خسرو منسوب است در انجا وجود دارد و در پای آن کوه مزارع کیستو که از مشاهیر مزارع عراق است به طول شش فرسنگ و عرض سه فرسنگ در شمال این کوه است وی دور این کوه را ده فرسنگ محاسبه می کند .

یاقوت حموی وحمدا... مستوفی معتقدند که شهر ساروق در امتداد رود خانه کرج و شمال این شهر می باشد و در عین حال ساروق را از توابع همدان محسوب می کند که واقعیت هم همین است زیرا هم فراهان و هم ساروق در تاریخ وابسته به همدان یعنی قدیمترین شهر ایرانی و مادی بوده است . در تاریخ ساروق را زینتستان و محل گنجینه هاو خزاین همدان دانسته اند و فراهان را پسر همدان خوانده اند .

در تاریخ و مشا بهت اسمی بین دلف آباد چنین استنباط میشود که ابودلف عجلی (قاسم بن عیسی) سردار هارون الرشید دَلَف آباد (ذلف آباد) فراهان را که روستایی دو طبقه بود بنا کرد که قسمتی از آن در روی زمین و قسمتی از آن در زیر زمین بوده که مردم در مواقع خطر به نقب های زیر زمینی پناه می بردند بنا کرده است. در این محل شهری ساخت که دو طبقه بود گر چه بنا به فرمایش استاد مجتبی برزآبادی و مقاله ارزشمند این که مقایسه ای بین شهر زیر زمینی شانکهای چین و زلف آباد که براین نظر می باشند که زلف آباد حتی بسیار قدیمی تر از این شهر چینی است و چنین گفته می شود که همه روستاهای فراهان از راههای زیرزمینی به هم وصل بوده و در مواقع خطر به هم یاری می رساندند نظیر این حفره ها در روستاهای مشهد، فرمهین ،کودزر ،دستجان ،تبرته ،ماسترو بورقان مشاهده شده است. و گاو خل معروفترین مثال در این باره استکه در صحبت های مردم منطقه در روستاهای کودزر دستجان هم شنیده ام و در کل فراهان هم می گویند که گاوی گم میشود و پس از ۷روز یا بیشتر از همدان سر در می آورد که پژوهشگر ارجمند جناب آقای مرتضی فمی در کتاب تاریخ و جغرا فیای تفرش فراهان و آشتیان نیز به آن اشاره فرموده اند . البته ساخت خُل ها یا راههای زیرزمینی بی تردید قبل از خاندان ابودلف بوده است و در ایران باستان هم رایج بوده در مطالعات میدانی و مشا هدات منطقه ای نگارنده در روستا کودزر که سر تاسر روستا دارای نقب های زیر زمینی است که حتی یک خانه قدیمی هم مستسنی نیست در خانه اجدادی نگارنده از این نقب ها در دهه ۴۰ ۱۳و ۵۰ 13 برای نگهداری زمستانی دام ها استفاده می شد و حتی یکبار هم در کوچه های کودزر ریزش آ وار و پیدا شده این نقب ها را دیده ام و شنیده ها از مردم دستجان و تبرته هم حکایت از این دارد که در این روستا ها نیز راههای زیر زمینی وجود دارد .

ابودلف از خانواده عجلی یکی از طوایف بزرگ عرب بوده و نسبت او پس از 38 پشت به آل عدنان می رسیده ادریس بن محقل بن شیخ بن عمیر العجلی اولین کسی است که از این خاندان وارد رساتیق اصفهان و سلسله جبال شده این شخص در همدان و رستاق کوزدر املاک و مزارع اشخاص را گرفت و در زمان هشام ابن عبدالملک افراد وی یکی از تجار منطقه را کشتند به همین علت ادریس را به کوفه فرستادند و در آنجا زندانی شد و پسرش عیسی روانه کرج (آستانه) شد و قلعه ای در آنجا بنا کرد و این خاندان از آن پس در رستاق فائق آمده در کنار کره (آستانه و کرهرود) ساکن شدند.

ابودلف در ابتدا برای سرکوبی بابک خرمدین به دستور خلیفه با افشین متحد شد ولی بعدها که مورد سوء ظن افشین قرار گرفت و توسط یکی از اقوام خود نجات یافت به علت بدبینی نسبت به خلیفه به سمت بابک متمایل شد و در لشکر بابک وارد گردید.

مرحوم استاد زرین کوب بروجرد ی در کتاب دو قرن سکوت اشاره فرموده :«ابودلف قاسم بن عیسی عجلی که بیشتر از یاران محمد امین (پسر هارون الرشید) بود بعدها نزد مأمون برادر امین تقرب و مکانتی یافت و از نامداران عرب محسوب می شد و به واسطه فضل و سخا و ذوق خود درباره معتصم، افشین ولایت جبل را داشت. ابودلف از جانب او در بلاد دیلم غزا می کرد در جنگ بابک با او در آذربایجان بود و دلاوری هایی در جنگ نشان داد که او را منظور خلیفه قرار داده بود. امّا افشین پیشرفت های او را به دیده رشک نشان می داد و برای تباه کردن و برانداختن وی نقشه ها و نیرنگ ها بکار می برد».

(برای کسب اطلا عات بیشتر به تاریخ بیهقی-ماجرای بودلف و افشین - مراجعه شود)

خاندان ابودلف در ایالت جبال در حکم مرز دار بودند و حکومت نیمه مستقلی تشکیل دادند. خاندان ابودلف در حومه فراهان و کرج (کرهه) کره که حدود آستانه فعلی باشد قصری را بنا کردند و مدتها در آن حکم رانی کرده و افراد خاندان خود را به اطراف می فرستادند.

منطقه فراهان کوزدر دور آخر (مشک آباد) و نهاوند جزء منطقه ایغارین بوده است ایغا ربه معنی زمین های بخشوده شده از مالیات بوده است که از جانب مأمون خلیفه عباسی به ابودلف قاسم بن عیسی عجلی حاکم اصفهان و فراهان واگذار شده بود (210 هـ) که به تصریح یا قوت حموی و معجم البلدان بوده و با متن تاریخ قم مغایرت دارد.

شهر کرج بر روی بلندی بنا شده بود و به علت فاصله یی که بین ابنیه آن وجود داشت دو فرسخ طول آن می شد، در بازار با فاصله بسیار و چندین گرمابه و قصر از این شهر نوساز که خانه های خوش ساخت و باغهای زیبا داشت شهری کوچک ولی ارزشمند بوجود آورده بود قلعه آن به وسیله عیسی بن ادریس بن معقل عجلی از دلاوران و ماجراجویان عرب که از سالها قبل در این نواحی تاخت و تاز می کرد بنا شد ولی در سالهای بعدی حکومت این نواحی به پسرش قاسم بن عیسی معروف به ابی دلف عجلی واگذار شد (حدود 210 هـ) و وی بنای ناتمام قلعه کرج را به پایان برد و به نام وی کرج ابی دلف خواهنده شده وی پس از پایان بناء به همراه تمام عشیره و موالی خویش به آنجا نقل مکان کرد و کرج را مرکز حکمرانی خویش در همه نواحی ایغا رین ساخت و در دفع راهزنان و طرد اکرادکه در این حدود از سالها قبل کاروانهایی را که به خراسان و جبال می رفتند غارت می شدند شجاعت و جدیت بسیار به خرج داد و با سعی وی امنیت و آبادی یافت وی علاوه بر جنگجویی و سلحشوری اهل شعر و غنا هم بود در بغداد از اصحابو نزدیکان خلیفه امین فرزند ار شد هارون الرشید بود و از مقربان وی محسوب می شد. و در اختلافی که بین دو برادر امین و مأمون پدید آمد جانب امین را داشت وی در ابتداء از جانب علی بن عیسی بن ماهان سردار امین ولایت جبال و حکومت نواحی همدان و اصفهان قم و نهاوند را یافت. [سیوطی – تاریخ الخلفاء 298

ابودلف علاوه بر اینکه فرمانده و سرداری شایسته برای خلیفه عباسی بود در عین حال شاعر و ادیبی توانا و اهل غنا و ذوق موسیقی بود وی فراهان و منطقه کرج (کرهرود) را به یک کانون شعر و ادب عربی تبدیل کرد و قطران نحوی با وی دوستی داشت و معلم و مربی فرزندان وی بود شعرای زیادی به محضر او می آمدند و از شجاعت و دلاوری های وی قصاید و اشعار می خواندند. خود وی اهل شعر بود که نمونه هایی از آن باقی است که بر صد ورق بالغ می شده است کتابهایی بنام سیاست الملوک و البزاه والمیر هم به او منسوبست [الفهرست 185] که آثاری از آنها وجود ندارد و عناوین آنها حکایت از تربیت اشرافی و تا حدی مبین تاثیر پذیری وی از فرهنگ اشرافی ایرانی است .جد وی ادریس ابن معقل از حدود حیره به نواحی جبال آمده بود و در اطراف کرج (کرهرود) ساکن شد.

بعد از ابودلف (وفات 226 هـ) پسرش عبدالعزیزبن قاسم به حکومت همدان را نیز ضمیمه ایغارین کرد وی علیرغم میل باطنی خلیفه که حکومت نواحی همدان و اصفهان را به امیران و ترکان خانه زاد و وابسته به خودمی - از جمله وصیف و موسی بن بغا – واگذار کرده بود قدرت و عظمت خود را در منطقه حفظ کرد و تا حدی که وصیف ترکی وقتی حکومت جبال را از جانب خلیفه بدست آورد عبدالعزیز را به نیابت خویش انتخاب نمود. حاکم منطقه فراهان و کرهرود به همراه پسرش احمد در اصفهان مبادرت به ساختن قصرها و بناهای عالی اقدام نمودند که مدتها بعد از آنها باقی بود به حدی که وقتی مرداویج بن زیاد دیلمی اصفهان را به پایتختی انتخاب نمود باغها و قصرهای احمدبن عبدالعزیز را برای سکونت خود مهیا کرد عبدالعزیز در جنگی که با لشکر موالی بن بغا و به فرماندهی مفلح غلام خلیفه که برای تسخیر منطقه جبال در سال 253 فرستاد شکست خورد و مادرش هم در کرج به اسارت ترکان مقرب خلیفه درآمد با وجود اینکه اصفهان را از دست داد ولی حکومت کرج و فراهان را توانست برای سالها حفظ نماید.

در شعبان سال 280 هـ رافع به علت ترس از عمر و لیث از در دوستی با عمرولیث برآمد و با وی مصالحه نمود و متعر ض وی نشد خلیفه عباسی معتضد در سال 281 هـ به علت تهدید دائم علویان طبرستان و درگیریهای رافع و عمر و لیث برای رسیدگی به امور نواحی شرقی خلافت و سر و سامان دادن آن به حدود ولایت جبال سفری کوتاه انجام داد. خلیفه ری را با همدان و قزوین به پسرش علی بن معتضد به نام المکتفی بالله که بعدها خلیفه شد واگذار کرد و اصفهان ، نهاوند ، کرج کوزدر و فردجان را هم به عمربن عبدالعزیز تفویض نمود و خود با عجله به بغداد بازگشت.

بنا به استناد [مروج الذهب و تاریخ قم] خاندان ابودلف مثل جد خود ابودلف عجلی غالباً به تشیع معروف بوده اند در مورد ابودلف (قاسم بن عیسی) آنچه از علاقه او به اولاد علی (ع) نقل است حاکی از صدق و اخلاص به نظر می رسد گرچه خلاف این علاقه از پسرش دلف بن قاسم نقل است. به هر حال دلف بن قاسم یک استثنا می باشد ولی از سایر امراء خاندان هم تولای اهل بیت نقل شده است از جمله احمد بن عبدالعزیز که یکی از سادات موسوی علی بن الحسین رابر قسمتی از لشکر خویش فرماندهی داده بود ه که این امر مورد رضایت خلیفه نبود همچنین وی در حق ابوجعفر موسی بن محمد که از کوفه به قم و کاشان آمده بود احتمالاً وی از فرزندان امام رضا (ع) بود که مورد احترام احمدبن عبدالعزیز از خاندان عجلی قرار گرفت و به وی خلعتهای بسیار و هدایای فراوانی بدو بخشید و مقرّر کرد که هر سال یک هزار مثقال طلا با یکسراسب مسرج بدو دهند و وی را بسیار عزیز می داشت.

و با مدنظر قرار دادن تاریخ قم بنظر می رسد که شیعه مذهب بوده باشند ود و یا ارادتی به خاندان عصمت و طهارت داشتند. برای نمونه ابن جعفر موسی بن محمدبن علی بن موسی علیهم اسلام قصد عبدالعزیز ابن دلف کرد و عبدالعزیز او را اعزاز و اکرام نمود و خلعتها و مرکبها بخشید و وظیفه (حقوق) سالیانه معین کرد چنانچه مستغنی شد و بعد از آن احتیاج نبود که به شهرهای دیگر رود به جهت وجه معاش و بقم املاک خرید و آب و زمین پیدا کرد و متوطن شد. ابن جعفر از سادات حسینیه از سادات رضائیه و از فرزندان، امام رضا (ع) بود و اولین کسی که از سادات رضویه به قم آمد.[1]

به هر تقدیر شکی نیست که زلف آباد را قاسم ابن عیسی اجلی بنا کرده است و خود نیز مدتی در آن ساکن شده. خاندان ابو دلف مدت دو قرن در فراهان حکومت داشته اند و افرادی از این خاندان در منطقه ساکن بودند و به عمران و آبادانی هم علا قمند بودند . اما شهر کرج که مورخان اشاره زیادی به آن کرده اند که در مسیر جاده اصفهان بوده است بدون تردید در جنوب غربی اراک فعلی و در استانه و حدود کرهرود دایر بوده است که جنوب ساروق می باشد . ولی این کرج که با شهر کرج در نزدیک تهران مشا بهت اسمی دارد

[1]- ص 216 تاریخ قم

نویسنده : ابراهیم گودرزی فراهانی زمستان ۱۳۸۹

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم دی ۱۳۸۹ ساعت 20:16 توسط شورای نویسندگان

---------------------------------------------

خبرگزاری مهر _ گروه جامعه؛ در نوشته‌های جغرافیایی اسلامی از سه محل در ایالت جبال به نام کرج یاد شده یکی در حوالی تهران که امروز نیز پا بر جای است. یکی کرج رودآورد که در حوالی تویسرکان فعلی قرار دارد. یکی هم کرج ابودلف که بر سر موقعیت قرارگیری آن بحث است. اطلاعات دقیقی از این شهر نیست اما شواهدی هست که نشان می‌دهد که این منطقه دستخوش تغییراتی شده است به ویژه حمله اعراب که آسیب‌های جدی به آن زد.

کرج ابودلف از شهرهای باستانی و مهم ناحیه ایران مرکزی بوده که براساس نقشه‌های جغرافیایی بر سر راه اصلی همدان به اصفهان و تقریباً در میانه آن واقع شده بود. درباره این شهر اطلاعات دقیقی وجود ندارد. اما احتمالاً کرج در دوره پیش از اسلام شهری آباد بود ولی بعدها دچار رکود شد. یک بار نیز به همت خاندان ابودلف عجلی بازسازی شد. این شهر از قرن هشتم هجری به بعد در هیچیک از آثار تاریخی و جغرافیایی نامی از آن به میان نیامده است.

به نحوی که امروزه محل دقیق آن را نمی‌توان مشخص کرد. تنها اثری که درباره تاریخ این شهر مطلبی دارد، رساله‌ای است که محمد حسن خان اعتماد السلطنه در سال ۱۳۰۵ هجری قمری به دستور ناصرالدین شاه قاجار نوشته است. در این اثر اعتماد السلطنه با استناد به متون تاریخی و جغرافیایی محل شهر کرج را با روستای تازه شهر شده آستانه در جنوب شهر اراک منطبق دانسته است.

شهرت کرج در ابتدای قرن هفتم به داشتن قلعه مستحکمی بود که جلوی دروازه شهر قرار داشته است و گویا آنقدر محکم بوده که می توانسته علاالدین محمد خوارزمشاه را از گزند مغولان حفظ کند. مرحوم علیرضا خزائلی رئیس اسبق مؤسسه تاریخ و فرهنگ ایران در کتابی با عنوان معرفی کرج ابودلف می‌نویسد که در جریان بررسی نسخ خطی کتابخانه ملی ایران به نسخه منحصر به فردی از محمد حسن خان اعتماد السلطنه با عنوان تاریخ آستانه عراق برخورد کرده که در آن محل این شهر با روستای تازه شهر شده آستانه در اراک مطابق داشته است. در بخش دیگری از این کتاب آمده که بعضی‌ها کرج را معرب کره می‌دانند چون در میان اعراب این قسم تعریب متداول بوده است. مانند ساوه که ساوج گفته می‌شود. یاقوت حموی نیز در شرح کرج می‌گوید: اهالی این بلد شهر را کره می‌نامند.

سادات کرهرود

مرقد مطهر سید محمد مکی زاهد معروف به بابا سید محمد جد سادات کرهرود واقع در تخت سادات کرهرود قطعه ای از بهشت

سادات کرهرود

سادات کرهرود سلسله‌ای از سادات بودند که از جد هفتم به بعد در شهر کرهرود واقع در استان مرکزی زندگی می‌کردند. نسب این سلسله به امام سجاد چهارمین امام شیعیان می‌رسد.[۱]

نسب‌شناسی

ویرایش

شجره‌نامه‌ای از این سلسله وجود دارد که حاج اسماعیل عراقی در پشت کتاب دُرَر آیت الله عبدالکریم حائری یزدی به چاپ رسانده است. بر اساس این متن شجره نامه به صورت زیر بوده‌است:[۲]

میرعلی محمد بن میرفخرالدین بن سیدهادی بن تاج‌الدین بن سید محمد بن سید حیدر بن سید محمد (مکی) بن سید غیاث بن سید معصوم بن سید تاج‌ الدین بن سید رضی‌الدین بن سید علی بن سید حسن بن سید محمد بن سید محمد بن محمد فخرالدین بن محمدرضی‌الدین بن سید زید بن سید داعی بن سید حسن بن سید محمد بن سید علی بن سید علی (الحریری) بن سید حسن (ابو محمد الافطس) بن سید علی (اصغر) بن امام زین‌العابدین.

هفتمین جد این دودمان، میرعلی‌محمد مکی است که مدتی قبل از بنای شهر اراک به این منطقه مهاجرت نمود. محل دفن وی در قبرستانی بنام تخت سید در کرهرود است و با آنکه ضریح ندارد معروف و مورد زیارت و محل نذورات است. قبرستان به اعتبار وی تخت سید نامیده شده‌است.[۳]

از سید غیاث تا سید علی در شجره‌نامه، از بازماندگان حمله مغول به آوه بودند که از زندگی آن‌ها سندی در دست نیست.[۴]

ورود جد سادات به کرهرود

ویرایش

تاریخ ورود میر محمد مکی به کرهرود به درستی مشخص نیست. همین‌قدر مسلم است که وی در اواخر قرن دهم و در آغاز قرن یازدهم هجری قمری به سمت کرهرود آمده است، اما مقصد اصلی او شهرهای غرب ایران بود. جریان ساکن شدن میر محمد در کرهرود بدین گونه بوده‌است؛ گویند هنگامی که وی از آوه به سمت کرهرود رهسپار می‌شود نزدیک غروب خورشید برای ادای فرضیه نماز دنبال آب در اطراف کرهرود می‌گردد، چون آب پیدا نمی‌کند ،دستی بر خاک می‌زند و آب پدیدار می‌شود. یکی از اهالی که از آن سمت می‌گذشت با تعجب چشمه را می‌بیند و چون هزاران بار از منطقه گذرکرده بوده و چشمه‌ای در آنجا یافت نکرده بود ،با تعجب به سمت میر محمد می‌رود. میر محمد به وی می‌گوید:«برو به شیخ حسن بگو سید محمد آمده.» رهگذر به قریه کرهرود و نزد شیخ حسن کرهرودی می‌رود و واقعه را بر وی شرح می‌دهد. پس از آن شیخ به دیدار سید رفته و از وی خواهش می‌کند تا برای انجام امور شرعی مراجعان شهرها و روستاهای اطراف (عمدتاً از بروجرد، همدان و ملایر) در کرهرود باقی بماند. میر محمد که احساس کرد وظیفه سنگینی بر دوش وی نهاده شده در قریه کرهرود ساکن شد و ۳۵ سال در حوزه درسی آنجا به فعالیت پرداخت.[۵] عزت الله خان بزرگ خاندان بياتي از كساني بود كه در كمك رساني خاندان سادات كرهرود كمک فراوانی نمود . میرعلی‌محمد مکی بنای مدرسه علوم دینی را در قریه کرهرود گذاشت. بعد از تأسیس شهر اراک، دو تن از فرزندان وی به نام‌های سیدمحمد و سیداحمد که به سیدین عراق مشهورند، در شهر اراک ساکن شدند و اداره و ریاست مذهبی و معنوی شهر را بر عهده گرفتند.[۶]

قبرستان تخت سادات

ویرایش

میر محمد جد اعلای سادات کرهرود، ۳۵ سال پس از ورود قریه وفات یافت. وی را در چشمه‌ای که در کنار آن نماز خوانده بود، دفن کردند و از آن روز به بعد محل دفن وی به تخت سادات شهرت یافت.[۷]

افراد مشهور سلسله سادات

ویرایش

افراد مشهور سلسله سادات پس از ورود به کرهرود:

  • سید میرعلی محمد مکی (جد اعلا)
  • سید احمد (پسر میرعلی محمد)
  • سید محمد (پسر میرعلی محمد)
  • آقا اکبر (از نوادگان سید احمد)
  • آقا مرتضی (از نوادگان سید احمد)
  • آقا جواد (از نوادگان سید احمد)
  • میرزا محمدحسین (از نوادگان سید احمد)
  • میرزا معصوم (از نوادگان سید احمد)
  • سید جلیل (از نوادگان سید احمد)
  • سید اصغر (از نوادگان سید احمد)
  • سید علی (از نوادگان سید احمد)
  • آقا شفیع (از نوادگان سید احمد) (پدر آقانورالدین عراقی)
  • میرزا ابوالقاسم (از نوادگان سید احمد) (پدر آقامحسن عراقی)
  • سید قاسم (از نوادگان سید محمد)
  • آقا رحیم (از نوادگان سید محمد)
  • سید صادقی (از نوادگان سید محمد)
  • سید عبدالرحمن (از نوادگان سید محمد)
  • سید محمدباقر (از نوادگان سید محمد) (پدر آقا ضیاءالدین عراقی)
  • آقا سید فتح الله کرهرودی(از شاگردان مجتهد میرزای شیرازی)
  • سید عنایت الله مکی(فرزند سید فتح الله و از شاگردان مبرز مرحو شیخ عبد الکریم حایری)
  • آقا سید عبدالله مکی(از شاگردان شیخ عبد الکریم حایری)
  • امیر سرتیپ سید نور الدین محمد مکی(فرمانده دانشکده افسری و از فرماندهان تراز اول جنگ تحمیلی ایران و عراق)

حاج سید صادق فرزند حاج سید محمد کرهرودی که در شازند اراک زندگی می کرده وناصرالدین شاه در سفر به عتبات با اودیدار داشته و مدفون درقبرستان معروف شیخان قم است آقا شجاع فرزند حاج سید صادق وآقا طاهر فرزند آقا شجاع بوده وبرادر دیگرش آقا نورالدین عراقی بوده آقا طاهر در جوار مقبره آقا نورالدین عراقی اراک به خاک سپرده شده است آقا اطهر فرزند آقا طاهر است که دوبرادر وی آقا طیب وآقا مطهر بوده اند فرزندان آقا اطهر سید احمد سجادی مهندس مخابرات ودر مخابرات کشور سالها منشاء خیر بوده اند دکتر سید محمود سجادی از اساتیدومحققین دانشگاه علوم پزشکی شیراز هستند سید علی سجادی از محققین گیاه پزشکی سید عباس سجادی کارگردان وفیلم ساز می باشند

پانویس

ویرایش

  1. ↑ خزائلی، «مشروطه خواه عراق عجم»، ۷۷.
  2. ↑ نعیمی، آیات سرمد در تاریخ زندگانی اولاد میر علی محمد، ۵و۶.
  3. ↑ نعیمی، آیات سرمد در تاریخ زندگانی اولاد میر علی محمد، ۶.
  4. ↑ نعیمی، آیات سرمد در تاریخ زندگانی اولاد میر علی محمد، ۷.
  5. ↑ نعیمی، آیات سرمد در تاریخ زندگانی اولاد میر علی محمد، ۲۳.
  6. ↑ «مشروطه‌خواه عراق عجم». باشگاه اندیشه. بایگانی‌شده از اصلی در ۹ ژانویه ۲۰۱۴.
  7. ↑ نعیمی، آیات سرمد در تاریخ زندگانی اولاد میر علی محمد، ۲۵.
  8. ↑ نعیمی، آیات سرمد در تاریخ زندگانی اولاد میر علی محمد، ۲۶.

سید محمد مکی زاهد جد بزرگ و با کرامت سادات کرهرود

دارای پنج پسر

1-- میر بها ( جد بزرگ میرناصری ها و ناصری های سادات)

۲-- میر کمال ( جد میر معینی ها )

۳-- میر هاشم (جد میرآقا جانی ها )

۴-- میر صفدر (جد میرعلی یاری ها)

۵-- میر حیدر ( جد میر یحیایی ها و محسنی ها )

که در کتاب سادات استان مرکزی بنی فاطمه تالیف محقق حجت‌الاسلام والمسلمین حاج آقا فراهانی به طور کامل وابستگان را با تحقیقی جامع و کامل به نگارش درآورده است

بقعه ای در تخت سادات کرهرود با ضریح چوبی که روی سنگش نوشتاری نگاشته شده

این بقعه در کوهِ محلّه سادات کرهرود واقع شده و به «تخت سادات» مشهور است.

ساختمان بقعه که از خشت و گل ساخته شده، داراى گنبد کم خیزى است که داخل آن با گچ سفید شده و در زیر قوس گنبد، گوشه‏سازى‏هاى ظریفى دیده مى‏شود. ضریح چوبى بر روى سنگ قبر نصب شده و بقعه مورد توجّه اهالى است. قدمت بنا به زمان قاجاریّه مى‏رسد. در کتاب علامت‏هاى ظهور مدفونین در این بقعه را که همه از سادات حسینى افطسى‏اند چنین نوشته است:

«مرقد سیّد محمّد جنب والدش میرعلى محمّد و داخل ضریحى چوبین در مقبره‏اى واقع و مرقد سیّد احمد پشت پاى او در مقبره دیگرى متصل به آن قرار دارد،

1. بر لوح قبر سیّد محمّد این ابیات و ماده تاریخ دیده مى‏شود:

هو الباقی‏

همان جهان خراب است این سراچه شش در

کـه خشت آن شده خاک وجود کِهتر و مهتر

شــده است محو در آن رسم بارگاه سلیمان‏

اثــر نمـانده در آن از بناى کـــاخ سکندر

سفیــر طائر عــرشش رســید از پى تاریخ‏

کـــه (جــا نمود بعرش برین محمّد دیگر)

به تاریخ بیستم شهر ربیع الاوّل سنة 1264 من الهجرة الطاهرة النبویة على مُهاجرها آلاف من السلام و التحیة.

و بر لوح قبر سیّد احمد آمده: هو الفرد، الملک للَّه الواحد القهار.

وفدت على الکریم...

إنمـا الدنیا فناء لیس للدنیا ثبوت

إنما الدنیا کبیت نسجته العنکبوت‏

بمضمون «الدنیا سِجنُ المؤمن و جَنَّة الکافر» و مدلول ]کُلُّ شَىْ‏ءٍ هَالِکٌ إِلّا وَجْهَهُ[ عمدة المدققین و قدوة المحقّقین و جامع المعقول و المنقول حاوى الفروع و الأصول زین العابدین و الزاهدین و الزائر الأئمةَ الطاهرین و خیر الطائفین الحاج سیّد احمد ابن المرحوم المغفور المبرور آقا میرعلى محمّد عالم فانى را به مضمون کریمه ]یَا أَیَّتهَا النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ[ وداع نموده به عالم جاوید خرامید، و کان ذا فی یوم
الغدیر سنة 1260.

کران نماند پرتو خورشید فضل اندر جهان‏

ســـایه اقبال آلش تــا ابـــد پاینده باد

ولـــم یشـــربوا مــن بـارد الماء شربة

ولـــم یأکلوا مــن کل رطــب و یابس‏

و در اطراف سنگ صلوات بر ائمه طاهرین.

2. سیّد  که بر لوح مزارش نوشته شده:

«قد ارتحل من دار الغرور إلى دار السرور العالم البارع التَّقى المروِّج لأحکام الدّین السیّد السَّنَد و الحِبر المعتمد السیّد  ابن السیّد رفیع طاب ثراه و جعل الجنة مأواه فی یوم الثامن و العشرین من جمادى الأولى سنة 1371 قمرى».

3. سیّد محمّد رفیع  که بر لوح مزار آن نوشته شده:

«هذا المرقد المنوَّر و المضجع المطهَّر للسیّد الجلیل و العالم العارف النِّحریر النَّبیل سیّد محمّد رفیع نور اللَّه تعالى مرقده ابن مرحوم سیّد ربیع فى شهر شوال سنة 1334 قمرى.

گـــــل بوســـــتان امیــر عــرب‏

ربیـــع بن یحــیى حســـینى نسـب‏

بـــاز ز جـــور زمـان گردش دوران‏

نالـــه اهــل جهــان رسید به کیوان‏

لـــوح مزار مرحوم میرعلى محمّد 

شمس فیض کرم رفت از کنار افسوس‏

نمـــود گلشن آفـاق بى‏هزار افسوس‏

نــور چشم جهان طوطى فقاهت رفت‏

به سـیّم رجب این ماجرا چو واقع شد

سپهـر گفت که‏اى چرخ نابکار افسوس‏

رمـد بـه دیده زده عقل گفت تاریخش‏

وى افســرد عیان رنگ نوبهار افسوس‏

تاریخ وفات مرحوم مغفور جنّت آرامگاه سلالة السادات آقا میر على محمّد ابن مرحوم میر فخرالدّین فی شهر رجب من شهور سنة 1233.

بقعة سادات کرهرود به شمارة 27808 و در تاریخ 01/09/1388 به ثبت آثار ملّى و تاریخى رسیده است.

این بقعه در کوهِ محلّه سادات کرهرود واقع شده و به «تخت سادات» مشهور است.

ساختمان بقعه که از خشت و گل ساخته شده، داراى گنبد کم خیزى است که داخل آن با گچ سفید شده و در زیر قوس گنبد، گوشه‏سازى‏هاى ظریفى دیده مى‏شود. ضریح چوبى بر روى سنگ قبر نصب شده و بقعه مورد توجّه اهالى است. قدمت بنا به زمان قاجاریّه مى‏رسد. در کتاب علامت‏هاى ظهور مدفونین در این بقعه را که همه از سادات حسینى افطسى‏اند چنین نوشته است:

«مرقد سیّد محمّد جنب والدش میرعلى محمّد و داخل ضریحى چوبین در مقبره‏اى واقع و مرقد سیّد احمد پشت پاى او در مقبره دیگرى متصل به آن قرار دارد،

1. بر لوح قبر سیّد محمّد این ابیات و ماده تاریخ دیده مى‏شود:

هو الباقی‏

همان جهان خراب است این سراچه شش در

کـه خشت آن شده خاک وجود کِهتر و مهتر

شــده است محو در آن رسم بارگاه سلیمان‏

اثــر نمـانده در آن از بناى کـــاخ سکندر

سفیــر طائر عــرشش رســید از پى تاریخ‏

کـــه (جــا نمود بعرش برین محمّد دیگر)

به تاریخ بیستم شهر ربیع الاوّل سنة 1264 من الهجرة الطاهرة النبویة على مُهاجرها آلاف من السلام و التحیة.

و بر لوح قبر سیّد احمد آمده: هو الفرد، الملک للَّه الواحد القهار.

وفدت على الکریم...

إنمـا الدنیا فناء لیس للدنیا ثبوت

إنما الدنیا کبیت نسجته العنکبوت‏

بمضمون «الدنیا سِجنُ المؤمن و جَنَّة الکافر» و مدلول ]کُلُّ شَىْ‏ءٍ هَالِکٌ إِلّا وَجْهَهُ[ عمدة المدققین و قدوة المحقّقین و جامع المعقول و المنقول حاوى الفروع و الأصول زین العابدین و الزاهدین و الزائر الأئمةَ الطاهرین و خیر الطائفین الحاج سیّد احمد ابن المرحوم المغفور المبرور آقا میرعلى محمّد عالم فانى را به مضمون کریمه ]یَا أَیَّتهَا النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ[ وداع نموده به عالم جاوید خرامید، و کان ذا فی یوم
الغدیر سنة 1260.

کران نماند پرتو خورشید فضل اندر جهان‏

ســـایه اقبال آلش تــا ابـــد پاینده باد

ولـــم یشـــربوا مــن بـارد الماء شربة

ولـــم یأکلوا مــن کل رطــب و یابس‏

و در اطراف سنگ صلوات بر ائمه طاهرین.

2. سیّد  که بر لوح مزارش نوشته شده:

«قد ارتحل من دار الغرور إلى دار السرور العالم البارع التَّقى المروِّج لأحکام الدّین السیّد السَّنَد و الحِبر المعتمد السیّد  ابن السیّد رفیع طاب ثراه و جعل الجنة مأواه فی یوم الثامن و العشرین من جمادى الأولى سنة 1371 قمرى».

3. سیّد محمّد رفیع  که بر لوح مزار آن نوشته شده:

«هذا المرقد المنوَّر و المضجع المطهَّر للسیّد الجلیل و العالم العارف النِّحریر النَّبیل سیّد محمّد رفیع نور اللَّه تعالى مرقده ابن مرحوم سیّد ربیع فى شهر شوال سنة 1334 قمرى.

گـــــل بوســـــتان امیــر عــرب‏

ربیـــع بن یحــیى حســـینى نسـب‏

بـــاز ز جـــور زمـان گردش دوران‏

نالـــه اهــل جهــان رسید به کیوان‏

لـــوح مزار مرحوم میرعلى محمّد 

شمس فیض کرم رفت از کنار افسوس‏

نمـــود گلشن آفـاق بى‏هزار افسوس‏

نــور چشم جهان طوطى فقاهت رفت‏

به سـیّم رجب این ماجرا چو واقع شد

سپهـر گفت که‏اى چرخ نابکار افسوس‏

رمـد بـه دیده زده عقل گفت تاریخش‏

وى افســرد عیان رنگ نوبهار افسوس‏

تاریخ وفات مرحوم مغفور جنّت آرامگاه سلالة السادات آقا میر على محمّد ابن مرحوم میر فخرالدّین فی شهر رجب من شهور سنة 1233.

بقعة سادات کرهرود به شمارة 27808 و در تاریخ 01/09/1388 به ثبت آثار ملّى و تاریخى رسیده است.


شهدای همیشه جاوید کرهرود 1

شهدای سادات همیشه جاوید کرهرود

۱- شهید و جانباز شیمیایی والامقام حاج سید محسن میر علیاری

فرزند: زنده یاد حاج آقا ابراهیم میرعلیاری

۲- شهید والامقام سید مهدی شمس الضحی

فرزند: زنده یاد حاج آقا ابوالفضل شمس الضحی

۳- شهید والامقام سید اعلا میری کرهرودی

فرزند: زنده یاد حاج آقا باقر میری کرهرودی

۴- شهید والامقام سید حاج آقا موسی میری کرهرودی روحشان

۵- شهید والامقام سید اسدالله حسینی

۶- شهید والامقام سید عباس میراشرفی

فرزند : حاج آقا یدالله میراشرفی

۷- شهید والامقام سید حسین میروهابی

۸- شهید والامقام سید محمد میر وهابی

۹- شهید والامقام سید محمد میر یونسی

فرزند: آقا عظیم

۱۰- شهید والامقام سید اسدالله حسینی کرهرودی

۱۱- شهید والامقام سید احمد میر علیاری

فرزند: حاج آقا ابراهیم میرعلیاری

۱۲- شهید والامقام سید احمد موسوی

---------------------------------------------

روحشان و یادشان گرامی باد نثار روح مطهرشان اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

هر چه امروز کشور ما دارد و هرچه در آینده به دست بیاورد به برکت خون این جوانان شهید است

آنچه مهم است حفظ راه شهداست، یعنی پاسداری از خون شهدا، این وظیفه اول ماست

همان هایی که رفتند تا ما بمانیم، همان هایی که سرخی خونشان را به سیاهی چادر امانت دادند

و همان هایی که قطره قطره خون های ریخته خود را به جوانان رشید وطن هدیه دادند

و به همین دلیل است که هراز گاهی داغی بر جگرهایمان می ماند

و خبر از شهادت بزرگ مردان و جاماندگان قافله عشق می شنویم

هرچند که قلم یارای ثبت رشادت هایشان را ندارد

قطره ای از دریای بیکران آن روزها را معرفی کنم

یاد شهدای همیشه جاوید کرهرود جنگ تحمیلی جاویدان

اللهم عجل لولیک الفرج یا الله یا الله یا الله یا الله:

آزادگان قهرمان کرهرودی

۱- آزاده قهرمان

۲- آزاده قهرمان آقای مسعود توکلی با سه سال اسارت

آزاده قهرمان آقای علی بابا کوهی با ده سال و یازده ماه اسارت

۳- آزاده قهرمان آقای مهدی رسولی

۴ــ آزاده قهرمان مرحوم مهدی ابراهیمی

جمع آوری عکس و زندگینامه و وصیت نامه های شهدای همیشه جاوید کرهرود و آزادگان قهرمان کرهرودی

قدمی کوچک برداشتم به پاس و احترام به جان‌گذشتگی و ایثار رزمندگان اسلام و شهدای زنده، آزادگان قهرمان همیشه جاوید کرهرود ،

تقدیم به خانواده‌های معزز و محترم و صبور شهدا و خانواده های شهدای زنده ، آزادگان قهرمان کرهرود , که بعد از شهدای دشت کربلا، شهدای جنگ تحمیلی در ردیف آنان قرار دارند

نثار روح مطهرشان اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

با توجه به اینکه اگر قصوری در جمع آوری مطالب شده جمع‌آوری کننده مورد بخشش خودتان قرار دهید

التماس دعا از شهدا و ایثارگران و جانبازان و آزادگان قهرمان کرهرودی

شهدای همیشه جاوید کرهرود (اراک)

جمع آوری شده قدمی کوچک و تقدیم به روح پر فتوح شهدای همیشه جاوید کرهرود

64 شهید والامقام مقام همیشه جاوید کرهرود ، روحشان شاد و یادشان گرامی باد نثار روح مطهرشان اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شهدای همیشه جاوید کرهرود

۱- شهید والامقام حمیدرضا ابراهیمی کرهرودی

۲- شهید والامقام مسعود آخوندی کرهرودی

۳- شهید والامقام عزیزالله کاظمی کرهرودی

۴- شهید والامقام امیر سرتیپ شهید علی مسعودی کرهرودی

۵- شهید والامقام مسعود مشایخی

۶- شهید والامقام حجت‌الاسلام والمسلمین احمد مشایخی

۷- شهید والامقام محمود جلالی مشایخی

۸- شهید والامقام سعید مشایخی

۹- شهید والامقام علی اصغر سمیعی

۱۰- شهید والامقام محمد حسین سمیعی

۱۱- شهید والامقام محمد ابراهیم صالحی

۱۲- شهید والامقام داود صالحی

۱۳- شهید والامقام سعید جلالی مشایخی

۱۴- شهید والامقام داود حاجیان

۱۵- شهید والامقام اسماعیل حاجیان فرزند زنده یاد علی اصغر

۱۶- شهید والامقام محمود حاجیان

۱۷- شهید والامقام علی حاجیان

۱۸- شهید والامقام حبیب الله صفری

۱۹-- شهید والامقام احمد صفری

۲۰- شهید والامقام عباس صفری

۲۱-- شهید والامقام سید احمد میرعلیاری فرزند حاج ابراهیم

۲۲-- جانباز شهید سید محسن میرعلیاری فرزند زنده یاد حاج آقا ابراهیم میرعلیاری

۲۳-- شهید والامقام سید محمد عارفی کرهرودی فرزند غلامحسین

۲۴-- شهید والامقام سید مهدی شمس الضحی کرهرودی فرزند زنده یاد حاج آقا ابوالفضل

۲۵- شهید والامقام سید حسین حسینی فرزند

۲۶-- سید عباس میراشرفی فرزند حاج آقا یدالله

۲۷-- شهید والامقام مجتبی نوری فرزند زنده یاد حاج محمد صادق نوری و داماد زنده یاد حاج سید محمود اخلاقی میرعلیاری

۲۸-- شهید والامقام محمد صفری

۲۹-- شهید والامقام حمیدرضا صباغی

۳۰- شهید والامقام وحید فریدی

۳۱- شهید والامقام افشین عبدی

۳۲- شهید والامقام علی اصغر ضعفا

۳۳- شهید والامقام محمد حسن علائی

۳۴-- شهید والامقام ابوالقاسم عظیمی

۳۵-- شهید والامقام مسعود مطیع پور

۳۶-- شهید والامقام جلیل همتی

۳۷-- شهید والامقام سید حسین میر وهابی

۳۸-- شهید والامقام سید محمد میریونسی

۳۹-- شهید والامقام سید اسدالله حسینی کرهرودی

۴۰-- شهید والامقام نعمت الله حبیبی

۴۱-- شهید والامقام حمیدرضا قائمی

۴۲-- شهید والامقام (عبدالعظیم) داود حبیبی فرزند عزت الله

۴۳-- شهید والامقام سید احمد موسوی

۴۴-- شهید والامقام محمد جعفر قائمی

۴۵-- شهید والامقام امین گرگین

۴۶-- شهید گمنام و والامقام علی اصغر کاظمی

۴۷-- شهید والامقام سید محمد حسن میریونسی

۴۸-- شهید والامقام عبدالله قائمی زاده

۴۹-- شهید والامقام محمد مرادی

۵۰-- شهید والامقام جلیل همتی

۵۱-- شهیدوالامقام سید اعلائ میری کرهرودی فرزند زنده یاد حاج آقا باقر

۵۲-- شهید والامقام حاج آقا موسی میری کرهرودی

۵۳-- شهید والامقام محمود ربیعی کرهرودی فرزند زنده یاد حاج علی اصغر و حاجیه خانم طاهره حاجیان

۵۴-- شهید و آزاده والامقام بهزاد قائدی

۵۵-- شهید والامقام محمد حاج محمد ولی

۵۶-- شهید والامقام مجتبی حاج محمد ولی

۵۷-- شهید والامقام عبدالله رحمتی

۵۸-- شهید والامقام سید حسین میریونسی

۵۹-- شهید والامقام علی اصغر رحمتی

۶۰- شهید والامقام عباس رسولی کرهرودی فرزند زنده یاد حاج مصطفی

۶۱-- شهید والامقام مجتبی رسولی کرهرودی فرزند زنده یاد حاج مصطفی

۶۲-- شهیده والامقام زهره رسولی کرهرودی فرزند زنده یاد حاج مصطفی

۶۳- شهیده والامقام خانم صاحب سلطان جورابچی

نثار روح مطهرشان اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

اللهم عجل لولیک الفرج یا الله یا الله یا الله یا الله:

شهدای همیشه جاوید کرهرود (اراک)

جمع آوری کننده: معلم بازنشسته سید مرتضی ناصری کرهرودی

قدمی کوچک و تقدیم به روح پر فتوح شهدای همیشه جاوید کرهرود

شهدای همیشه جاوید کرهرود

۱- شهید والامقام حمیدرضا ابراهیمی کرهرودی

۲- شهید والامقام مسعود آخوندی کرهرودی

۳- شهید والامقام عزیزالله کاظمی کرهرودی

۴- شهید والامقام امیر سرتیپ شهید علی مسعودی کرهرودی

۵- شهید والامقام مسعود مشایخی

۶- شهید والامقام حجت‌الاسلام والمسلمین احمد مشایخی

۷- شهید والامقام محمود جلالی مشایخی

۸- شهید والامقام سعید مشایخی

۹- شهید والامقام علی اصغر سمیعی

۱۰- شهید والامقام محمد حسین سمیعی

۱۱- شهید والامقام محمد ابراهیم صالحی

۱۲- شهید والامقام داود صالحی

۱۳- شهید والامقام سعید جلالی مشایخی

۱۴- شهید والامقام داود حاجیان

۱۵- شهید والامقام اسماعیل حاجیان فرزند زنده یاد علی اصغر

۱۶- شهید والامقام محمود حاجیان فرزند

۱۷- شهید والامقام علی حاجیان

۱۸- شهید والامقام علی حاجیان

۱۹- شهید والامقام حبیب الله صفری

۲۰- شهید والامقام احمد صفری

۲۱- شهید والامقام عباس صفری

۲۲- شهید والامقام سید احمد میرعلیاری فرزند حاج ابراهیم

۲۳- جانباز شهید سید محسن میرعلیاری فرزند زنده یاد حاج آقا ابراهیم میرعلیاری

۲۴- شهید والامقام سید محمد عارفی کرهرودی فرزند غلامحسین

۲۵- شهید والامقام سید مهدی شمس الضحی کرهرودی فرزند زنده یاد حاج آقا ابوالفضل

۲۶- شهید والامقام سید حسین حسینی

۲۷- سید عباس میراشرفی فرزند حاج آقا یدالله

۲۸- شهید والامقام مجتبی نوری فرزند زنده یاد حاج محمد صادق نوری و داماد زنده یاد حاج سید محمود اخلاقی میرعلیاری

۲۹- شهید والامقام محمد صفری

۳۰- شهید والامقام حمیدرضا صباغی

۳۱- شهید والامقام وحید فریدی

۳۲- شهید والامقام افشین عبدی

۳۳- شهید والامقام علی اصغر ضعفا

۳۴- شهید والامقام محمد حسن علائی

۳۵- شهید والامقام ابوالقاسم عظیمی

۳۶- شهید والامقام مسعود مطیع پور

۳۷- شهید والامقام جلیل همتی

۳۸- شهید والامقام سید حسین میر وهابی

۳۹- شهید والامقام سید محمد میریونسی

۴۰- شهید والامقام سید اسدالله حسینی کرهرودی

۴۱- شهید والامقام نعمت الله حبیبی

۴۲- شهید والامقام حمیدرضا قائمی

۴۳- شهید والامقام (عبدالعظیم) داود حبیبی فرزند عزت الله

۴۴- شهید والامقام سید احمد موسوی

۴۵- شهید والامقام محمد جعفر قائمی

۴۶- شهید والامقام امین گرگین

۴۷- شهید گمنام و والامقام علی اصغر کاظمی

۴۸- شهید والامقام سید محمد حسن میریونسی

۴۹- شهید والامقام عبدالله قائمی زاده

۵۰- شهید والامقام محمد مرادی

۵۱- شهید والامقام جلیل همتی

۵۲- شهیدوالامقام سید اعلائ میری کرهرودی فرزند زنده یاد حاج آقا باقر

۵۳- شهید والامقام حاج آقا موسی میری کرهرودی

۵۴- شهید والامقام محمود ربیعی کرهرودی فرزند زنده یاد حاج علی اصغر و حاجیه خانم طاهره حاجیان

۵۵- شهید و آزاده والامقام بهزاد قائدی

۵۶- شهید والامقام محمد حاج محمد ولی

۵۷- شهید والامقام مجتبی حاج محمد ولی

۵۸- شهید والامقام عبدالله رحمتی

۵۹- شهید والامقام سید حسین میریونسی

۶۰- شهید والامقام علی اصغر رحمتی

۶۱- شهید والامقام عباس رسولی کرهرودی فرزند زنده یاد حاج مصطفی

۶۲- شهید والامقام مجتبی رسولی کرهرودی فرزند زنده یاد حاج مصطفی

۶۳- شهیده والامقام زهره رسولی کرهرودی فرزند زنده یاد حاج مصطفی

۶۴- شهیده والامقام خانم صاحب سلطان جورابچی

نثار روح مطهرشان اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

آزادگان قهرمان کرهرود

۱-رزمنده و جانباز و آزاده قهرمان آقای بهزاد قایدی با چهار سال اسارت

۲- آزاده قهرمان آقای علی بابا کوهی با ده سال و یازده ماه اسارت

۳- آزاده قهرمان آقای مهدی رسولی بیش هشت سال اسارت

۴-آزاده قهرمان آقای مسعود توکلی با سه سال اسارت

۴- آزاده قهرمان مهدی ابراهیمی

شهدای سادات همیشه جاوید کرهرود

۱- شهید و جانباز شیمیایی والامقام حاج سید محسن میر علیاری

فرزند: زنده یاد حاج آقا ابراهیم میرعلیاری

۲- شهید والامقام سید مهدی شمس الضحی

فرزند: زنده یاد حاج آقا ابوالفضل شمس الضحی

۳- شهید والامقام سید اعلا میری کرهرودی

فرزند: زنده یاد حاج آقا باقر میری کرهرودی

۴- شهید والامقام سید حاج آقا موسی میری کرهرودی روحشان فرزند

۵- شهید والامقام سید اسدالله حسینی

۶- شهید والامقام سید عباس میراشرفی فرزند : حاج آقا یدالله میراشرفی

۷- شهید والامقام سید حسین میروهابی فرزند :

۸- شهید والامقام سید محمد حسن میر یونسی فرزند:

۹- شهید والامقام سید محمد میر یونسی

فرزند: آقا عظیم

۱۰- شهید والامقام سید حسین میر یونسی فرزند:

۱۱- شهید والامقام سید احمد میر علیاری

فرزند: حاج آقا ابراهیم میرعلیاری

۱۲- شهید والامقام سید احمد موسوی فرزند:

روحشان و یادشان گرامی باد نثار روح مطهرشان اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شهدای همیشه جاوید کرهرود

۱- نام و نام خانوادگی : حمیدرضا ابراهیمی کرهرودی

نام پدر :محمدعلی

تاریخ تولد :07 اردیبهشت 1337

محل تولد: شهر کرهرود

سن: ۲۷ سال

تاریخ شهادت : 22 بهمن 1364

محل شهادت :بصره - فاو

نوع شهادت : دفاع مقدس

نحوه شهادت : میدان نبرد

محل دفن : شهر کرهرود

نام عملیات : والفجر مقدماتی

رده خدمتی: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

یگان خدمتی

لشگر 17 علی بن ابیطالب

مسئولیت :آرپی جی زن

نام ناحیه

اراک

زندگی نامه شهید والامقام حمیدرضا ابراهیمی کرهرودی

هشتم خرداد ماه سال 1337 بود و هوای بهاری آن سال حال و هوای خانه مشهدی محمدعلی را طراوت بیشتری داده بود، هوای کرهرود از توابع شهرستان اراک نیز به سبب روستایی بودن و وجود درختان زیادی که داشت زیباتر و پاک‌تر بود و طراوت و تازگی خاصی داشت. همه مشغول کار و تلاش بودند چرا که خرداد برای کشاورز فصل تلاش است و کار و زحمت، اما در خانه‌ی مشهدی محمد علی پدر شهید حمیدرضا ابراهیمی حال و هوا به گونه‌ای دیگر بود انگار همه در انتظار به سر می‌بردند. سکوت بر همه جا حاکم بود که نگاه این سکوت با صدای گریه‌ی نوزادی شکسته شد و همه را به خود آورد. حالا صدای خنده بود که به آسمان می‌رفت و به هم تبریک می‌گفتند. کودکی در پارچه سفید پیچیده را روی دست گرفته بودند تا به محمدعلی نشان دهد و مژدگانی بگیرد. اشک شوق در چشمان پدر موج می‌زد و مدام می‌گفت: «خدایا شکرت».

پدر و مادر خوشحال بودند و خرسند که خدا چنین کودکی را به آن‌ها عطا کرده است و حالا زمان دیگری بود و باید مراقب او می‌بودند تا از گزند تیرهای شیطان دورش کنند. تربیت‌اش را از همان اول در دست خویش گرفتند و آن چه باید به او آموختند. او نیز بزرگ می‌شد و به این راهی که برایش ترسیم کرده بودند فکر می‌کرد و در نهایت هم با اراده و اختیار خویش راهی را برگزید که بهترین مسیرها بود و او را تا صراط مستقیم می‌برد.

تحصیلاتش را از همان مدرسه کرهرود آغاز کرد و تا سوم راهنمایی ادامه داد و با گرفتن مدرک سیکلش تحصیلاتش را به اتمام رسانید. دوران زندگی‌اش را در کنار پدر و مادر سپری کرد و در کارهای منزل و بیرون از منزل همراه و همگام مادر و پدرش بود، کاری و پر تلاش بود و از هیچ کاری که به او می‌سپردند دریغ نمی‌کرد و آن را با حساسیت بالا انجام می‌داد. در دوران انقلاب هم مدام به شهر اراک رفت و آمد می‌کرد و در تظاهرات و راهپیمایی‌های علیه نظام شاه شرکتی فعال داشت تا توانست با هم صدایی با مردم به جشن انقلاب برسد.

جنگ که آغاز شد نتوانست به سادگی از کنار آن بگذرد و احساس تکلیف کرد در برابر مردم و میهن اسلامی و انقلاب نوپایی که سهم همه بود و راهی جبهه شد و به عنوان بسیجی به لشکر 17علی بن ابی طالب(علیه السلام) پیوست و سه ماه و بیست و هشت روز در خدمت سپاه اسلام بود تا بالاخره در بیست و دوم بهمن ماه سال 1364 در فاو و در حین عملیات والفجر 8 بر اثر اصابت ترکش به سرش به آرزوی دلش رسید و آسمانی شد.

وصیت نامه شهید والامقام حمیدرضا ابراهیمی کرهرودی

بسمه تعالی

با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب بنیانگذار جمهوری اسلامی و با سلام و درود به شهدای گلگون‌کفن جمهوری اسلامی و با سلام و درود به ملت شهیدپرور و همیشه در صحنه ایران و با سلام و درود به راهیان کربلا و در هم کوبنده و نابود کننده کافران و ستمگران غرب و شرق.

باری مادرجان من برای باز کردن راه کربلا چون ملت ایران چندین سالیست برای آن خیلی کوشش می‌کنند و به امید خدا این بار راه کربلا را باز می‌کنیم به یاری امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و قدس را هم نجات می‌دهیم. اگر من سعادت داشته باشم و شهید شوم هیچ‌گونه ناراحت نباش چون چون خودت فرزندت را می‌شناسی که هیچ‌گونه راه کج نرفته است و باید از خدا بخواهی که به این راه رفته است راه اسلام و پسرم عماد را درست تحویل جامعه بدهید چون آن کسی باید بشود که هم به درد اسلام و هم به درد مردم بخورد چون پدر عماد شخصی بود که زحمت و ناراحتی در زندگی زیاد کشیده است و همسرم هم اگر خواست با شما زندگی کند و اگر نخواست بگذارید هر کاری خودش خواست انتخاب کند ... واز برادران خودم باقر و محسن و مهدی می‌‌خواهم که همین‌طور زندگی آبرومندانه زندگی کنند گریه نباید بکنید چون که دشمن را شاد می‌کنید و دوستان را ناراحت می‌کنید

۱ - نام و نام خانوادگی مسعود آخوندی کرهرودی

نام پدر : عزت الله

تاریخ تولد :01 شهریور 1360

محل تولد: شهر کرهرود

سن: 20

تاریخ شهادت : 28 شهریور 1380

محل دفن: شهر کرهرود

رده خدمتی : نیروی انتظامی

عضویت : سرباز

مسئولیت : رزمنده

نام ناحیه :اراک

زندگی نامه

شهید والامقام مسعود آخوندی در اولین روز از شهریورماه سال 1360 در روستای کرهرود اراک در خانواده‌ای متدیّن و دین باور قدم به عرصه بی‌بقای خاک نهاد و نصیبش از هستی، عمری کوتاه اما آکنده از برکت بود که به صدق و صفا و اخلاص گذشت. مادرش از مراقبت‌های قبل و بعد از زایمان او می‌گوید که مراقب لقمه‌های شبهه‌ ناک هم بودم تا تأثیری بر او نگذارد. آرام بود و این آرامش را به دیگران انتقال می‌داد و آرام آرام به خاطر این آرامش از محبوبیت خاصی بین دوستان و اقوام برخوردار شد. نام مسعود را پدرش برایش انتخاب کرد تا نیک بخت و عاقبت به خیر شود که سرانجام نیز این گونه شد. مسائل دینی را از همان کودکی به او آموختم و طوری تربیتش کردم که به او افتخار کنم.

همیشه در عزاداری‌های سیدالشهداء(علیه السلام) شرکت فعال داشت. اهل نماز و عبادت بود و از انجام این اعمال بسیار احساس آرامش می‌کرد. هم به خانواده خود و هم به پدر بزرگ و مادر بزرگش از لحاظ کاری و امرار معاش کمک و به زندگی آن‌ها رسیدگی می‌کرد. شهید آخوندی مسافری بود که در فرجامی‌‌سزاوار به جانب ارغوانی کرانه‌های شهود هجرت گزید. انسانی شایسته و متعهد بود. مجاهدی نستوه، استوار و مقاوم که درس آزادگی و شهادت در راه حق و حقیقت را از سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) به نیکویی آموخته بود. تحصیلات خود را تا سیکل ادامه داد و سپس به خدمت مقدس سربازی اعزام گردید تا در آزمون دشوار مقابله با دشمن، بردباری و تواضع معنوی او به محک نقد سپرده شود. وقتی به مرخصی می‌آمد چند روزی بین ما بود و به تمام اقوام و دوستانش سر می‌زد و لحظه‌ای هم که قصد رفتن داشت با حالتی خداحافظی می‌کرد که گویی برگشتی ندارد. در فرجامی‌‌ناباورانه در تایباد به تاریخ بیست و هشتمین روز از شهریور 1380 در حین ماموریت به درجه رفیع شهادت نائل آمد و آسمانی شد

روحش شاد و یادش گرامی باد

نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

۱-- شهید والامقام مسعود آخوندی فرزند : عزت الله

در یکم شهریور 1360، در روستای کرهرود از توابع شهرستان اراک به دنیا آمد. پدرش عزت اله،شاغل در شرکت راه‏آهن اراک بود و مادرش خانم زهرا نام داشت. تا پایان دوره ‏راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز نیروی انتظامی خدمت می کرد. بیست و هشتم شهریور 1380، در پاسگاه ‏مرزی موسی آباد مشهد بر اثر اصابت سهوی گلوله به دست و پهلو، شهید شد. مزار او در زادگاهش واقع در تخت سادات کرهرود قطعه ای از بهشت

روحش قرین رحمت الهی نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شهدای همیشه جاوید کرهرود 2

۲ - نام و نام خانوادگی : حمیدرضا ابراهیمی کرهرودی

نام پدر :محمدعلی

تاریخ تولد :07 اردیبهشت 1337

محل تولد: شهر کرهرود

سن: ۲۷ سال

تاریخ شهادت : 22 بهمن 1364

محل شهادت :بصره - فاو

نوع شهادت : دفاع مقدس

نحوه شهادت : میدان نبرد

محل دفن : شهر کرهرود

نام عملیات : والفجر مقدماتی

رده خدمتی: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

یگان خدمتی

لشگر 17 علی بن ابیطالب

مسئولیت :آرپی جی زن

نام ناحیه

اراک

زندگی نامه شهید والامقام حمیدرضا ابراهیمی کرهرودی

هشتم خرداد ماه سال 1337 بود و هوای بهاری آن سال حال و هوای خانه مشهدی محمدعلی را طراوت بیشتری داده بود، هوای کرهرود از توابع شهرستان اراک نیز به سبب روستایی بودن و وجود درختان زیادی که داشت زیباتر و پاک‌تر بود و طراوت و تازگی خاصی داشت. همه مشغول کار و تلاش بودند چرا که خرداد برای کشاورز فصل تلاش است و کار و زحمت، اما در خانه‌ی مشهدی محمد علی پدر شهید حمیدرضا ابراهیمی حال و هوا به گونه‌ای دیگر بود انگار همه در انتظار به سر می‌بردند. سکوت بر همه جا حاکم بود که نگاه این سکوت با صدای گریه‌ی نوزادی شکسته شد و همه را به خود آورد. حالا صدای خنده بود که به آسمان می‌رفت و به هم تبریک می‌گفتند. کودکی در پارچه سفید پیچیده را روی دست گرفته بودند تا به محمدعلی نشان دهد و مژدگانی بگیرد. اشک شوق در چشمان پدر موج می‌زد و مدام می‌گفت: «خدایا شکرت».

پدر و مادر خوشحال بودند و خرسند که خدا چنین کودکی را به آن‌ها عطا کرده است و حالا زمان دیگری بود و باید مراقب او می‌بودند تا از گزند تیرهای شیطان دورش کنند. تربیت‌اش را از همان اول در دست خویش گرفتند و آن چه باید به او آموختند. او نیز بزرگ می‌شد و به این راهی که برایش ترسیم کرده بودند فکر می‌کرد و در نهایت هم با اراده و اختیار خویش راهی را برگزید که بهترین مسیرها بود و او را تا صراط مستقیم می‌برد.

تحصیلاتش را از همان مدرسه کرهرود آغاز کرد و تا سوم راهنمایی ادامه داد و با گرفتن مدرک سیکلش تحصیلاتش را به اتمام رسانید. دوران زندگی‌اش را در کنار پدر و مادر سپری کرد و در کارهای منزل و بیرون از منزل همراه و همگام مادر و پدرش بود، کاری و پر تلاش بود و از هیچ کاری که به او می‌سپردند دریغ نمی‌کرد و آن را با حساسیت بالا انجام می‌داد. در دوران انقلاب هم مدام به شهر اراک رفت و آمد می‌کرد و در تظاهرات و راهپیمایی‌های علیه نظام شاه شرکتی فعال داشت تا توانست با هم صدایی با مردم به جشن انقلاب برسد.

جنگ که آغاز شد نتوانست به سادگی از کنار آن بگذرد و احساس تکلیف کرد در برابر مردم و میهن اسلامی و انقلاب نوپایی که سهم همه بود و راهی جبهه شد و به عنوان بسیجی به لشکر 17علی بن ابی طالب(علیه السلام) پیوست و سه ماه و بیست و هشت روز در خدمت سپاه اسلام بود تا بالاخره در بیست و دوم بهمن ماه سال 1364 در فاو و در حین عملیات والفجر 8 بر اثر اصابت ترکش به سرش به آرزوی دلش رسید و آسمانی شد.

وصیت نامه شهید والامقام حمیدرضا ابراهیمی کرهرودی

بسمه تعالی

با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب بنیانگذار جمهوری اسلامی و با سلام و درود به شهدای گلگون‌کفن جمهوری اسلامی و با سلام و درود به ملت شهیدپرور و همیشه در صحنه ایران و با سلام و درود به راهیان کربلا و در هم کوبنده و نابود کننده کافران و ستمگران غرب و شرق.

باری مادرجان من برای باز کردن راه کربلا چون ملت ایران چندین سالیست برای آن خیلی کوشش می‌کنند و به امید خدا این بار راه کربلا را باز می‌کنیم به یاری امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و قدس را هم نجات می‌دهیم. اگر من سعادت داشته باشم و شهید شوم هیچ‌گونه ناراحت نباش چون چون خودت فرزندت را می‌شناسی که هیچ‌گونه راه کج نرفته است و باید از خدا بخواهی که به این راه رفته است راه اسلام و پسرم عماد را درست تحویل جامعه بدهید چون آن کسی باید بشود که هم به درد اسلام و هم به درد مردم بخورد چون پدر عماد شخصی بود که زحمت و ناراحتی در زندگی زیاد کشیده است و همسرم هم اگر خواست با شما زندگی کند و اگر نخواست بگذارید هر کاری خودش خواست انتخاب کند ... واز برادران خودم باقر و محسن و مهدی می‌‌خواهم که همین‌طور زندگی آبرومندانه زندگی کنند گریه نباید بکنید چون که دشمن را شاد می‌کنید و دوستان را ناراحت می‌کنید

شهدای همیشه جاوید کرهرود همراه با یادی ماندگار از آزادگان قهرمان کرهرود :

۳_ نام :علی

نام خانوادگی: حاجیان

نام پدر : احمد

تاریخ تولد : 04 تیر 1341

محل تولد : شهر کرهرود

سن: 21 سال

تحصیلات : دیپلم

تاریخ شهادت : 01 آذر 1362

محل شهادت : ارتفاعات کانی مانگا - عراق

نوع شهادت : دفاع مقدس

نحوه شهادت : میدان نبرد

محل دفن : شهر‌ کرهرود

نام عملیات : والفجر 4

رده خدمتی : سپاه

یگان خدمتی : لشگر 17 علی بن ابیطالب

مسئولیت : آرپی جی زن

نام ناحیه : اراک

زندگی نامه

شهید والامقام علی حاجیان در چهارم تیر ماه سال 1341 در روستای کرهرود از توابع شهرستان اراک در خانواده‌ای مسلمان و متدین به دنیا آمد. دوران کودکی را در روستا پشت سر گذاشت و به تحصیل اشتغال داشت. از روزهای اول انقلاب با بسیج همکاری می‌کرد. پس از پایان دوره دبیرستان در رشته ریاضی به سبز پوشان سپاه پیوست و به عضویت این نهاد انقلابی در آمد. جوانی مؤدب و شاد بود به پدر و مادر خود بسیار کمک می‌کرد. درس خواندن را در کنار کار و تلاش بسیار دوست داشت به تمام مردم احترام می‌گذاشت.

از شروع جنگ تحمیلی در جبهه حضور داشت و دو بار در مناطق جنگی مجروح شد. آخرین حضور او به عنوان کادر گردان علی بن ابی طالب(علیهماالسلام) در مناطق عملیاتی مصادف بود با عملیات والفجر 4 در غرب کشور در اولین روز از آذر ماه سال 1362در همان عملیات در منطقه پنجوین عراق بر اثر اصابت ترکش به سرش به خیل شهدای دفاع مقدس پیوست. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد

)الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون).[3]

والسلام و من الله التوفيق شهادت فى سبيل الله.

روحش شاد و یادش گرامی باد

نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وصیت نامه

شهید والامقام علی حاجیان کرهرودی

بنام الله ياور مستضعفان و درهم كوبنده ستمگران و بنام پيامبران مخصوصاً خاتم الانبياء حضرت محمد بن عبدالله(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و دوازده نور پاكش و به نام پاكيزه‌ترين بانوى علم بشريت و شافع روز قيامت حضرت فاطمه زهرا(B) سيده نساء العالمين و به نام نايب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) حضرت آيت الله العظمى امام خمينى(قدس سره) كه با پيروى از اجداد مطهرش ما را از زير ظلم فسادهاى زمانه خلاص كرد و به حق خون شهيدان از‌ هابيل تا شهيدان كربلا و از شهيدان كربلا تا شهداى كربلاهاى ايران و به حق ناله پدران و مادران داغديده و به حق اشك فرزندان شهدا از خداوند متعال خواهانم كه پيروزى نهايى نصيب رزمندگان گردد. ان‌شاءالله.

و اكنون كه به جبهه آمدم به اميد اين كه به بركت اين ماه مبارك رمضان، ماه حماسه و ايثار ماه ميهمانى بر خيل حق و ماه خودسازى ماهى كه انسان آماده مي‌شود براى جهاد اكبر يعنى جهاد با نفس می‌رويم تا به يارى الله دشمنان اسلام را از پاى در آوريم و تمام ريشه‌هاى كفار قطع و كليه موانعى را كه جلوى پيشرفت اين انقلاب عظيم اسلامى را می‌گيرد از ميان برداريم و پرچم پر افتخار لا اله الا الله را در تمام جهانيان بر افراشته و نماز وحدت را در قدس عزيز برپا داريم.

می‌رويم تا مرقد مطهر امام حسين(علیه السلام) را در آغوش بگيريم و امام حسين(علیه السلام) و 72 تن از ياران با وفايش را شفيع قرار دهيم و از خداوند منان طلب آمرزش كنيم.

می‌رويم تا اين انقلاب را به پيروزى نهائى برسانيم و راه شهيدان هميشه جاويد را ادامه دهيم تا اين انقلاب زمينه‌ساز ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد و از خداوند متعال خواستارم ما را يكى از سربازان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار دهد و امام(قدس سره) عزيزمان را تا انقلاب مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در پناه خود حفظ كند. ان‌شاءالله.

و حال كه اينجانب فرصت پيدا كردم و خداوند اين سعادت بزرگ را نصيب من كرد كه براى اسلام عزيز انجام دهم و نداى حسين(علیه السلام) زمان را لبيك گويم و در دشت كربلاهاى ايران اگر لياقتى داشته باشم دينم را به اسلام و مسلمين ادا كنم و از همه شما عزيزان می‌خواهم اماممان(قدس سره) را تنها نگذاريد و از همه شما عزيزانى كه مرا می‌شناسيد و با هم رفيق بوده‌ايم به جاى اين كه من را دوست داشته باشيد و از بازماندگان و شمائى كه وصيت‌نامه مرا می‌خوانيد می‌خواهم از خداوند براى من طلب بخشش كنيد و اگر بدى از من ديده‌ايد حلالم كنيد و خواسته ديگر من اين است تا زمانى كه اين كافران بعثى اين عمال آمريكائى جهان‌خوار در سرزمين ما هستند و شرق و غرب به ملت‌هاى مستضعف و ستمديده جهان ظلم می‌كنند تا نابودى كلى استكبار جهانى از پاى ننشينيد و تا آخرين نفس و تا آخرين قطره خون گوش به فرمان امام(قدس سره) و ولايت فقيه باشد و به گفته امام(قدس سره) عزيزمان كه می‌فرمايد: شما حقيد و حق پيروز است پس بشتابيد پيرو ولايت فقيه باشيد و ولايت فقيه نمايندگان امام زمان(عجل الله

تعالی فرجه الشریف) هستند و ... هيچ موقع امر ولايت فقيه را تنها نگذاريد و هر چه فرمود به آن عمل نمائيد. طبق آيه شريفه كه می‌فرمايد

)قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ).[1] بگو خدا و پيامبر [او] را اطاعت كنيد پس اگر رويگردان شدند، قطعاً خداوند كافران را دوست ندارد. پس اى دوستان و اى سربازان و اى پيروان اسلام، در راه خدا از جان و مال خود مايه بگذاريد و احكام اسلام را به نحو احسن انجام دهيد و هر كس به هر اندازه كه در توانش است درباره اين كار الهى نبايد دريغ ورزد و بايد مخلصانه فرامين اسلام و قرآن را لبيك گويد و ادامه دهنده و پيرو خط سرخ انبياء و ائمه اطهار(علیهم السلام) كه همان راه اسلام و اطاعت از خداوند متعال است، باشد و طبق آيه شريفه كه خداوند می‌فرمايد: )إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ).[2] در حقيقت ‏خداست كه خود پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بپرستيد اين است راه راست. و حال سخنى دارم با بازماندگانم خصوصاً پدر و مادر عزيزم. من اول از شما كمال تشكر را می‌كنم از زحمات شما كه مرا بزرگ و براى اسلام تربيت كرده‌ايد، قدردانى می‌كنم. از شما عزيزان می‌خواهم براى من غم و اندوه به دل راه مدهيد و خوشحال باشيد كه توانسته‌ايد امانت خود را كه خدا به شما داده بوده است باز گردانيد. عزيزان اين سفرى است كه همه كس خواه نا خواه می‌رود، پس چه بهتر كه انسان در راه الله جان را نثار نمايد. شما بايد خوشحال باشيد زيرا اين راه هميشه جاويدان است و از شما می‌خواهم كه هرگاه خبر ناگوار و يا مصيبتى به شما رسيد بگو ما از آن خدائيم و به سوى او بازگشت خواهيم كرد و طبق آيه صريح قرآن كه در سوره بقره می‌فرمايد:

۴_ شهید والامقام علی حاجیان کرهرودی

فرزند: اسماعیل

تاریخ تولد: ۱۳۴۹/۵/۲۳

محل تولد: شهر کرهرود

محل دفن : تخت سادات کرهرود

تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱/۲۴

محل شهادت: آبادان

شهید «علی حاجیان» در سال 1349 در روستای کرهرود دیده به جهان گشود. وی در سال 1357 در حالی که سن او هشت سال بیشتر نبود، با علاقه و شور و هیجان وصف ناپذیری در تظاهرات به طور مداوم شرکت می‌کرد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی‌ همچون دیگر جوانان و نوجوانان در سنگر مساجد، دفاع از ارزش‌های انقلابی را به عهده گرفت. شهید در خانواده نیز یک الگو و نمونه کامل بود. به طوری که یک نوجوان بسیجی تربیت شده در دانشگاه جبهه و جنگ بوده است. او از سال 1364 به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شد و پس از چند مرحله حضور در مناطق عملیاتی در 24 فروردین ماه سال 1365 در عملیات والفجر 8 در مقر انرژی اتمی‌ در منطقه دارخوئین به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به آرزوی دیرینه خویش رسید.

پیامش برای ملت شهید پرور و مسئولین که بارها عنوان کرده بود، این بود که از همگی خواست که تا آخرین نفر و نفس جهت تحقیق آرمان‌های سازنده اسلام و بر افراشتن پرچم توحید در سراسر عالم، وحدت خود را حفظ کرده و مبارزه با کفار را تا آخرین مرحله ادامه داده و با پیروی از دستورات پیامبر گونه امام(قدس سره شریف) عزیزمان به مبارزه ادامه داده و شعار «ما اهل کوفه نیستیم امام(قدس سره شریف) تنها بماند». دائم در زبانش بود و به حق این راه را تا آخر ادامه داد. پیامش مقاومت در مقابل مصائب و سختی‌ها در گوش‌ها طنین‌انداز است.

فرازی از وصیت‌نامه شهید:

عزیزانم هر قطره خون شهیدی که به زمین می‌ریزد مسئولیت ما بیشتر می‌شود و ما باید پاسدار خون آن شهید باشیم و ندایش را به گوش جهانیان برسانیم نه این که خود اسلام را فراموش کنیم، جواب خدا را چه می‌دهید؟ جواب خون این شهیدان و شهید زاده‌ها را چه می‌دهید؟ فکر کنید هدف این شهدا چه بوده است؟ خواهرم و برادرم عزیزانم با شمایم شما این حرف‌های من را به عنوان یک برادر کوچکتر به عنوان پیام خون یک شهید بپذیرید عزیزان مبادا این‌ها را فراموش کنید

وصیت‌نامه شهید «علی حاجیان»؛

راه و رسم شهدا را فراموش نکنید

روحش شاد و یادش گرامی باد

نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شهید «علی حاجیان» در سال 1349 در روستای کرهرود دیده به جهان گشود. وی در سال 1357 در حالی که سن او هشت سال بیشتر نبود، با علاقه و شور و هیجان وصف ناپذیری در تظاهرات به طور مداوم شرکت می‌کرد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی‌ همچون دیگر جوانان و نوجوانان در سنگر مساجد، دفاع از ارزش‌های انقلابی را به عهده گرفت. شهید در خانواده نیز یک الگو و نمونه کامل بود. به طوری که یک نوجوان بسیجی تربیت شده در دانشگاه جبهه و جنگ بوده است. او از سال 1364 به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شد و پس از چند مرحله حضور در مناطق عملیاتی در 24 فروردین ماه سال 1365 در عملیات والفجر 8 در مقر انرژی اتمی‌ در منطقه دارخوئین به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به آرزوی دیرینه خویش رسید.

پیامش برای ملت شهیدپرور و مسئولین که بارها عنوان کرده بود، این بود که از همگی خواست که تا آخرین نفر و نفس جهت تحقیق آرمان‌های سازنده اسلام و بر افراشتن پرچم توحید در سراسر عالم، وحدت خود را حفظ کرده و مبارزه با کفار را تا آخرین مرحله ادامه داده و با پیروی از دستورات پیامبر گونه امام(قدس سره شریف) عزیزمان به مبارزه ادامه داده و شعار «ما اهل کوفه نیستیم امام(قدس سره شریف) تنها بماند». دائم در زبانش بود و به حق این راه را تا آخر ادامه داد. پیامش مقاومت در مقابل مصائب و سختی‌ها در گوش‌ها طنین‌انداز است.

فرازی از وصیت‌نامه شهید:

عزیزانم هر قطره خون شهیدی که به زمین می‌ریزد مسئولیت ما بیشتر می‌شود و ما باید پاسدار خون آن شهید باشیم و ندایش را به گوش جهانیان برسانیم نه این که خود اسلام را فراموش کنیم، جواب خدا را چه می‌دهید؟ جواب خون این شهیدان و شهیدزاده‌ها را چه می‌دهید؟ فکر کنید هدف این شهدا چه بوده است؟ خواهرم و برادرم عزیزانم با شمایم شما این حرف‌های من را به عنوان یک برادر کوچکتر به عنوان پیام خون یک شهید بپذیرید عزیزان مبادا این‌ها را فراموش کنید

وصیت‌نامه شهید «علی حاجیان»؛

راه و رسم شهدا را فراموش نکنید

در بخشی از وصیت‌نامه شهید «علی حاجیان» آمده است: عزیزانم هر قطره خون شهیدی که به زمین می‌ریزد مسئولیت ما بیشتر می‌شود و ما باید پاسدار خون آن شهید باشیم و ندایش را به گوش جهانیان برسانیم نه این که خود اسلام را فراموش کنیم، جواب خدا را چه می‌دهید؟ جواب خون این شهیدان و شهیدزاده‌ها را چه می‌دهید

روحش شاد و یادش گرامی باد

نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شهدای همیشه جاوید کرهرود

۵_ نام : اسماعیل

نام خانوادگی : حاجیان

نام پدر : اصغر

تاریخ تولد : 10 فروردین 1342

محل تولد : شهر‌کرهرود

سن : 18 سال

تحصیلات :سیکل

شغل :محصل

قشر :دانش آموزی

تاریخ شهادت :25 آذر 1360

محل شهادت : شیاکوه گیلانغرب

نوع شهادت :دفاع مقدس

نحوه شهادت :میدان نبرد

محل دفن: شهر کرهرود

نام عملیات : مطلع الفجر (قله شیاکوه)

رده خدمتی : سپاه

عضویت : بسیجی

یگان خدمتی : لشگر 17 علی بن ابیطالب

مسئولیت :تک تیرانداز

نام ناحیه : اراک

زندگی نامه

شهید والامقام اسماعیل حاجیان کرهرودی

اسماعیل در فروردین 1342 متولد شد. از وقتی خود را شناخت دنبال کار وکشاورزی بود و کمک حال پدر. به مدرسه هم می‌رفت. وقتی کلاس پنجم ابتدایی را پشت سر گذاشت؛ به دلیل وضع مالی پدر، تصمیم گرفت ترک تحصیل کند؛ چون برای ادامه تحصیل مجبور بود به شهر برود و این کار مشکلات را بیشتر می‏کرد. اما علاقه‌اش، او را به ادامه تحصیل وا داشت. به پدرش گفت من در روزهای تعطیل به کارگری می‌روم تا بتوانم خرج خودم را در بیاورم. پدر راضی شد و به این ترتیب اسماعیل تابستان به کارگری می‏رفت و بعد از ظهر که می‏آمد، در کشاورزی به پدر کمک می‏کرد. در بحبوحه پیروزی انقلاب اسلامی، یک کار دیگر هم به کارهایش اضافه شد؛ شب‌ها به مسجد می‌رفت و از مردم محله که آن روزها از جانب منافقین تهدید می‏شدند؛ نگهبانی می‏کرد. با این همه مشغله، همیشه خوش خلق بود و لبخند از چهره‌اش کنار نمی‌رفت. از هر فرصتی استفاده می‏کرد تا اطرافیانش را خوشحال کند.

با آغاز جنگ، او هم عضو بسیج بود و به طور شبانه‌روز در میدان امام خمینی(قدس سره) در ایست و بازرسی بود و هم در کتابخانه محله کار فرهنگی می‏کرد. اما یک دغدغه دیگر هم به سراغش آمده بود؛ «جبهه» بود که او را به سوی خود فرا می‏خواند. هنوز شش ماه از شروع جنگ تحمیلی نگذشته بود که تصمیم خودش را گرفت. در حالی که 18 ساله بود عازم جبهه شد. وقتی برای آخرین بار به مرخصی آمده بود، هنگام خداحافظی گفت:« من از جبهه نمی‏آیم، مگر با شهادت یا پیروزی». بسیجی گردان امام حسین(علیه السلام) از سپاه گیلانغرب سرانجام در بیست و پنجم آذر ماه سال 1360در ارتفاعات شیاکوه، بر اثر برخورد ترکش خمپاره‏ی نیروهای بعثی به شهادت رسید

وصیت نامه

شهید والامقام اسماعیل حاجیان کرهرودی

پدر و مادر عزیز وگرامی‌ام، سلام. ممكن است وقتى كه شما این نوشته را می‌خوانید من دیگر نباشم و از حالت مادى كه دارم، خارج شده باشم. چون براى یك مسلمان كه ان‌شاءالله لیاقتش را داریم كه جزء افراد این دسته باشیم، مرگى وجود ندارد. این حالت تحولى بیش نیست. امیدوارم زیادى بى‌تابى نكنید كه این كار از اجر شما مى‏كاهد. انسان براى گذراندن امتحان در این جهان آفریده شده و تمام كارها و مسائل براى امتحان انسان است و فرزنددار شدن هم جزیى از این امتحان می‌باشد. امانتى است پیش شما از طرف خداوند كه در موقع لزوم آن را باید پس دهید. وانگهى این مرحله براى شما همه می‌باشد؛ ) إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ).[1] پس چه خوب است آدمی‌ در راه خدا از این مرحله بگذرد.

مادر جان، بعد از شنیدن خبر مرگ من، خواهش می‌كنم اشك نریز. زیرا امام(قدس سره) بزرگوارمان در سوگ فرزندش اشك نریخت. چون می‌دانست رضاى خداوند در این امر می‌باشد. مادر جان مرگ من در راه اسلام و قرآن، شاید جوششى در جوانان به وجود آورد.

مادر جان، راهى را كه من انتخاب كردم، راه حقیقت و درستى است و از شما خواستارم كه امام(قدس سره) امت، آن مجاهد كبیر و عصاره حسین بن على(علیهماالسلام) و رهبر انقلاب خمینى(قدس سره) بزرگ را یارى نمایید و او را تنها نگذارید. پدرم درود بر تو كه چونان ابراهیم(علیه السلام) فرزند خویش را به فرمان خداى بزرگ به قربانگاه فرستادى. بدان و آگاه باش كه اسماعیلت هرگز از فرمان باری‏تعالى سر باز نمى‏زند و مرگ را در راه خدا جز سعادت نمى‏داند و زندگى را جز جهاد در راه عقیده درست نمى‏داند و شهادت را جزء بهترین نعمت‌هاى خداوند مى‏داند. مادرم سلام بر تو كه بالاخره بر احساس مادرانه‏ات پیروز شدى و فرزندت را روانه میدان نبرد با كفار و مسلمین كردى و گفتى كه تو را در راه خدا هدیه انقلاب اسلامی‌ مى‏كنم. پدر جان از شما مى‏خواهم كه قدر این نایب مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را بدانید كه اطاعت از او واجب شرعى است. اى پدر عزیز امیدوارم كه براى از دست دادن من غصه و افسوس نخورید كه شهادت حد نهایى تكامل یك انسان است و آماده از دست دادن بقیه فرزندان خود در راه خدا باشید. صلاح انسانى است که در این كتاب قرآنى نهفته است. شما نیز سعى كنید كه راه خدا را ترویج نمایید و در این راه از بذل جان و مال خویش دریغ نفرمایید. پدر و مادر، خود را براى جهاد در راه خدا مهیا سازید.

من را در تخت سید، پهلوی رفیقم خاك كنید تا در آن دنیا هم با یكدیگر رفیق باشیم. والسلام اسماعیل حاجیان.

روحش شاد و یادش گرامی باد

نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شهدای همیشه جاوید کرهرود

۶_ نام‌ :محمود

نام خانوادگی حاجیان کرهرودی

نام پدر‌ : محمدابراهیم

تاریخ تولد : 15 خرداد 1333

محل تولد : شهر کرهرود

سن: 32 سال

شغل : کارگر

قشر‌ : کارگران

تاریخ شهادت : 05 مرداد 1365

محل شهادت کارخانه آلومینیوم سازی اراک

نحوه شهادت بمباران هوایی ارتش بعثی عراق

محل دفن : شهر کرهرود

نام عملیات : بمباران هوایی ارتش بعثی

نام ناحیه : اراک

زندگی نامه

شهید والامقام محمود حاجیان در سال 1333 در کرهرود به دنیا آمد و در دوران کودکی در دبستان کرهرود مشغول تحصیل شد و تا کلاس ششم ابتدایی درس خواند و ترک تحصیل کرد. او دارای سه خواهر و دو برادر است. محمود در بازار شاگرد فرش فروشی مرحوم حاج علی اصغر حاجیان شد. سپس ازدواج کرد محمود بعد از بازار، در کارخانه آلومینیوم اراک استخدام شد. او راننده مینی‌بوس بود. جوانی بسیار مؤدب و مهربان که با پدر و مادر و خواهران و برادران مهربانی می‌کرد و در اداره و شهر با مردم خوش رفتاری می‌نمود. محمود در بمباران هوایی ارتش بعثی عراق در کارخانه آلومینیوم سازی در تاریخ پنجم مرداد ماه سال 1365 به شهادت رسید

روحش شاد و یادش گرامی باد

نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پدر و مادر عزيزم، همان طور كه مي‏دانيد، من خود براساس اين كه هر چه بيشتر [ماندن] در اين دنياي مه آلود، به جهنم نزديك شدن است، به جبهه رفتم؛ تا از بند دنيا و دنيوي گرايي رهايي پيدا كنم. در عوض خداوند متعال به من پاداش عظيمي داده و گفته است كه در نزد خدايشان از بهترين نعمات برخور دارند. اين بهترين پاداشي است كه قرآن به هر انساني مي‏دهد. پدر و مادر عزيز، من وصيتم را به چند قسمت ذيل ارائه مي‏دهم:

1- تشييع جنازه مرا خيلي ساده برگزار كنيد كه مادي ‏گرايان بدانند که با خود هيچ نبردم و بدون مالم به پيش خدايم شتافتم.

2- مرا در كنار اسماعيل خاك كنيد كه من درس شهادت را از او آموختم.

3- لباس‏هاي مرا هركدام كه قابل استفاده است، به بي‌بضاعتان ببخشيد.

4- كتاب‏هاي مرا به كتابخانه مدرسه ببخشيد تا اين كتاب‏ها در راه هر چه بيشتر شدن سواد و فرهنگ اسلامي به كار روند.

5- كتاب‏هاي درسي مرا نيز به دفتر دبيرستان بدهيد تا به افرادي بدهند كه از نظر خودشان واجد شرايط مي‌باشند.

6- از رفقاي من بپرسيد اگر پولي از من طلب دارند پرداخت كنيد.

اميدوارم كه خداي بزرگ از گناهان من در گذرد و مرا با شهداي كربلا محشور گرداند و در آخر سخني با تو مادرم:

تو كه در خانواده، مسئول تربيتي خانواده مي‏باشي، بچه‌ها را طوري تربيت كن تا از خط اسلام و مومنين خارج نشوند. سعي نما هر چه بيشتر ياد بگيري تا هر چه بهتر بتواني آن‌ها را تربيت كني؛ چون كه آينده انقلاب اسلامي ما بستگي به همين بچه‌ها دارد. پس آن‌ها را به جلسات قرائت قرآن ببر تا قرآن را ياد بگيرند و به آن عمل كنند. مادر مي‏داني كه سنگر زنان حجاب آنان است؛ خواهرانم را حجابي بياموز تا نمونه باشند و برادرم را گونه‌اي بار بياور كه خط مرا و اسلحه مرا زمين نگذارد. به اميد روزي كه مستضعفين به مستكبرين غالب آيند و به اميد روزي كه اسلام در

شهدای همیشه جاوید کرهرود 3

۲۳- نام سید مهدی

نام خانوادگی :شمس الضحی

نام پدر : حاج آقا سید ابوالفضل

تاریخ تولد :01 مهر 1342

محل تولد : شهر کرهرود

سن: ۱۹ سال

تحصیلات :سیکل

شغل : سرباز نیروی مسلح

تاریخ شهادت :03 مرداد 1361

محل شهادت :پادگان آموزشی - شیراز

نوع شهادت :دفاع مقدس

نحوه شهادت :حین آموزش

محل دفن : شهر کرهرود

نام عملیات : رمضان

مسئولیت :رزمنده

نام ناحیه :اراک

زندگی نامه

شهید والامقام مهدی شمس الضحی در اول مهرماه سال 1342 در روستای کرهرود از توابع شهرستان اراک در خانواده‌ای متدین و مسئول به دنیا آمد و زندگی معمولی خود را شروع کرد. خانواده‌ای که سرپرستی آن با پدری دلسوز و مادری مهربان بود که فرزندان خود را در خانه‌ای با صفا بزرگ می‌کردند. با اینکه بسیار با هوش بود اما تحصیلات خود را در سوم راهنمایی رها کرد و پس از آن دیگر ادامه تحصیل نداد.

پس از آن مدتی را در کارهای ورزشی سپری کرد با این وجود که به ورزش بسیار علاقه داشت و در پیشبرد اهداف ورزشی‌اش مصمم بود اما یک سال پس از ترک تحصیل برای یاری پدر امور خانواده مشغول به کار شد. فردی آبرودار و بسیار کم گفتار بود. قلب مهربانش او را در نظر همه عزیز و گرامی کرده بود به صورتی که همه اعضای خانواده و فامیل دوستش داشتند. بسیار خیّر بود و در نیکی کردن به دیگران پیش‌قدم می‌شد. در راهپیمایی‌هایی که علیه رژیم طاغوت می‌شد، شرکت می‌کرد و از حکومت ستم‌شاهی بیزار بود با اینکه سن کمی داشت اما بارها با چشمان خود شاهد حمله ساواک و مأموران امنیتی به مردم بود.

همیشه آرزو داشت شغل خوبی داشته باشد تا به بهترین نحو به پدر کمک کند تا جای خالی‌اش را زمانی که برای کار به راه‌های دور می‌رفت، برای خانواده پر کند.

با رسیدن به ایام خدمت سربازی عازم پادگان آموزشی شد و ابتدا در تهران و سپس در شیراز دوره‌های آموزشی را پشت سر گذاشت. او همواره در تهیه لباس وسایل خود بسیار مرتب و خوش‌سلیقه بود اما زمانی که در ارتش مشغول به خدمت شد بیش از پیش در آماده‌سازی وسایلش دقت می‌کرد. اشتیاقش در خدمت به وطن وصف‌نشدنی بود. او به عنوان تکاور لشکر 58 ذوالفقار در پایان دوره آموزشی هنگامی که در میدان تیر اکبر‌آباد آخرین مرحله آموزشی را سپری می‌کردند. در سوم مردادماه سال 1361 بر اثر تیر سهوی نیروهای خودی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهرش در کرهرود به خاک سپرده شد.

روحش شاد و یادش گرامی باد نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شهدای همیشه جاوید کرهرود

۲۴- نام : حمیدرضا

نام خانوادگی :صباغی

نام پدر : هاشم

تاریخ تولد :30 شهریور 1344

محل تولد : شهراراک

سن 18 سال

تحصیلات :دیپلم

شغل :محصل

قشر :ورزشکاران دانش آموزی

تاریخ شهادت : 04 اسفند 1362

محل شهادت :جزیره جنوبی مجنون - عراق

نوع شهادت :دفاع مقدس

نحوه شهادت :میدان نبرد

محل دفن :شهر اراک

نام عملیات : خیبر

رده خدمتی :سپاه

عضویت :بسیجی

مسئولیت :آرپی جی زن

نام ناحیه :اراک

زندگی نامه

شهید والامقام حمیدرضا صباغی در سال 1344 در شهر اراک در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. دوران کودکی را مثل بقیه بچه‌ها پشت سر گذاشت و با عشق و علاقه وارد مدرسه شد. ابتدایی را در مدرسه نوید با موفقیت سپری کرد و دوره راهنمایی را نیز به همان ترتیب گذراند و همچنان که جسمش رشد می‌کرد، از نظر اخلاقی نیز دارای صفات برجسته‌ای شده بود و خودسازی را در جهات معنوی نیز ادامه می‌داد. وقتی وارد دبیرستان شد، فعالیت‌های مذهبی را با جدیت هر چه تمام‌تر ادامه داد و به همراه شهید مجید ترکمانی آموزش‌های نظامی را فراگرفت. او همیشه با وضو بود و همین امر باعث نورانی و پر جذبه‌ شدن صورتش شده بود. خود را مقید کرده بود به عنوان یک مسلمان از احکام و قوانین اسلام دفاع نماید؛ لذا تلاش مستمر در یادگیری قرآن و رساله و ... داشت و چندین بار نیز مورد تشویق معلمینش قرار گرفته بود.

یکی دیگر از فعالیت‌های او این بود که ورزشی جهت‌دار انجام می‌داد. او کشتی‌گیر بود. می‌گفت: مسلمان نباید ضعیف باشد بلکه بایست جسم و جانش را قوی کند تا بتواند از حق و مظلوم دفاع نماید. او در این ورزش موفق به کسب جوایزی شده بود.

از دیگر خصلت‌های او این بود که دستورات امام(قدس سره) را که برای خودسازی جوانان بود، نوشته بود و همیشه در جیب خود داشت و در فرصت‌های مختلف آن‌ها را می‌کرد. حمید با ایمانی راسخ راهی جبهه شد تا از اسلام دفاع نماید، مردانه جنگید و از دشمن نهراسید. در عملیات فتح شیاکوه (مطلع الفجر) مجروح شد. با روحیه‌ای قوی درد را تحمل می‌کرد و حاضر نمی‌شد که با آه و ناله‌اش مادر و خانواده‌اش ناراحت شوند. مدام آن‌ها را تسلی می‌داد.

پس از بهبودی، دوباره عازم جبهه شد. در عملیات رمضان با دیگر هم‌رزمان حرکت خود را با اخلاص هر چه بیشتر ادامه داد. او در عملیات والفجر 4 هم در جبهه حاضر شد، دیگر یک سرباز رشید و یک یار فداکار برای امام(قدس سره) و امت اسلام شده بود تا اینکه عملیات خیبر فرا رسید و با عزمی جزم به عنوان بسیجی گردان علی بن ابی‌طالب(علیهما السلام) در این عملیات شرکت جست. اینجا دیگر نقطه‌ای بود که می‌بایست به رفیق اعلی می‌پیوست. حمید با عشق به الله، شربت شهادت را نوشید. عبادت‌ها، دعاها، سجده‌های طولانی و نمازهای شب و دیگر اعمال پسندیده، خاطر او را به عنوان یک جوان مسلمان در ذهن ما همیشه زنده نگه خواهد داشت. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای شهر اراک به خاک سپرده شد

وصیت نامه

شهید والامقام حمیدرضا صباغی

بسم الله الرحمن الرحیم

من از مردن نمی‌ترسم. من از ماندن میان من و ما بودن پریشان‌خاطری دارم. خدایا، یاری‌ام کن، ایمان راسخ ده که بگریزم ز من، بشکافمش این سد من‌ها را و «ما» گردم.

از شما برادران و خواهرانی که وصیت‌نامه مرا می‌خوانید تقاضا دارم اندکی تفکر کنید. من اگر در این دنیای فانی شخص خوب یا بدی بودم، از این دنیا رفتم و همه مثل من با این دنیا بدرود خواهید کرد، پس بنگرید که چگونه انسانی هستید. آیا می‌توانید در آن دنیا جواب‌گوی اعمال خود باشید؟ اگر دیدید مقید به اسلام نبوده و نمی‌توانید در دنیای ابدی جواب‌گوی اعمال خود باشید، توبه کنید که خدا توبه‌ کنندگان را دوست دارد. راه سعادت شما در پیروی امام(قدس سره) عزیزمان می‌باشد. قسم به خون شهدا، پشتیبانی از امام(قدس سره) در این زمان یاری‌ کردن و پشتیبانی کردن حضرت علی(علیه السلام) در جنگ صفین است و یاری‌ کردن حسین(علیه السلام) در صحرای کربلا.

مبادا امام(قدس سره) را تنها بگذارید، آن زمان از افرادی خواهید بود که علی(علیه السلام) را ترک کرده و جنگ نهروان را به راه انداختند و شمشیر بر روی حضرت کشیدند و او را در محراب عبادت به شهادت رساندند و از آن‌هایی خواهید بود که حسین(علیه السلام) را به کوفه دعوت کرده و سپس شمشیر بر روی حسین(علیه السلام) کشیده و ماجرای کربلا را به راه انداختند.

سخنی چند با پدر و مادر از جان عزیزترم.

اگر فرزند شایسته‌ای برای شما نبودم از شما می‌خواهم مرا عفو کنید؛ زیرا اگر مرا مورد عفو و لطف خود قرار ندهید در دنیای ابدی نالان و هراسانم.

و من الله التوفیق

روحش شاد و یادش گرامی باد

نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شهدای همیشه جاوید کرهرود همراه با یادی ماندگار از آزادگان قهرمان کرهرود :

۲۵- نام : علی اصغر

نام خانوادگی : ضعفا

نام پدر‌ : احمد

تاریخ تولد : 06 فروردین 1343

محل تولد: شهر‌کرهرود

سن: 19 سال

تحصیلات :سیکل

قشر :دانش آموزی

تاریخ شهادت،: ‌30 آبان 1362

محل شهادت : ارتفاعات کانی مانگا - پنجوین عراق

نوع شهادت :دفاع مقدس

نحوه شهادت : میدان نبرد

محل دفن :شهرکرهرود

نام عملیات : والفجر 4

رده خدمتی :سپاه

عضویت :بسیجی

مسئولیت :تیربارچی

نام ناحیه :اراک

زندگی نامه

شهید والامقام علی‌اصغر ضعفا در ششم فروردین‌ ماه 1343 در روستای کرهرود از توابع شهرستان اراک متولد شد. او در خانواده‌ای مذهبی و کارگر پرورش یافت.... .

به نقل از پدر شهید:

علی‌اصغر در دوران جوانی از یک طرف مشغول درس خواند و طرف دیگر مشغول کار کردن بود و مخارج خانه را از کار کرد و مزدش که از فعالیتش در می‌آورد، مصرف می‌کرد. در سن 18 سالگی در حالی که در کلاس سوم دبیرستان تحصیل می‌کرد در بسیج عضو گردید و از این طریق به جبهه رفت و سه ماهی در آنجا در کنار بقیه رزمندگان به فعالیت می‌پرداخت بعد از سه ماه به مرخصی آمد و در این مرخصی به سر کار می‌رفت و به آشنایان سر می‌زد و علی‌الخصوص پدر و مادر که از دستش کمی دلخور بودند که به اصرار به جبهه رفته بود و بعد از مرخصی چند ماهه‌اش به جبهه برگشت و حدوداً سه ماه از بار دوم خدمتش گذشت و بعد خبر شهادتش را از پنجوین عراق آوردند.

رزمنده دلاور از کرهرود اراک که در ادامه عملیات پیروزمندانه والفجر 4 به سوی سرنوشت خویش که همانا شهادت در راه خدا بود، قدم برداشت و در گرماگرم نبرد با دشمن بعثی به عنوان بسیجی گردان علی بن ابی‌طالب(علیهما السلام) در سی‌ام آبان ماه 1362 در پنجوین عراق به شهادت رسید. پیکر پاکش روزها در انتظار ماند و پس از سپری شدن مدتی جسم مطهرش به پشت جبهه منتقل و در زادگاهش به خاک سپرده شد

وصیت نامه شهید والامقام علی اصغر ضعفا

به نام خداوند بخشنده مهربان با سلام و درود بیکران بر خمینی(قدس سره) بت‌شکن، رهبر مستضعفان، وصیتم را شروع می‌کنم. پدر و مادر عزیزم! سلام. از زحمات بی‌دریغی که در طول عمرم متحمل شده‌اید، تشکر می‌کنم و هرگز محبت‌های شما را فراموش نمی‌کنم. امشب می‌خواهیم حماسه علی‌اکبر(علیه السلام) امام حسین(علیه السلام) را یک بار دیگر زنده کنیم و پیام خون شهدای کربلا را برسانیم. در شرایطی که معاویه‌ها و یزیدها حکومت می‌کنند شما باید حسین(علیه السلام) وار و زینب(علیها السلام) وار و ما باید علی‌اکبر(علیه السلام) گونه خون بدهیم و نهال اسلام را با جویی از خون، آبیاری کنیم چرا که دشمنان درصدد نابودی اسلام برآمده‌اند و از آن می‌ترسند.

پدر مادر عزیزم! ما باید به عهدی که با شهدا بسته‌ایم، وفا کنیم و تداوم‌ بخش راهشان باشیم. راهی که راه خمینی روح‌الله(قدس سره) است و تداوم آن در انجام اعمال شایسته است، راهی که در آزمایشی خدایی رنج و سختی همراه دارد. راهی که راه خداست. من خدا را در جبهه دیدم، خدا را در خمپاره و حالت رزمندگان در شب حمله دیدم، در چهره‌های مصمم و گفتار آخرین‌شان من خدا را در چند متری دشمن دیدم .... پدر و مادرم پیام مرا به همه برسانید و برایم حلالیت بطلبید. اگر من شهید شدم بدانید که شهادتم در راه آزادی کربلا و قدس بوده است.

محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را بخوانی. به پدر و مادرم دلداری بده و بگو که برای من گریه نکنند و به جای آن برای رزمندگان اسلام دعا کنند.

کلامی هم با دوستان و آشنایانم بگویم: حال که دست جنایتکار آمریکای خون‌خوار و آستین صدام بیرون آمده و در جایی که امام(قدس سره) امت، جنگ ایران و عراق را جنگ اسلام و کفر و رحمتی الهی می‌داند، ادامه این جنگ به شیوه اسلامی آن ضربه بزرگی به منافع شیطان وصیتم با برادرم: ای برادر عزیز! از تو می‌خواهم که پیرو راه شهدا باشی. هر ماه یک روز بر سر مزار بیایی و سوره بزرگ و صهیونیسم در منطقه وارد می‌کند و صبح آزادی قدس از خون جوانان شایسته وطن سر می‌آورد. من اکنون با قلبی آکنده از عشق خدا در این جنگ شرکت می‌کنم و در این مسیر خدایی هیچ ندارم جز جان خودم که هدیه‌ای است ناقابل در راه رهایی مردم مستضعف. وصیت من به تمامی شما این است که پیرو خط امام(قدس سره) باشید و خمینی(قدس سره) عزیز را تنها نگذارید چون که او ضامن سعادت ماست و راه رهایی از کفر جهانی و رسیدن به جبهه امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) .... مبادا اسیر نفس شیطانی شوید از ادامه راه شهدای 17 شهریور باز مانید.

عزیزان هم‌رزمم! زحمات بی‌دریغ شما را فراموش نمی‌کنم و چند ماهی که هم‌سنگر شما بودم، پربارترین دوران حیات من بود. قرآن و سنت رسول‌الله(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را سرمشق زندگی‌تان قرار دهید و قدرت را در رشد تعالی دیگران ببینید. حافظ این انقلاب که رحمت خدایی بزرگ است، باشید و همیشه و همه جا در تمام کارهایتان خدا را به یاد داشته باشید.

علی اصغر ضعفا

روحش شاد و یادش گرامی باد

نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شهدای همیشه جاوید کرهرود همراه

۲۶- نام : محمد ابراهیم

نام خانوادگی : صالحی

نام پدر‌ : محمد اسماعیل

تاریخ تولد : 17 خرداد 1318

محل تولد : شهر کرهرود

سن 47 سال

تاهل : متاهل

تعداد فرزند : 5 فرزند

قشر‌ : کارگران

تاریخ شهادت : 05 مرداد 1365

محل شهادت : اراک

نوع شهادت :دفاع مقدس

نحوه شهادت : بمباران هوایی ارتش بعثی عراق در کارخانه آلومینیوم سازی اراک

محل دفن :شهر اراک

نام ناحیه :اراک

زندگی نامه

شهید والامقام ابراهیم صالحی فرزند محمد اسماعیل، در هفدهم خردادماه 1318 در روستای کرهرود از توابع شهرستان اراک متولد شد. در دو سالگی پدر خود را از دست داد و در 12 سالگی برای امرار معاش خانواده در تهران مشغول به کار شد. در 20 سالگی ازدواج کرد و در 22 سالگی اولین فرزند او، داود، به دنیا آمد. محمدابراهیم دارای سه فرزند پسر و سه دختر است.

در سال 1352 در کارخانه آلومینیوم‌سازی اراک مشغول به کار شد و از سال 60 تا 65 در سه نوبت به جبهه اعزام شد و در منطقه کردستان 8 روز در محاصره دشمن بود. شهید داود صالحی فرزند شهید محمدابراهیم صالحی در 15 سالگی، زمانی که در پایه سوم راهنمایی بود به جبهه اعزام شد. او از سال 1359 به مدت سه سال در منطقه جنگی بود و در سال 1362 در پنجوین عراق، در سن 18 سالگی، شربت شهادت نوشید. بعد از شهادت پدر، فرزند سوم او احمد صالحی در 15 سالگی به جبهه رفت و اسفندماه سال 65 شیمیایی شد. او مجدداً به منطقه جنگی رفت و با ترکش خمپاره مجروح شد و با سی درصد جانبازی تا سال 1367 در جبهه‌های حق علیه باطل بود.

ابراهیم مردی مؤمن بود و جز شهادت عاقبتی دیگر برازنده‌اش نبود. او در پنجمین روز از مردادماه 1365 در بمباران کارخانه آلومینیوم‌سازی به فیض شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای شهر اراک در کنار فرزند شهیدش به خاک سپرده شد

شهدای همیشه جاوید کرهرود

۲۷- نام : داود

نام خانوادگی :صالحی

نام پدر : شهید محمد ابراهیم

تاریخ تولد :01 فروردین 1344

محل تولد : شهر کرهرود

سن : 18

تحصیلات :سیکل

شغل : محصل

تاریخ شهادت : 20 آبان 1362

محل شهادت :اراک

نوع شهادت : دفاع مقدس

نحوه شهادت : میدان نبرد

محل دفن: شهر اراک

نام عملیات : والفجر 4

رده خدمتی : سپاه

عضویت :بسیجی

یگان خدمتی : لشگر 17 علی بن ابیطالب

مسئولیت :خدمه قبضه ادوات

نام ناحیه. :اراک

زندگی نامه

شهید داود صالحی فرزند، شهید محمدابراهیم صالحی در اولین روز از نوروز سال 1344 در شهرستان اراک و در خانواده‌ای مذهبی که عاشق اهل‌بیت(علیهم السلام) و از شیفتگان و ارادتمندان انقلاب و حضرت امام خمینی(قدس سره) بودند، دیده به جهان هستی گشود.

داود دوران کودکی‌اش را در دامان سبز پدر و مادری مهربان و دلسوز سپری کرد و سعی می‌کرد، تا از همان دوران نشان دهد که کاری و پر تلاش است. نماز و قرآن را فرا گرفت و در مسجد محله‌شان راه پیدا کرد و با دوستان خوبی آشنا شد. هفت‌ساله که شد برای تحصیل به یکی از دبستان‌های شهرستان اراک رفت و این دوره را به خوبی پشت سر گذاشت. برای تحصیل دوره راهنمایی به مدرسه انبیاء رفت و تا کلاس سوم راهنمایی درس خواند؛ آن سال‌ها جنگ تحمیلی در جریان بود و شوق رفتن به جبهه نمی‌گذاشت تا در این شهر بماند و درس بخواند. نمی‌توانست نسبت به مردم کشورش بی‌تفاوت باشد. با این دید که برای اسلام اسلحه به دست بگیرد، راهی جبهه شد.

به بسیج رفت و نام‌نویسی کرد. اجازه‌اش را از خانواده به‌ سختی گرفته بود. آموزش‌های نظامی را که دید به عنوان بسیجی گردان امام موسی بن جعفر(علیهما السلام) از لشکر 17 علی‌ بن ‌ابی‌طالب(علیهما السلام) به جبهه رفت و حدود 15 ماه در جبهه بود. روزهای خوبی را در کنار رزمندگان داشت و هر بار که به مرخصی می‌آمد، به همه سر می‌زد و صله‌رحم را انجام می‌داد، بسیجی شهید سرانجام در بیستم آبان‌ماه سال 1362 در عملیات والفجر 4 در ارتفاعات کانی مانگای عراق به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای اراک به خاک سپردند تا سه سال بعد میزبان پدر شهیدش محمد ابراهیم صالحی باشد.

روحش شاد و یادش گرامی باد

نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پدر شهید والامقام ابراهیم صالحی و فرزند شهید والامقامش داود صالحی

روحشان شاد و یادشان گرامی باد نثار روح مطهرشان اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شهدای همیشه جاوید کرهرود

۲۸- نام : احمد

نام خانوادگی: صفری

نام پدر : خیر الله

تاریخ تولد: ١٣٤١/٠٣/٠٢

محل تولد: اراک

نام عملیات: بدر تاریخ شهادت:

تاریخ شهادت:

محل تولد : کرهرود

محل دفن: کرهرود

اقشار: کارگری کارخانه ماشین سازی اراک

زندگینامه شهید والامقام احمد صفری

آن شيركه بيشـه ي خطر جايش بود صدشعلـه ي عشـق در سراپايش بود

هنگام سحر كه سـوي ميدان ميرفت صد كـوه ستـاره در تماشايـش بـود

شهيـد احمد صفـري كرهرودي در سـال 1341 در يـك خانـواده ي مذهبـي و زحمتكـش بدنيــا آمـد . همـراه تحصيـل در دوران ابتدائـي و راهنمائـي عصــاي دســت پــدر بــود در كـار كشــاورزي ، مدتــي در كارخانه هـاي سنگ بــري كه كـاري اســت سخــت و طاقـت فرســا مشغــول خدمــت بــود ، خدمــت مقــدس سربــازي باعــث رشــد جســم و روحــش شــد .

بعـد از اتمـام دوران سربــازي در سـال 1362 وارد كارخانـه ي ماشيـن سـازي اراك شــد . از بهتريـن خاطـرات آن شهيـد بزرگــوار كه همرزمانــش نقـــل مي كننـد ، صـداي خـوش قـرآن او و صبـر و گشاده روئـي شهيــد بــود . و بالاخــره چنيـن مشخصــات ويـژه ائـي باعـث شــد با حضــور در جبهــه و شركــت در عمليــات بــدر در تاريــخ 24/12/1363 خلعــت زيبـاي شهــادت را بر تـن كنــد .

در وصيتنامـه ي زيبايــش بـراي همگــان نوشــت :

برادرهايـم را به جهـاد در راه خـدا و خواهرانـم را به حفـظ حجـاب دعـوت مي كنـم و بـراي عمـوم مـردم هـم پيـروي از رهبـري را بهتريــن راه مي دانـم .

« اميـد كه روح مطهـرش از همـه ي مـا راضـي باشـد. »

آميــن!

فرازی از وصیت نامه

شهید والامقام احمد صفری

در وصيتنامـه ي زيبايــش بـراي همگــان نوشــت :

برادرهايـم را به جهـاد در راه خـدا و خواهرانـم را به حفـظ حجـاب دعـوت مي كنـم و بـراي عمـوم مـردم هـم پيـروي از رهبـري را بهتريــن راه مي دانـم .

وصیت نامه:

شهید والامقام احمد صفری

ولا تقولو لمن يقتل فى سبيل الله امواتا بل احياء و لكن لاتشعرون .

و آن كسى را كه در راه خدا كشته شده مرده نپنداريد بلكه او زنده ابدى است وليكن همه شما اين حقيقت را نخواهيد يافت به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان كه به ما جان داد تا بتوانيم از اسلام و قرآن و دين مان دفاع كنيم براستى ما چگونه قادر به درك و اوج و بلنداى اين همه نعمت الهى هستيم و چسان ازعهده شكر و سپاس اين نعمت برآئيم و باكدامين توش و توان و لطف و امتنان مهربان را پاسخ گوئيم آرى نعمت جمهورى اسلامى و حاكميت الهى و رهبرى را مى گوييم و اين پديده تاريخ بعد از جريان كربلا كه از بركات و ثمرات بى نهايت مادى و معنوى آن زبانهاى الكن و قلبهاى قاصر و فردهاى ناتوان كمتر آنند كه به وصيتش بپردازند ولى اما نتيجه يك هجرت اى جوانان نكند در رختخواب ذلت بميريد كه حسين (ع) درميدان نبرد شهيد شد اى جوانان مبادا در غفلت بميريد كه على (ع) در محراب عبادت شهيد شد و مبادا در حال بى تفاوتى بميريد على اكبر حسين در راه هدف پدر شهيد شده اى پدران و مادران مبادا از رفتن جوانانتان به جبهه ها جلوگيرى كنيد كه فردا در محضر خدا نمى توانيد جواب زينب (س) كه تحمل 72 شهيد مرد بدهيد مثل خاندان وهب جوانها را به جنگ بفرستيد و حتى جسد او راهم تحويل نگيريد زيرا مادر وهب فرمود سرى را كه در راه خدا تحويل داده‌ام هرگز پس نمى گيرم چيزى كه باعث شد مرا به جبهه بشكاند اين بود كه پيرو خط رهبر بودم خط خمينى كبير كه از ؟؟؟ ائمه معصومين است من خود را سرباز و جانباز او ميدانم و همه هستى خود را از او مى دانم كه راه او راه نبوت و امامت و ولايت است راه حسين راه مهدى (عج) است خدايا به من لياقت هاى خود را مرحمت فرما اما پدر گرامى اين مصيبتها و سختيها زود گذر و تمام شدنى است ولى در مقابل به نعمت ابدى نائل خواهى شد انشاءالله هيچگاه زبان به شكايت نگشائى و آن‌چه كه از قدر و منزلت شما ميكاهد بر زبان جارى نكن مادر گرامى حقت را بر من حلال فرما بخدا رضايت خدا در گرو رضايت توست مقامت بالاست مى خواهم هنگام نماز رزمندگان و امام عزيز را دعا كنى برادران امكان دارد ديگر شما را نبينم و لى تقاضا دارم اسلحه رزمم را برداريد نگذاريد بر زمين بماند و مشت محكم به دهان منافقان بكوبيد استغفار و دعا را از ياد نبريد كه بهترين درمانها براى تسكين دردهاست و هميشه به ياد خدا باشيد خواهران گرامى از شما هم عذر مى خواهم و شما را سفارش مى كنم به حفظ حجاب كه سياهى چادر شما از سرخى خون ما رنگين‌تر است و سلام مرا به رهبركبير برسانيد و بگوئيد كه تا آخرين قطره خونم در سنگر اسلام جنگيدم و اما شما امت شهيد پرور كرهرود از همه شما عذر مى خواهم اميدوارم كه همه شما ما را حلال كنيد و رضايت كامل از دست ما داشته باشيد ديگر عرضى ندارم خداحافظ.

خدايا خدايا تاانقلاب مهدى خمينى را نگهدار

روحش شاد و یادش گرامی باد

نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شهدای همیشه جاوید کرهرود

۲۹- نام : عباس

نام خانوادگی : صفری کرهرودی

نام پدر‌ : خیرالله

تاریخ تولد : 03 فروردین 1343

محل تولد : شهر‌ کرهرود

سن : 23 سال

تحصیلات : دیپلم

شغل : دولتی

قشر : دانش آموزی

تاریخ شهادت : 28 اسفند 1366

محل شهادت : ارتفاعات ریشن - حلبچه - عراق

نوع شهادت : دفاع مقدس

نحوه شهادت : میدان نبرد

محل دفن : روستا کرهرود

نام عملیات : والفجر 10

رده خدمتی :سپاه

عضویت : بسیجی

یگان خدمتی : لشگر 17 علی بن ابیطالب

مسئولیت : آرپی جی زن

رسته خدمتی :گردان پیاده امام حسین (ع)

نام ناحیه : اراک

زندگی نامه

شهید عباس صفری کرهرودی،

در روز سوم فروردین‌ماه سال 1343 در خانواده‌ای مذهبی متولد شد. کودکی بود که می‌رفت تا در آینده یکی از حماسه‌سازان جانباز و فدائیان روح‌الله(قدس سره) و انقلاب باشد. آری، عباس یکی از حماسه‌سازان خط توحید و صحنه انقلاب اسلامی ما است. تا سن هفت‌سالگی زمانی که هنوز به مدرسه نمی‌رفت، فرزندی نجیب بود و زمانی هم که پا به دوران تحصیل گذاشت و به مدرسه رفت، درسش خوب بود و تا کلاس دوم راهنمایی را به پایان رساند. انقلاب که شد، شور دیگری در سر او پیدا شده بود. از مدرسه می‌آمد و با خوشحالی به طرف خیابان می‌رفت و شعارهایی از قبیل ‌الله‌اکبر، خمینی(قدس سره) رهبر و مرگ بر شاه یا سکوت هر مسلمان، خیانت است به قرآن. را سر می‌داد و صدایش در خیابان طنین‌انداز می‌شد و در خانه هم که می‌آمد، صحبت از انقلاب و امام(قدس سره) می‌کرد. تا سوم راهنمایی را که خواند، دیگر به مدرسه نرفت. در آن موقع سنش هم قانونی نشده بود که به جبهه برود؛ ولی با این حال رفت و سنش را در شناسنامه زیاد کرد تا او را به جبهه ببرند و خلاصه با سختی‌های زیادی به جبهه رفت. در پشت جبهه هم به ارگان‌های انقلاب اسلامی از قبیل بنیاد شهید، سپاه پاسداران و بسیج می‌رفت و فعالیت می‌کرد. هم‌زمان با حضور در عرصه انقلاب در رشته علوم تجربی دیپلم گرفت و در شرکت مخابرات مشغول به کار شد.

در سال 1363 برادرش احمد، در عملیات بدر به شهادت رسید و همین امر موجب شد تا مجدداً به جبهه اعزام شود. او علی‌رغم حضور چند ماهه در جبهه زمانی که از جبهه برگشت، می‌گفت: خجالت می‌کشم به صورت خانواده شهدا نگاه کنم و می‌گفت: خون من که از خون امام حسین(علیه السلام) و 72 تن یاران عزیزش رنگین‌تر نیست. او بسیجی گردان امام حسین(علیه السلام) از لشکر 17 علی بن

شهدای همیشه جاوید کرهرود 4

۳۸- نام : حمیدرضا

نام خانوادگی :قایمی کرهرودی

نام پدر : غلامعلی

تاریخ تولد : 03 اردیبهشت 1344

محل تولد : شهر کرهرود

سن : ۲۱ سال

تحصیلات : سیکل

تاریخ شهادت : 07 اسفند 1365

محل شهادت : منطقه باغ رضوان - شلمچه عراق

نوع شهادت : دفاع مقدس

نحوه شهادت : میدان نبرد

محل دفن : گلزار شهدای شهر اراک

نام عملیات : کربلای 5

رده خدمتی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اراک

یگان خدمتی : لشگر 17 علی بن ابیطالب

مسئولیت : تک تیرانداز

زندگی نامه

شهید والامقام حمیدرضا قائمی کرهرودی

شما از تبار باران و رویش درختانید. قیام امروز ما از همت بلند آن روز شماست. امروز ما هستیم. ما به گذشته خود افتخار می‌کنیم، گذشته‌ای که با شما سپری شده. گذشته‌ای که شما را به دوش کشیدیم و همه‌ی هست و نیست خودمان را دفن کردیم. شما زنده‌اید، شاهدید، شهیدید، ما رفتگان واقعی و مردگان و بی‌خبران را دریابید. هنوز هم بوی نخل و خاک متبرک به خون شما به مشاممان می‌رسد. هنوز هم کوه‌های سر به فلک کشیده‌ی غرب و دشت‌های آزاد جنوب وامدار شماست.

شهید حمیدرضا قایمی فرزند غلامعلی در دوم اردیبهشت‌ماه سال 1342 در سالی که مأمور ساواک از امام خمینی(قدس سره) سؤال کرد که با چه نیرویی قصد انقلاب و قیام داری، فرمود: سربازان من هنوز در گهواره‌اند. در روستای کرهرود و در خانواده‌ای روستایی که اهل تلاش و کار بودند و ارادتی به اهل‌بیت(علیهم السلام) داشتند، دیده به جهان هستی گشود. دوران کودکی‌اش را در دامان سبز پدر و مادری مهربان و دلسوز و با محبت سپری کرد. با هم‌سن و سالان خویش به بازی مشغول بود. تحصیلاتش را از هفت‌سالگی در مدرسه‌ی کرهرود آغاز کرد و توانست تا در رشته‌ی اتومکانیک در هنرستان شهید رجایی اراک تحصیلاتش را به اتمام برساند.

در دوران جوانی مشغول درس خواندن بود و بعد از کلاس درس به بسیج می‌رفت و با اینکه دیپلم را گرفته بود و در دانشگاه تهران قبول شده بود، به خدمت رفت و بعد از 2 سال خدمت سربازی 14 روز بیش نگذشته بود که مجدداً به جبهه رفت و در قسمت موتوری گردان امام حسین(علیه السلام) خدمت می‌کرد. او در هفتم اسفندماه سال 1365 در عملیات کربلای 5 در شلمچه عراق بر اثر اصابت ترکش به بدنش به شهادت رسید. پیکر مطهرش سال‌ها در منطقه نبرد مفقود بود و پس از تفحص در سوم مردادماه سال 1374 در گلزار شهدای اراک به خاک سپرده شد

روحش شاد و یادش گرامی باد

نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

۳۹- جانباز و آزاده قهرمان شهید والامقام بهزاد قایدی

نام پدر: زنده یاد مرحوم قلی

تاریخ تولد:۱۳۳۸/۸/۱۶

تاریخ شهادت:۱۳۸۸/۳/۲۸

از ورزشکاران رشته بوکس

مدت ۴ سال در ارسارت رژیم بعثی بودن ، که فکر می‌کردند شهید شده در صورتی اسیر شده بود

محل دفن:

نام عملیات:

روحش قرین رحمت الهی نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

۴۰- نام : عبدالله

نام خانوادگی : قایمی زاده

نام پدر : احمد

تاریخ تولد : 21 تیر 1342

محل تولد: شهر اراک

سن۱۸ سال

تحصیلات : سیکل

تاریخ شهادت : 12 دی 1360

محل شهادت : شیاکوه گیلانغرب

نوع شهادت : دفاع مقدس

نحوه شهادت : میدان نبرد

محل دفن : گلزار شهدای شهر اراک

نام عملیات : مطلع الفجر (قله شیاکوه)

رده خدمتی : سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اراک

مسئولیت : رزمنده

زندگی نامه

شهید والامقام عبدالله قائمی زاده

در سال 1342 در اراک به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی را در دبستان راه‌آهن و دوره متوسطه را در هنرستان شروع نمودند و در طی اینکه هنرستان را می‌خواندند، در انجمن اسلامی هنرستان نیز فعالیت چشمگیری داشت. در اوج انقلاب شکوهمند اسلامی در پخش نشریه‌های رهبر سعی فراوان داشت. عبدالله علاوه بر این که درسش را می‌خواند و در انجمن اسلامی هنرستان فعالیت داشت، تابستان‌ها به کشاورزی می‌پرداخت و بیشتر اوقات دست‌های پینه‌بسته‌اش ناشی از کار کشاورزی بود و اغلب می‌گفت: خدا کسی را که کار نکند، دوست نمی‌دارد.

وی پس از پیروزی انقلاب بلافاصله داوطلب عضویت در بسیج شد و به خدمت خود ادامه داد. از خصوصیات اخلاقی وی می‌توان به احسان و لطف به دیگران، ارشاد و راهنمایی، پذیرا بودن انتقاد از جانب برادران و خدابینی اشاره کرد. در مقابل پدر و مادر خود بسیار فروتن بود و رفتارش از کودکی خبر از آینده‌ای درخشان می‌داد. تربیت خانوادگی او بر علو همت اخلاص و ایمان و فداکاری استوار بود و در حقیقت اولین معلم او که در ساختن شخصیت روحی و اخلاقی او مؤثر بود، تربیت مادر و پدرش بود.

شهید قائمی زاده پس از تلاش‌های بسیار موفق شد از طریق بسیج به جبهه اعزام شود و هنگامی که تحت فرماندهی شهید سیاوش امیری به عنوان بسیجی گردان امام حسن(علیه السلام) از سپاه گیلانغرب در عملیات مطلع‌الفجر شرکت کرده بود، در دوازدهم دی‌ماه سال 1360 در ارتفاعات شیاکوه همراه با تنی چند از هم‌رزمانش شربت شهادت نوشید و به معبود خود رسید. پیکر مطهر شهید پس از تشییع بر دستان مردم خداجوی شهر اراک در گلزار شهدا به خاک سپرده شد. مادرش صاحب سلطان گرگین، نیز در بمباران هوایی شهر اراک به شهادت رسید

روحش شاد و یادش گرامی باد

نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شهدای همیشه جاوید کرهرود

۴۱- نــام :محمد

نـام خـانوادگـی :عارفی کرهرودی

نـام پـدر :غلامحسین

تـاریخ تـولـد :۱۳۴۶/۰۴/۰۴

مـحل تـولـد :تهران

سـن :۱۶ سـال

تـحصیـلات :سیکل - راهنمایی

جـزئیات شـهادت:

تـاریخ شـهادت :۱۳۶۲/۰۸/۱۴

کـشور شـهادت :عراق

مـحل شـهادت :پنجوین

عـملیـات :والفجر ۴

نـحوه شـهادت :ترکش

مـحل دفن :

شهید والامقام محمد عارفی کرهرودی

چهارم تیر ۱۳۴۶، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش غلامحسین، درجه دار شهربانی بود و مادرش،محترم نام داشت. تا دوم متوسطه در رشته برق درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. چهاردهم آبان ۱۳۶۲، در پنجوین عراق اصابت گلوله به سر شهید شد. تاکنون اثری از پیکرش بدست نیامده است

روحش شاد و یادش گرامی باد

نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

۴۲- نام : عزیزالله

نام خانوادگی : کاظمی کرهرودی

نام پدر : حاج محمدصادق

تاریخ تولد : ‌22 شهریور 1328

محل تولد : شهر کرهرود

سن: ۳۶ سال

تاهل : متاهل

تعداد فرزند: 2 فرزند

تحصیلات : کارشناسی

شغل : افسر نیروی مسلح جمهوری اسلامی ایران

تاریخ شهادت : 08 مهر 1364

محل شهادت : اشنویه

نوع شهادت : دفاع مقدس

نحوه شهادت : میدان نبرد

محل دفن : شهر تخت سادات کرهرود

رده خدمتی. : ارتش جمهوری اسلامی ایران

زندگی نامه

شهید والامقام سرلشکر عزیز الله کاظمی کرهرودی

در طول تاریخ در کشاکش ایام و در تداوم دقایق حیات، هر آینه‌دار صاحب دلی که به ترسیم حقایق پرداخته است، زیباترین و نورانی‌ترین واژه‌ها و عبارات را برای توصیف کسانی به کار برده که در جهاد فی سبیل‌الله تلاش و در راه اعتلای کلمه حق جانبازی نموده‌اند. اگرچه الفاظ و عبارات، عاجز از ترسیم مقام بلندپایه این عزیزان است؛ اما صحیفه خون‌رنگ تاریخ، مالامال از خاطرات جانبازی‌های سینه‌سرخان مهاجری است که برای اعتلای کلمه توحید از ویرانه مظلم طبیعت به سوی حق‌تعالی هجرت گزیده و در سرای جاوید بر منابر نور جلوس نموده‌اند.

آنچه قلم ناتوان ما را به حک دل‌های سنگی‌مان وا داشته، سوز فراق از وصلی است که لحظه‌های بودنش عشق بود و حرارت محبت خدا، خون کوب چکاوک شکسته پر، مریدی از مریدان ولایت، جنگ‌جویی مهاجر که او را «عزیز مرادش» نام نهاده بودند. از عروج خونین و فراق سرهنگ شهید عزیزالله کاظمی، سخن راندن و به وصال محبوبش اشارتی هر چند حقیرانه داشتن، مشکل است. چه اگر در گرماگرم جنگ، در جبهه توحید در کنارش نبودی؛ اخلاص، شهادت و مردانگی را در رکابش نمی‌آموختی. ایمان در رگ‌هایش به جای خون و در تن به جای روح شراره جانش بود و گواهی مظلومیت و حقانیت نبرد ملتی که امروز این چنین در یادش خاطرات وی را با حماسه‌های جنگ، عبرت ساز و پایدار می‌کنند. در جاده‌های سرخ رگ‌هایش، عشق امام(7)، همراه با تپش قلب پر صلابت و استوارش برای انقلاب اسلامی سیر طریق می‌کرد؛ چرا که او در دوران کودکی، در آن محیط پر فیض اسلامی حاکم بر خانواده، آن زمان که می‌رفت تا هجوم بیماری‌ها در آن مجروحیت روستایی از پایش درآورد، برای فرجامی چنین خونین زنده نگه داشته شد.

هم‌زمان با دوران تحصیلات دبیرستانی، بحبوحه آموزش انسان ماندن، نقش قامت الف یار در وجودش جلوه دادن و مقاومت در باتلاق‌های فردای جامعه را در ذره‌های وجودش کاشتن، آغاز شد. ابتدا الفبای عشق در قرآن معشوق، ترنم عاشقانه بندگی در یادگیری مراسم عبادات مذهبی و انجام صحیح واجبات برای ساییدن پیشانی بر جای پای مولایی چون حسین(A) و وضو ساختن در برق نگاه ژرف آن شهید بزرگ اسلام و سپس تسلیم جان به عنوان شکرانه، توان جانبازی برای اسلام، ریشه و ساقه اصلی پیکر جسمانی و اندام روحانی عزیز ما را منسجم نمود!

نسیم دل بخش کوی یار، در جوانی به نظام ارتش فرا خواندنش تا تبلور غیرت، مظهر قدرت و فریاد و فغان ملتی علیه ستم‌های رنگ شده به زر و زور و تزویر گردد. از دیگر سو تحولات فرهنگی در جامعه و انقلاب اسلامی حرارت وی را شعله‌ور ساخت و آنگاه که کفر برای نابودی میعادگاه و جلوه راستین عشق محبوب هجوم آغازید، خونین‌دل، همه سوز به جهاد اصغر در جبهه‌ها مشغول شد. هر چند حفظ و تعلیم احادیث و قرآن لحظات شیرین نبرد را برایش گوارا می‌ساخت که یاری در سوگ او چنین می‌خواند که او به راستی معلمی برای هم‌سنگرانش بود. تاریخ جنگ عارفانه ایران اسلامی هر چند گمنامانی چنین پیش داد.

عزیز ما بیا و لحظه‌ای بگو که به کجا پرواز آغاز کرده‌ای که عرفان در افق پروازت پر می‌ریزد و ایثار بر سجاده نگاهت سر می‌ساید؛ چرا که عطش عشق در دشت لایتناهی معنویت فوران می‌کرد. نغمه‌خوان سفره وصل، ای عزیز خدا، بگو در کدامین قبیله عشق، مجنون گشتی و سودای کدامین شیرین فرهادت کرد. کدامین بیستون زخم تیشه‌ات را بر ریشه‌اش خرید و جمال کدامین یوسفی چنین ترنج‌وار بدنت را قطعه‌قطعه کرد. آن غروب خونین که ردای سرخ شهادت بر تن کرده بود، با تو چه نسبتی داشت که برای رسیدن به گنج حیات ابدی، رنج ترکشی را بر جان خویش شیرین دانستی و با چشم ستارگان شب تیره آن روز خونین پیوند خوردی، راه‌پیمای شهر آفتاب گشتی و خورشید روز بعد را محروم از زیارت سیمای سرخ خویش نمودی. برادرم زندگی نوینی آغاز کرده‌ای که ابتدای این مسیر جان‌سوز فراق را وداعی است واجب اما چه کنیم که ما همیشه از نبودن‌ها درد کشیده‌ایم. تو که بودی و در همان بودنت هم با ما نبودی و حالا که رفته‌ای و فراقت، دردی گشته بر قلب‌هایمان و زخمی شده بر شانه‌هایمان، سهم ما، ماندن گشته و نگریستن و گریستن. قسمت شما سفر است و نصیب ما حضر! به هر تقدیر خیر مقدم رفیق اعلی بر عزیزی چون تو مبارک. پیش دارد که زندگی خود را در طبق اخلاص به یاد می‌سپارند، لیک در عرفات عاشقان متواضع و مخلص مدیران و مدیران صلوه خاشعانه امت واحده ما، نظاره اراده آهنین عزیز خدا در بحبوحه نبرد که از آسمان گلوله می‌بارید و از زمین ترکش می‌رویید، واقعاً دیدنی بود. با همان خلوصی که پیشانی بر خاک عبودیت می‌سایید، ماشه تفنگ را می‌چکانید و فرمان می‌داد. با همان عشقی که به نماز می‌ایستاد در جبهه رزم ایستادگی می‌کرد که (إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ).[1] به خلوت راز بر می‌خواست و (رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي )[2] افزود.

نگاه کوتاه ما در طول همراهی‌اش، در بزم عاشقانه جنگ، دردمند و غریب بودن وی را وسعت باورمان می‌بخشید چه آن هنگام که در تاسوعای 1363 در منطقه خرمشهر مروارید درون را با درد دل همسو نموده و یکی را از چشمه لب و دیگری را از خزینه اشک به بیرون می‌تراوید و چه آن زمان که صادقانه و بی‌ریا پس از زیارت مرقد مبارک حضرت زینب کبری(h) و دیدار کوتاه از منطقه «قنیطریه» سوریه، ضمن بررسی اجمالی ولی ژرف آن منطقه، در رابطه با پذیرش صلح نوشت: اگر ایران با پا در میانی سازمان ملل، آتش بس را قبول می‌کرد، آینده‌ای بهتر از اوضاع این منطقه نمی‌دانست. لحظات عمر گران‌قدرش با مجاهدت در راه خدا هم چنان سپری می‌شد. شادتر شدن روحیه فردی، اجتماعی و خصوصاً نظامی وی، گویی خبر از تحقق دعایش می‌داد که نغمه سر داده بود: حمد و سپاس خدای یکتا را که مرا جان داد تا فدای اسلام کنم. روز خونین 08/07/1364 در منطقه پسوه سپری می‌شد. نیمه اول محرم بود و قلب در تکاپوی ادامه خون مولا حسین(A) می‌تپید. وجودش برای دیدار محبوب سراسر شوق گشته بود و دوری معشوق پیکرش را به آتش عشق شعله‌ور ساخته و به سوز می‌نشاند. عاقبت لحظه وصال رسید. گلوله‌ای سهمگین بر خاک تفتیده غرب کشور اسلامی‌مان رعشه افکند یاران، یارب گوی مهاجر، شاهد عروج خونین او بودند. پیکر مطهر سرباز شهید ارتش اسلام و فرمانده رکن سوم از تیپ سوم لشکر 21 حمزه سیدالشهدا(A) در زادگاهش تخت سادات کرهرود به خاک سپرده شد.

به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، سرلشگر شهید عزيزالله كاظمی كرهرودی، در روز بيست و دوم شهريور ماه 1328 در شهرستان اراک به دنیا آمد. پس از طی دوران طفولیت، در زادگاه خود به مدرسه رفت و با اخذ دیپلم متوسطه در سن 19 سالگی در آزمون ورودی دانشكده افسری پذیرفته شد و به تحصیل علوم و فنون نظامی پرداخت. بعد از فراغت از تحصیل و طی دوره مقدماتی، خدمت رسمی خود را در یگان‌های نیروی زمینی آغاز نمود.

با آغاز جنگ تحمیلی، در لشگر 21 حمزه سيد الشهدا در كليه ماموريت‌های محوله چريكی، حضوری فعال داشت. سرانجام در روز هشتم مهر ماه 1364 در منطقه عملياتی فكه در حين درگيری مستقيم با دشمن به شهادت رسید

روحش شاد و یادش گرامی باد نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

۴۳- نام : علی اصغر

نام خانوادگی : کاظمی کرهرودی

نام پدر : علیرضا

تاریخ تولد: ‌10 خرداد 1346

محل تولد : شهرکرهرود

سن: ۲۱ سال

تحصیلات : کاردانی

شغل: دانشجو

قشر :دانشجویی

تاریخ شهادت : ‌04 خرداد 1367

محل شهادت : منطقه شلمچه - عراق

نوع شهادت : دفاع مقدس

نحوه شهادت : میدان نبرد

رده خدمتی ؛ سپاه

عضویت : بسیجی

یگان خدمتی ؛ لشگر 17 علی بن ابیطالب

زندگی نامه

شهید والامقام دانشجو علی‌اصغر کاظمی کرهرودی

در تاریخ دهم خردادماه سال 1346 در خانواده‌ای مذهبی و متدین و روستایی که اهل تلاش و خدمت و کار بودند، در روستای کرهرود از توابع شهرستان اراک، دیده به جهان گشود. دوران کودکی‌اش را در کنار پدر و مادر در کوچه باغ‌های کرهرود سپری کرد. با قرآن و اهل‌بیت(علیهم السلام) آشنا شد، نماز خواندن را از مادرش آموخت، همراه پدر پای ثابت نمازهای جماعت بود.

پس از گذراندن دوران ابتدایی در روستا توانست برای گذراندن دوره راهنمایی به شهر اراک بیاید و این مقطع را هم به خوبی پشت سر گذاشت. دبیرستان را با جدیت و تلاشی که داشت، پشت سر گذاشت و چون به درس و تحصیل علاقه زیادی داشت با گرفتن مدرک دیپلم دفترچه کنکور گرفت و پس از قبولی در مقطع کارشناسی در رشته مکانیک در دانشگاه کاشان مشغول به تحصیل شد. رفتار و برخوردش بسیار پسندیده بود و شخصیتش رنگ و بویی خدایی داشت. گویی او دل از این دنیا کنده بود و هر چه می‌دید و می‌خواست تنها رضایت خدایش بود و او اِلهی رِضَاً بِرِضائِکَ را سرود عروجش کرد.

دو سال از تحصیلش در دانشگاه گذشته بود که برای حضور در جبهه داوطلب شد. بعد از دیدن آموزش‌های نظامی به جبهه جنوب اعزام و نزدیک به چهار ماه در تیپ 22 بعثت خدمت کرد. او در چهارم خردادماه سال 1367 در منطقه عملیاتی شلمچه به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای کرهرود به خاک سپردند.

روحش شاد و یادش گرامی باد

نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

۴۴- نام : امین

نام خانوادگی : گرگین

نام پدر : شمس الله

تاریخ تولد : 01 مهر 1348

محل تولد : شهر کرهرود

سن: ۱۸ سال

تحصیلات ؛ سیکل

شغل : محصل

تاریخ شهادت : 23 اسفند 1366

محل شهادت : منطقه شاخ شمیران - خرمال عراق

نوع شهادت : دفاع مقدس

نحوه شهادت : میدان نبرد

محل دفن: شهر‌کرهرود

نام عملیات : والفجر 10

رده خدمتی : سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اراک

عضویت : سرباز

یگان خدمتی : تیپ 71 روح الله

مسئولیت : رزمنده

روحش شاد و یادش گرامی باد نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

زندگی نامه

شهید والامقام امین گرگین

مهرماه بود و دیگر از حرارت و هرم خورشید کاسته شده بود. ولی سعی داشت تا باز هم چون همیشه یکسان و برابر بر همه‌ی مردم بتابد و همه را به یک اندازه از گرما و نورش سهیم کند. او داشت درس برابری و عدالت می‌داد که سهم همه‌ی مردم از نور خورشید یکسان است مگر این که خود شخص به زیر سایه رود و نخواهد تا نور خورشید به او بتابد. در داستان معرفت هم همین‌گونه است. سهم همه یکی است اما بعضی زحمت می‌کشند و بیشتر سهم می‌برند و عده‌ای نیز از این معرفت الهی فراری‌اند و با رفتن به زیر سایه از نور خورشید کمتر سهمشان می‌شود.شهید امین گرگین در اولین روز از مهرماه سال 1348 در روستای کرهرود از توابع شهرستان اراک و در خانواده‌ای روستایی و مذهبی متولد شد. تحصیلاتش را در روستا آغاز کرد و تا کلاس اول راهنمایی درس خواند و بعد از آن به کمک پدرش رفت تا کار کند و در امرار معاش خانواده سهمی داشته باشد. در سال‌های جنگ سن و سالی نداشت. هر روز با رفتن فرزندان این مرز و بوم به سمت جبهه راهی جبهه‌ها می‌شد و روحش را صیقل می‌داد و آرزو می‌کرد تا می‌توانست در کنار رزمندگان اسلام حضور یابد و ایستادگی کند.در سال پایانی جنگ تحمیلی به خدمت سربازی فراخوانده شد و به عنوان پاسدار وظیفه در واحد تعاون از لشکر 17 علی بن ابی‌طالب(علیهما السلام) در منطقه جنگی خدمت می‌کرد که در بیست و سومین روز از اسفندماه سال 1366 در حین عملیات والفجر 10 در منطقه خرمال عراق به شهادت. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای روستای کرهرود به خاک سپردند.

روحش شاد و یادش گرامی باد نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

۴۵- نــام :سعید

نـام خـانوادگـی :جلالی مشایخی

نـام پـدر :حسین

تـاریخ تـولـد :۱۳۴۲/۰۴/۲۱

مـحل تـولـد : تهران

سـن :۱۹ سـال

تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۲/۱۶

محل دفن: بهشت زهرای تهران

دسـته اعـزامـی :بسیج

سمت : آر پی جی زن

با سمت آر پی جی زن در ام الرصاص عراق بر اثر اصابت ترکش به گردن شهید شد

روحش قرین رحمت الهی نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شهید والامقام سعید جلالی مشایخی کرهرودی

بیست و یکم تیر ۱۳۴۲، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش حسین، خیاط بود و مادرش حاجیه خانم بتول ....نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. او به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. شانزدهم اردیبهشت ۱۳۶۱، با سمت آر پی جی زن در ام الرضا (ص) عراق بر اثر اصابت ترکش به گردن شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است

روحش شاد و یادش گرامی باد

نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

۴۶- نام محمود

نام خانوادگی: جلالی مشایخی کرهرودی

نام پدر: حسن

تاریخ تولد: ١٣٤١/٠٥/٢٠

محل تولد: کرهرود

نام عملیات: پدافندی

تاریخ شهادت: ١٣٦٥/١٢/٠٧

اقشار: دانشجویی

شهید "محمود جلالی مشایخی کرهرودی" از شهدای استان مرکزی در هشت سال دفاع مقدس است که زندگینامه ایشان را برای مخاطبین خود منتشر نموده ایم.

شهید محمود جلالی مشایخی کرهرودی بیست مرداد سال1341 در روستای کرهرود اراک بدنیا آمد. پدرش حسن در شرکت راه‌آهن اراک کار می‌کرد و مادرش حاجیه خانم عصمت حسینی خانه‌دار بود. ایشان در خانواده‌ای مذهبی و متدین پرورش یافت و پس از گذراندن دوران تحصیل با شركت در كنكور سراسری در رشته مهندسی عمران در دانشگاه فردوسی شهر مقدس مشهد در مقطع كارشناسی قبول شد و در آن دانشگاه مشغول به تحصیل گردید که این قبولی مصادف شده بود با آغازین سال‌های جنگ تحمیلی عراق علیه ایران.

هنوز مدتی از تحصیل ایشان در دانشگاه نگذشته بود كه عزم خود را جزم کرد تا در دفاع از کشورش نقشی داشته باشد. لذا به عنوان داوطلب از سوی بسیج راهی آموزش نظامی‌ شد و پس از طی کردن دوره آموزشی به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام شد. حضور او در جبهه ‏های نبرد علیه مزدوران بعثی چندین مرحله ادامه داشت. آخرین باری كه ایشان به جبهه اعزام شد در عملیات كربلای 5 در منطقه شلمچه در تاریخ هفتم اسفند سال 1365 در حالی که به عنوان تیربارچی در گردان امام حسین(ع) مشغول به خدمت بود بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید ولی به دلیل حجم آتش نیروهای دشمن پیکر شهید مدت‌ها در منطقه باقی ماند و تا سال‌ها به عنوان جاوید الاثر بود تا این که در بیست و چهارم مهر 1374در عملیات تفحص شناسایی و پس از سال‌ها بعد در کنار هم‌رزمان شهیدش آرام گرفت.

روحش قرین رحمت الهی نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

دانشجوی شهید والامقام محمود جلالی مشایخی کرهرودی

وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحيم

ربَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ

پروردگارا گناهان ما و زياده‏روى ما در كارمان را بر ما ببخش و گامهاى ما را استوار دار و ما را بر گروه كافران يارى ده

خدايا ترا شكر گزارم كه بار ديگر به من قوت عطا فرمودي كه در كنار رزمندگان اسلام براي پيروزي و سرفرازي دين اسلام بجنگم و جان نثاري كنم .

با درود به پيشگاه نايب برحق امام زمان و نايب بر حقش امام خميني و با سلام به ارواح طيبه شهيدان اسلام وصيتنامه خويش را اغاز مي‌نمايم . خداي را سپاس مي‌نهم كه مرا در عصري آفريد كه بتوانم در راه او با كفار بجنگم . چرا كه سالها انسانهاي مخلص و با ايماني بودند كه آرزوي جهاد و جنگيدن در راه خداوند را داشتند ولي افسوس كه نتوانستند و اين موقعيت براي آنها مهيا نگرديد كه به اين نعمت عظما برسند و بودند كساني كه آرزو داشتند به ندال هل من ناصر ينصرني حسين لبيك گويند و در ركاب او بجنگند ولي افسوس كه نتوانستند به اين خواسته خويش جامه عمل بپوشانند و اينك ما هستيم و آماده لبيك گوي به حسين زمان چه خوب است كه لبيك به فرمان اما م بدهيم و خود را آماده جنگ و شهادت كنيم كه شايد ديگر چنين نعمتي به ما از طرف خداوند متعال ارزاني نشود و برحال شهيدان غبطه بخوريم . چه خوب است كه گول چند روز زندگي كردن در اين دنياي فاني را نخوريم زيرا كه اين دوران بالاخره به اتمام خواهد رسيد و آنگاه ما هستيم و پشيمان و نادم از اينكه چرا كاري نتوانستيم بكنيم و مسئول در قبال خون شهيدان و پيشگاه خداوند منان .

و اما پدر جان تو بارها به حج رفتي و در روز عيد قربان سنت ابراهيم را كه ميخواست اسماعيل را به فرمان خداوند قرباني نمايد عمل نموده‌اي ولي امروز روز ديگري است امروز بايد فرزند و عزيز خود را در راه خداوند قرباني نمائي و فرزند و عزيز خود را فداي اسلام و اجراي فرمان الهي بنمائي و مبادا از فراق من ذره‌اي ناراحت شوي زيرا كه ما بايد روزي به سوي خدا باز گرديم چرا كه انا لله و انا اليه راجعون پس ما شيعيان حسين چه باك از شهادت ، چرا كه ما پيرو سالار شهيدان امام حسين (ع) هستيم و براي ما ننگ است كه در بستر بميريم و مرگ به سوي ما بيايدو ما خود به استقبال مرگ خواهيم رفت زيرا كه براي اسلام و مكتب خونين حسين بايد خون داد كه به فرموده رهبر انقلاب ، اسلام با خون رشد كرده است . ديگر اينكه در اين موقعيت كه صدام خون آشام شهرهاي بيدفاع ما را زير بمباران وحشيانه هواپيماهاي خود قرار ميدهد و مردم بي‌پناه ما را به شهادت ميرساند آيا در خانه نشستن و نظاره اين اعمال پليد بودن رواست . دنبال علم و تحصيل كردن ، دانش رفتن كاري است بسيار خوب ولي بازهم به فرموده امام امروز جنگ در رأس امور قرار دارد و وقت براي تحصيل علم و دانش هست ولي ذلت و خواري براي ما ننگ است و چه بهتر كه سرفرازانه بجنگيم و يا شهيد و يا پيروز شويم . ولي زيربار ظلم و ذلت نرويم .

و اما تو اي مادر خوبم مبادا در فراق من در جمع گريه كني و دل دشمنان را شاد نمائي و مطمئن باش كه اين راه همان سعادت من است و

شهدای همیشه جاوید کرهرود 5

۵۰- نام : مسعود

نام خانوادگی : مطیع پور

نام پدر : محمدابراهیم

تاریخ تولد : 25 بهمن 1342

محل تولد: شهر اراک

سن : ۱۹ سال

تحصیلات : دیپلم

قشر : دانش آموزی

تاریخ شهادت : 05 مرداد 1361

محل شهادت : غرب پاسگاه زید - عراق

نوع شهادت : دفاع مقدس

نحوه شهادت : میدان نبرد

محل دفن: شهر‌ اراک

نام عملیات : رمضان

عضویت : بسیجی

مسئولیت : بی سیم چی

زندگی نامه

شهید والامقام مسعود مطیع پور

در بیست و پنجم بهمن‌ماه سال 1342 در خانواده‌ای مذهبی در شهرستان اراک چشم به جهان گشود. مادر ایشان خانه‌دار و نقش مؤثری در تربیت فرزندان خویش داشت و همیشه بچه‌ها را به خواندن نماز اول وقت و گرفتن روزه و داشتن دوستان خوب تشویق می‌کردند. پدر مرحوم ایشان مغازه‌دار بودند و اهل محل کسب ایشان همیشه از خوبی‌های ایشان یاد می‌کنند. مسعود دوران ابتدایی را در مدرسه خیام سپری کرد و پس از دوران راهنمایی در هنرستان شهید رجایی و باهنر در رشته الکترونیک ادامه تحصیل داد با نمرات بسیار بالا سپری کرد.

علی‌رغم سن کم در همه مراسم سوگواری، نماز جمعه و عزاداری اهل‌بیت(علیهم السلام) شرکت داشت. در زمان حکومت رژیم طاغوت با پخش اعلامیه و شرکت در تظاهرات بر ضد رژیم فعالیت گسترده داشت و همراه با دوستان خود تا پاسی از شب فعالیت می‌کرد.

به هنگام جنگ تحمیلی از سوی دشمن بعثی ایشان که در سنگر هنرستان در رشته برق و الکترونیک درس می‌خواندند، به محض تمام شدن امتحانات ثلث سوم به تهران رفت و در پادگان امام حسین(علیه السلام) ثبت‌نام کرد و چند روز بعد به جبهه اعزام شد.

مسعود سرانجام پس از دو ماه حضور در جبهه به عنوان بسیجی گردان شهید بختیاری از تیپ 17 علی بن ابی‌طالب(علیهما السلام) در پنجم مردادماه 1361 در پاسگاه زید در حین عملیات رمضان به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید سال‌ها در منطقه جنگی مفقود بود و پس از دوازده سال در یکم اسفندماه 1373 به‌ وسیله گروه‌های تفحص شهدا، آثاری از او شناسایی و در گلزار شهدای شهر اراک به خاک سپرده شد

وصیت نامه

شهید والامقام مسعود مطیع پور

بسم الله الرحمن الرحیم

ای مؤمنان بدانید و آگاه باشید جنگ ادامه خواهد یافت تا نابودی هر چه ستمگر و ظالم است. در این آیه شریفه گفته شده است که خداوند هرگز راهی را باز نمی‌کند که کافران بر مؤمنان مسلط شوند.

این وصیت‌نامه را من مسعود مطیع پور نام پدر محمدابراهیم در تاریخ 28/4/61 در پایگاه مستقر در اهواز می‌نویسم. ای مسلمانان بدانید که ما با شهادتمان به جهانیان ثابت کردیم که دین بر حق اسلام است و توانایی خود را بر کشورهای مجاور و مقابل نشان دادیم. همچنان ادامه راه را بر عهده برادران حزب‌الله می‌گذاریم و تقاضا داریم که همیشه ادامه‌دهنده راه ما باشید. واژه شهادت یک واژه کوچک نیست. شهادت به معنی شاهد و گواه و احساس و ناظر و منظور است. من خود را در مقابل گلوله‌های دشمن قرار ندادم که به شهادت برسم بلکه خود را تسلیم خدای خود کردم. تمامی شهیدان خود را فدای راه رهبرشان کردند و چه شیرین است کام شهادت بر فریفتگان راه حسین(علیه السلام) زمان. تقاضا دارم که در دعاهایتان همیشه امام(قدس سره) را دعا کنید و از خود حضرت باری‌تعالی خواهان ادامه عمر گران‌قدرش باشید. با اولین فتوای امام(قدس سره) آماده جهاد فی سبیل‌الله باشید که نمی‌دانید آن‌ها با کفار در سخت‌ترین شرایط می‌جنگند که از اجر اخروی و عاقبت ختم به خیر برخوردار خواهد شد. چنانچه رهبر مستضعفان می‌فرماید: اگر بکشید پیروزید و اگر کشته شوید نیز پیروز خواهید بود و در مورد شهادتم هرگز ای مادرم که فاطمه(علیها السلام) وار در سنگر مسجد بودی و جمعی از فیض حضورت بهره‌مند می‌شدند و ای پدرم که نشانه‌های ابراهیم خلیل‌الله(علیه السلام) را در خود زنده کردی، بدانید و آگاه باشید که من با شهادتم شما را هم شهادت می‌دهم گرچه بیش از اندازه اذیتتان کردم. برایم گریه سر ندهید که آگاهانه راهم را جستم. این گریه‌ها را در مراسم باشکوه دعای کمیل، توسل، سمات و امثال ذالک بریزید. من که رفتم و به برادران خود پیوستم؛ بجنگید و مگذارید که دشمن از این فرصت استفاده کند. کوچک‌ترین حرکت دشمن را زیر چشم خود داشته باشید و مگذارید کارهای پلید و شوم خود را به ثبوت برسانند. به برادرانم نیز می‌گویم راهم را ادامه دهند و با دیدی وسیع‌تر مناظر و انقلاب و ایران و اسلام و قرآن را بنگرید و فکر کنید که شما باید ادامه‌دهندگان راه شهیدان باشید. شما باید با کارهایتان و رفتارتان منحرفان را نیز به خط امام(قدس سره) و انقلاب بکشانید. در سنگر جبهه زیاد مطرح نیست در سنگر زیاد وافر دیگر اهداف خود را جهت پیشبرد انقلاب به ثمر برسانید. من‌الله التوفیق. بر پدر و مادرم واجب می‌بینم که از خواهرانم خوب مواظبت کنند و نگذارند که روحیه آن‌ها از بچگی ناقص باشد گرچه تا به حال این کار را کرده‌اید ولی من می‌خواهم که بیشتر مواظب رفتار و کردار دختران خود باشید. از همه فامیل و همسایه‌ها التماس دعا دارم و حلالیت می‌خواهم.

کلامی دارم با برادران انجمن اسلامی و هنرستان که هیچ‌گاه به خود اجازه ندهید که سنگر ما یک آن خالی باشد؛ آگاه و حساس باشید؛ همیشه با اتحاد پیش بروید. رموز اتحاد را بیابید. مطالعه اگر یک برابر است دو برابر کنید؛ ایمان که زیاد است ولی زیادتر کنید. از همه هنرجویان و کارکنان هنرستان حلالیت می‌طلبم و امیدوارم که شما نیز از خط امام(قدس سره) خارج نشوید ان‌شاءالله. حقیقت را پشت پرده کدر آلود تاریخ نظاره‌گر باشید و به کافران از خدا بی‌خبر بگویید که دین حق خدا اسلام راستین است نه یهود و نصارا و غیره با آخرین قدرتتان بر پیکرهای پلیدشان ضربه وارد کنید که این ضربه‌ها نیز از اجر بی‌بهره نیست.

اگر صورتم سالم بود دهانم را باز بگذرید تا دشمن خیال نکند که من بانگ الله‌اکبر را بر زبان نداشتم. چشمانم را باز گذارید تا دشمن فکر نکند که من راه شهیدی که جلوتر از من به ملکوت اعلاء پیوسته بود؛ اشتباه رفتم. راه او هم راه شهید جلوتری خود بود و همین‌طور پیوسته ما به هم ربط داریم. خود را زیادتر به فقرا و مستضعفان نزدیک کنید و در کارها و انجام فرائض یاری‌شان کنید. پیوندتان را با برادران مسلمان کشورها چه سفید و زرد و سرخ و سیاه پوست هر چه محکم‌تر و مستحکم‌تر و منسجم‌تر کنید تا ایادی کفر و الحاد؛ تفرقه در بینتان نیندازند که خداوند همیشه راهگشای مؤمنان است که در این آیه شریفه آمده است: (وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا ).[1] و خداوند هرگز بر (زيان) مؤمنان براى كافران راه (تسلطى) قرار نداده است.

هر کس طلبی از من کرد، طلب او را بدهید. دو ماه روزه برایم قضا کنید و کتاب‌هایم را به برادران انجمن اسلامی هنرستان تحویل دهید. دوچرخه‌ام را بفروشید و پولش را به فقراء بدهید. قرآن را بی‌اندازه مطالعه کنید که رموز پیروزی در آن آمده است.

خداحافظ، خدا نگه‌دارتان باد

۱۳۶۱/۴/۲۸

مسعود مطیع پور

۵۱ - نام : سید احمد

نام خانوادگی : موسوی

نام پدر :

تاریخ تولد :

محل تولد:

سن:

شغل :

تاریخ شهادت :

محل شهادت :

نوع شهادت :

نحوه شهادت :

محل دفن:

رده خدمتی :

عضویت :

مسئولیت :

تنها اطلاعات از شهید

تنها خیابانی به نام شهید سید احمد موسوی کرهرود وجود دارد

خیابان شهید سید احمد موسوی

۵۲- نــام : سید عباس

نـام خـانوادگـی : میراشرفی کرهرودی

نـام پـدر : سید یداله

تـاریخ تـولـد : ۱۳۳۹/۰۱/۰۱

مـحل تـولـد :‌ شهر اراک

سـن : ۲۲ سال

مسئولیت نظـامی : بسیجی

تاریخ تولد: یکم فروردین ۱۳۳۹

نام پدر: سیدیدالله

رسته: بسیجی

تاریخ شهادت : هشتم خرداد ۱۳۶۱،

محل دفن:مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.

تـاریخ شـهادت : ۱۳۶۱/۰۳/۰۸

مـحل شـهادت : خرمشهر

نـحوه شـهادت : حوادث ناشی از درگیری

روحش قرین رحمت الهی نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

۵۳- نام : سید اعلاء

نام خانوادگی : میری کرهرودی

نام پدر : سید باقر

تاریخ تولد : 16 اردیبهشت 1342

محل تولد: شهر کرهرود

سن: ۱۸ سال

شغل : محصل

تاریخ شهادت : 12 آذر 1360

محل شهادت : منطقه مریوان

نوع شهادت : دفاع مقدس

نحوه شهادت : میدان نبرد

محل دفن: شهر کرهرود

رده خدمتی : سپاه

عضویت : بسیجی

مسئولیت : تک تیرانداز

زندگی نامه

شهید والامقام سید اعلاء میری کرهرودی

در شانزدهم شهریورماه سال 1342 در یک خانواده مذهبی در روستای کرهرود از توابع شهرستان اراک چشم به جهان گشود. در سن شش سالگی از یک سانحه تصادف با قطار جان سالم به در برد. دوره ابتدایی و راهنمایی تحصیلی را در زادگاهش به پایان رساند و پس از آن به دلیل مشکلات اقتصادی ترک تحصیل کرده و مشغول به کار شد. دوران جوانی‌اش مصادف شد با شروع انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(قدس سره) و او همگام با امت حزب‌الله در پخش اعلامیه و پوستر فعالیت می‌کرد و با شرکت در جلسات مسجد و حضور در راهپیمایی در خدمت انقلاب بود. او به مطالعه علاقه زیادی داشت و کتاب‌های زیادی از جمله: رساله نوین امام(قدس سره)، ولایت‌فقیه امام(قدس سره)، جهاد اکبر امام(قدس سره)، حجاب استاد مطهری، هفت‌صد حدیث و توحید و امامت و عدل و داستان راستان، رساله توضیح المسائل امام(قدس سره) از او به یادگار مانده است. بعد از پیروزی انقلاب با شروع جنگ تحمیلی با عضویت در بسیج دوره آموزشی را طی کرد و به صورت داوطلبانه عازم جبهه شد. بسیجی شهید سه مرحله به مناطق جنگی اعزام شد و در آخرین حضورش هنگامی که به عنوان بسیجی در گردان رزمی سپاه مریوان در منطقه بود در دوازدهم آذرماه 1360 هنگام درگیری با نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله دشمن به سینه‌اش به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید پس از تشییع توسط جوانان کرهرود در زادگاهش تخت سادات کرهرود آرمید.

روحش شاد و یادش گرامی باد

نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

۵۴- نام : سید موسی

نام خانوادگی : میری کرهرودی

نام پدر : سید رضا

تاریخ تولد : 01 فروردین 1299

محل تولد: شهر کرهرود

سن۶۷

تاهل : متاهل

تعداد فرزند: ۶

قشر : اصحاب رسانه

تاریخ شهادت : 24 فروردین 1366

محل شهادت : جاده شهید صفوی - شلمچه عراق

نوع شهادت : دفاع مقدس

نحوه شهادت : میدان نبرد

محل دفن : شهر کرهرود

نام عملیات : کربلای 8

رده خدمتی : سپاه

عضویت : بسیجی

یگان خدمتی :گروه مهندسی 42 قدر

مسئولیت : تبلیغات و فرهنگی

رسته خدمتی : واحد عقیدتی سیاسی

زندگی نامه

شهید والامقام سید موسی میری کرهرودی

درست در نوروز به دنیا آمد. سال 1299، در خانواده‌ای از سادات‌های سرشناس کرهرود که یکی از محله‌های قدیمی محله سادات و اصیل اراک بود. نتوانست به مدرسه برود، تنها به لطف مکتب، سواد خواندن و نوشتن داشت. او و خانواده‌اش دوستدار امام(قدس سره) و انقلاب بودند. پدرش، فردی مؤمن و انقلابی بود و همین خصلت‌ ها را به فرزندانش هم منتقل کرده بود. جنگ که شروع شد، سید موسی در بنیاد شهید مشغول به خدمت شد. در آن سال‌ها چهار فرزند داشت؛ دو دختر و دو پسر. پا به سن گذاشته بود. به موهای سفیدش نگاه می‌کرد که از شقیقه‌ها به کناره می‌رفتند، به دست‌های لرزانش نگاه می‌کرد؛ اما دلش نمی‌آمد پیش خانواده‌اش بماند، وقتی جوانان دور و برش یک‌به‌یک گلچین می‌شدند برای شهادت. این بود که زندگی‌اش را گذاشت و عازم جبهه شد. آخرین روزهای سال 1365 بود که به شلمچه اعزام شد. در لشکر مهندسی رزمی 42 قدر مسئول توزیع پوشاک بود و در واحد تبلیغات هم فعالیت می‌کرد. لبخند مهربانش به رزمنده‌ها قوت و آرامش می‌داد. تنها دو ماه فرصت پیدا کرد در جبهه بماند. در عملیات کربلای 8، در بیست و سوم فروردین‌ماه 1366، در جاده شهید صفوی ترکش خمپاره‌ای به سرش اصابت کرد و بابای مهربان جبهه را به شهادت رساند. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد

روحش شاد و یادش گرامی باد

نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

۵۵- نام : سید حسین

نام خانوادگی : میروهابی

نام پدر‌ : سید دخیل

تاریخ تولد : 01 شهریور 1341

محل تولد: شهر‌ اراک

محل تولد : روستا امرآباد

سن: 21 سال

تاهل‌: متاهل

تعداد فرزند: ۱ فرزند

تحصیلات : دیپلم

تاریخ شهادت : 17 آبان 1362

محل شهادت : ارتفاعات شیخ گز نشین - پنجوین عراق

نوع شهادت ؛ دفاع مقدس

نحوه شهادت : میدان نبرد

محل دفن : شهر‌ اراک

نام عملیات : والفجر 4

رده خدمتی : سپاه

یگان خدمتی‌: تیپ 71 روح الله

مسئولیت : رزمنده

زندگی نامه

شهید والامقام سیدحسین میروهابی

در اولین روز از شهریورماه سال 1341 در روستای امر آباد از توابع شهرستان اراک متولد شد. از کودکی مهربان و خوش‌اخلاق بود و تمام تلاشش را برای خدمت به پدر و مادر و تحصیل منعطف کرده بود. نوجوانی وی مصادف با زمان انقلاب شد. او در آن سال‌ها در هنرستان شهید رجایی شهر اراک تحصیل می‌کرد و از روزهای اول انقلاب فعالیت‌های اجتماعی‌اش را آغاز کرد. با شکل‌گیری جهاد سازندگی با آن نهاد انقلابی همکاری می‌کرد و از طرف جهاد برای خدمت به روستاییان به روستاهای اطراف شهر می‌رفت. پس از اخذ دیپلم به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و از طرف سپاه برای اولین بار به جبهه اعزام شد و سه ماه در مناطق عملیاتی حضور داشت. در بازگشت از جبهه مدت کوتاهی در شهر بود اما تمام فکر و ذکرش مناطق جنگی بود و طاقت ماندن در شهر را نداشت به همین دلیل مجدداً راهی جبهه شد و تا لحظه شهادت به جز فواصل کوتاه بقیه خدمتش را در مناطق جنگی سپری کرد. سید حسین در سال 1360 ازدواج کرد و در هنگام شهادت یک پسر داشت. پاسدار شهید میر وهابی پس از دو سال مجاهدت سرانجام در هفدهم آبان ماه 1362 هنگامی که فرماندهی یک گروهان از گردان علی بن ابی‌طالب(علیهما السلام) از لشکر 17 را در عملیات والفجر 4 به عهده داشت در منطقه پنجوین عراق با ترکش خمپاره دشمن به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای شهر اراک به خاک سپرده شد

وصیت نامه

شهید والامقام سید حسین میروهابی

بسم الله الرحمن الرحیم سلام و درود خداوند بر بزرگ پیامبر اسلام، خاتم‌النبیین (حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)) منادی ندای خداوندی قاعده قانون الهی و سلام و درود بر مولای متقیان علی(علیه السلام) و دخت گرامی پیامبر اسلام حضرت فاطمه(علیها السلام) و با درود بر سالار شهیدان حسین بن علی(علیهما السلام) بزرگ معلم شهادت ایثار و تقوا الهی و سلام بر مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) پرچم‌دار توحید و نائب بر حق ایشان روح خدا خمینی(قدس سره) با سپاس از خداوند ارحم‌الراحمین که ما را در عصری خلق نموده که مردی چون ابراهیم(علیه السلام) بت‌شکن و موسی(علیه السلام) و عیسی(علیه السلام) و محمد بن عبدالله(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را بر بندگان منت نهاده تا احکام خداوند را به اجرا درآورد و درس آزادگی را بیاموزد و شکر خدا را که ما را نیرو بخشید تا توانستیم از پرتگاه تباهی که دشمنان برای‌مان فراهم آورده بودند، نجات یابیم. ... خدا را به مقربین و آبرومندان درگاهت قسم می‌دهم که ما را آنی به خودمان وانگذارد .... امام(قدس سره) عزیزمان را طول عمر عنایت فرماید. بارالها چگونه به درگاهت روی آورم، شکر نعمات تو را نتوانسته‌ام به جای آورم و زبانم قاصر است از شکرگزاری تو که به ما نعمت سلامتی عطا فرمودی و نیز عذر و دلیل برای توجیه اعمال گذشته خود نداریم و اینکه از دریای فضل و رحمتت همین بس که ما را جز لشکریان خود قرار دادی و شهادت که عین سعادت است، نصیبم گردانی و مرا نیز در جمع شهیدان پذیرا باش، راضی‌ام به رضایت. خدایا ..... مرا به صراط مستقیم هدایت فرما تا به‌ راستی ندای هل من ناصر ینصرنی را لبیک گویم و با سلاح نماز خون‌بها آورم و موقعی که اسلام در خطر است و اسلام به ما سپرده شده است، بزرگ‌ترین مسئولیتمان حفظ چهره اسلام است و در این راه کلیه مصائب را به جان و دل خریداریم و چه کشته شویم و چه بکشیم، پیروزیم .... با یاری و مدد الهی تا برقراری عدالت به پیش خواهیم رفت ان‌شاءالله تعالی و از چیزی جز خدا نمی‌ترسیم و پیشرفت فنون و ادوات نظامی هیچ‌گونه خللی در اراده و ایمان ما نخواهد گذاشت .... ما از جنگ نمی‌هراسیم و مرد جنگیم. از حسین(علیه السلام) درس شهادت آموخته‌ایم و خود و خانواده‌مان به پیشواز شهادت می‌رویم و می‌دانیم که اگر شهید بشویم، پیروزیم و اجر آن را خدا می‌دهد و خانواده‌مان هم بی‌نصیب نیستند. پدر و مادر عزیزم شکر خدای را به جا آورید که شما در مرحله امتحان هستید و خوشحال باشید همان‌طور که حسینتان را از حسین فاطمه(علیهما السلام) گرفتید، همان‌طور نیز در راه او قربانی کرده‌اید و مرا حلال کنید که نتوانسته‌ام حق فرزندی را به جا آورم. همسر مهربانم امیدوارم که تو نیز شکرگزار باشی ... دعا، سلاح مؤمن را فراموش نکنی و قلبت را به ذکر و یاد خدا آرام کنی و بدانی که به نهایت آرزویم رسیده‌ام و من همیشه از تو راضی بوده‌ام و امیدوارم که تو نیز راضی باشی و مرا حلال کنی و همیشه و در همه حال خدا را فراموش نکنی و هرگز به خود یاس راه ندهی که اگر یاس در تو راه پیدا کرد، تجدیدنظر در عقیده کن. ان‌شاءالله که موفق و مؤید باشید و اگر خداوند فرزندی عطا فرمود، امیدوارم که سالم باشد و او را در راه اسلام تربیت کنی. از خواهرانم و خانواده‌شان می‌خواهم که مرا حلال کنند و از اینکه اگر کاری نتوانسته‌ام برای خانواده شهدای عزیز انجام دهم، شرمنده هستم و خداوند به آن‌ها صبر عنایت فرماید. از خدا طلب آرزوی طول عمر برای امام(قدس سره) عزیزمان را بنمایید. اگر کسی از من چیزی طلب نمود و به او بدهکار بودم، بدهید و اگر از کسی چیزی می‌خواهم، حلال می‌کنم و مقدار امانت الهی که در دستمان بود، طبق شرع مقدس اسلام عمل نمایید. والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته

روحش شاد و یادش گرامی باد

نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

از شهید والامقام سید حسین میروهابی

من با دستان خودم ماه را در قبر گذاشتم

خاطرات شفاهی والدین شهدا

نوید شاهد - پدر و مادر شهید "سید حسین میروهابی " در ثبت خاطرات شفاهی والدین شهدا از خاطرات یکدانه پسر شهیدش گفتند: «او عاشق سپاه بود و تمام مدت در جبهه ها بود. وقتی می خواستم تن پاک و معصومش را در مزار بگذاریم عین ماه زیبا شده بود. من مطمئنم که او در کمال معصومیت به خدا رسید.»

به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید سید حسین میروهابی یکم شهریور 1341 در روستای امرآباد از توابع شهرستان اراک به دنیا آمد. پدرش سید دخیل، انباردار سپاه پاسداران بود و مادرش ‏سکینه خانم نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت. سال 1361‏‎ ‎‏ازدواج کرد و صاحب یک پسر ‏شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و یکم آبان 1362 با سمت بی سیم جی در پنجوین عراق بر اثر اصابت ترکش ‏خمپاره به شکم، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهرستان زادگاهش واقع است

درگذشت پدرش

به گزارش دفاع‌پرس از اراک، سردار «محسن کریمی» فرمانده سپاه روح الله در پی درگذشت پدر شهید والامقام سید «حسین میروهابی» پیام تسلیتی صادر کرد.

متن پیام به شرح زیر است:

«بسم الله الرحمن الرحیم

إنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ

متن پیام به شرح زیر است:

«بسم الله الرحمن الرحیم

إنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ

خبر عروج بزرگ مرد مجاهد پرور حاج سید «دخیل میروهابی» پدر شهید والامقام سید حسین میروهابی را تسلیت گفتند

سرتیپ دوم پاسدار محسن کریمی

فرمانده سپاه روح الله

روحش شاد و یادش گرامی باد

۵۶ - نــام :سیدحسین

نـام خـانوادگـی :میر یونسی

نـام پـدر :سید ابراهیم

تـاریخ تـولـد :۱۳۴۳/۱۱/۱۱

تاریخ شهادت:۱۳۶۱/۰۷/۱۴

مـحل تـولـد :ری

سـن :۱۸ سـال

دسـته اعـزامـی : بسیجی

تـحصیـلات :سیکل - راهنمایی

کـشور شـهادت :ایران

مـحل شـهادت :سومار

عـملیـات :مسلم بن عقیل

نـحوه شـهادت:

روحش شاد و قرین رحمت الهی نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

۵۷- نــام :سیدمحمد

نـام خـانوادگـی :میریونسی

نـام پـدر :سیدعظیم

تـاریخ تـولـد :۱۳۴۳/۱۰/۲۵

مـحل تـولـد :ری

تـحصیـلات :سیکل - راهنمایی

تاریخ شهادت : 1361/11/19

محل شهادت : فکه

شهید والامقام سید محمد میر یونسی

نامبرده در تاریخ بيست و پنجم دي ۱۳۴۳، در محله صفاييه از توابع شهرستان ري به دنيا آمد. پدرش سيدعظيم، كارگر چرم سازي بود و مادرش حليمه¬خاتون نام داشت. دانش‌آموز چهارم متوسطه در رشته برق بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. نوزدهم بهمن ۱۳۶۱، با سمت بي‌سيم‌چي و تخريب¬چي در فكه بر اثر انفجار مين و قطع پا به شهادت رسيد. پيكر وي در بهشت‌زهراي شهرستان تهران به خاك سپرده شد. او را حسن نيز مي‌ناميدند.

۵۸ - سید حسن

نام خانوادگی: میریونسی

نام پدر: سید عباس

تاریخ تولد :29 اسفند 1346

محل تولد : شهرستان کنگاور میزان تحصیلات : تا مقطع سیکل

رسته : بسیجی

مسئولیت : مخابرات گردان کمیل منطقه عملیاتی: شلمچه

نحوه شهادت: بر اثر اصابت تیر مستقیم

تاریخ شهادت : 23 خرداد 1367 محل دفن پیکر پاک شهید در زادگاهش کنگاور به خاک سپرده شد

روحش قرین رحمت الهی نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

مناجات نامه شهید سید حسن میر یونسی/ خون امام حسین (ع) همچنان در رگ ها می جوشد

مناجات

خدایا! به محمد (ص) بگو که پیروانش حماسه آفریدند به علی بگو شیعیانش قیامت کردند و به حسین بگو: خونش در رگها می جوشد بگو از آن خون ها لاله رؤیید اما ظالمان لاله ها را را پرپر کردند باز هم لاله ها رؤییدند

*مناجات نامه شهید سیدحسن میرنویسی

حمد و ثنای بی پایان و شکر و سپاس بی دریغ سزاوار ذات بی همتای اوست و سپاس و شکر فراوان خداوند متعال که ما را در این برهه از زمان خلقت به دنیا آورد و ما را هدایت کرد که ادامه دهندگان راه خونین حسینیان باشیم و سپاس خدای متعال را که ما را رهبری همچون حسین(ع) قرار داد که ما را هدایت نمود. سپاس و ستایش به ما آموخت و جان بزهکار ما را به توبت و انابت هدایت فرمود. استغفار بر ذات اقدس او شایسته است که به زبان ما لغت به ضعف و مسکنت ما ترحم فرمود و بار سنگین وظایف را بر گردن ما سبکتر گذاشت و ما را از تحمل آنچه در خور طاقت ما نبود معاف فرمود که بیش از وسع خویش به ادای تکلیف نپردازیم و به رنج و مشقت فرو نیفتیم.

حمد و ستایش گوییم و مقام خویش را در سایه این حمد و ثنا به علیین اعلی رسانیم. از نور این حمد و ثنا دیدگان خویش را روشن و روی خود را سپید و خاطر خویش را شادمان و سرشار خواهیم و چنان خواهیم در آن روز که چهره ها سیاه و دیدگان نابینا و ضمیرها آشفته و پریشان باشند ما را غمی نباشد.

خدایا! با تو پیمان بسته بودیم که تا پایان راه با تو باشیم و سر پیمان خویش با همرزمان حسین (ع) استوارماندیم. خدایا! های و هوی بهشت چه ها کرده؟ حسین به پیشواز یارانش آمده. فرشتگان ندا دهند که همرزمان ابراهیم،همراهان موسی، همدستان عیسی، هم کیشان محمد (ص) هم سنگران علی، همفکران حسین همگامان خمینی از -سنگرهای کربلا آمده اند. چه شکوهی!

خدایا! ما را یاری فرما که همه کارهایمان بخاطر تو و فقط در برابر تو تسلیم باشیم. تا هیچ شرکی نتواند در فکر ما و ذهن ما راه یابد تا مانع از رسیدن به پیامبران تو نباشد. و راه تو را که همان راه امامان و پیامبران است ادامه دهیم و از پشتیبانی خمینی عزیز دریغ نورزیم . بدرگاه کبریا و عظمت پروردگار سپاس وستایش می گذارم که ذاتِ لایزالش ازلی است و ازلیست بی ابتدائیش. لایزال و جاویدان است. دیدة کوتاه بین ما را یاری دیدارش ندارد. فکر کودک و کوچک ما از عهدة تعریف و توصیفش برنیاید. آدمیزاد خواه در مکنت، خواه، درنکبت به همراه شب و روز بسوی اجل خویش گام برمی دارد. دَم به دم از ابتدا به سمت انتها پیش همی رود. چه توانگرانی که در تمنا بسر بردند. چه تهیدستانی که رنج بینوایی و محنت فقر می کشند، بالاخره روزی دنیای خود را بدرود خواهند گفت و به اجل مُسلم و محتوم خویش خواهند رسید. چه شکوهی!

خدایا! به محمد (ص) بگو که پیروانش حماسه آفریدند به علی بگو شیعیانش قیامت کردند و به حسین بگو: خونش در رگها

شهدای همیشه جاوید کرهرود 6

۶۴- شهید والامقام جلیل همتی
نام پدر:
تاریخ تولد : اول آذرماه سال 1346
محل متولد : تهران
محل خاکسپاری:
محل شهادت:

پیرو ولایت فقیه باشید و سخن ولی فقیه را مو به مو اجرا کنید، چون راهی به جز این راه پرافتخار نیست و این خط مشی ما مسلمین جهان است.

پیرو ولایت فقیه باشید و سخن ولی فقیه را مو به مو اجرا کنید، چون راهی به جز این راه پرافتخار نیست و این خط مشی ما مسلمین جهان است.

پس از ورود به سپاه به دلیل برخورداری از هوش و کیاست بسیار در آموزش‌های نظامی شرکت کرد و به دلیل درخشش به عنوان مربی آموزش نظامی انتخاب و برای آموزش نظامی کارکنان به تمامی ادارات اعزام شد.

همرزمان شهید جلیل همتی در خصوص لحظه شهادت وی گفته‌اند: حدود 18 روز از آغاز «عملیات کربلای 5 » گذشته بود که در قالب گردان «قمربنی‌هاشم» وارد منطقه شلمچه شدیم. این گردان ماموریت داشت تا در خط پدافندی «لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع)» جایگزین «گردان روح‌الله» شود.

محل ماموریت و استقرار ما بعد از شهرک دو عیجی، دقیقا در تقاطع پل اروند صغیر و جزیره ام‌الطویله بود. روز هشتم بهمن‌ماه سال 65 به خط دوم لشکر 17 رسیدیم. بخشی از نیروها در این خط مستقر شدند و بخشی از نیروها هم به سمت پل اروند صغیر حرکت کردند. این منطقه از حساسیت زیادی برخوردار بود زیرا از دوطرف در تیررس دشمن قرار داشت و به محض هر حرکتی مورد حمله و شلیک دشمن قرار می‌گرفتیم.

بعد از دو روز استقرار در این محل که به «باغ رضوان» معروف بود تصمیم بر این شد که برای سرکشی از پل و کانال بیرون بیاییم. جلیل همتی فرمانده دسته بود و محض این که به او گفتم سرت را پایین بیاور از همان ناحیه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و در دهم بهمن سال 65 شهید شد.

در فرازی از وصیتنامه شهید جلیل همتی آمده است: ای امت مسلمان پیرو ولایت فقیه باشید و سخن ولی فقیه را مو به مو اجرا کنید چون راهی به جز این راه پر افتخار نیست و این خط مشی ما مسلمین جهان است.

مبارزه کنید با کفر و نفاق. انشاالله پیروزی از آن ماست و اگر استقامت به خرج دهیم و همیشه در صحنه باشیم پیروزی را در آغوش خواهیم گرفت. پیام من به امت مسلمان همیشه در صحنه این است که در زمان غیبت، از ولایت فقیه اطاعت داشته باشید

۶۵- شهید والامقام مجید محمدی
نام پدر : هادی
تاریخ تولد : 01 فروردین 1347
محل تولد : شهر اراک
سن : ۲۰ سالگی
تاریخ شهادت : 14 بهمن 1367
محل شهادت : سایت متروکه - ماهشهر
نوع شهادت :دفاع مقدس
نحوه شهادت :بمباران
محل خاکسپاری : گلزار شهدای شهر اراک
نام عملیات :
داوطلب مردمی :عضویت
مردمی : یگان خدمتی

زندگی نامه شهید والامقام مجید محمدی کرهرودی

سرباز شهید والامقام مجید محمدی، جوانی پر شور که با رادمردی و غیرت به بالاترین درجه سعادت آدمی دست یافت. شهیدی گران‌قدر که در راه وطن جان شیرینش را فدا کرد. از خود گذشتگی در وجودش جریان داشت. او بندهای دنیوی را از پاهایش باز کرد و از تعلقات دنیا دل برید تا به قرب الهی برسد.

در سال 1347 در شهرستان اراک در خانواده‌ای مذهبی و متدین، دیده به جهان گشود. روزهای کودکی‌اش را در کانون پر مهر خانواده پشت سر گذاشت و کم‌کم راهی دبستان شد. تحصیلاتش با جدیت ادامه داد و پس از پایان دوره راهنمایی در رشته علوم تجربی در دبیرستان سهام الملک بیات دیپلم گرفت. جوانی که هیچ‌گاه لبخند از چهره‌اش محو نمی‌شد و با دوستان و هم‌کلاسی‌هایش با مهربانی رفتار می‌کرد.

غیرت را از پدر آموخته بود و از کار و تلاش هراسی نداشت. مهر و محبتش زبانزد همه بود و همه کسانی که او را می‌شناختند، بسیار دوستش داشتند. در ایمان و تقوا نمونه کامل و جامع یک انسان بود و در نماز و عبادت بسیار می‌کوشید. درسش که تمام شد با اینکه از دانش‌آموزان ممتاز کلاس بود، به دلیل شرایط آن روز کشور ترجیح داد لباس سربازی به تن کند و برای پاسداری از حریم این آب و خاک آماده خدمت شد. دوره آموزشی را به عنوان سرباز ارتش به پایان رساند اما در اولین روزهای حضورش جنگ تحمیلی با پذیرش شرایط ایران از سوی حکام بعثی عراق به پایان رسید. مجید اما از قافله شهدا جا نماند چون مسیر سبز شهادت برای مدافعان وطن پایانی ندارد. دوره خدمت سربازی‌اش به میانه راه رسیده بود که در کمال ناباوری با انفجار گلوله توپ که از دوران دفاع مقدس به جا مانده بود، در چهاردهمین روز از بهمن‌ماه 1367 خود را به قافله شهدا رساند و بر بال ملائک هم‌سفر شاهدان ایران شد. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای شهر اراک به خاک سپرده شد.
روحش شاد و یادش گرامی باد نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

عکس دو برادر از شهدای همیشه جاوید کرهرود
شهید حبیب الله صفری
شهید محمد صفری

روحشان شاد و یادشان گرامی باد

نثار روح مطهرشان اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

خواهر و دو برادر از خانواده رسولی در بمباران هوایی عراق در شهر اراک به شهادت رسیدند

روحشان شاد و یادشان گرامی باد

نثار روح مطهرشان اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شهید والامقام سید محمد میر یونسی

جانباز شیمیایی و شهید والامقام سید محسن میرعلی یاری فرزند حاج آقا ابراهیم میر علی یاری

جمع آوری عکس و زندگینامه و وصیت نامه های شهدای همیشه جاوید کرهرود

قدمی کوچک بر داشتم به پاس و احترام به جان‌گذشتگی و ایثار رزمندگان اسلام و شهدای زنده، آزادگان قهرمان همیشه جاوید کرهرود ،

تقدیم به خانواده‌های معزز و محترم و صبور شهدای و شهدای زنده آزادگان قهرمان کرهرود

بسم الله الرحمن الرحیم

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا

از مومنان مردانی هستند کـه بـه پیمانی کـه با خدا بسته بودند وفا کردند بعضی بر سر پیمان خویش جان باختند و بعضی چشم بـه راهند و پیمان خودرا دگرگون نکرده ‏اند «سوره احزاب ؛ آیه ٢٣»

آنان کـه درسال های‌ درد و فراق، دور از دیار بـه سر می بردند، کوله باری از خاطرات تلخ و شیرین بـه همراه دارند کـه هرکدام از ان ها، درس بزرگی از استقامت و آزادگی اسـت.

بدون شک آزادگان و جانبازان سرافزاز جنگ تحمیلی، شهدای زنده تاریخ حماسه ساز انقلاب اسلامی هستند که شجاعت و فداکاری‌های این عزیزان باید بیش از پیش به نسل جوان بیان شود.

اینجانب حقیر بر خود وظیفه می‌دانم که یادی کنم از اسطوره‌های ایثار و شجاعت و مقاومت و شهدای زنده و جاوید ، آزادگان قهرمان کرهرود.

و از خداوند منان، سلامتی و تندرستی و شادکامی و ادامه راهشان توسط جوانان غیور ایران اسلامی را مسئلت دارم

۱- آزاده قهرمان

۲- آزاده قهرمان آقای مسعود توکلی با سه سال اسارت

آزاده قهرمان آقای علی بابا کوهی با ده سال و یازده ماه اسارت

آزاده قهرمان آقای علی بابا کوهی با ده سال و یازده ماه اسارت
و آزاده قهرمان آقای مهدی رسولی با

همراه با امام جماعت مسجد جامع کرهرود حاج آقا حجت الاسلام و المسلمین آشیخ محسن واعظی پور

۲۶ مرداد روز بازگشایی قفس ما بود، روز شادمانی شهر و مردم، روز شادباش و تبریک، روز وصل و دیدار. آغوش میهن اسلامی ایران گشوده شده بود و فوج فوج مردانگی در آن جای می گرفت به راستی کدامین ساعت می تواند شکوه آن لحظات را در خود بگنجاند و کدامین تقویم می تواند شوق آن لحظه دیدار را در خود ثبت کند

آزادگان، مفاخر ایران خوش آمدید

ارکان استقامت و ایمان خوش آمدید

ای از قفس رهاشدگان، طائران قدس

بر طَرْف این شکوفه گلستان خوش آمدید

در بزم آسمانی عشاق پاک باز

ای ماه چهرگان درخشان خوش آمدید

در بزم این چمن که نگارین بود ز خون

ای لاله های دلکش و خندان خوش آمدید

آغوش بر گشوده به شوق شما وطن

باری به این دیار شهیدان خوش آمدید

یعقوب وار دیده ما شد زغم سفید

در حج ما چو یوسف کنعان خوش آمدید

26 مرداد روز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی مبارک

♦ ♦ ♦

26 مرداد سال 69، آغاز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی و روز سراسر افتخاری است که بر صفحات زرین انقلاب حک شد.26 مرداد یادآور ایام معطر به عطر حضور دوباره عزیزانی است که بوی شهیدان را با خود داشتند. بی شک یكی از این روزهای ماندگار كه هیچ موقع از ذهن و دل ملت ما فراموش نخواهد شد، روز بازگشت سرافراز آزادگان عزیز به میهن اسلامی است.

پیام تبریک بازگشت آزادگان به میهن اسلامی
به مناسبت فرا رسیدن 26 مرداد ماه سالروز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی در این قسمت از مقاله پیام تبریک بازگشت آزادگان به میهن اسلامی ایران را می خوانید. در تقویم ایرانی، 26 مرداد هر سال به نام روز بازگشت آزادگان به وطن نامگذاری شده است. به همین مناسبت در این بخش سایت سماتک پیام تبریک بازگشت آزادگان به میهن اسلامی را برای شما عزیزان تهیه و گردآوری کرده است.

سلام بر آزاد مردانی که صبورانه رنج اسارت را تحمل کرده و با سر افرازی همچون کبوترانی رسته از بند، به آغوش میهن اسلامی بازگشتند.

♦ ♦ ♦

آزادگان آمدند همان طور که رفته بودند؛ دلیر و مقاوم، نستوه و استوار، امیدوار و دلاور. آمدند با همان صلابت همیشگی

♦ ♦ ♦

سازندگی زندان و اسارت، سازندگی مخصوصی است آن را در جای دیگر نمی شود پیدا کرد

♦ ♦ ♦
پیام تبریک ورود آزادگان به میهن
آسمان آبی شد و در امتداد آغوش شما، آسمان به دیده بوسی زمین رسید و ماه، پیش پای شما شناور شد.

♦ ♦ ♦

آنان که در سال های درد و فراق، دور از دیار به سر می بردند، کوله باری از خاطرات تلخ و شیرین به همراه دارند که هرکدام از آن ها، درس بزرگی از استقامت و آزادگی است.

♦ ♦ ♦

آزادگان ما، وارثان شهیدان اند و ماندند تا نامشان را گرامی و راهشان را ادامه دهند.

♦ ♦ ♦

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا

از مومنان مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته بودند وفا کردند بعضی بر سر پیمان خویش جان باختند و بعضی چشم به راهند و پیمان خود را دگرگون نکرده ‏اند (سوره احزاب ؛ آیه ٢٣)

♦ ♦ ♦
اگر روزی اسراء برگشتند و من نبودم، سلام مرا به آنها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود امام خمینی(ره)

متن ادبی در مورد آزادگان | پیام تبریک بازگشت آزادگان به میهن اسلامی

عکس پروفایل بازگشت آزادگان به میهن اسلامی
26 مرداد ماه روز بازگشت آزادگان غیور به ایران اسلامی، موهبتی است وصف‌ ناپذیر که شادی دل های بسیاری را به همراه آورد و غرور و فخر ملی مان را افزود . این روز بزرگ، یادآور بازگشت غرورآفرین مردان و زنان آزاده‏ای است که پس از تحمل سال‏‌ها شکنجه و دوری از عزیزان به شرف افتخار آزادگی نائل شدند .صبوری خانواده این عزیزان در دوران اسارت بسیار مایه افتخار و مباهات بود.

♦ ♦ ♦
حس غریبی بود؛ عشق خودنمایی می کرد. اقاقیا به استقبال آمده و آفتابگردان صورت خود را به خورشید سپرده بود. نسیم، مژده وصل می داد. انتظار پایان یافت و بازگشت پرستوها، سخنی بود که هر پیر و جوانی ورد زبان خود کرده بود پاییز اسارت و بهار آزادی بر شما مبارک باد.

♦ ♦ ♦

تمام پاییزها، مثل پرستوها با آمدنتان کوچ کردند.

با لبخندهایتان گل های همیشه بهار، تکثیر شدند و آب ها به اندازه تمامی آبشارها، قد کشیدند.

جنگل ها، پرنده هاشان را به پیشوازتان فرستادند.

♦ ♦ ♦

اینجانب این روز بزرگ را به آزادگان سرافراز و اسوه های مقاومت و شیران بیشه شجاعت ورشادت که یادگاران ارزشمند سال های سخت و غرور آفرین می باشند و خانواده محترمشان تبریک و تهنیت عرض می نمایم و سلامتی و توفیق این گرامی مان را از درگاه ایزد متعال خواستارم.

♦ ♦ ♦
پیام تبریک روز آزادگان
شما ذخیره بزرگ الاهی و یک ثروت عظیم انسانی هستید که در دست دشمن غصب شده بودید. خدای متعال شما را به ملّت و به این کشور اسلامی برگرداند

♦ ♦ ♦

لبخندهایتان بوی آوازهای آزادی می داد.

آفتابگردان ها، به سمت آزادی چرخیدند و آفتاب را به سمت رهایی چرخاندند و خانه ها به بهار رو کردند.

عطر آمدنتان، زمستان را از یاد زمین برد.

♦ ♦ ♦

ای بازوان رهبر و پویندگان حق

مردان استقامت و ایمان خوش آمدید

ای فاتحان قله ایثار و افتخار

گلواژه های مکتب و قرآن خوش آمدید

ای بوسه گاه روح خدا بازوانتان

ای راستین رسول شهیدان خوش آمدید

بازگشت آزادگان ، آزادگان، هیچ‌گاه متعلق به یک مقطع از تاریخ نیستند، بلکه همواره مانند روحی در همه ارکان این کشور و ملت جاری شده‌اند،چرا که پیام و سیره آن ها، فریاد سربلندی و شکوهمندی ملت ایران اسلامی است که برای همیشه ماندگار است و در هر زمان و میدانی می‌توان از آن بهره جست. آزادگان در طول جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، پیام آوران انقلاب بودند و غریبانه و مظلومانه در میان كینه توزی دشمنان و تلخ كامی دوران اسارت، صدای آزادی و استقلال وطن را سر دادند و در راه استقرار و تداوم نظام جمهوری اسلامی ایران تا پای جان ایستادند.

♦ ♦ ♦

آشنای روزهای دور بودی و بیگانه روزهای غربت، زخم های کهنه مان از دوری تو بود و مرهم زخممان، آمدنت.

♦ ♦ ♦

از دل سایه های بی پایان، آفتاب را به هدیه آوردی برایمان.

آشنا و بیگانه آغوش گشودند زیارت روزهای غربتت را، روزهای دوری ات را، روزهای صبوری ات را.


♦ ♦ ♦

چونان پرنده های قفس، رها شدی و آسمان را به خانه آوردی.

♦ ♦ ♦

ای که جان ها خاک پایت صورت اندیش آمدی

دست بر در نه، درآ در خانه خویش آمدی

♦ ♦ ♦

مردان قبیله غیرت سالروز ورودتان به میهن اسلامی را به شما و خانواده محترمتان تبریک عرض می نمایم.

♦ ♦ ♦

پیامک ادبی در مورد آزادگان
عصر ۲۷ مردادماه ۱۳۶۹، ساعتی به یاد ماندنی و منظره ای فراموش ناشدنی بود. چشم ها سخن می گفت، اما زبان ها ساکت و آرام بود. دست ها بالاجبار گشوده می شد و یار و رفیق تنهایی ها و شریک لحظه های غم و اندوه را به آغوش می کشید.

♦ ♦ ♦

هیچ چیز شیرین تر از بازگشت به خانه برای پرنده مهاجر نیست.

سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به میهن اسلامی عزیز گرامی باد.

♦ ♦ ♦

انگار همین دیروز بود! شوق رهایی و بوی پیراهن یوسف دیوار آسایشگاه هنوز فریاد مقاومت تو را به یاد دارد …

♦ ♦ ♦

امام خمینی قلب من است، او را به اندازه قلبم دوست دارم. انسان بدون چشم می تواند زندگی کند، اما زندگی بدون قلب، زندگی ممکن نیست

متن ادبی در مورد آزادگان | پیام تبریک بازگشت آزادگان به میهن اسلامی

عکس و متن ادبی درباره آزادگان
برادر عزیز ارجمند آزاده، صبر و استقامت تو در دوران اسارت بخاطر صیانت از آرمان های انقلاب اسلامی و حراست از دین و میهن قاطعانه در تاریخ افتخارآفرین کشور اسلامیمان ثبت و ضبط گردیده است.

با نهایت تعظیم و فروتنی سالروز ورود با شکوهت را به جنابعالی و خانواده مکرمتان تبریک می گویم.

♦ ♦ ♦

از سفری دراز برگشته اید که رنج های عزلت و غربت، اندام شما را آزرده است.

♦ ♦ ♦

آزاده همرنج اردوگاه، 26 مرداد سالروز آزادی ات مبارک و فرخنده باد.

متن ادبی در مورد آزادگان به همراه زیباترین متن های اداری و رسمی و پیام تبریک بازگشت آزادگان به میهن اسلامی ایران را در این نوشتار از سایت سماتک خواندید که امیدواریم مورد رضایت شما قرار گرفته باشد.

جمع آوری عکس و زندگینامه و وصیت نامه های شهدای همیشه جاوید کرهرود و آزادگان قهرمان کرهرودی


قدمی کوچک برداشتم به پاس و احترام به جان‌گذشتگی و ایثار رزمندگان اسلام و شهدای زنده، آزادگان قهرمان همیشه جاوید کرهرود ،

تقدیم به خانواده‌های معزز و محترم و صبور شهدا و خانواده های شهدای زنده ، آزادگان قهرمان کرهرود , که بعد از شهدای دشت کربلا، شهدای جنگ تحمیلی در ردیف آنان قرار دارند

نثار روح مطهرشان اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

با توجه به اینکه اگر قصوری در جمع آوری مطالب شده جمع‌آوری کننده مورد بخشش خودتان قرار دهید
التماس دعا از شهدا و ایثارگران و جانبازان و آزادگان قهرمان کرهرودی

علمای بزرگ کرهرود

علمای بزرگ کرهرود

۱-- حاج شیخ محمد حسن اعلائی

۲-- آشیخ حاج حسین احمدی ملقب به علما

۳-- آشیخ عباس پیر ولی

۴-- حجت الاسلام و المسلمین مشایخی

۵-- حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقا فتح الله مکی

۶-- حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقا عنایت الله مکی

۷-- حضرت حجت الاسلام حاج عطا الله احمدی کرهرودی

۸-- آیت الله محمد علی رسولی اراکی

۹-- آ شیخ محمد رضا رسولی

۱۰-- حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ رضا احمد

۱۱-- حاج شیخ هادی مشایخی

۱۲-- حاج شیخ محسن مشایخی

۱۳-- حاج شیخ جعفر بابا یوسفی(اشراقی منش)

۱۴-- مرحوم ملا محمود واعظی(جد واعظی ها)

۱۵-- مرحوم حاج شیخ علی جان واعظی

۱۶-- مرحوم حاج شیخ محمد واعظی

۱۷-- مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ مرتضی واعظی

۱۸-- حجت السلام و المسلمین حاج آقا حاج شیخ محسن واعظی امام جماعت مسجد جامع کرهرود

۱۹-- حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ قاسم واعظی

۲۰-- مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ محمود اعلائی امام جمعه شهر ری

۲۱-- حضرت آیت الله حاج شیخ باقر رفیعی اولین امام جمعه شهر ری

۲۲-- مرحوم حاج مرتضی میر آقا جانی

۲۳-- مرحوم حاج اسماعیل میر آقا جانی

۲۴-- مرحوم حاج شیخ احمد مشایخی

۲۵-- حضرت آیت الله حاج شیخ محمد جعفری اراکی

۲۶-- حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسن جعفری کرهرودی

۲۷-- حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسین جعفری کرهرودی

۲۹-- سید محمد مکی زاهد جد سادات کرهرود

۳۰--- شیخ احمد احمدی

۳۱-- مرحوم حضرت آیت الله حاج آقا آقای آقاعلی میریحیایی

۳۲-- حجه الاسلام مرحوم حاج آقا صابر صابری

۳۳-- مرحوم شیخ محمد آقا صابری

۳۴-- مرحوم شیخ محمد صابری

۳۵-- مرحوم شیخ احمد صابری

۳۶-- شیخ محمد حسین صابری

۳۷-- شیخ ابوالفضل صابری

۳۸-- مرحوم سید رحمت الله میریحیی

۳۹-- سید کاظم میر یحیی

۴۰-- سید مهدی میریحیی

۳۹-- سید فخرالدین میر یحیی

۴۱-- سید مجتبی میرعلی اکبری

۴۲-- حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا حسین میرناصری

۴۳-- حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین حاج آقا سید وهاب میراشرفی

۴۴-- شیخ علی حبیبی

۴۵-- شیخ محمد واعظی

۴۶--آیت الله محمد باقر کرهرودی

۴۷--، فقیه و زاهد سید عبدالرحمان كرهرودى

۴۸--علامه حاج آقا بزرگ

۴۹--سید میرعلی محمد مکی (جد اعلا)

۵۰-- سید احمد (پسر میرعلی محمد)

۵۱-- سید محمد (پسر میرعلی محمد)

۵۲-- آقا اکبر (از نوادگان سید احمد)

۵۳-- آقا مرتضی (از نوادگان سید احمد)

۵۴-- آقا جواد (از نوادگان سید احمد)

۵۵--میرزا محمدحسین (از نوادگان سید احمد)

۵۶--میرزا معصوم (از نوادگان سید احمد)

۵۷-- سید جلیل (از نوادگان سید احمد)

۵۸--سید اصغر (از نوادگان سید احمد)

۵۹-- سید علی (از نوادگان سید احمد)

۶۰--آقا شفیع (از نوادگان سید احمد) (پدر آقانورالدین عراقی)

۶۱-- آقا نورالدین عراقی

۶۲-- میرزا ابوالقاسم (از نوادگان ۶۳--سید احمد) (پدر آقامحسن عراقی)

۶۴--آقا محسن عراقی

۶۵--سید قاسم (از نوادگان سید محمد)

۶۶-- آقا رحیم (از نوادگان سید محمد)

۶۷--سید صادقی (از نوادگان سید محمد)

۶۸-- سید عبدالرحمن (از نوادگان سید محمد)

۶۹-- سید محمدباقر (از نوادگان سید محمد) (پدر آقا ضیاءالدین عراقی)

۷۰-- حضرت آیت الله آقا ضیاءالدین عراقی

۷۱-- آقا سید فتح الله کرهرودی(از شاگردان مجتهد میرزای شیرازی)

۷۲-- سید عنایت الله مکی(فرزند ۷۳-- سید فتح الله و از شاگردان مرحوم شیخ عبد الکریم حایری)

۵۷--آقا سید عبدالله مکی

۵۸--ملا محمود میثمی عراقی کزازی کرهرودی معروف به صاحب قوامع

۵۹-- ملا عبدالحمید اعلائی

۶۰-- حاج شیخ محمد اعلائی کرهرودی

------------------------------------

کرهرود

این شهر کرهرود فعلی تا زمان حمله مغول به ایران آباد بوده‌است. بنابر اسناد تاریخی، اتابک نصرت‌الدین، اتابک لرستان، به سلطان محمد خوارزمشاه پیشنهاد می‌کند از مردان این منطقه لشکری فراهم کنند و به مقابله با مغولان برخیزند که سلطان محمد به موجب هراسی که از مغولان داشته، این پیشنهاد را نمی‌پذیرد و فرار می‌کند. در نهایت با حمله مغولها به این شهر، کرج ابودلف ( کرهرود فعلی ) نیز همانند بسیاری از شهرهای ایران ویران می‌شود.

حملهٔ مغول به ایران به سه لشکرکشی مغول به ایران در فاصله سال‌های (۱۲۱۹ تا ۱۲۵۶ میلادی) مقارن با سالهای (۶۱۶–۶۵۴ ه‍. ق) و مقارن با سالهای

( ۵۹۸- ۶۲۶ ه.ش )

در واقع ۸۰۶ سال پیش حمله مغول به ایران اشاره دارد

این لشکرکشی‌ها به امپراتوری خوارزمشاهی، اسماعیلیان الموت و حکومت‌های محلی اتابکان سلجوقی خاتمه داد و منجر به ایجاد حکومت ایلخانان مغول به جای آن‌ها در ایران شد

این شهر کرهرود فعلی تا زمان حمله مغول به ایران آباد بوده‌است. بنابر اسناد تاریخی، اتابک نصرت‌الدین، اتابک لرستان، به سلطان محمد خوارزمشاه پیشنهاد می‌کند از مردان این منطقه لشکری فراهم کنند و به مقابله با مغولان برخیزند که سلطان محمد به موجب هراسی که از مغولان داشته، این پیشنهاد را نمی‌پذیرد و فرار می‌کند. در نهایت با حمله مغولها به این شهر، کرج ابودلف نیز همانند بسیاری از شهرهای ایران ویران می‌شود.[۵]

امروزه موقعیت دقیق کرج ابودلف مشخص است که با شواهد کرهرود فعلی که قدمت پیش از اسلام را با شواهد و نوشته های تاریخ نویسان بر آن صحه گذاشته اند بنابراین باید گفت در کرهرود مرکز فرمانروایی ابودلف کرجی بوده که وسعت کره(کرج رود ) زیر فرمانروایی کرج رود از سرچشمه‌های نهری که از ساروق می‌گذرد و به قره‌سو می‌پیوندد جستجو کرد. در قرن چهارم ابن حوقل در جایی که از کرج نام می‌برد گوید از بروجرد کوچکتر است با این وجود شهر مهمی است که در روی بلندی بنا شده و طول آن دو فرسخ است، دو بازار داشته یکی دم دروازهٔ مسجد جامع و دیگری در کنار دروازهٔ مقابل که آن طرف صحرای بزرگ بوده، چنان‌که صحرای فیراسه بین دو بازار جا داشته‌است. این شهر چندین گرمابه داشته و خانه‌های آن از خشت خام بوده و هرچند که باغ‌های زیادی نداشته ولیکن اراضی اطراف شهر حاصلخیز بوده‌اند. یاقوت حموی گوید کرج اسمی است زبان فارسی زبان محلی با گویش زیبا اهالی آنجا را کره رود می‌نامند. وی همچنین گوید قلعه‌ای به نام فرزین در جوار دروازهٔ کرج بوده است. صحرای فیراسه از زمانهای قدیم در زمان فرمانروایی ابودلف هنوز هم به آن نام قدیمی و داستان بر حسب شواهد محله ی پشت درمانگاه کوچه دکتر خزائلی متولد کرهرود (((( ( دکتر خزائلی در سال‌های 50 ـ 1346 نمایندگی مردم اراک در مجلس شورای ملی را به‌عهده داشت. ایجاد کانون فرهنگی پارس، تأسیس سازمان رفاه نابینایان، تأسیس انجمن هدایت و حمایت نابینایان ایران، راه‌اندازی آموزشگاه مخصوص نابینایان و سلسله مدارس شبانه برای بزرگسالان از دیگر اقدامات خزائلی است ))) به پوشه که داستان خاصی دارد نشان قدمت کرهرود را نشان می دهد به گفتهٔ حمدالله مستوفی رودخانهٔ آنجا کره رود نام داشته‌است

کرهرود

آشنایی مختصر با سابقه تاریخی شهر کرهرود ( با کسره زیر ک )در طول جغرافیایی 49 درجه و 37 دقیقه و عرض جغرافیایی 34 درجه و 3 دقیقه با ارتفاع 1850 متر از سطح دریا در جنوب و همجوار شهر اراک و در یک دره سر سبز واقع شده و بوسیله چند کوه محصور شده است.و با وجود زمین های زیر کشت سبزیکاری و باغات انگور و میوه و جغرافیایی خاصی که دارد به آن زیبایی مورد توجهی بخشیده،و همچون نگین سبزی آن را در منطقه جلوه گر کرده است. و در واقع ریه حیاتی و تنفسی شهر اراک به حساب می آید اگر چه قدمت آن دقیقا مشخص نیست.امّا می توان با توجه به قنات و صحرای فیراسه و شواهد دیگر در آن و سایر آثار موجود قدمت آن را بالغ بر بیش از هزار و دویست سال دانست.

کرهرود به‌عنوان یکی از نواحی کلان‌شهر اراک درنظر گرفته شده‌است. مساحت کل کرهرود ۵۶/۱۷۸۶۷۸۲ متر مربع است که ۰۴/۲ درصد از شهر اراک را شامل میشود. زبان مردم این شهر فارسی است

می توان این حدس زد و همچنین از سنگ قبرهای بدست آمده که به آن سالها بر می گردد، به جرات می توان گفت که شهر کرهرود قبل از اینکه اراک بوجود آید وجود داشته است. و در تأسیس اراک به دستور محمد خان گرجی بیشتر اهالی اراک از مردم و فضلا کرهرود انتخاب شده تا شهر از سکنه پر شود . مختصات و ویژگیهای شهر کرهرود در همجواری اراک مرکز استان مرکزی با قدمتی حدود هزار ساله واقع شده است، که با وسعتی در حدود ششصد هکتار، متوسط دمای سالانه 1/10که دمای آن در حداکثر و حداقل مقدار خود به ترتیب 41+و30 درجه می رسد.شهر کرهرود بخاطر حوزه علمیه و علماء برجسته و تراز اول که در گذشته نه چندان دور وجود داشته اند، تعداد مساجد و حسینه ها در هر محله به قدمت کرهرود می افزاید ، کرهرود ب به عنوان دارالمومنین شناحته می شود. شهر کرهرود در دوران دفاع مقدس شصت و سه شهید و تعدادی جانباز ، سه آزاده قهرمان تقدیم انقلاب اسلامی نموده است.در گذشته این شهر روستائی با جمعیت سه هزار نفر بوده است . ولی امروز جمعیت شهر منطقه‌ای است در کلان‌شهر اراک در استان مرکزی، ایران. جمعیت این شهر، بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵، برابر ۲۳٬۳۹۹ بوده‌است. قابل ذکر است که در سرشماری سال ۱۳۹۰، کرهرود به‌عنوان یکی از نواحی کلان‌شهر اراک درنظر گرفته شده‌است. مساحت کل کرهرود ۵۶/۱۷۸۶۷۸۲ متر مربع است که ۰۴/۲ درصد از شهر اراک را شامل میشود.

زبان مردم شهر فارسی که با لهجه ای خاص سخن می گویند. شهر کرهرود با فاصله کمی که با مرکز استان دارد ولی به لحاظ کوهستانی بودن دارای آب و هوایی دل انگیز و قابل ملاحظه ایی با اراک است. زمستانهای سرد و تابستانهای خنک، و با وجود باغات بسیار سر سبز و سبزیکاری ها زیبایی است، که طراوت خاصی را به شهر بخشیده و همین امر باعث تفریحگاه و بازار خرید تعداد زیادی از همشهریان و هم استانیها شده است.از ویژگیهای شهر کرهرود بامحصولات زراعی شهر عمده شامل سبزیجات، گردو و انواع میوه های درختی می باشد. از ویژگی دیگر است. کرهرود با منطقه گردشگری تخت سادات کرهرود و تحت سادات با ورود سیدمحمد مکی زاهد در اوایل سده یازدهم هجری قمری و قرار گرفتن او در حوزه علمیه کرهرود که فضلای و بزرگانی را در خود پرورانده و خدمات فرهنگی در اوایل تاسیس شهر اراک از این فضلا بهره‌مند شده است

Naseri: تاریخچه کرهرود Kerahroud

تاریخچه کرهرود

آقا سید محمد مکی زاهد معروف به بابا سید محمد در کرهرود

مرقد مطهر سید محمد مکی زاهد در تخت سادات کرهرود

سادات کرهرود

سادات کرهرود سلسله‌ای از سادات بودند که از جد هفتم به بعد در شهر کرهرود واقع در استان مرکزی زندگی می‌کردند. نسب این سلسله به امام سجاد چهارمین امام شیعیان می‌رسد.[۱]

نسب‌شناسی

شجره‌نامه‌ای از این سلسله وجود دارد که حاج اسماعیل عراقی در پشت کتاب دُرَر آیت الله عبدالکریم حائری یزدی به چاپ رسانده است. بر اساس این متن شجره نامه به صورت زیر بوده‌است:[۲]

میرعلی محمد بن میرفخرالدین بن سیدهادی بن تاج‌الدین بن سید محمد بن سید حیدر بن سید محمد (مکی) بن سید غیاث بن سید معصوم بن سید تاج‌ الدین بن سید رضی‌الدین بن سید علی بن سید حسن بن سید محمد بن سید محمد بن محمد فخرالدین بن محمدرضی‌الدین بن سید زید بن سید داعی بن سید حسن بن سید محمد بن سید علی بن سید علی (الحریری) بن سید حسن (ابو محمد الافطس) بن سید علی (اصغر) بن امام زین‌العابدین.

هفتمین جد این دودمان، میرعلی‌محمد مکی است که مدتی قبل از بنای شهر اراک به این منطقه مهاجرت نمود. محل دفن وی در قبرستانی بنام تخت سید در کرهرود است و با آنکه ضریح ندارد معروف و مورد زیارت و محل نذورات است. قبرستان به اعتبار وی تخت سید نامیده شده‌است.[۳]

از سید غیاث تا سید علی در شجره‌نامه، از بازماندگان حمله مغول به آوه بودند که از زندگی آن‌ها سندی در دست نیست.[۴]

ورود جد سادات به کرهرود

تاریخ ورود میر محمد مکی به کرهرود به درستی مشخص نیست. همین‌قدر مسلم است که وی در اواخر قرن دهم و در آغاز قرن یازدهم هجری قمری به سمت کرهرود آمده است، اما مقصد اصلی او شهرهای غرب ایران بود. جریان ساکن شدن میر محمد در کرهرود بدین گونه بوده‌است؛ گویند هنگامی که وی از آوه به سمت کرهرود رهسپار می‌شود نزدیک غروب خورشید برای ادای فرضیه نماز دنبال آب در اطراف کرهرود می‌گردد، چون آب پیدا نمی‌کند ،دستی بر خاک می‌زند و آب پدیدار می‌شود. یکی از اهالی که از آن سمت می‌گذشت با تعجب چشمه را می‌بیند و چون هزاران بار از منطقه گذرکرده بوده و چشمه‌ای در آنجا یافت نکرده بود ،با تعجب به سمت میر محمد می‌رود. میر محمد به وی می‌گوید:«برو به شیخ حسن بگو سید محمد آمده.» رهگذر به قریه کرهرود و نزد شیخ حسن کرهرودی می‌رود و واقعه را بر وی شرح می‌دهد. پس از آن شیخ به دیدار سید رفته و از وی خواهش می‌کند تا برای انجام امور شرعی مراجعان شهرها و روستاهای اطراف (عمدتاً از بروجرد، همدان و ملایر) در کرهرود باقی بماند. میر محمد که احساس کرد وظیفه سنگینی بر دوش وی نهاده شده در قریه کرهرود ساکن شد و ۳۵ سال در حوزه درسی آنجا به فعالیت پرداخت.[۵] عزت الله خان بزرگ خاندان بياتي از كساني بود كه در كمك رساني خاندان سادات كرهرود كمک فراوانی نمود . میرعلی‌محمد مکی بنای مدرسه علوم دینی را در قریه کرهرود گذاشت. بعد از تأسیس شهر اراک، دو تن از فرزندان وی به نام‌های سیدمحمد و سیداحمد که به سیدین عراق مشهورند، در شهر اراک ساکن شدند و اداره و ریاست مذهبی و معنوی شهر را بر عهده گرفتند.[۶]

قبرستان تخت سادات

میر محمد جد اعلای سادات کرهرود، ۳۵ سال پس از ورود قریه وفات یافت. وی را در چشمه‌ای که در کنار آن نماز خوانده بود، دفن کردند و از آن روز به بعد محل دفن وی به تخت سادات شهرت یافت.[۷]

افراد مشهور سلسله سادات

افراد مشهور سلسله سادات پس از ورود به کرهرود:[۸]

سید میرعلی محمد مکی (جد اعلا)

سید احمد (پسر میرعلی محمد)

سید محمد (پسر میرعلی محمد)

آقا اکبر (از نوادگان سید احمد)

آقا مرتضی (از نوادگان سید احمد)

آقا جواد (از نوادگان سید احمد)

میرزا محمدحسین (از نوادگان سید احمد)

میرزا معصوم (از نوادگان سید احمد)

سید جلیل (از نوادگان سید احمد)

سید اصغر (از نوادگان سید احمد)

سید علی (از نوادگان سید احمد)

آقا شفیع (از نوادگان سید احمد) (پدر آقانورالدین عراقی)

میرزا ابوالقاسم (از نوادگان سید احمد) (پدر آقامحسن عراقی)

سید قاسم (از نوادگان سید محمد)

آقا رحیم (از نوادگان سید محمد)

سید صادقی (از نوادگان سید محمد)

سید عبدالرحمن (از نوادگان سید محمد)

سید محمدباقر (از نوادگان سید محمد) (پدر آقا ضیاءالدین عراقی)

آقا سید فتح الله کرهرودی(از شاگردان مجتهد میرزای شیرازی)

سید عنایت الله مکی(فرزند سید فتح الله و از شاگردان مبرز مرحو شیخ عبد الکریم حایری)

آقا سید عبدالله مکی(از شاگردان شیخ عبد الکریم حایری)

امیر سرتیپ سید نور الدین محمد مکی(فرمانده دانشکده افسری و از فرماندهان تراز اول جنگ تحمیلی ایران و عراق)

حاج سید صادق فرزند حاج سید محمد کرهرودی که در شازند اراک زندگی می کرده وناصرالدین شاه در سفر به عتبات با اودیدار داشته و مدفون درقبرستان معروف شیخان قم است آقا شجاع فرزند حاج سید صادق وآقا طاهر فرزند آق

Naseri: ا شجاع بوده وبرادر دیگرش آقا نور بوده آقا طاهر در جوار مقبره آقا نور اراک به خاک سپرده شده است آقا اطهر فرزند آقا طاهر است که دوبرادر وی آقا طیب وآقا مطهر بوده اند فرزندان آقا اطهر سید احمد سجادی مهندس مخابرات ودر مخابرات کشور سالها منشاء خیر بوده اند دکتر سید محمود سجادی از اساتیدومحققین دانشگاه علوم پزشکی شیراز هستند سید علی سجادی از محققین گیاهپزشکی سید عباس سجادی کارگردان وفیلم ساز می باشند

پانویس

↑ خزائلی، «مشروطه خواه عراق عجم»، ۷۷.

↑ نعیمی، آیات سرمد در تاریخ زندگانی اولاد میر علی محمد، ۵و۶.

↑ نعیمی، آیات سرمد در تاریخ زندگانی اولاد میر علی محمد، ۶.

↑ نعیمی، آیات سرمد در تاریخ زندگانی اولاد میر علی محمد، ۷.

↑ نعیمی، آیات سرمد در تاریخ زندگانی اولاد میر علی محمد، ۲۳.

↑ «مشروطه‌خواه عراق عجم». باشگاه اندیشه. بایگانی‌شده از اصلی در ۹ ژانویه ۲۰۱۴.

↑ نعیمی، آیات سرمد در تاریخ زندگانی اولاد میر علی محمد، ۲۵.

↑ نعیمی، آیات سرمد در تاریخ زندگانی اولاد میر علی محمد، ۲۶.

منابع

نعیمی، داوود (۱۳۸۰). آیات سرمد در تاریخ زندگانی اولاد میر علی محمد. اراک: مولف. شابک ۹۶۴-۳۶۰-۴۰۹-۸.

خزائلی، علیرضا (۱۳۸۵). «مشروطه خواه عراق عجم». زمانه (۵۲). از پارامتر ناشناخته |ماه= صرف‌نظر شد (کمک

www.kerahroud.blodfa.com

Naseri: خانه سید نور الدین عراقی (آقا نور الدین عراقی)

سید نور الدین عراقی (آقا نور الدین عراقی2

12 مهر 1394, 16:26

آقا نور

دین عراقى

(1287 ـ 1341 هـ.ق.)

عنوان مقاله: فروغ شریعت

نویسنده: غلامرضا گُلى زواره

شهر مشاهیر

استان مرکزى با 29406 کیلومتر مربع وسعت، همواره کانون تحولات تاریخى، فرهنگى و علمى بسیارى بوده است. این منطقه از گذشته هاى دور، خاستگاه دانشوران، متفکران و ادیبان است. از ویژگى هاى فرهنگى شهرستان اراک، وجود مراکز فراوان علوم دینى آن مى باشد که شخصیت هاى مشهورى چون آقا ضیاء الدین عراقى، آقا نورالدین عراقى، آقا محسن اراکى، امام خمینى و آیت الله اراکى را در خود پرورش داده است و این در حالى است که شهر مزبور قدمتى بیش از دو قرن ندارد.([1])مقام معظم رهبرى، حضرت آیت الله خامنه اى در دیدار با مردم این دیار فرمود:

«... استان مرکزى در حقیقت، سرزمین رشد فرهنگى و فکرى و خدمات بسیار با ارزش فرهنگى و سیاسى است. سرتاسر استان همین خصوصیت را دارد، البته استان شهرهاى قدیمى و کهنى دارد، امّا این شهر اراک با آن که خیلى قدیمى نیست و در مقایسه با بسیارى از شهرهاى کهن، شهر جوانى است، امّا در همین مدّت شخصیت هاى برجسته اى از همین شهر برخاسته اند و هر کدام منشأ آثارى شده اند. این شخصیت ها و این ظهور مردان بزرگ از این خطّه نشان دهنده یک حقیقتى است و آن حقیقت این است که این منطقه از لحاظ استعداد انسانى یک منطقه ممتاز و کم نظیرى است. مرحوم آیت الله حائرى ... از شهر اراک به قم رفت و حوزه علمیّه قم را تأسیس کرد. با این حساب، شهر شما مادر حوزه علمیّه قم است. حوزه قم در دوره اخیر به دست آن مردى تأسیس شد و به وجود آمد که جاذبه شهر شما توانسته بود او را از مرکز تحصیلات ـ یعنى نجف و سامرّا ـ به این جا بکشاند. بزرگان اراک در نجف هم که بودند، برجسته بودند. مرحوم آقا ضیاء الدین عراقى محقق بزرگى است که اگر امروز کسى سخنان و تحقیقات او را در مباحث فقهى و اصولى بتواند عمیقاً درک کند، افتخار مى کند. مرحوم آیت الله اراکى که در قم ساکن بود، از افتخارات شهر شما بود ... امام عزیز ما در همین شهر استخوان بندى علمى اش به وجود آمد، در همین مدرسه اى که امروز به نام شریف او مزیّن است، درس خواند و دوره جوانیش را چند سالى در این جا گذراند. این مرد بزرگ (امام خمینى) از این استان به حوزه بزرگ قم هدیه شد و حوزه قم این گوهر تابناک را پرورش داد و به ملت ایران هدیه کرد. بنابراین، این هدیه الهى را اوّل بار شما اراکى ها و مردم استان مرکزى در درون خود پرورش دادید و به جهان اسلام هدیه کردید. این، خصوصیت این شهر بزرگ است...»([2])

نیاکان نیکو روش

روستاى کَرَهْرُود در شمال شهر اراک و متّصل به آن است. این روستا پیش از بناى اراک، مرکزیت داشت. از روزگاران گذشته، طوایفى از سادات در این آبادى مى زیستند که به سبب پارسایى و فرزانگى، مورد احترام مردم بودند. جدّ اعلاى سادات کرهرود، میرعلى محمّداست که نسب او بدین شرح به حضرت امام سجاد(علیه السلام) ختم مى شود: میرعلى محمّد فرزند فخرالدین فرزند سید هادى فرزند سید تاج الدین فرزند سید محمّد فرزند سید حیدر فرزند سید محمّد مکى فرزند سید غیاث فرزند سید معصوم فرزند سید تاج الدین فرزند سید رضى الدین فرزند سید على فرزند سید حسن فرزند سید محمّد فرزند سید محمّد (رضى الدین)، فرزند محمّد فخرالدین فرزند محمّد رضى الدین فرزند سید زید فرزند سید داعى (ابوالحسن شاعر، متوفا: 317 هـ .ق.)، فرزند زید فرزند على فرزند حسین فرزند سید حسن (ابومحمّد، نقیب سادات آوه)، فرزند سید على (حریرى)، فرزند سید محمّد فرزند سید على فرزند سید على (مقتول توسط هارون الرشید)، فرزند سید حسن (ابومحمّد الافطس)، فرزند سید على اصغر فرزند امام زین العابدین(علیه السلام).([3]) از نظر نسب شناسان، این شجره نامه داراى اعتبار است و با منابع اصیل تاریخى سازگار است.([4])

قبرستان «تخت سید» و الواح سنگى واقع در روستاى کرهرود شاهدى بر مقام علمى و تقواى سید محمّد مکى و نوادگان وى مى باشد. مرقد وى با آن که ضریح و قبّه اى ندارد، به اعتبار ایشان به «تخت سید» معروف شده و در نزدیکى آن، چشمه آبى است به نام چشمه بابا سید محمّدکه معتمدین محلى مى گویند به دعاى آن سید این چشمه پدید آمده و آب فراوانى داشته است. بر قبر منوّر وى لوحى از سنگ مرمر نصب شده که این عبارات بر آن منقوش است: هذا مرقد السید الجلیل محمّد المکى من احفاد رضى الدین الآوى صاحب الکرامات المتوفى فى اوائل قرن الحادى عشر (یازده هجرى).

سادات کَرَهْرُود

به اعتقاد سادات کرهرود، نخستین کسى که از اجداد آنان وارد این آبادى شد و نسلى از خویش بر جاى نهاد، سیّد محمّد زاهد مکى مى باشد.

وى در مسافرتى که از این ناحیه عبور مى کرده است، به دلیل استقبال عالم نبیل شیخ حسن کرهرودى از وى و اصرار و پافشارى او مبنى بر اقامت سید محمّد در این مکان، وى سفر

Naseri: خویش را به سوى نواحى غربى کشور متوقف مى کند و در کرهرود اقامت مى گزیند. پس از چند روز که شیخ حسن مشاهده مى کند مسافرش قصد اقامت ندارد، وى را خطاب قرار مى دهد و مى گوید: سید بزرگوار! این منطقه به یک مدرسه دینى نیاز دارد. به تأسیس آن همّت گمارید و تشنگان علوم دینى را از فیض دانش و معارف خویش محروم ننمایید. سید محمّد که احساس مى کند وظیفه اى سنگین بر دوشش نهاده شده است، در کرهرود ماندگار مى شود. چون آن موقع شهر اراک تأسیس نشده بود و آبادى کرهرود مرکزیت توابع خود را داشت، آوازه اش به شهرهایى چون ملایر، بروجرد و همدان رسید و طالبان معارف اهل بیت(علیهم السلام) به سوى حوزه علمیّه کرهرودشتافتند. حوزه علمیّه کرهرود در طول 35 سال حیات خود، پذیراى طلاّب بسیارى بود که از بیانات سید محمّد، درس معنویت، پرهیزگارى و معرفت مى آموختند. سرانجام این ستاره درخشان غروب کرد و در مکانى که نماز مى خواند، به خاک سپرده شد.([5])

ششمین سلاله سید محمّد، سید محمّدعلى نام دارد که در کرهرود به زهد و وارستگى اشتهار داشت. او با وجود ساده زیستى و بى آلایشى، داراى نفوذ اجتماعى فوق العاده اى بود، تا آن که در سال 1233 هـ .ق. به سراى باقى شتافت و در محل تخت سادات کرهرود دفن گردید.([6])

از میر محمّد على، 4 فرزند پسر به نام هاى سید محمّد، سید احمد، سید یحیى و سید هادى باقى ماند که در میان آنان، سید محمّد و سید احمد به فضل و زهد و تبحّر در علوم نقلى و عقلى مشهور مى باشند. سید محمّد به علوم نقلى تمایل داشت و سید احمد به عرفان و حکمت.([7]) یعقوب خان انجدانى در معرفى این دو سید جلیل القدر مى نویسد: هفتاد سال در دنیا و اهلش سیر کردم و سادات اکثرى از بلاد ایران، توران و هندوستان را دیدم، نور سیادتى که در سیماى آقایان: حاج سید احمد و حاج سید محمّد ملاحظه نمودم و حظّى که از مشاهده جمال آن دو بزرگوار برداشتم، از دیگران ندیدم. مدت هاى مدید با آن دو بزرگوار همسایه بودم و شب ها به امتحان حال آن ها جهد مى کردم. هیچ شبى آنان را در خواب ندیدم. علاوه بر آن، از هنگام خوابیدن مردم، تا به صبح آنان را در گریه و زارى و بى قرارى و تسبیح دیدم. ارادت به آنان ارادت به جدّ امجد آن ها و مثمرثمرات کلّى در دنیا و آخرت خواهد بود.([8])

پسر اول مرحوم میرعلى محمّد، حاج سید احمد داراى 10 پسر به نام هاى میرزا ابوالقاسم (پدر حاج آقا محسن عراقى)، آقا سید محمّد شفیع (پدر مرحوم آقا نورالدین)، سید اصغر، سید جلیل، سید على، میرزا معصوم، حاج میرزا محمّدحسین، آقا جواد، آقا مرتضى و آقا على اکبربود.([9])

وى شاگرد آیت الله حاج آقا محسن اراکى بود و چون بیش تر علماى عراق که در درس آیت الله اراکى شرکت مى کردند، مجتهد بودند، سید محمّد شفیع هم به دلیل حضور مستمر و مداوم در جلسات علمى آیت الله حاج آقا محسن، مجتهد بود.([10])

تولّد و تحصیل

سید محمّد شفیع در سال 1287 هـ .ق. داراى فرزندى گردید که او را نورالدین نامید.([11])دوران کودکى وى زیر نظر پرورش هاى اخلاقى پدرى پارسا و دانشور و عواطف مادرى با ایمان سپرى گشت.

نورالدین با راهنمایى پدرش، در مدرسه سپهدار که از مهم ترین مراکز آموزشى اراک به شمار مى رفت، تحصیلات مقدماتى را آغاز نمود. از جمله دوستان هم درس او که با وى هم حجره و هم مباحثه بودند، مى توان به حاج میرزا محمّد علیخان و آقا شیخ على سنجانى اشاره کرد. آقا نورالدین از محضر دانشورانى استفاده کرد که مشهورترین آنان، آخوند ملاّ محمّد امین مى باشد. وى از برجسته ترین فضلاى نیمه دوم قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم اراک است. او در فقه، اصول، معانى، بیان، منطق، کلام و حکمت، صاحب نظر و نکته سنج بود. نظراتش در علوم عقلى و نقلى مورد اعتنا و حائز اهمیت است. آقا نورالدین تقریرات درس خارج حاج ملاّ محمّدامین را به نگارش در آورد. وى در این یادداشت هاى ارزشمند که میراث گرانقدر و یادگارى ماندگار از دوران جوانى است، در مقابل استادش سر تعظیم و تکریم فرود آورد و او را به تبحّر و فضیلت یاد کرده است. بیمارى وبا در تابستان سال 1310 هـ .ق. افراد زیادى را در اراک از پاى در آورد. ملاّ محمّد امین نیز بر اثر آن، دارفانى را وداع گفت.([12])

عزیمت به عراق

آقا نورالدین براى ادامه تحصیل، به عراق رفت و 7 سال در حوزه علمیّه نجف اشرف، مشغول تحصیل شد. او با فراستى کم نظیر و ذهنى تابان، مراحل درسى را تا نیل به درجه اجتهاد، پشت سرنهاد. استادان حوزه علمیّه نجف، او را فردى مهذّب و داراى استعدادى فوق العاده یافتند. فرزندان آیت الله حاج آقا محسن اراکى به نام هاى حاج آقا محسن و حاج آقا مصطفى، از همدرسان وى بودند، ولى هیچ کدام موفق نشدند از نظر علمى به پایه آقا نورالدین برسند. حاج آقا محسن سؤال علمى پیچیده اى را مطرح مى کند که دو فرزندش نمى توانند به نحوى بایسته و شایسته به آن پاسخ دهند. آقا نورالدین که در آن دوران، بهار زندگى را طى مى کرد، پس از کسب

Naseri: اجازه از عمویش - حاج آقا محسن - از چند راه به پرسش او پاسخ مى دهد و عموى خویش را قانع مى سازد. حاج آقا محسن تحت تأثیر توانایى علمى، ابتکار و خلاقیت فکرى برادر زاده خود قرار مى گیرد و به فرزندان خود مى گوید: شما به نجف بروید و هر وقت مثل آقا نورالدین شدید، به وطن برگردید.([13])

آقا نورالدین در درس حاج میرزا حبیب الله رشتى (1234 - 1312 هـ .ق.) شرکت کرد. آخوند خراسانى (1255 - 1329 هـ .ق.) در اجازه اجتهادى که به آقا نورالدین داد، وى را این گونه معرفى کرد:

« ... از کسانى که پیکر زیباى خود را به حلیه اجتهاد آراسته اند و چهره درخشان خویش را به نور استنباط پیراسته اند و زبده ارباب تدقیق، صاحب نفس زکیه و اخلاق پسندیده از برجستگان همگنان خود، سید بزرگوار و پرهیزگار سید نورالدین فرزند سید محمّد شفیع عراقى است که غالب عمر گرانقدر خود را در راه تحصیل علوم شرعى گذرانیده است، تا به جایى که در اثر زحمات چندین ساله، واجد قوّه استنباط شده و سزاوار است که در اخذ مسائل، طبق استنباط خود عمل کند و براى دیگران نیز شایسته تر است که در مسایل حلال و حرام به وى رجوع کنند.»([14])

آقا نورالدین در درس حاج میرزا حسین بن حاج میرزا خلیل تهرانى (متوفّا: 1326 هـ .ق.) شرکت کرد و تحت تأثیر زهد و پارسایى او قرار گرفت. استادش با وجود پیرى و ناتوانى ناشى از سالخوردگى، اشتغالات علمى و تلاش هاى توانفرسا در جهت تربیت شاگردان، از انجام مستحبات دریغ نمى ورزید.([15]) حاج میرزا حسین تهرانى در اجازه اجتهاد به آقا نورالدین، شاگرد خود را چنین وصف نمود:

«.. از کسانى که به مقصود خود رسیده و دو مرتبه علوم عقلى و نقلى را به هم ارتباط داده اند و در عین حال به سعادت علم و عمل نائل گردیده و از دانش خود بهره گرفته اند، دانشمند، محقق و فاضل متبحّر، دریاى ذخیره هاى علمى و چراغ فروزان دانش، خاتمة الفضلاء و المتبحّرین، مرد میدان تحقیق و سالک بزرگ راه تدقیق، سید بزرگوار شفیق سید نورالدین سلطان آبادى است، او به دلیل حُسن ظنّى که به من داشت، از من استجازه نمود، من هم به طریقى که از سابقین خود مجاز بودم، به وى اجازه نقل و تحقیق در مأثر مدّون مذهب تشیع از کتب اربعه و غیر آن را دادم، امید است که مرا از دعاى خویش فراموش ننمایند.»([16])

آقا نورالدین یک دوره اصول فقه را نزد آیت الله آخوند ملاعلى نهاوندى فرا گرفت و درس هاى او را نوشت. از یادداشت هاى آیت الله اراکى برمى آید که شاگرد شیخ مرتضى انصارى و در فقه و اصول، صاحب نظر بود. آقا نورالدین مى گوید: حاج میرزا نصرالله، ملاّ و ریاست امور دینى را در مشهد مقدس عهده دار بود. او در درس شیخ انصارى شرکت نکرده بود، ولى از توانایى علمى برخوردار بود. در سفرى که آخوند ملاّ على نهاوندى، به مشهد مقدس مى رود، با او دیدار مى کند. بحث هاى علمى گوناگونى بین آن ها روى مى دهد، تا آن که حاج میرزا نصرالله مى گوید: تا به حال، به ملاّیى شیخ مرتضى اعتقادى نداشتم و کتاب ها و شاگردانش هم به دلم وقعى پیدا نکرد، ولى آخوند ملاّ على اعتقاد مرا درباره وى متحوّل نمود و فهمیدم که ملاّیى شیخ، مرتبه والایى داشته است.

آقا نورالدین در خصوص استادش، آخوند ملاعلى نهاوندى یادآور شده است:او دوره اصول را در مدت 6 ماه درس مى گفت و من یک دوره در درس او حاضر شدم و تمام آن را نوشته والان دارم.کسى تاب تحمل درسش را نداشت.([17])

بازگشت به اراک

آقا نورالدین پس از 7 سال تحصیل در حوزه علمیّه نجف و نیل به درجه اجتهاد، در اواخر سال 1306 هـ .ق. به زادگاه خویش بازگشت. آقا نورالدین پس از ورود به اراک، امام جماعت مسجد کوچکى را ـ که در آخر کوچه انورى جنب بـازار مرکـزى شهر قرار گرفته بود ـ عهـده دار شد.

آقا نورالدین پس از مدّتى، به مقام مرجعیّت رسید. دانشمندان و مشتاقان دانش از دورترین نقاط، براى استفاده علمى از محضرش، به اراک مى آمدند و از برکات علمى و اخلاقى او بهره کافى مى گرفتند. آقا نورالدین به تدریس علوم معقول و منقول پرداخت.([18]) آیت الله حاج شیخ محمّد تقى بروجردى در کتاب «العشرات» مى نویسد:

اقامت من در عراق 20 سال به طول انجامید و از طرفى، تحت توجّه آقا سید نورالدین بودم. ایشان داراى مراتب اجتهاد و مرجعیت و داراى زهد و تقوا بودند. هر روز نزدیک به 50 استفتاء از وى مى شد که بدون مراجعه (به منابع) پاسخ تمام آن ها را مى نوشت. او صبح، جواهر درس مى گفت و بعد از آن، شرح اصول کافى ملاصدرارا مباحثه مى کرد و عصر، اصول خارج را مورد بحث قرار مى داد. حالات شگفتى از ایشان مشاهده کردم. همیشه در حضورش بودم. طبعم چنان بود که این گونه مردان بزرگ را که مى یافتم، با آنان انس مى گرفتم بسیار استفاده روحى و معنوى مى بردم.([19])

حاج آقا نورالدین پیش از آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى، ریاست حوزه علمیه اراک را به عهده داشت.([20])

آیت الله العظمى اراکى فرمود: شخصیت آقا نورالدین چنان بود که علماى زمان خوی

Naseri: ش و حتى مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى را تحت الشعاع قرار داد. از قم، عدّه اى شیفته معرفت و دیانت به خدمتش آمدند و اظهار نمودند: این شهر مرکزیت دارد، ولى آن طور که شایسته آن است، از یک مرکز علوم دینى منسجم، گسترده و جامع برخوردار نیست. شما براى رفع این کاستى، به قم تشریف فرما شوید و این کمبود را ترمیم نمایید. آقا نورالدین پاسخ مى دهد: من معذورم، امّا کسى را براى شما مى فرستم که از عهده این کار بر آید. و سپس مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى را فرستاد. حتى بودجه اولیّه تأسیس حوزه علمیّه قم را به آقا نورالدین نسبت مى دهند، به این شرح که هر چه گندم در اختیار آقا بوده، دستور مى دهد در شهر کاشان به فروش برسانند و پولش را در اختیار حاج شیخ عبدالکریم قرار دهند تا در راه اندازى این کار خطیر و مقدس، توقف و خللى پیش نیاید.([21])

شـاگـردان

1. آیت الله العظمى محمّد على اراکى: وى علاقه شدیدى به آقا نورالدین داشت و مدتى در اراک این توفیق را به دست آورد که در درس او حضور یابد.([22]) در یادداشت ها، خاطرات، مصاحبه ها و نیز مقدمه اى که آیت الله اراکى به تفسیر «القرآن و العقل» آقا نورالدین نوشته، یادى از استادش کرده و او را به مقامات عالى علمى و معنوى ستوده. او نوشته است: صاحب این اثر، فقیهى متتبع، اصولى دقیق، متکلم، عارف و مرجع فتواست که ریاست امور شرعى و دینى را عهده دار است([23]). آیت الله اراکى در مصاحبه اى، فرمود: «ایشان فرد محبوبى بودند، با این که با حشمت خاصّى از جایى به جایى مى رفتند و از نظر زندگى هم در سطح بالایى بودند و مردم وقتى این حرکت را ببینند، مى رمند و مى گویند: دنیا طلب است ایشان را آن قدر دوست داشتند که (حدّ نداشت) چون داراى حقیقت بود و این آثار و اعمال ذرّه اى در آن حقیقت تأثیر نمى کرد.»([24])

به مناسبت هفتادمین سالگرد رحلت حاج آقا نورالدین عراقى، مجلس با شکوهى در اراک با حضور علما و اقشار گوناگون مردم برگزار شد. حجت الاسلام و المسلمین واعظى در این مجلس سخنرانى نمود و در ضمن بیانات خود، گفت: وقتى به آیت الله اراکى گفتم: آقا! چنین مجلس یاد بودى براى آقا نورالدین منعقد است، شما چه نظرى و مطلبى راجع به ایشان دارید؟ فرمودند: مرحوم آیت الله آقا نورالدین کسى است که امام زمان(علیه السلام) را زیارت کرده و آن حضرت با تبسّمى ملیح، به ایشان فرموده است: «تو اویس زمانى». با این وصف، من کى هستم که بخواهم راجع به آقا نورالدین مطلبى بگویم.([25])

2. آیت الله حاج شیخ عبدالنبى عراقى(1308 - 1385 هـ .ق.): وى در اراک به دنیا آمد و پس از طىّ دوران کودکى و نوجوانى، به همدان مسافرت کرد و دو سال در مدرسه آخوند تحصیل نمود و از آن جا به اراک رفت و پس از به پایان بردن دوره سطح، مدت دو سال از محضر آقا نورالدین بهره برد و در سال 1327 هـ .ق. به نجف رفت و در درس سید محمّد کاظم یزدى، آقا ضیاء الدین عراقى، میرزاى نائینى،

تاریخ کرهرود و محله هاش

کرهرود Kerahroud

کرهرود سراسر افتخار
کرهرود سراسر افتخار فیراسه کرهرود سندی بر قدمت کرهرود

کرهرود از مناطق شیعه‌نشین در زمان امامت حضرت علی علیه السلام بوده است

قلعه ای را بنا نهاد و به تأسی از کرج (آستانه فعلی) آن را کرج ابودلف نام نهاد بدین ترتیب نخستین سلسله محلی شیعیان در منطقه کرهرود بنا نهاده شد . هنوز هم قناتی که صحرای فیراسه را در کرهرود آب یاری می کند در عموم به قنات ابودلف مشهور است . پس از آن که مرداویچ زیاری جبال را از دست عباسیان خارج ساخت کرج ابودلف را به سردار خود علی پسر بویه سپرد . از همین جا بود که او پایه بزرگترین حکومت شیعه تا آن زمان را بنا نهاد ، حکومت آل بویه که بعد هابغداد را هم به زیر نفوذ خویش در آورد . از آن پس کمتر نشانی از کرهرود می توان یافت تا سلسله قدرتمند شیعه بعدی یعنی همان صفویه . با مهاجرت فقیهان امامی از جبل العامل لبنان به ایران عده ای از شیخ های همدانی به کرهرود می آیند و نخستین حوزه های دینی را در آن برپا می کنند . از این تاریخ کرهرود به یکی از مراکز مهم فقه امامی تبدیل می شود و حضور علمای کرهرود را در دوران صفویه ، زند و قاجار می توان در همه جا یافت . اوج این حضور را در دروان مشروطه و بیداری ایرانیان و بزرگانی همچون آیت الله آقا نورالدین عراقی و آیت الله آقا شیخ جواد واعظ کرهرودی می توان دید

شرف خان شمس الدين البدليسي زاده کرهرود

شرف خان البدليسي شرف الدين بن شمس الدين البدليسي أو البتليسي أحد امراء البدليسين الكرد فضلا عن كونه أميرا وسياسيا فقد اشتهر شرف خان بكونه مؤرخا ويعتبر كتابه شرف نامه المكتوب باللغة الفارسية من أهم مصادر التاريخ الكوردي الوسيط.[1][2][3]

تعديل مصدري - تعديل طالع توثيق القالب

حياته

عدل

ولد شرف خان البدليسي في قرية كرهرود أحد نواحي محافظة اراك في إيران عام 1543 للميلاد وعند بلوغه التاسعة من العمر تلقى تعليمه في البلاط الصفوي في زمن الشاه طهماسب وفي عام 1576 قام شاه صهماسب بتلقيبه بلقب أمير الامراء واوكل إليه قيادة جميع العشائر الكوردية الإيرانية قبل شرف خان بلقبه الجديد ولكنه بعد سنتين غير موقفه وقام باسناد العثمانيين في حروبهم ضد الصفويين قام السلطان العثماني مراد الثالث بتلقيب شرف الدين بلقب الخان ونصبه أميرا على بدليس في عام 1583 وفي عمر 52 عاما قام شرف الدين بتوليه ابنه شمس الدين بك أبو المعالي شؤون الإمارة، توفي في 1005 هجريا

شرف‌خان بدلیسی

درگذشت. شرف الدین در حَرقان به خدمت شاه رسید و شاه او را به محمدی بیک، حاکم همدان، سپرد. حاکم دختر خود را به عقد وی درآورد.

شرف الدین سه سال در همدان اقامت داشت. پس از چندی، مقارن پناه جستن شاهزاده بایزید عثمانی به دربار شاه طهماسب (محرم ۹۶۷)، پدرش بار دیگر به فرمان شاه به امارت عشیره روژکی منصوب شد، اما در پی کناره گیری مجدد وی، شاه شرف الدین را به امارت این عشیره گمارد. او چندی در قزوین، در ملازمت شاه طهماسب بود تا آن‌که به فرمان شاه، برای شکست خان احمد گیلانی (۹۴۳ـ۱۰۲۰)، والی بیه پیش (قسمت شرقی سفیدرود در گیلان)، به آن سامان رفت و آن‌جا را تسخیر کرد.

در دوره حکومتش در گیلان، شورش سلطان هاشم نامی از مردم گیلان را سرکوب کرد و خود ضمن اشاره به کثرت سپاه هاشم و حمایت گیلانیان از وی، از برپایی سه مناره از سرِگیلانیان سخن گفته است

زندگینامه

شرفخان در کرهرود (امروزه بخشی از شهر اراک) زاده شد.[۱] نیاکان او امیران ایل روژکی بودند که در سال ۱۵۴۳ میلادی بر منطقه بتلیس (در کردستان ترکیه) فرمان می‌راندند. اسکندربیک منشی در ذکر امرای نامدار شاه طهماسب، به فرمانروایی شرف خان روزکی (روژکی) بر تنکابن اشاره کرده‌است.[۲] رابینو نیز در ذکر فرمانروایان صفویِ حاکمِ تنکابن، از شرف الدین نام برده‌است.[۳]

دگرگونی‌های سیاسی باعث شد تا پدر او، امیر شمس‌الدین بن شرف‌الدین به ایران مرکزی مهاجرت کند. شرفخان در سن نه سالگی به دربار شاه تهماسب یکم راه یافت. شرفخان به مدت بیست سال در استان‌های گوناگون ایران به عنوان والی منصب داشت. در سال ۱۵۷۶ به مرکز فراخوانده شد و به همراه ۶۰۰ خانوار از ایل و خانواده خود به مأموریتی به سوی منطقه وان (ترکیه امروزی) فرستاده شد. خسرو پاشا، فرماندار وان، از ترس ورود فرستادگان به دربار سلطان مراد سوم گریخت. شرفخان بدین وسیله فرمانروایی موروثی بر بتلیس و منطقه موش را به دست آورد

شاه صفوی او را گرامی داشت و اُلکا (ناحیه) ی سراب و به مرور زمان، حکومت و درآمد دارالمرز (رشت)، مراغه، دماوند، کَرَهرود و فراهان را به وی سپرد، گرچه شمس الدین اغلب در التزام رکاب شاه بود.

شمس الدین دختر امیرخان موصِلّو، حاکم ارزنجان را به همسری گرفت و شرف الدین در ۲۰ ذیقعده ۹۴۹، هفت سال پس از مهاجرت پدرش به ایران، در قصبه کرهرود و در منزل قاضیان آن سامان زاده شد.

نخستین سال‌های کودکی را در سایه تربیت قاضیان کرهرود، که نسب خود را به شُرَیحِ قاضی می‌رساندند، گذراند و بعدها از نفوذ معنوی آنان نسبت به خود یاد کرده است

. در نه سالگی، بنابه رسم معمول در تربیت کودکان بزرگزاده، به حرم خاص شاه طهماسب رفت و سه سال با شاهزادگان صفوی به فراگیری قرآن و احکام شرعیه پرداخت.

۳ - به حکومت رسیدن شرف الدین

[ویرایش]در ۹۶۱، که پدرش از ملازمت شاه کناره گرفت،

عشیره روژکی از شاه طهماسب درخواست کردند تا شرف الدین، که در آن زمان دوازده ساله بود، جانشین وی شود. شاه امارت سالیان و محمودآباد، از توابع شیروان (= شروان)، را به شرف الدین سپرد و او سه سال در آن ناحیه حکومت کرد تا شیخ امیرِ بلباسی، وکیل و لله او، درگذشت. شرف الدین در حَرقان به خدمت شاه رسید و شاه او را به محمدی بیک، حاکم همدان، سپرد. حاکم دختر خود را به عقد وی درآورد.

شرف الدین سه سال در همدان اقامت داشت. پس از چندی، مقارن پناه جستن شاهزاده بایزید عثمانی به دربار شاه طهماسب (محرم ۹۶۷)، پدرش بار دیگر به فرمان شاه به امارت عشیره روژکی منصوب شد، اما در پی کناره گیری مجدد وی، شاه شرف الدین را به امارت این عشیره گمارد. او چندی در قزوین، در ملازمت شاه طهماسب بود تا آن‌که به فرمان شاه، برای شکست خان احمد گیلانی (۹۴۳ـ۱۰۲۰)، والی بیه پیش (قسمت شرقی سفیدرود در گیلان)، به آن سامان رفت و آن‌جا را تسخیر کرد.

در دوره حکومتش در گیلان، شورش سلطان هاشم نامی از مردم گیلان را سرکوب کرد و خود ضمن اشاره به کثرت سپاه هاشم و حمایت گیلانیان از وی، از برپایی سه مناره از سرِگیلانیان سخن گفته است

که سبب تردید در ادعای او مبنی بر رعیت پروریش می‌شود.

کرهرود

این شهر کرهرود فعلی تا زمان حمله مغول به ایران آباد بوده‌است. بنابر اسناد تاریخی، اتابک نصرت‌الدین، اتابک لرستان، به سلطان محمد خوارزمشاه پیشنهاد می‌کند از مردان این منطقه لشکری فراهم کنند و به مقابله با مغولان برخیزند که سلطان محمد به موجب هراسی که از مغولان داشته، این پیشنهاد را نمی‌پذیرد و فرار می‌کند. در نهایت با حمله مغولها به این شهر، کرج ابودلف نیز همانند بسیاری از شهرهای ایران ویران می‌شود.[۵]

امروزه موقعیت دقیق کرج ابودلف مشخص است که با شواهد کرهرود فعلی که قدمت پیش از اسلام را با شواهد و نوشته های تاریخ نویسان بر آن صحه گذاشته اند بنابراین باید گفت در کرهرود مرکز فرمانروایی ابودلف کرجی بوده که وسعت کره(کرج رود ) زیر فرمانروایی کرج رود از سرچشمه‌های نهری که از ساروق می‌گذرد و به قره‌سو می‌پیوندد جستجو کرد. در قرن چهارم ابن حوقل در جایی که از کرج نام می‌برد گوید از بروجرد کوچکتر است با این وجود شهر مهمی است که در روی بلندی بنا شده و طول آن دو فرسخ است، دو بازار داشته یکی دم دروازهٔ مسجد جامع و دیگری در کنار دروازهٔ مقابل که آن طرف صحرای بزرگ بوده، چنان‌که صحرای فیراسه بین دو بازار جا داشته‌است. این شهر چندین گرمابه داشته و خانه‌های آن از خشت خام بوده و هرچند که باغ‌های زیادی نداشته ولیکن اراضی اطراف شهر حاصلخیز بوده‌اند. یاقوت حموی گوید کرج اسمی است زبان فارسی زبان محلی با گویش زیبا اهالی آنجا را کره رود می‌نامند. وی همچنین گوید قلعه‌ای به نام فرزین در جوار دروازهٔ کرج است. بنا به گفتهٔ حمدالله مستوفی رودخانهٔ آنجا کره رود نام داشته‌است.

البلدان می‌نویسد: «ثم ان عیسی بن ادریس نزل الکرج و غلب علیها و بنی حصنها و کان حصنارثا» از این جمله چنین برداشت می‌شود که عیسی بن ادریس با زور بر این شهر غلبه کرده و در آنجا دژی ساخته و آنجا را کانون قدرت و نفوذ خویش ساخته‌است. پس از او نیز پسرش (ابودلف) جای وی را گرفته. ابودلف که از حمایت خلیفه (مأمون و معتصم) برخوردار بوده در آنجا برای خود دستگاهی شبیه دربار شاهان فراهم کرده و از آنجایی که دستی گشاده و شاعر پسند داشته قرارگاه او در کرج محل رفت و آمد شاعران ستایشگر شده بوده‌است.

کرج در قرن سوم هجری که جغرافی نویسانی همچون قدامة بن جعفر و یعقوبی از آن نام برده‌اند به منطقهٔ وسیعی گفته می‌شده که جاپلق و بربرود را هم در بر می‌گرفته و به گفته یعقوبی بر این دو رستاق، دو رستاق دیگر هم که آن‌ها را دو فائق خوانده، و مشخص نیست کجا را قصد کرده، افزوده شده بوده‌است. قدامة همهٔ این منطقه را که کرج مرکز آن بوده ابغارین خوانده. از مبلغ خراج آنجا که او و یعقوبی هردو ذکر کرده‌اند معلوم می‌شود که جایی بسیار آباد و پر نعمت بوده، قدامة در فهرست خود خراج آنجا را سه میلیون و هشتصد هزار درهم و یعقوبی سه میلیون و چهارصد هزار درهم نوشته که در زمان واثق خلیفهٔ عباسی به سه میلیون و سیصد هزار درهم کاهش یافته بود. یعقوبی در کتاب البلدان گوید مردم آنجا ایرانیان هستند مگر آن‌ها که از خاندان عیسی بن ادریس عِجلی یا دیگر اعرابی باشند که به آن‌ها پیوسته‌اند.

این شهر کرهرود مرکز ناحیهٔ ایغارَین (به معنای دو ایغار) واقع در جنوب شرقی نهاوند بوده‌است. خلیفه، کرج ابودلف و شهر برج (به فاصلهٔ ۱۲ فرسنگی کرج بر جادهٔ اصفهان) را به ایغار (تیول) به ابودلف و خاندانش واگذار کرده‌ بود به‌طوری‌که مبلغ معینی را همه ساله به خلیفه بپردازند و از همهٔ مالیات‌های دیگر معاف باشند. نام این شهر را کَرَه و کره ابودلف نیز گفته‌اند

شاه صفوی شاه طهماسب شمس الدین بدلیسی را گرامی داشت و اُلکا (ناحیه) سراب و به مرور زمان، حکومت و درآمد دارالمرز (رشت)، مراغه، دماوند، کَرَهرود و فراهان را به وی سپرد، گرچه شمس الدین بدلیسی اغلب در التزام رکاب شاه طهماسب بود

ی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۲، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۹.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۳، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۰.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۴، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۱.↑ بروسه لی محمدطاهربک، عثمانلی مؤلفلری، ج ۳، ص ۷۲.

۲۲.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، ج۱، ص۷۹۰، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۲۳.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۴.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۹، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۵.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۴، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۶.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۱۰ـ ۱۸، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۷.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، مقدمه، ص۹۴ ،تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۲۸.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، مقدمه، ص۱۶۵، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۲۹.↑ بروسه لی محمدطاهربک، عثمانلی مؤلفلری، ص ۷۲.

۳۰.↑ ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۵، بخش ۳، ص۱۶۹۵، ج ۵، تهران ۱۳۷۲ ش.

۳۱.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، مقدمه ولیامینوف زرنوف، ص ۱۳، چاپ محمدعلی عونی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۲۶).

۳۲.↑ ژان سواژه، مدخل تاریخ شرق اسلامی، ج۱، ص۳۳۱، ترجمه نوش آفرین انصاری (محقق)، تهران ۱۳۶۶ ش.

۳۳.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)،ص ۱۶۲، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۳۴.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ص ۸۹، چاپ عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۳۵.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ص ۱۶۳، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۱۴ - منبع

[ویرایش]دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «شرف‌الدین بدلیسی»، شماره۷۸۵.

کرهرود سراسر افتخار فیراسه کرهرود سندی بر قدمت کرهرود

کرهرود از مناطق شیعه‌نشین در زمان امامت حضرت علی علیه السلام بوده است

قلعه ای را بنا نهاد و به تأسی از کرج ابودلف آن را کرج ابودلف نام نهاد بدین ترتیب نخستین سلسله محلی شیعیان در منطقه کرهرود بنا نهاده شد . هنوز هم قناتی که صحرای فیراسه را در کرهرود آب یاری می کند در عموم به قنات ابودلف مشهور است . پس از آن که مرداویچ زیاری جبال را از دست عباسیان خارج ساخت کرج ابودلف را به سردار خود علی پسر بویه سپرد . از همین جا بود که او پایه بزرگترین حکومت شیعه تا آن زمان را بنا نهاد ، حکومت آل بویه که بعد ها بغداد را هم به زیر نفوذ خویش در آورد . از آن پس کمتر نشانی از کرهرود می توان یافت تا سلسله قدرتمند شیعه بعدی یعنی همان صفویه . با مهاجرت فقیهان امامی از جبل العامل لبنان به ایران عده ای از شیخ های همدانی به کرهرود می آیند و نخستین حوزه های دینی را در آن برپا می کنند . از این تاریخ کرهرود به یکی از مراکز مهم فقه امامی تبدیل می شود و حضور علمای کرهرود را در دوران صفویه ، زند و قاجار می توان در همه جا یافت . اوج این حضور را در دروان مشروطه و بیداری ایرانیان و بزرگانی همچون آیت الله آقا نورالدین عراقی و آیت الله آقا شیخ جواد واعظ کرهرودی می توان دید

کرج ابودلف

کرج ابودُلَف شهری تاریخی منسوب به ابودلف عجلی و میان اراک و بروجرد بوده‌است.

[۲] این شهر کرهرود مرکز ناحیهٔ ایغارَین (به معنای دو ایغار) واقع در جنوب شرقی نهاوند بوده‌است. خلیفه، کرج ابودلف و شهر برج (به فاصلهٔ ۱۲ فرسنگی کرج بر جادهٔ اصفهان) را به ایغار (تیول) به ابودلف و خاندانش واگذار کرده‌بود به‌طوری‌که مبلغ معینی را همه ساله به خلیفه بپردازند و از همهٔ مالیات‌های دیگر معاف باشند. نام این شهر را کَرَه و کرج ابودلف نیز گفته‌اند.[۳]

کرج ابودلف در استان جبال

این شهر در زمان آل‌بویه (قرن‌های چهارم و پنجم ه‍.ق) از شهرهای شیعه‌نشین ایران بوده‌است.[۴]

تاریخچه کرهرود

اوج آبادانی این شهر در زمان ابودلف عجلی بوده‌است. ابودلف که نامش قاسم و از اعراب طایفهٔ بنی عِجل از قبائل بکر بن وائل بود پس از پدرش، عیسی بن ادریس بر این شهر و نواحی اطراف آن مسلط شد. بلاذری در فتوح البلدان می‌نویسد: «ثم ان عیسی بن ادریس نزل الکرج و غلب علیها و بنی حصنها و کان حصنارثا» از این جمله چنین برداشت می‌شود که عیسی بن ادریس با زور بر این شهر غلبه کرده و در آنجا دژی ساخته و آنجا را کانون قدرت و نفوذ خویش ساخته‌است. پس از او نیز پسرش (ابودلف) جای وی را گرفته. ابودلف که از حمایت خلیفه (مأمون و معتصم) برخوردار بوده در آنجا برای خود دستگاهی شبیه دربار شاهان فراهم کرده و از آنجایی که دستی گشاده و شاعر پسند داشته قرارگاه او در کرج محل رفت و آمد شاعران ستایشگر شده بوده‌است.

کرج در قرن سوم هجری که جغرافی نویسانی همچون قدامة بن جعفر و یعقوبی از آن نام برده‌اند به منطقهٔ وسیعی گفته می‌شده که جاپلق و بربرود را هم در بر می‌گرفته و به گفته یعقوبی بر این دو رستاق، دو رستاق دیگر هم که آن‌ها را دو فائق خوانده، و مشخص نیست کجا را قصد کرده، افزوده شده بوده‌است. قدامة همهٔ این منطقه را که کرج مرکز آن بوده ابغارین خوانده. از مبلغ خراج آنجا که او و یعقوبی هردو ذکر کرده‌اند معلوم می‌شود که جایی بسیار آباد و پر نعمت بوده، قدامة در فهرست خود خراج آنجا را سه میلیون و هشتصد هزار درهم و یعقوبی سه میلیون و چهارصد هزار درهم نوشته که در زمان واثق خلیفهٔ عباسی به سه میلیون و سیصد هزار درهم کاهش یافته بود. یعقوبی در کتاب البلدان گوید مردم آنجا ایرانیان هستند مگر آن‌ها که از خاندان عیسی بن ادریس عِجلی یا دیگر اعرابی باشند که به آن‌ها پیوسته‌اند.

این شهر کرهرود فعلی تا زمان حمله مغول به ایران آباد بوده‌است. بنابر اسناد تاریخی، اتابک نصرت‌الدین، اتابک لرستان، به سلطان محمد خوارزمشاه پیشنهاد می‌کند از مردان این منطقه لشکری فراهم کنند و به مقابله با مغولان برخیزند که سلطان محمد به موجب هراسی که از مغولان داشته، این پیشنهاد را نمی‌پذیرد و فرار می‌کند. در نهایت با حمله مغولها به این شهر، کرج ابودلف نیز همانند بسیاری از شهرهای ایران ویران می‌شود.[۵]

مکان

امروزه موقعیت دقیق کرج ابودلف کرهرود شهر فعلی است بنابراین باید محل آن را در نزدیکی سرچشمه‌های نهری که از ساروق می‌گذرد و به قره‌سو می‌پیوندد جستجو کرد. در قرن چهارم ابن حوقل در جایی که از کرج نام می‌برد گوید از بروجرد کوچکتر است با این وجود شهر مهمی است که در روی بلندی بنا شده و طول آن دو فرسخ است، دو بازار داشته یکی دم دروازهٔ مسجد جامع و دیگری در کنار دروازهٔ مقابل که آن طرف صحرای بزرگ بوده، چنان‌که صحرا بین دو بازار جا داشته‌است. این شهر چندین گرمابه داشته و خانه‌های آن از خشت خام بوده و هرچند که باغ‌های زیادی نداشته ولیکن اراضی اطراف شهر حاصلخیز بوده‌اند. یاقوت حموی گوید کرج اسمی است فارسی اهالی آنجا را کره می‌نامند. وی همچنین گوید قلعه‌ای به نام فرزین در جوار دروازهٔ کرج است. بنا به گفتهٔ حمدالله مستوفی رودخانهٔ آنجا کره رود نام داشته‌است.

اصفهان و کرج ابو دلف (کرج رود) که عمر بن عبدالعزیز . با نافرمانی که از سوی وی صورت گرفت، خلیفه در سال ۲۸۲ «بکر» را به جای وی گماشت، بکر نیز شورش نمود، در حالی که معتضد، «وصیف» را به نبرد با وی فرستاده بود، بکر به همراه یارانش در سال ۲۸۴ به محمد بن زید علوی در آمل پیوسته و در سال ۲۸۵ در همین شهر وفات یافت. همچنین در سال ۲۸۴ یکی دیگر از فرزندان عبدالعزیز با نام «حارث»، مشهور به «ابولیلی»، که در خدمت معتمد بود شورش نمود. وی توسط عمر بن عبدالعزیز که اکنون به خدمت دستگاه خلافت درآمده بود زندانی شد. پس از فرار، شورش را ادامه داده و در نبرد با خلیفه کشته شد. بدین ترتیب حکومت سیاسی این خاندان در منطقه جبال پایان می‌یابد. آبادانی شهر «کرج ابودلف» که به دست جد وی ساخته شده بود و به «بلاد» شهرت یافت نیز از اقدامات أبودلف می‌باشد. همچنین جلسات شعری نیز با حضور وی و دیگر شاعران برگزار می‌شد.

مذهب

جنبه مهم دیگر این خاندان به لحاظ مذهبی است. در منابع، از دلفیان با عنوان شیعه و غلات یاد می‌شود. هر چند اعمالی خلاف عقاید شیعه نیز از عبدالعزیز نقل شده‌است. دلفیان با پناه دادن به ابوجعفر موسی بن محمد، از سادات رضوی، توسط احمد بن عبدالعزیز، و نیز پیوستن به علویان طبرستان، منطقه‌ای امن را برای شیعیان و علویان در قلمرو خویش فراهم ساختند. ([۱])

آثار علمی ادبی این حکومت ویرایش

البزات و الصید، السلاح، النزه، سیاست الملوک، الجوارح و العب بها از ابودلف، و کتاب الفاظ از بکر بن عبدالعزیز، کتاب‌هایی است که توسط این امرا به نگارش درآمده‌است.

از تبار بنی دلف

از افراد این خاندان، "آل ماکولاً می‌باشند که در سده پنجم هجری منصب وزارت و قضا یافتند.

فرمانروایان آل ابی دلف

ابودلف قاسم بن عیسی

عبدالعزیزبن قاسم

احمدبن عبدالعزیز

عمربن عبدالعزیز ابی دلف

حارث بن عبدالعزیز ابولیلی

کرج ابودلف

منابع

↑ "Encyclopaedia Iranica" (به انگلیسی). p. Dolfān (locally called Delfo), is the northern baḵš of Lorestān. It is said to derive its name from Abū Dolaf, the Arab chief who made himself the master of northern Lorestān in the 3rd/9th century.

↑ The Passion of Al-Hallaj: Mystic and Martyr of Islam By Louis Massignon .Princeton University Press. p92: "the northeast of Persian Kurdistan, between 230 and 284 of the Hijra, an autonomous principality held its own under a Dulafid dynasty of the 'Ijl Arab tribe, at Karaj. ".

↑ «Collections Online | British Museum». www.britishmuseum.org. دریافت‌شده در ۲۰۲۱-۰۴-۰۱.

↑ «بنی دلف | دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقرالعلوم». pajoohe.ir. دریافت‌شده در ۲۰۲۱-۰۴-۰۱.

↑ The Mohammedan Dynasties: Chronological and Genealogical Tables with ...By Stanley Lane-Poole- p124.

آل ابی دلف در دانشنامه رشد

تاریخچه کرهرود

کرهرود

کرهرود سراسر افتخار فیراسه کرهرود سندی بر قدمت کرهرود

قلعه ای را بنا نهاد و به تأسی از کرج (آستانه فعلی) آن را کرج ابودلف نام نهاد بدین ترتیب نخستین سلسله محلی شیعیان در منطقه کرهرود بنا نهاده شد . هنوز هم قناتی که صحرای فیراسه را در کرهرود آب یاری می کند در عموم به قنات ابودلف مشهور است . پس از آن که مرداویچ زیاری جبال را از دست عباسیان خارج ساخت کرج ابودلف را به سردار خود علی پسر بویه سپرد . از همین جا بود که او پایه بزرگترین حکومت شیعه تا آن زمان را بنا نهاد ، حکومت آل بویه که بعد هابغداد را هم به زیر نفوذ خویش در آورد . از آن پس کمتر نشانی از کرهرود می توان یافت تا سلسله قدرتمند شیعه بعدی یعنی همان صفویه . با مهاجرت فقیهان امامی از جبل العامل لبنان به ایران عده ای از شیخ های همدانی به کرهرود می آیند و نخستین حوزه های دینی را در آن برپا می کنند . از این تاریخ کرهرود به یکی از مراکز مهم فقه امامی تبدیل می شود و حضور علمای کرهرود را در دوران صفویه ، زند و قاجار می توان در همه جا یافت . اوج این حضور را در دروان مشروطه و بیداری ایرانیان و بزرگانی همچون آیت الله آقا نورالدین عراقی و آیت الله آقا شیخ جواد واعظ کرهرودی می توان دید

کرهْرود شهري است در بخش مرکزي شهرستان اراک استان مرکزي ايران.

کرهرود با دو ده ديگر به‏ نام سنجان و فيجان متصل به يکديگر و هر سه به نام سه ده معروف هستند.

کرج رود در نزدیکی شهر فعلي اراک و در طرف جنوب آن واقع است - قريه کرهرود از قراي قديمي و گاهي هم جنبه شهري داشته‌است . فضلا و دانشمندان زيادي به اين شهر کرهرود منتسب بوده ‏اند و در اين اواخر هم مرداني فاضل در مهد تربيت‏ خود پرورانده و آنان هم بر حسب موقعيت زمان، خدمتي به اين آب و خاک کرده‏ اند.

وجه تسميه

کرهرود اسم بوده از براي رودي که از کرج سابق مي‏گذشته و اکنون هم آن رود به نام رودخانه آستانه که لغت دوم کرج است معروف مي‏باشد و رودخانه کرهرود هم از ناحيه قره کهريز يعني سرزمين کرج سابق منشا مي‏گيرد آن را کرهرود يعني رود کرج خوانده‏اند و ده واقع در کنار آن رود را هم کرهرود ناميده‏اند.

در لغت نامه دهخدا در باره اين شهر آمده قصبه‌اي است ميان اصفهان و همدان و ظاهراًکرج ابودلف همين قصبه‌است.مغولان آن را ترکان موران گويند.

در نواحي کره رود آن دو لشکر (لشکر ملک ارسلان عزالدين قيماز والي اصفهان و حسام الدين اينانج حاکم ري ) به يکديگر رسيدند و مانند بحر اخضر در جوش و خروش آمدند.چون از قنقر اولانک بگذشت و به کره رود رسيد که مغول ترکان موران گويند...

اين شهر که در گذشته کرج نام داشته مرکز حکومت آل ابي دلف بوده و ساخت آن را به ابودلف نسبت مي‌دهند

کرهرود با بیش از دو هزار و پانصد سال تاریخ و قدمت وفرهنگ

کرهْرود شهري است در بخش مرکزي شهرستان اراک استان مرکزي ايران.

اين شهر کرهرود با دو ده ديگر به ‏نام سنجان و فيجان متصل به يکديگر و هر سه به نام سه ده پيوسته به شهر فعلي اراک و در طرف جنوب آن واقع است - قريه کرهرود از قراي قديمي و گاهي هم جنبه شهري داشته‌است . فضلا و دانشمندان زيادي به اين شهرک منتسب بوده‏اند و در اين اواخر هم مرداني فاضل در مهد تربيت‏خود پرورانده و آنان هم بر حسب موقعيت زمان، خدمتي به اين آب و خاک کرده ‏اند.

وجه تسميه

کرهرود اسم بوده از براي رودي که از کرج سابق مي‏ گذشته و اکنون هم آن رود به نام رودخانه آستانه که لغت دوم کرج است معروف مي‏باشد و رودخانه کرهرود هم از ناحيه قره کهريز يعني سرزمين کرج سابق منشا مي‏گيرد آن را کرهرود يعني رود کرج خوانده‏اند و ده واقع در کنار آن رود را هم کرهرود ناميده‏اند.

در لغت نامه دهخدا در باره اين شهر آمده قصبه‌اي است ميان اصفهان و همدان و ظاهراً کرج ابودلف همين قصبه‌ است.مغولان کرهرود را ترکان موران گويند.

در نواحي کره رود آن دو لشکر (لشکر ملک ارسلان عزالدين قيماز والي اصفهان و حسام الدين اينانج حاکم ري ) به يکديگر رسيدند و مانند بحر اخضر در جوش و خروش آمدند.چون از قنقر اولانک بگذشت و به کره رود رسيد که مغول ترکان موران گويند..

اين شهر که در گذشته کرج نام داشته مرکز حکومت آل ابي دلف بوده و ساخت آن را به ابودلف نسبت مي‌دهند

کرهرود

ابودلف عجلی

قاسم بن عیسی بن ادریس بن معلق عجلی کرجی معروف به ابودُلَف عجلی (درگذشته ۲۲۵ یا ۲۲۶، بغداد) از فرماندهان نظامی برجسته مأمون عباسی و معتصم عباسی و از شاعران عرب‌زبان است که تألیفاتی نیز در این زمینه دارد. وی که مذهب تشیع را برای خود برگزیده بوده، سرسلسله سلاطین بنودلف است و داستان او با افشین در تاریخ مسعودی بسیار معروف است.[۱]

خاندان

خاندان ابودلف از تیره اعراب بنی عجل -شاخه‌ای از بکر بن وائل - بوده‌اند که در نبرد ذوقار در کنار بنی شیبان بر سپاه ساسانی پیروز شده‌اند. ابن رسته اینان را از مسیحیان حیره دانسته که البته تناقضات زیادی دارد. اینان در روستاهای عراق عجم می‌زیسته‌اند. در تاریخ‌نگاری‌ها دربارهٔ جد ابودلف، ادریس بن معقل نظرهایی گوناگونی داده شده برخی او را عطار و مال فروش، برخی راهزن و برخی نیز عامل خالد بن عبدالله قسری معرفی کرده‌اند که پس از دست یازیدن یوسف بن عمر بر ولایت عراق او و برادرش ادریس به همین دلیل به زندان کوفه افتادند. دربارهٔ پدر ابودلف، عیسی اما اطلاعات زیادی در تاریخ‌نگاری‌ها نیامده‌است

شرف خان شمس الدين البدليسي

معلومات شخصية

الميلاد1543
بدليس

الوفاة1603
بدليس

مواطنة الدولة العثمانية
بدليسيون تعديل قيمة خاصية (P27) في ويكي بيانات

الديانةالإسلام تعديل قيمة خاصية (P140) في ويكي بيانات

الحياة العملية

المهنةمؤرخ، وكاتب تعديل قيمة خاصية (P106) في ويكي بيانات

اللغاتالفارسية تعديل قيمة خاصية (P1412) في ويكي بيانات

تعديل مصدري - تعديل طالع توثيق القالب

حياته

عدل

ولد شرف خان البدليسي في قرية كرهرود أحد نواحي محافظة اراك في إيران عام 1543 للميلاد وعند بلوغه التاسعة من العمر تلقى تعليمه في البلاط الصفوي في زمن الشاه طهماسب وفي عام 1576 قام شاه صهماسب بتلقيبه بلقب أمير الامراء واوكل إليه قيادة جميع العشائر الكوردية الإيرانية قبل شرف خان بلقبه الجديد ولكنه بعد سنتين غير موقفه وقام باسناد العثمانيين في حروبهم ضد الصفويين قام السلطان العثماني مراد الثالث بتلقيب شرف الدين بلقب الخان ونصبه أميرا على بدليس في عام 1583 وفي عمر 52 عاما قام شرف الدين بتوليه ابنه شمس الدين بك أبو المعالي شؤون الإمارة، توفي في 1005 هجريا

شرف‌خان بدلیسی

درگذشت. شرف الدین در حَرقان به خدمت شاه رسید و شاه او را به محمدی بیک، حاکم همدان، سپرد. حاکم دختر خود را به عقد وی درآورد.

شرف الدین سه سال در همدان اقامت داشت. پس از چندی، مقارن پناه جستن شاهزاده بایزید عثمانی به دربار شاه طهماسب (محرم ۹۶۷)، پدرش بار دیگر به فرمان شاه به امارت عشیره روژکی منصوب شد، اما در پی کناره گیری مجدد وی، شاه شرف الدین را به امارت این عشیره گمارد. او چندی در قزوین، در ملازمت شاه طهماسب بود تا آن‌که به فرمان شاه، برای شکست خان احمد گیلانی (۹۴۳ـ۱۰۲۰)، والی بیه پیش (قسمت شرقی سفیدرود در گیلان)، به آن سامان رفت و آن‌جا را تسخیر کرد.

در دوره حکومتش در گیلان، شورش سلطان هاشم نامی از مردم گیلان را سرکوب کرد و خود ضمن اشاره به کثرت سپاه هاشم و حمایت گیلانیان از وی، از برپایی سه مناره از سرِگیلانیان سخن گفته است

زندگینامه

شرفخان در کرهرود (امروزه بخشی از شهر اراک) زاده شد.[۱] نیاکان او امیران ایل روژکی بودند که در سال ۱۵۴۳ میلادی بر منطقه بتلیس (در کردستان ترکیه) فرمان می‌راندند. اسکندربیک منشی در ذکر امرای نامدار شاه طهماسب، به فرمانروایی شرف خان روزکی (روژکی) بر تنکابن اشاره کرده‌است.[۲] رابینو نیز در ذکر فرمانروایان صفویِ حاکمِ تنکابن، از شرف الدین نام برده‌است.[۳]

دگرگونی‌های سیاسی باعث شد تا پدر او، امیر شمس‌الدین بن شرف‌الدین به ایران مرکزی مهاجرت کند. شرفخان در سن نه سالگی به دربار شاه تهماسب یکم راه یافت. شرفخان به مدت بیست سال در استان‌های گوناگون ایران به عنوان والی منصب داشت. در سال ۱۵۷۶ به مرکز فراخوانده شد و به همراه ۶۰۰ خانوار از ایل و خانواده خود به مأموریتی به سوی منطقه وان (ترکیه امروزی) فرستاده شد. خسرو پاشا، فرماندار وان، از ترس ورود فرستادگان به دربار سلطان مراد سوم گریخت. شرفخان بدین وسیله فرمانروایی موروثی بر بتلیس و منطقه موش را به دست آورد

شاه صفوی او را گرامی داشت و اُلکا (ناحیه) ی سراب و به مرور زمان، حکومت و درآمد دارالمرز (رشت)، مراغه، دماوند، کَرَهرود و فراهان را به وی سپرد، گرچه شمس الدین اغلب در التزام رکاب شاه بود.

شمس الدین دختر امیرخان موصِلّو، حاکم ارزنجان را به همسری گرفت و شرف الدین در ۲۰ ذیقعده ۹۴۹، هفت سال پس از مهاجرت پدرش به ایران، در قصبه کرهرود و در منزل قاضیان آن سامان زاده شد.

نخستین سال‌های کودکی را در سایه تربیت قاضیان کرهرود، که نسب خود را به شُرَیحِ قاضی می‌رساندند، گذراند و بعدها از نفوذ معنوی آنان نسبت به خود یاد کرده است

. در نه سالگی، بنابه رسم معمول در تربیت کودکان بزرگزاده، به حرم خاص شاه طهماسب رفت و سه سال با شاهزادگان صفوی به فراگیری قرآن و احکام شرعیه پرداخت.

۳ - به حکومت رسیدن شرف الدین

[ویرایش]در ۹۶۱، که پدرش از ملازمت شاه کناره گرفت،

عشیره روژکی از شاه طهماسب درخواست کردند تا شرف الدین، که در آن زمان دوازده ساله بود، جانشین وی شود. شاه امارت سالیان و محمودآباد، از توابع شیروان (= شروان)، را به شرف الدین سپرد و او سه سال در آن ناحیه حکومت کرد تا شیخ امیرِ بلباسی، وکیل و لله او، درگذشت. شرف الدین در حَرقان به خدمت شاه رسید و شاه او را به محمدی بیک، حاکم همدان، سپرد. حاکم دختر خود را به عقد وی درآورد.

شرف الدین سه سال در همدان اقامت داشت. پس از چندی، مقارن پناه جستن شاهزاده بایزید عثمانی به دربار شاه طهماسب (محرم ۹۶۷)، پدرش بار دیگر به فرمان شاه به امارت عشیره روژکی منصوب شد، اما در پی کناره گیری مجدد وی، شاه شرف الدین را به امارت این عشیره گمارد. او چندی در قزوین، در ملازمت شاه طهماسب بود تا آن‌که به فرمان شاه، برای شکست خان احمد گیلانی (۹۴۳ـ۱۰۲۰)، والی بیه پیش (قسمت شرقی سفیدرود در گیلان)، به آن سامان رفت و آن‌جا را تسخیر کرد.

در دوره حکومتش در گیلان، شورش سلطان هاشم نامی از مردم گیلان را سرکوب کرد و خود ضمن اشاره به کثرت سپاه هاشم و حمایت گیلانیان از وی، از برپایی سه مناره از سرِگیلانیان سخن گفته است

که سبب تردید در ادعای او مبنی بر رعیت پروریش می‌شود.

کرهرود

این شهر کرهرود فعلی تا زمان حمله مغول به ایران آباد بوده‌است. بنابر اسناد تاریخی، اتابک نصرت‌الدین، اتابک لرستان، به سلطان محمد خوارزمشاه پیشنهاد می‌کند از مردان این منطقه لشکری فراهم کنند و به مقابله با مغولان برخیزند که سلطان محمد به موجب هراسی که از مغولان داشته، این پیشنهاد را نمی‌پذیرد و فرار می‌کند. در نهایت با حمله مغولها به این شهر، کرج ابودلف نیز همانند بسیاری از شهرهای ایران ویران می‌شود.[۵]

امروزه موقعیت دقیق کرج ابودلف مشخص است که با شواهد کرهرود فعلی که قدمت پیش از اسلام را با شواهد و نوشته های تاریخ نویسان بر آن صحه گذاشته اند بنابراین باید گفت در کرهرود مرکز فرمانروایی ابودلف کرجی بوده که وسعت کره(کرج رود ) زیر فرمانروایی کرج رود از سرچشمه‌های نهری که از ساروق می‌گذرد و به قره‌سو می‌پیوندد جستجو کرد. در قرن چهارم ابن حوقل در جایی که از کرج نام می‌برد گوید از بروجرد کوچکتر است با این وجود شهر مهمی است که در روی بلندی بنا شده و طول آن دو فرسخ است، دو بازار داشته یکی دم دروازهٔ مسجد جامع و دیگری در کنار دروازهٔ مقابل که آن طرف صحرای بزرگ بوده، چنان‌که صحرای فیراسه بین دو بازار جا داشته‌است. این شهر چندین گرمابه داشته و خانه‌های آن از خشت خام بوده و هرچند که باغ‌های زیادی نداشته ولیکن اراضی اطراف شهر حاصلخیز بوده‌اند. یاقوت حموی گوید کرج اسمی است زبان فارسی زبان محلی با گویش زیبا اهالی آنجا را کره رود می‌نامند. وی همچنین گوید قلعه‌ای به نام فرزین در جوار دروازهٔ کرج است. بنا به گفتهٔ حمدالله مستوفی رودخانهٔ آنجا کره رود نام داشته‌است.

البلدان می‌نویسد: «ثم ان عیسی بن ادریس نزل الکرج و غلب علیها و بنی حصنها و کان حصنارثا» از این جمله چنین برداشت می‌شود که عیسی بن ادریس با زور بر این شهر غلبه کرده و در آنجا دژی ساخته و آنجا را کانون قدرت و نفوذ خویش ساخته‌است. پس از او نیز پسرش (ابودلف) جای وی را گرفته. ابودلف که از حمایت خلیفه (مأمون و معتصم) برخوردار بوده در آنجا برای خود دستگاهی شبیه دربار شاهان فراهم کرده و از آنجایی که دستی گشاده و شاعر پسند داشته قرارگاه او در کرج محل رفت و آمد شاعران ستایشگر شده بوده‌است.

کرج در قرن سوم هجری که جغرافی نویسانی همچون قدامة بن جعفر و یعقوبی از آن نام برده‌اند به منطقهٔ وسیعی گفته می‌شده که جاپلق و بربرود را هم در بر می‌گرفته و به گفته یعقوبی بر این دو رستاق، دو رستاق دیگر هم که آن‌ها را دو فائق خوانده، و مشخص نیست کجا را قصد کرده، افزوده شده بوده‌است. قدامة همهٔ این منطقه را که کرج مرکز آن بوده ابغارین خوانده. از مبلغ خراج آنجا که او و یعقوبی هردو ذکر کرده‌اند معلوم می‌شود که جایی بسیار آباد و پر نعمت بوده، قدامة در فهرست خود خراج آنجا را سه میلیون و هشتصد هزار درهم و یعقوبی سه میلیون و چهارصد هزار درهم نوشته که در زمان واثق خلیفهٔ عباسی به سه میلیون و سیصد هزار درهم کاهش یافته بود. یعقوبی در کتاب البلدان گوید مردم آنجا ایرانیان هستند مگر آن‌ها که از خاندان عیسی بن ادریس عِجلی یا دیگر اعرابی باشند که به آن‌ها پیوسته‌اند.

این شهر کرهرود مرکز ناحیهٔ ایغارَین (به معنای دو ایغار) واقع در جنوب شرقی نهاوند بوده‌است. خلیفه، کرج ابودلف و شهر برج (به فاصلهٔ ۱۲ فرسنگی کرج بر جادهٔ اصفهان) را به ایغار (تیول) به ابودلف و خاندانش واگذار کرده‌ بود به‌طوری‌که مبلغ معینی را همه ساله به خلیفه بپردازند و از همهٔ مالیات‌های دیگر معاف باشند. نام این شهر را کَرَه و کره ابودلف نیز گفته‌اند

شاه صفوی شاه طهماسب شمس الدین بدلیسی را گرامی داشت و اُلکا (ناحیه) سراب و به مرور زمان، حکومت و درآمد دارالمرز (رشت)، مراغه، دماوند، کَرَهرود و فراهان را به وی سپرد، گرچه شمس الدین بدلیسی اغلب در التزام رکاب شاه طهماسب بود

ی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۲، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۹.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۳، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۰.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۴، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۱.↑ بروسه لی محمدطاهربک، عثمانلی مؤلفلری، ج ۳، ص ۷۲.

۲۲.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، ج۱، ص۷۹۰، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۲۳.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۴.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۹، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۵.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۴، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۶.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۱۰ـ ۱۸، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۷.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، مقدمه، ص۹۴ ،تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۲۸.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، مقدمه، ص۱۶۵، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۲۹.↑ بروسه لی محمدطاهربک، عثمانلی مؤلفلری، ص ۷۲.

۳۰.↑ ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۵، بخش ۳، ص۱۶۹۵، ج ۵، تهران ۱۳۷۲ ش.

۳۱.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، مقدمه ولیامینوف زرنوف، ص ۱۳، چاپ محمدعلی عونی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۲۶).

۳۲.↑ ژان سواژه، مدخل تاریخ شرق اسلامی، ج۱، ص۳۳۱، ترجمه نوش آفرین انصاری (محقق)، تهران ۱۳۶۶ ش.

۳۳.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)،ص ۱۶۲، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۳۴.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ص ۸۹، چاپ عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۳۵.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ص ۱۶۳، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۱۴ - منبع

[ویرایش]دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «شرف‌الدین بدلیسی»، شماره۷۸۵.

کرهرود سراسر افتخار فیراسه کرهرود سندی بر قدمت کرهرود

کرهرود از مناطق شیعه‌نشین در زمان امامت حضرت علی علیه السلام بوده است

قلعه ای را بنا نهاد و به تأسی از کرج ابودلف آن را کرج ابودلف نام نهاد بدین ترتیب نخستین سلسله محلی شیعیان در منطقه کرهرود بنا نهاده شد . هنوز هم قناتی که صحرای فیراسه را در کرهرود آب یاری می کند در عموم به قنات ابودلف مشهور است . پس از آن که مرداویچ زیاری جبال را از دست عباسیان خارج ساخت کرج ابودلف را به سردار خود علی پسر بویه سپرد . از همین جا بود که او پایه بزرگترین حکومت شیعه تا آن زمان را بنا نهاد ، حکومت آل بویه که بعد ها بغداد را هم به زیر نفوذ خویش در آورد . از آن پس کمتر نشانی از کرهرود می توان یافت تا سلسله قدرتمند شیعه بعدی یعنی همان صفویه . با مهاجرت فقیهان امامی از جبل العامل لبنان به ایران عده ای از شیخ های همدانی به کرهرود می آیند و نخستین حوزه های دینی را در آن برپا می کنند . از این تاریخ کرهرود به یکی از مراکز مهم فقه امامی تبدیل می شود و حضور علمای کرهرود را در دوران صفویه ، زند و قاجار می توان در همه جا یافت . اوج این حضور را در دروان مشروطه و بیداری ایرانیان و بزرگانی همچون آیت الله آقا نورالدین عراقی و آیت الله آقا شیخ جواد واعظ کرهرودی می توان دید

کرج ابودلف

کرج ابودُلَف شهری تاریخی منسوب به ابودلف عجلی و میان اراک و بروجرد بوده‌است.

[۲] این شهر کرهرود مرکز ناحیهٔ ایغارَین (به معنای دو ایغار) واقع در جنوب شرقی نهاوند بوده‌است. خلیفه، کرج ابودلف و شهر برج (به فاصلهٔ ۱۲ فرسنگی کرج بر جادهٔ اصفهان) را به ایغار (تیول) به ابودلف و خاندانش واگذار کرده‌بود به‌طوری‌که مبلغ معینی را همه ساله به خلیفه بپردازند و از همهٔ مالیات‌های دیگر معاف باشند. نام این شهر را کَرَه و کرج ابودلف نیز گفته‌اند.[۳]

کرج ابودلف در استان جبال

این شهر در زمان آل‌بویه (قرن‌های چهارم و پنجم ه‍.ق) از شهرهای شیعه‌نشین ایران بوده‌است.[۴]

تاریخچه کرهرود

اوج آبادانی این شهر در زمان ابودلف عجلی بوده‌است. ابودلف که نامش قاسم و از اعراب طایفهٔ بنی عِجل از قبائل بکر بن وائل بود پس از پدرش، عیسی بن ادریس بر این شهر و نواحی اطراف آن مسلط شد. بلاذری در فتوح البلدان می‌نویسد: «ثم ان عیسی بن ادریس نزل الکرج و غلب علیها و بنی حصنها و کان حصنارثا» از این جمله چنین برداشت می‌شود که عیسی بن ادریس با زور بر این شهر غلبه کرده و در آنجا دژی ساخته و آنجا را کانون قدرت و نفوذ خویش ساخته‌است. پس از او نیز پسرش (ابودلف) جای وی را گرفته. ابودلف که از حمایت خلیفه (مأمون و معتصم) برخوردار بوده در آنجا برای خود دستگاهی شبیه دربار شاهان فراهم کرده و از آنجایی که دستی گشاده و شاعر پسند داشته قرارگاه او در کرج محل رفت و آمد شاعران ستایشگر شده بوده‌است.

کرج در قرن سوم هجری که جغرافی نویسانی همچون قدامة بن جعفر و یعقوبی از آن نام برده‌اند به منطقهٔ وسیعی گفته می‌شده که جاپلق و بربرود را هم در بر می‌گرفته و به گفته یعقوبی بر این دو رستاق، دو رستاق دیگر هم که آن‌ها را دو فائق خوانده، و مشخص نیست کجا را قصد کرده، افزوده شده بوده‌است. قدامة همهٔ این منطقه را که کرج مرکز آن بوده ابغارین خوانده. از مبلغ خراج آنجا که او و یعقوبی هردو ذکر کرده‌اند معلوم می‌شود که جایی بسیار آباد و پر نعمت بوده، قدامة در فهرست خود خراج آنجا را سه میلیون و هشتصد هزار درهم و یعقوبی سه میلیون و چهارصد هزار درهم نوشته که در زمان واثق خلیفهٔ عباسی به سه میلیون و سیصد هزار درهم کاهش یافته بود. یعقوبی در کتاب البلدان گوید مردم آنجا ایرانیان هستند مگر آن‌ها که از خاندان عیسی بن ادریس عِجلی یا دیگر اعرابی باشند که به آن‌ها پیوسته‌اند.

این شهر کرهرود فعلی تا زمان حمله مغول به ایران آباد بوده‌است. بنابر اسناد تاریخی، اتابک نصرت‌الدین، اتابک لرستان، به سلطان محمد خوارزمشاه پیشنهاد می‌کند از مردان این منطقه لشکری فراهم کنند و به مقابله با مغولان برخیزند که سلطان محمد به موجب هراسی که از مغولان داشته، این پیشنهاد را نمی‌پذیرد و فرار می‌کند. در نهایت با حمله مغولها به این شهر، کرج ابودلف نیز همانند بسیاری از شهرهای ایران ویران می‌شود.[۵]

مکان

امروزه موقعیت دقیق کرج ابودلف کرهرود شهر فعلی است بنابراین باید محل آن را در نزدیکی سرچشمه‌های نهری که از ساروق می‌گذرد و به قره‌سو می‌پیوندد جستجو کرد. در قرن چهارم ابن حوقل در جایی که از کرج نام می‌برد گوید از بروجرد کوچکتر است با این وجود شهر مهمی است که در روی بلندی بنا شده و طول آن دو فرسخ است، دو بازار داشته یکی دم دروازهٔ مسجد جامع و دیگری در کنار دروازهٔ مقابل که آن طرف صحرای بزرگ بوده، چنان‌که صحرا بین دو بازار جا داشته‌است. این شهر چندین گرمابه داشته و خانه‌های آن از خشت خام بوده و هرچند که باغ‌های زیادی نداشته ولیکن اراضی اطراف شهر حاصلخیز بوده‌اند. یاقوت حموی گوید کرج اسمی است فارسی اهالی آنجا را کره می‌نامند. وی همچنین گوید قلعه‌ای به نام فرزین در جوار دروازهٔ کرج است. بنا به گفتهٔ حمدالله مستوفی رودخانهٔ آنجا کره رود نام داشته‌است.

اصفهان و کرج ابو دلف (کرج رود) که عمر بن عبدالعزیز . با نافرمانی که از سوی وی صورت گرفت، خلیفه در سال ۲۸۲ «بکر» را به جای وی گماشت، بکر نیز شورش نمود، در حالی که معتضد، «وصیف» را به نبرد با وی فرستاده بود، بکر به همراه یارانش در سال ۲۸۴ به محمد بن زید علوی در آمل پیوسته و در سال ۲۸۵ در همین شهر وفات یافت. همچنین در سال ۲۸۴ یکی دیگر از فرزندان عبدالعزیز با نام «حارث»، مشهور به «ابولیلی»، که در خدمت معتمد بود شورش نمود. وی توسط عمر بن عبدالعزیز که اکنون به خدمت دستگاه خلافت درآمده بود زندانی شد. پس از فرار، شورش را ادامه داده و در نبرد با خلیفه کشته شد. بدین ترتیب حکومت سیاسی این خاندان در منطقه جبال پایان می‌یابد. آبادانی شهر «کرج ابودلف» که به دست جد وی ساخته شده بود و به «بلاد» شهرت یافت نیز از اقدامات أبودلف می‌باشد. همچنین جلسات شعری نیز با حضور وی و دیگر شاعران برگزار می‌شد.

مذهب

جنبه مهم دیگر این خاندان به لحاظ مذهبی است. در منابع، از دلفیان با عنوان شیعه و غلات یاد می‌شود. هر چند اعمالی خلاف عقاید شیعه نیز از عبدالعزیز نقل شده‌است. دلفیان با پناه دادن به ابوجعفر موسی بن محمد، از سادات رضوی، توسط احمد بن عبدالعزیز، و نیز پیوستن به علویان طبرستان، منطقه‌ای امن را برای شیعیان و علویان در قلمرو خویش فراهم ساختند. ([۱])

آثار علمی ادبی این حکومت ویرایش

البزات و الصید، السلاح، النزه، سیاست الملوک، الجوارح و العب بها از ابودلف، و کتاب الفاظ از بکر بن عبدالعزیز، کتاب‌هایی است که توسط این امرا به نگارش درآمده‌است.

از تبار بنی دلف

از افراد این خاندان، "آل ماکولاً می‌باشند که در سده پنجم هجری منصب وزارت و قضا یافتند.

فرمانروایان آل ابی دلف

ابودلف قاسم بن عیسی

عبدالعزیزبن قاسم

احمدبن عبدالعزیز

عمربن عبدالعزیز ابی دلف

حارث بن عبدالعزیز ابولیلی

کرج ابودلف

منابع

↑ "Encyclopaedia Iranica" (به انگلیسی). p. Dolfān (locally called Delfo), is the northern baḵš of Lorestān. It is said to derive its name from Abū Dolaf, the Arab chief who made himself the master of northern Lorestān in the 3rd/9th century.

↑ The Passion of Al-Hallaj: Mystic and Martyr of Islam By Louis Massignon .Princeton University Press. p92: "the northeast of Persian Kurdistan, between 230 and 284 of the Hijra, an autonomous principality held its own under a Dulafid dynasty of the 'Ijl Arab tribe, at Karaj. ".

↑ «Collections Online | British Museum». www.britishmuseum.org. دریافت‌شده در ۲۰۲۱-۰۴-۰۱.

↑ «بنی دلف | دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقرالعلوم». pajoohe.ir. دریافت‌شده در ۲۰۲۱-۰۴-۰۱.

↑ The Mohammedan Dynasties: Chronological and Genealogical Tables with ...By Stanley Lane-Poole- p124.

آل ابی دلف در دانشنامه رشد

تاریخچه کرهرود

کرهرود

کرهرود سراسر افتخار فیراسه کرهرود سندی بر قدمت کرهرود

قلعه ای را بنا نهاد و به تأسی از کرج (آستانه فعلی) آن را کرج ابودلف نام نهاد بدین ترتیب نخستین سلسله محلی شیعیان در منطقه کرهرود بنا نهاده شد . هنوز هم قناتی که صحرای فیراسه را در کرهرود آب یاری می کند در عموم به قنات ابودلف مشهور است . پس از آن که مرداویچ زیاری جبال را از دست عباسیان خارج ساخت کرج ابودلف را به سردار خود علی پسر بویه سپرد . از همین جا بود که او پایه بزرگترین حکومت شیعه تا آن زمان را بنا نهاد ، حکومت آل بویه که بعد هابغداد را هم به زیر نفوذ خویش در آورد . از آن پس کمتر نشانی از کرهرود می توان یافت تا سلسله قدرتمند شیعه بعدی یعنی همان صفویه . با مهاجرت فقیهان امامی از جبل العامل لبنان به ایران عده ای از شیخ های همدانی به کرهرود می آیند و نخستین حوزه های دینی را در آن برپا می کنند . از این تاریخ کرهرود به یکی از مراکز مهم فقه امامی تبدیل می شود و حضور علمای کرهرود را در دوران صفویه ، زند و قاجار می توان در همه جا یافت . اوج این حضور را در دروان مشروطه و بیداری ایرانیان و بزرگانی همچون آیت الله آقا نورالدین عراقی و آیت الله آقا شیخ جواد واعظ کرهرودی می توان دید

کرهْرود شهري است در بخش مرکزي شهرستان اراک استان مرکزي ايران.

کرهرود با دو ده ديگر به‏ نام سنجان و فيجان متصل به يکديگر و هر سه به نام سه ده معروف هستند.

کرج رود در نزدیکی شهر فعلي اراک و در طرف جنوب آن واقع است - قريه کرهرود از قراي قديمي و گاهي هم جنبه شهري داشته‌است . فضلا و دانشمندان زيادي به اين شهر کرهرود منتسب بوده ‏اند و در اين اواخر هم مرداني فاضل در مهد تربيت‏ خود پرورانده و آنان هم بر حسب موقعيت زمان، خدمتي به اين آب و خاک کرده‏ اند.

وجه تسميه

کرهرود اسم بوده از براي رودي که از کرج سابق مي‏گذشته و اکنون هم آن رود به نام رودخانه آستانه که لغت دوم کرج است معروف مي‏باشد و رودخانه کرهرود هم از ناحيه قره کهريز يعني سرزمين کرج سابق منشا مي‏گيرد آن را کرهرود يعني رود کرج خوانده‏اند و ده واقع در کنار آن رود را هم کرهرود ناميده‏اند.

در لغت نامه دهخدا در باره اين شهر آمده قصبه‌اي است ميان اصفهان و همدان و ظاهراًکرج ابودلف همين قصبه‌است.مغولان آن را ترکان موران گويند.

در نواحي کره رود آن دو لشکر (لشکر ملک ارسلان عزالدين قيماز والي اصفهان و حسام الدين اينانج حاکم ري ) به يکديگر رسيدند و مانند بحر اخضر در جوش و خروش آمدند.چون از قنقر اولانک بگذشت و به کره رود رسيد که مغول ترکان موران گويند...

اين شهر که در گذشته کرج نام داشته مرکز حکومت آل ابي دلف بوده و ساخت آن را به ابودلف نسبت مي‌دهند

کرهرود با بیش از دو هزار و پانصد سال تاریخ و قدمت وفرهنگ

کرهْرود شهري است در بخش مرکزي شهرستان اراک استان مرکزي ايران.

اين شهر کرهرود با دو ده ديگر به ‏نام سنجان و فيجان متصل به يکديگر و هر سه به نام سه ده پيوسته به شهر فعلي اراک و در طرف جنوب آن واقع است - قريه کرهرود از قراي قديمي و گاهي هم جنبه شهري داشته‌است . فضلا و دانشمندان زيادي به اين شهرک منتسب بوده‏اند و در اين اواخر هم مرداني فاضل در مهد تربيت‏خود پرورانده و آنان هم بر حسب موقعيت زمان، خدمتي به اين آب و خاک کرده ‏اند.

وجه تسميه

کرهرود اسم بوده از براي رودي که از کرج سابق مي‏ گذشته و اکنون هم آن رود به نام رودخانه آستانه که لغت دوم کرج است معروف مي‏باشد و رودخانه کرهرود هم از ناحيه قره کهريز يعني سرزمين کرج سابق منشا مي‏گيرد آن را کرهرود يعني رود کرج خوانده‏اند و ده واقع در کنار آن رود را هم کرهرود ناميده‏اند.

در لغت نامه دهخدا در باره اين شهر آمده قصبه‌اي است ميان اصفهان و همدان و ظاهراً کرج ابودلف همين قصبه‌ است.مغولان کرهرود را ترکان موران گويند.

در نواحي کره رود آن دو لشکر (لشکر ملک ارسلان عزالدين قيماز والي اصفهان و حسام الدين اينانج حاکم ري ) به يکديگر رسيدند و مانند بحر اخضر در جوش و خروش آمدند.چون از قنقر اولانک بگذشت و به کره رود رسيد که مغول ترکان موران گويند..

اين شهر که در گذشته کرج نام داشته مرکز حکومت آل ابي دلف بوده و ساخت آن را به ابودلف نسبت مي‌دهند

کرهرود

ابودلف عجلی

قاسم بن عیسی بن ادریس بن معلق عجلی کرجی معروف به ابودُلَف عجلی (درگذشته ۲۲۵ یا ۲۲۶، بغداد) از فرماندهان نظامی برجسته مأمون عباسی و معتصم عباسی و از شاعران عرب‌زبان است که تألیفاتی نیز در این زمینه دارد. وی که مذهب تشیع را برای خود برگزیده بوده، سرسلسله سلاطین بنودلف است و داستان او با افشین در تاریخ مسعودی بسیار معروف است.[۱]

خاندان

خاندان ابودلف از تیره اعراب بنی عجل -شاخه‌ای از بکر بن وائل - بوده‌اند که در نبرد ذوقار در کنار بنی شیبان بر سپاه ساسانی پیروز شده‌اند. ابن رسته اینان را از مسیحیان حیره دانسته که البته تناقضات زیادی دارد. اینان در روستاهای عراق عجم می‌زیسته‌اند. در تاریخ‌نگاری‌ها دربارهٔ جد ابودلف، ادریس بن معقل نظرهایی گوناگونی داده شده برخی او را عطار و مال فروش، برخی راهزن و برخی نیز عامل خالد بن عبدالله قسری معرفی کرده‌اند که پس از دست یازیدن یوسف بن عمر بر ولایت عراق او و برادرش ادریس به همین دلیل به زندان کوفه افتادند. دربارهٔ پدر ابودلف، عیسی اما اطلاعات زیادی در تاریخ‌نگاری‌ها نیامده‌است

محله های قدیمی و فعلی کرهرود

کرهرود با قدمتی کهن را بیشتر بشناسیم :

✅️ لیست اسم کوچه ها‌ و خیابان های کرهرود ،
عزیزانی که اطلاعات بیشتری دارند اضافه کنند

۱. کوچه شهید امین گرگین
۲.کوچه شهید اسماعیل حاجیان
۳.محله قشلاقی ها
۴.خیابان رحمتی کوچه شهید دربندی
۵.جاده بالای تخت سادات
۶.خیابان رحمتی کوچه میرعلیاری رشادت ۳
۷.چهارراه مستوفی یا ۱۰ متری قنات مستوفی
۸. دور میدان مهدیه
۹.کوچه دارالقرآن
۱۰.کوچه حکمت واقع در محله سادات
۱۱.کوچه شهید علی اصغر کاظمی
۱۲.محله قلعه حاج ربیعی
۱۳.بلوار کرهرود روبری کوچه باغ ها
۱۴.ابتدای خیابان شهید چمران
۱۵.خیابان شهید رحمتی جلوی قالیشویی
۱۶.کوچه جلوی مقبره آقایان
۱۷.جاده کنار حسینیه تخت سادات کرهرود
۱۸.کوچه شهید میر وهابی
۱۹.حدفاصل میدان مهدیه تا دروازه (معبر اصلی)
۲۰.روبروی تالار ایرانیان
۲۱. کوچه شهید احمد میرعلیاری
۲۲- کوچه باغبان پشت امامزاده
۲۳- کوچه دکتر محمد خزائلی جنب درمانگاه
۲۴- کوچه...
۲۵- کوچه...
۲۶- کوچه....
۲۷- کوچه...
۲۸- کوچه ....
۲۹- کوچه...
۳۰- کوچه...

محله های کرهرود

ا- محله سادات
۲- محله دروازه
۳- محله قلعه
۴- محله
۵- محله
۶- محله
۷- محله
۸- محله
۹- محله
۱۰- محله....

کرج ابودلف

کرج ابودلف زبان دریافت پی‌دی‌اف پیگیری ویرایش

کرج ابودُلَف شهری تاریخی منسوب به ابودلف عجلی و میان اراک و بروجرد بوده‌است. امروزه محل قطعی آن مشخص نیست. برخی آن را مطابق با شهر آستانه و برخی نیز آن را مطابق با کرهرود می‌دانند با توجه به مدارک موجود از نام های مثل قنات و صحرای فیراسه و تاریخی که از زمان ابودلف یاد شده و حکمرانی و فرمانروایی ابودلف که در زمان شاه طهماسب به فرمانروایی کرهرود قرار داد کرج ابودلف ، کرج رود یا در حال حاضر کرهرود می باشد که متاسفانه بدون هیچ گونه تحقیق در مکان کرج ابودلف عده ای به چاپ کتاب که آستانه را به کرج ابودلف نسبت داده و به چاپ رسانده اند.[۱][۲] این شهر کرهرود مرکز ناحیهٔ ایغارَین (به معنای دو ایغار) واقع در جنوب شرقی نهاوند بوده‌است. خلیفه، کرج ابودلف و شهر برج (به فاصلهٔ ۱۲ فرسنگی کرج بر جادهٔ اصفهان) را به ایغار (تیول) به ابودلف و خاندانش واگذار کرده‌بود به‌طوری‌که مبلغ معینی را همه ساله به خلیفه بپردازند و از همهٔ مالیات‌های دیگر معاف باشند. نام این شهر را کَرَه و کره ابودلف نیز گفته‌اند

شاه صفوی او را شمس الدین بدلیسی را گرامی داشت و اُلکا (ناحیه) ی سراب و به مرور زمان، حکومت و درآمد دارالمرز (رشت)، مراغه، دماوند، کَرَهرود و فراهان را به وی سپرد، گرچه شمس الدین بدلیسی اغلب در التزام رکاب شاه

در بین این سلاله های کوچک که بعضی از آنها مقارن این ایام انقراض یافته بودند خاندان عربی تبار بنی دلف در ولایت کرج در حدود نهاوند و همدان، و خاندان ایرانی نژاد بنی ساج در نواحی آذربایجان با آنکه قدرت محلی خود را به تایید خلفا مدیون بودند در بعضی موارد هم خود را با خلیفه وقت ناچار به اظهار مخالفت دیدند. از سایر اینگونه سلاله ها، خاندان آل هاشم حکام دربند و خاندان بنی مزید شیبانی حکام محلی شروان عربی الاصل، شدادیان در ولایت اران و بنی حسنویه در ولایت دینور از طوایف کرد به شمار می آمدند. فرمانروایی محدود غالب این سلاله ها تا وقتی با قدرت سلاله های بزرگ یا با غلبه مدعیان قویتر مواجه نمی شد دوام می یافت و در مورد بسیاری از آنها، مخصوصاً در دوران ضعف خلافت، بغداد به مختصر هدایایی که همراه با اظهار تبعیت ظاهری و مجرد ذکر نام خلیفه در خطبه و سکه، به درگاه ارسال می شد بسنده می کرد و با اینهمه اعمال این حکمرانان از نظارت فقها و متشرعه محلی که ممکن بود آنها را نزد عامه منفور یا نزد خلیفه مسئول نماید خالی نمی ماند.

ازین جمله، آنچه یکچند در قلمرو خاندان ابی دلف از اعراب بنی عجل واقع شد ناحیه ایغارین در مشرق نهاوند بین همدان و اصفهان بود که از جانب مامون خلیفه به ابو دلف قاسم بن عیسی عجلی حاکم اصفهان به اقطاع واگذار شد (ح 210 ه.ق) و تا اختلافات داخلی و عصیان نسبت به خلیفه موجب انقراض آن خاندان نشد قدرت محلی سلاله ابی دلف در آن نواحی در حد نوعی استقلال داخلی باقی ماند. اعراب عجلی از جمله عشایر بکربن وایل و از طایفه ربیعه بود و مقارن آغاز فتوح اسلامی در حدود یمامه سکونت داشت در واقعه ذی قار هم در اراضی مجاور مرزهای ایران نقش قابل ملاحظه یی برای خود قایل بود. گرایش های شیعی در بین آنها ظاهراً تا حدی به سبب اختلاط با موالی کوفه توسعه بیشتر یافت و اینکه ابومسلم مروزی هم از موالی آنها خوانده می شد نقش این طایفه را در نزد عباسیان قابل توجه می ساخت.

دو شهر عمده این اقطاع ابی دلف عبارت بود از کرج- معروف به کرج ابی دلف- در حدود ساروق و فراهان فعلی که آنجه ولایت کره رود خوانده می شود باقی مانده آن باید با شد، و همچنین شهری به نام برج که بنا بر مشهور از جهت بنای بلندی که آنجا وجود داشت یا به سبب قلعه یی که متضمن برج بلندی بود بدین نام خوانده می شد و از قرار اشارت ابن حوقل در فاصله دوازده فرسخ از کرج بر سر راه اصفهان واقع بود. در بین سایر توابع این اقطاع شهری به نام بروجرد (= ویروکرت) که ظاهراً نام آن یادگاری از عهد سلطه طوایف اشکانی را برین نواحی همراه داشت، به وسیلۀ حموله نام وزیر و کاتب ابی دلف توسعه و آبادی یافت چنانکه آنچه امروز به نام فرزیان در حدود جاپلق و الیگودرز نام دارد و ظاهراً در دوره بعد از ابی دلف بیشتر به نام قلعه فرزین خوانده می شده است اگر همان قلعه برج (فرزین= فرزیان، برجیان؟) نباشد باید بخش دیگری از توابع اقطاع ابی دلف بوده باشد. کرج بر روی بلندیی بنا شده بود و به علت فاصله یی که بین ابنیه آن وجود داشت دو فرسخ طول آن می شد. دو بازار- با فاصله بسیار- و چندین گرمابه و قصر ازین شهر نوساز که خانه های خوش ساخت و باغهای زیبا داشت شهری کوچک و مرغوب به وجود آورده بود. قلعه آن به وسیله عیسی بن ادریس بن معقل عجلی از ماجراجویان و دلاوران عرب که از سالها پیش درین نواحی رهزنی و تاخت و تازمی کرد بنا گشت و چون سالها بعد از وی حکومت این حدود با عنوان «ایغارین» به پسر وی قاسم بن عیسی معروف به ابی دلف عجلی واگذار شد (حدود 210 ه.ق) قلعه کرج که ابی دلف بنای ناتمام آن را به پایان آورد به نام وی کرج ابی دلف خوانده شد.

ابو دلف عجلی که بعداز اتمام قلعه کرج با تمام اهل و عشیره و موالی خویش بدانجا نقل کرد، کرج را مرکز حکمرانی خویش در جمیع نواحی ایغارین ساخت و در دفع رهزنان و طرد اکراد که درین حدود از سالها قبل کاروانهایی را که از بغداد به خراسان و جبال می رفت معروض غارت می کردند جلادت و شجاعت بسیار خرج داد چنانکه آن نواحی به سعی وی امنیت و آبادی یافت. ابودلف که غیر از جنگجویی و سلحشوری اهل شعر و غنا هم بود در بغداد از اصحاب امین و از نزدیکان وی محسوب می شد. در اختلاف بین مامون و امین که علی بن عیسی بن ماهان سردار امین از جانب وی ولایت جبال و حکومت نواحی همدان و نهاوند و قم و اصفهان را یافت این ابی دلف قاسم که با او سابقه دوستی دیرینه نیز داشت به سبب مجاورت ضیاع خویش با قلمرو حکومت وی، و هم به امر خلیفه که او را به التزام سپاه علی بن عیسی اشارت کرد، با عساکر و موالی خویش جانب امین را گرفت و فرمانده جناح راست لشکری که تحت فرمان علی بن عیسی به تلاقی سپاه طاهربن الحسین سردار مامون می رفت (جمادی الثانی 195 ه.ق) گردید. در دنبال قتل علی بن عیسی که منجر به شکست سپاه وی شد ابودلف به همدان رفت و هرچند طاهر کوشید تا او را به بیعت مامون جلب نماید

تاریخ کهن کرهرود وشجره نامه سادات کرهروداز کوچکترین فرزند امام سجاد علیه السلام:

تاریخچه شهر کرهرود

نام اولیۀ کرهرود در زبان عربی کرج بوده و سبب آن به ادبیات عرب برمی گردد که در کلمات اعلام (هاء) را به (جیم) تبدیل میکنند، و این نام در زبان فارسی تبدیل به (هاء)یعنی کره می شود.

کرهرود را ابودلف که فرزند یکی از فرماندهان ارتش امین خلیفه عباسی بوده است در زمان مأمون بنا نهاده و درحوالی سال 210 هجری در کرهرود حکومت مستقلی داشته است.

به نقل از گذشتگان پس از ابودلف سلطان شیخ احمد به این دیار آمده و مسکن می گزیند. سلطان شیخ احمد مردی از تبار حارث همدانی (از یاران با وفای امام علی علیه السلام) بود که علیه ستم طاغوتیان زمان قیام کرده و شکست خورده و اطرافیانش پراکنده شدند.

مردم کرهرود همگی متدین و پایبند به معارف و احکام الهی بوده اند، ابن بطوطه در کتاب سفرنامۀ خود می نویسد : « شبی گذارم به کرهرود افتاد، نیمه شب از بیشتر خانه ها تلاوت قرآن و استغفار و الغفو به گوش می رسید.

همانطور که در رابطه با زمان بنای مسجد محله سادات یعنی سال 112 هجری قمری گفته شد قدمت کرهرود - البته شاید نه با حکومتی مستقل و به این اسم - به بیش از این و آنچه در تواریخ آمده است برمی گردد، که در شماره های آینده سعی می کنیم جزئیات بیشتری از این منطقه کهن به دست آورده و در اختیار خوانندگان محترم قرار دهید

تمثال شرف الدین بدلیسی

کرج ابودلف

بخش عمده شهرت ابودلف به خاطر شهری است به نام کره یا کرج که وی آبادش ساخت و به نام وی کرج ابودلف نامیده شد. به همین سبب است که وی را کرجی می‌خوانند. گویند این شهر را ادریس ابن معقل بنا نهاد، عیسی بن ادریس توسعه اش داد و ابودلف آن را به کمال رساندکرهرود اسم بوده از براي رودي که از کرج سابق مي‏گذشته و اکنون هم آن رود به نام رودخانه آستانه که لغت دوم کرج است معروف مي‏باشد و رودخانه کرهرود هم از ناحيه قره کهريز يعني سرزمين کرج سابق منشا مي‏گيرد آن را کرهرود يعني رود کرج خوانده‏اند و ده واقع در کنار آن رود را هم کرهرود ناميده‏اند.

در لغت نامه دهخدا در باره اين شهر آمده قصبه‌اي است ميان اصفهان و همدان و ظاهراًکرج ابودلف همين قصبه‌است.مغولان آن را ترکان موران گويند.

صحرای فیراسه از زمان ابودلف باقی و به نام قدیمی خودش معروف است و باقی مانده است

در نواحي کره رود آن دو لشکر (لشکر ملک ارسلان عزالدين قيماز والي اصفهان و حسام الدين اينانج حاکم ري ) به يکديگر رسيدند و مانند بحر اخضر در جوش و خروش آمدند.چون از قنقر اولانک بگذشت و به کره رود رسيد که مغول ترکان موران گويند

شرف‌خان بدلیسی

شرف‌الدین بن شمس‌الدین بـِدلیسی معروف به شرف‌خان بدلیسی (۹۴۵ قمری- درگذشت: ۱۵۹۹/۱۶۰۳ میلادی) یکی از تاریخ‌نگاران کرد است که در مورد تاریخ کردان کتابی به فارسی نوشته‌است وی از عشیره روژکی از تیره بلباس بوده است که نوادگان نزدیک به او عشیره پیران می باشند که در ایران ترکیه و عراق زندگی میکنند عشیره روژکی که از سلسه پادشاهان ساسانی بوده اند در بدلیس و کشور آذربایجان در مناطقی تحت حکومت روژکی ها اداره میشد .

نگاره‌ای خیالی از شرف‌خان بدلیسی

کتاب او به نام شرفنامه، تاریخ مفصل کردستان، که به زبان فارسی نوشته شده از منابع اصلی تاریخی مربوط به کردان به شمار می‌آید. او اکثر عمر خود را صرف تکمیل این کتاب کرده و از توانایی بالایی در تشخیص کردان از روی ظاهر افراد داشته وی شرفنامه را در ۱۵۹۷ میلادی به پایان رساند.کتاب شرفنامه مهروی اثر نواده اوست که درک دقیقی از حوادث تاریخی دارد.

زندگینامه

شرفخان در کرهرود (امروزه بخشی از شهر اراک) زاده شد.[۱] نیاکان او امیران ایل روژکی بودند که در سال ۱۵۴۳ میلادی بر منطقه بتلیس (در کردستان ترکیه) فرمان می‌راندند. اسکندربیک منشی در ذکر امرای نامدار شاه طهماسب، به فرمانروایی شرف خان روزکی (روژکی) بر تنکابن اشاره کرده‌است.[۲] رابینو نیز در ذکر فرمانروایان صفویِ حاکمِ تنکابن، از شرف الدین نام برده‌است.[۳]

دگرگونی‌های سیاسی باعث شد تا پدر او، امیر شمس‌الدین بن شرف‌الدین به ایران مرکزی مهاجرت کند. شرفخان در سن نه سالگی به دربار شاه تهماسب یکم راه یافت. شرفخان به مدت بیست سال در استان‌های گوناگون ایران به عنوان والی منصب داشت. در سال ۱۵۷۶ به مرکز فراخوانده شد و به همراه ۶۰۰ خانوار از ایل و خانواده خود به مأموریتی به سوی منطقه وان (ترکیه امروزی) فرستاده شد. خسرو پاشا، فرماندار وان، از ترس ورود فرستادگان به دربار سلطان مراد سوم گریخت. شرفخان بدین وسیله فرمانروایی موروثی بر بتلیس و منطقه موش را به دست آورد

شاه صفوی او را گرامی داشت و اُلکا (ناحیه) ی سراب و به مرور زمان، حکومت و درآمد دارالمرز (رشت)، مراغه، دماوند، کَرَهرود و فراهان را به وی سپرد، گرچه شمس الدین اغلب در التزام رکاب شاه بود.

شمس الدین دختر امیرخان موصِلّو، حاکم ارزنجان را به همسری گرفت و شرف الدین در ۲۰ ذیقعده ۹۴۹، هفت سال پس از مهاجرت پدرش به ایران، در قصبه کرهرود و در منزل قاضیان آن سامان زاده شد.

نخستین سال‌های کودکی را در سایه تربیت قاضیان کرهرود، که نسب خود را به شُرَیحِ قاضی می‌رساندند، گذراند و بعدها از نفوذ معنوی آنان نسبت به خود یاد کرده است

. در نه سالگی، بنابه رسم معمول در تربیت کودکان بزرگزاده، به حرم خاص شاه طهماسب رفت و سه سال با شاهزادگان صفوی به فراگیری قرآن و احکام شرعیه پرداخت.

۳ - به حکومت رسیدن شرف الدین

[ویرایش]در ۹۶۱، که پدرش از ملازمت شاه کناره گرفت،

عشیره روژکی از شاه طهماسب درخواست کردند تا شرف الدین، که در آن زمان دوازده ساله بود، جانشین وی شود. شاه امارت سالیان و محمودآباد، از توابع شیروان (= شروان)، را به شرف الدین سپرد و او سه سال در آن ناحیه حکومت کرد تا شیخ امیرِ بلباسی، وکیل و لله او، درگذشت. شرف الدین در حَرقان به خدمت شاه رسید و شاه او را به محمدی بیک، حاکم همدان، سپرد. حاکم دختر خود را به عقد وی درآورد.

شرف الدین سه سال در همدان اقامت داشت. پس از چندی، مقارن پناه جستن شاهزاده بایزید عثمانی به دربار شاه طهماسب (محرم ۹۶۷)، پدرش بار دیگر به فرمان شاه به امارت عشیره روژکی منصوب شد، اما در پی کناره گیری مجدد وی، شاه شرف الدین را به امارت این عشیره گمارد. او چندی در قزوین، در ملازمت شاه طهماسب بود تا آن‌که به فرمان شاه، برای شکست خان احمد گیلانی (۹۴۳ـ۱۰۲۰)، والی بیه پیش (قسمت شرقی سفیدرود در گیلان)، به آن سامان رفت و آن‌جا را تسخیر کرد.

در دوره حکومتش در گیلان، شورش سلطان هاشم نامی از مردم گیلان را سرکوب کرد و خود ضمن اشاره به کثرت سپاه هاشم و حمایت گیلانیان از وی، از برپایی سه مناره از سرِگیلانیان سخن گفته است

که سبب تردید در ادعای او مبنی بر رعیت پروریش می‌شود.

۴ - بازگشت شرف‌الدین به قزوین

[ویرایش]شرف الدین پس از هفت سال اقامت در گیلان، به سبب ناسازگاری آب و هوای آن سرزمین با طبیعت کردانِ روژکی، به قزوین بازگشت.

اما، با بالاگرفتن اختلافات امیران قزلباش و ضعف و پیری شاه، ماندن در دربار قزوین را مصلحت ندید و تقاضای «رفتن به اطراف ممالک محروسه» را کرد. شاه حکومت محال شیروان را به او سپرد، اما پس از هشت ماه، خبر درگذشت شاه، قتل سلطان حیدر میرزا، جلوس شاه اسماعیل دوم، و دستور آمدن او از شیروان به وی رسید.

شاه اسماعیل، شمس الدین پدر شرف الدین را که در آن زمان ۶۷ ساله بود، به قزوین فراخواند، اما امیر پیر که افیونی نیز بود، حاضر به پذیرش مسئولیت نشد و در همان روزها در قزوین درگذشت.

۵ - به امیرالامرایی رسیدن شرف الدین

[ویرایش]شاه، شرف الدین را به امیرالامرایی کردان گمارد تا حل و فصل مشکلات آنان را برعهده گیرد.

در این هنگام، سران قزلباش او را به جانبداری از سلطان حسین میرزا، برادرزاده شاه، و کوشش برای به سلطنت رساندن او متهم کردند. شاه نیز با سپردن حکومت نخجوان به او، وی را از پایتخت دور کرد.

۶ - ورود بدلیسی به دربار عثمانی

[ویرایش]بدلیسی پس از شانزده ماه حکومت در نخجوان، ظاهراً از مجاورت با مرز عثمانی استفاده کرد و چون دربار صفوی را نسبت به خود بدگمان می‌دید، راه خود را برای بازگشت به عثمانی هموار ساخت. سلطان مراد سوم عثمانی نیز توسط خسروپاشا، میرمیران وان، منشور ولایت بدلیس را به وی سپرد و او در ۳ شوال ۹۸۶ همراه با چهارصد تن، که نیمی از ایشان افراد طایفه روژکی بودند، راه وان را پیش گرفت و سه روز بعد در آن شهر از خسروپاشا منشور ایالت را همراه با خلعت و شمشیر طلا دریافت کرد.

از آن پس، بدلیسی در خدمت سلاطین عثمانی بود و ده سال همراه سپاه عثمانی در فتح شیروان، گرجستان و آذربایجان شرکت جست تا آن‌جا که به سبب خدماتش سلطان عثمانی او را «محب صادقم شرف خان» خطاب می‌کرد. در ۹۹۱، با فتح ایروان، شرف الدین همراه حسن پاشا، میرمیران شام، مأمور رساندن تدارکات به تفلیس و گرجستان شد و به سبب خدماتش دویست هزار آقچه (مسکوک نقره) دریافت کرد و ناحیه موش به قلمرو حکومت وی افزوده شد.

۷ - یکی از کارهای عام‌المنفعه شرف الدین

[ویرایش]او در زمان حکومتش در بدلیس، مدرسه ای بنا نهاد که ساختمان آن در ۹۹۷ پایان یافت. در ذیقعده ۱۰۰۱ به سبب برخی انتصابات و مداخله در حوزه قدرت امیر وان، مورد مؤاخذه باب عالی قرار گرفت. در ذیحجه ۱۰۰۵ حکومت بدلیس را، که در خاندان وی موروثی شده بود، به پسرش شمس الدین بیک سپرد

و در ۱۰۱۲ درگذشت .

۸ - دلیل شهرت و ماندگاری نام بدلیسی

[ویرایش]شهرت و ماندگاری نام بدلیسی، نه به سبب رخدادهای سیاسی و نظامی زندگی او، که بیش‌تر به دلیل تألیف کتاب شرفنامه است که آن را به نام سلطان عثمانی محمد سوم نوشته است.

این کتاب تاریخ مفصل امیران و حاکمان کرد و تاریخ مختصر صفویان و عثمانیان است.

۹ - تاریخ آغاز و پایان نگارش شرفنامه

[ویرایش]تعیین تاریخ دقیق آغاز و پایان نگارش اثر‌ به‌طور قاطع دشوار است، زیرا گرچه ۱۰۰۵ آخرین تاریخ مذکور در کتاب است،

به نسخه‌ای از شرفنامه که کتابت آن در اواخر محرم ۱۰۰۷ پایان یافته و به نظر مؤلف رسیده اشاره شده است که معلوم نیست نسخه اصلی و نخستین اثر است یا کتابت دیگری از آن، اما همین امر به اعتبار متن موجود می‌افزاید. شرفنامه به فارسی و با نثری ساده و روان نوشته شده و در آن فراوان به اشعار فارسی استشهاد شده است. این اثر به مقدمه، چهار صحیفه و یک خاتمه تقسیم می‌شود: مقدمه، در باب انساب طوایف کرد؛ صحیفه اول، در پنج فصل درباره تاریخ فرمانروایان دیار بَکر و جزیره، والیان دینوَر و شهرِ زور (حَسَنْویه)، امیران لر بزرگ یا فَضلویَه، لر کوچک و سلاطین مصر و شام مشهور به آل ایوب؛ صحیفه دوم، در پنج فصل درباره تاریخ حاکمان اردلان، حَکّاری (شنبو)، عمادیه (بهدینان)، جزیره (بُختی)، حِصن کَیفا (ملکان)؛ صحیفه سوم، درباره تاریخ سایر حاکمان و امیران کردستان در سه فرقه؛ صحیفه چهارم درباره تاریخ امیران و حاکمان بدلیس، و ذیلی در باب سرگذشت مؤلف کتاب؛ خاتمه، مشتمل بر تاریخ سلاطین عثمانی، صفوی و توران.

۱۰ - شرفنامه منبع مهمی در تاریخ کردان و سرزمین کردستان

[ویرایش]شرفنامه منبع مهمی در تاریخ کردان و سرزمین کردستان و از با ارزشترین مآخذ در بررسی تاریخ ایران و عثمانی بویژه در قرن دهم است که مؤلف آن خود شاهد بسیاری از رخدادهای این دوره بوده است. این اثر، علاوه بر نقل وقایع، شامل آگاهی‌هایی فراوان درباره شیوه حکومتی، دستگاه مالیاتی و دیوانی و اطلاعات جغرافیایی، بویژه درباره بدلیس، است. بدلیسی، که از اعضای حکومت و دیوانسالاری دو دولت ایران و عثمانی بوده، با اندک جانبداری از عثمانیان، به روایت رویدادها پرداخته است.

۱۱ - نخستین چاپ انتقادی و علمی شرفنامه

[ویرایش]نخستین چاپ انتقادی و علمی شرفنامه را ولادیمیر ولیامینوف ـ زرنوف، در دو جلد در ۱۲۷۶ـ ۱۲۷۸/ ۱۸۶۰ـ ۱۸۶۲ در سن پطرزبورگ به انجام رساند

. این اثر بار دیگر به کوشش فرج الله زکی با مقدمه عالمانه محمدعلی عونی در ۱۹۳۱ در قاهره به چاپ رسیده است .
شرفنامه به زبان‌های گوناگون ترجمه شده است، از آن جمله است: ترجمه ترکیِ محمد بن احمدبیک میرزا

ترجمه ترکیِ شمعی همراه با تلخیص اثر

ترجمه ترکیِ سلیمان ساوْجی و ترجمه فرانسویِ فرانسوا برنان شارموا در دو جلد (۱۸۶۸ـ۱۸۷۵) که در سن پطرزبورگ.

(در مجموعه مورخان ارمنی) به چاپ رسیده است

ترجمه عربیِ ملاجمیل روژبیانی (بغداد، ۱۳۷۲)؛ ترجمه عربیِ محمدعلی عونی با مقدمه یحیی الخشاب درباره کردان ترجمه کردیِ شرفکندی (هه ژار) (تهران، ۱۳۹۱/۱۹۷۲)؛ ترجمه روسیِ واسیلیوا

ترجمه آلمانیِ بارب از بخش‌هایی از شرفنامه که به صورت مقالاتی درباره تاریخ کرد و کردستان به چاپ رسیده است . از آن‌جا که شرفنامه یکی از منابع سرجان ملکم (۱۷۶۹ـ۱۸۳۳) در نگارش تاریخ ایران به شمار می‌رود، بخش‌های بسیاری از آن به انگلیسی برگردانده شده است

۱۲ - فهرست منابع

[ویرایش](۱) شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.
(۲) شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، چاپ محمدعلی عونی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۲۶).
(۳) شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.
(۴) نینا ویکتورونا پیگو لوسکایا، و دیگران، تاریخ ایران: از دوران باستان تا پایان سده هیجدهم میلادی، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۵) حسن روملو، احسن التواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی، ج ۱۲، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۶) ژان سواژه، مدخل تاریخ شرق اسلامی، ترجمه نوش آفرین انصاری (محقق)، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۷) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج ۵، تهران ۱۳۷۲ ش.
(۸) بروسه لی محمدطاهربک، عثمانلی مؤلفلری، استانبول ۱۳۳۳ـ۱۳۴۲.
(۹) Jean-Louis Bacquإ- Grammont, Chahryar Adle, ûQuatre letters de ëeref Beg de Bitlرs, ۱۵۱۶-۱۵۲۰: إtudes turco- safavides, XIý, Der Islam , lx â â â , ۱ (۱۹۸۶) ;.
(۱۰) I A , sv û ì eref Haný (by Bekir Kدtدkog § lu) ;.
(۱۱) CA Storey, Persian literature: a bio-bibliographical survey , vol I/۱ London ۱۹۷۰.

۱۳ - پانویس

[ویرایش]

۱.↑ حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۲، ص۳۲۲ـ۳۲۳، چاپ عبدالحسین نوائی، ج ۱۲، تهران ۱۳۵۷ ش.

۲.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۶۶ـ۵۶۷، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۳.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۶۷ ـ ۵۶۸، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۴.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۶۸ـ۵۶۹، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۵.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۵، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۶.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص ۵۷۶، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۷.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۷، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۸.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۱، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۹.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۵، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۰.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۷ ـ۵۷۸، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۱.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۸ـ۵۷۹، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۲.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۹، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۳.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۰، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۴.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۰، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۵.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۱ـ۵۷۲، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۶.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۱، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۷.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۱، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۸.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۲، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۹.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۳، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۰.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۴، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۱.↑ بروسه لی محمدطاهربک، عثمانلی مؤلفلری، ج ۳، ص ۷۲.

۲۲.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، ج۱، ص۷۹۰، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۲۳.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۴.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۹، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۵.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۴، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۶.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۱۰ـ ۱۸، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۷.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، مقدمه، ص۹۴ ،تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۲۸.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، مقدمه، ص۱۶۵، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۲۹.↑ بروسه لی محمدطاهربک، عثمانلی مؤلفلری، ص ۷۲.

۳۰.↑ ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۵، بخش ۳، ص۱۶۹۵، ج ۵، تهران ۱۳۷۲ ش.

۳۱.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، مقدمه ولیامینوف زرنوف، ص ۱۳، چاپ محمدعلی عونی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۲۶).

۳۲.↑ ژان سواژه، مدخل تاریخ شرق اسلامی، ج۱، ص۳۳۱، ترجمه نوش آفرین انصاری (محقق)، تهران ۱۳۶۶ ش.

۳۳.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)،ص ۱۶۲، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۳۴.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ص ۸۹، چاپ عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۳۵.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ص ۱۶۳، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۱۴ - منبع

[ویرایش]

دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «شرف‌الدین بدلیسی»، شماره۷۸۵.

رده‌های این صفحه : تراجم | صفویه | کارگزاران حکومت صفویه

تمثال شرف الدین بدلیسی

شاه صفوی شرف الدین بدلیسی را گرامی داشت و اُلکا (ناحیه) ی سراب و به مرور زمان، حکومت و درآمد دارالمرز (رشت)، مراغه، دماوند، کَرَهرود و فراهان را به وی سپرد، گرچه شمس الدین اغلب در التزام رکاب شاه بود.

شمس الدین دختر امیرخان موصِلّو، حاکم ارزنجان را به همسری گرفت و شرف الدین در ۲۰ ذیقعده ۹۴۹، هفت سال پس از مهاجرت پدرش به ایران، در قصبه کرهرود و در منزل قاضیان آن سامان زاده شد.

نخستین سال‌های کودکی را در سایه تربیت قاضیان کرهرود، که نسب خود را به شُرَیحِ قاضی می‌رساندند، گذراند و بعدها از نفوذ معنوی آنان نسبت به خود یاد کرده است

. در نه سالگی، بنابه رسم معمول در تربیت کودکان بزرگزاده، به حرم خاص شاه طهماسب رفت و سه سال با شاهزادگان صفوی به فراگیری قرآن و احکام شرعیه پرداخت.

۳ - به حکومت رسیدن شرف الدین

[ویرایش]در ۹۶۱، که پدرش از ملازمت شاه کناره گرفت،

عشیره روژکی از شاه طهماسب درخواست کردند تا شرف الدین، که در آن زمان دوازده ساله بود، جانشین وی شود. شاه امارت سالیان و محمودآباد، از توابع شیروان (= شروان)، را به شرف الدین سپرد و او سه سال در آن ناحیه حکومت کرد تا شیخ امیرِ بلباسی، وکیل و لله او، درگذشت. شرف الدین در حَرقان به خدمت شاه رسید و شاه او را به محمدی بیک، حاکم همدان، سپرد. حاکم دختر خود را به عقد وی درآورد.

شرف الدین سه سال در همدان اقامت داشت. پس از چندی، مقارن پناه جستن شاهزاده بایزید عثمانی به دربار شاه طهماسب (محرم ۹۶۷)، پدرش بار دیگر به فرمان شاه به امارت عشیره روژکی منصوب شد، اما در پی کناره گیری مجدد وی، شاه شرف الدین را به امارت این عشیره گمارد. او چندی در قزوین، در ملازمت شاه طهماسب بود تا آن‌که به فرمان شاه، برای شکست خان احمد گیلانی (۹۴۳ـ۱۰۲۰)، والی بیه پیش (قسمت شرقی سفیدرود در گیلان)، به آن سامان رفت و آن‌جا را تسخیر کرد.

در دوره حکومتش در گیلان، شورش سلطان هاشم نامی از مردم گیلان را سرکوب کرد و خود ضمن اشاره به کثرت سپاه هاشم و حمایت گیلانیان از وی، از برپایی سه مناره از سرِگیلانیان سخن گفته است

که سبب تردید در ادعای او مبنی بر رعیت پروریش می‌شود.

۴ - بازگشت شرف‌الدین به قزوین

[ویرایش]شرف الدین پس از هفت سال اقامت در گیلان، به سبب ناسازگاری آب و هوای آن سرزمین با طبیعت کردانِ روژکی، به قزوین بازگشت.

اما، با بالاگرفتن اختلافات امیران قزلباش و ضعف و پیری شاه، ماندن در دربار قزوین را مصلحت ندید و تقاضای «رفتن به اطراف ممالک محروسه» را کرد. شاه حکومت محال شیروان را به او سپرد، اما پس از هشت ماه، خبر درگذشت شاه، قتل سلطان حیدر میرزا، جلوس شاه اسماعیل دوم، و دستور آمدن او از شیروان به وی رسید.

شاه اسماعیل، شمس الدین پدر شرف الدین را که در آن زمان ۶۷ ساله بود، به قزوین فراخواند، اما امیر پیر که افیونی نیز بود، حاضر به پذیرش مسئولیت نشد و در همان روزها در قزوین درگذشت.

۵ - به امیرالامرایی رسیدن شرف الدین

[ویرایش]شاه، شرف الدین را به امیرالامرایی کردان گمارد تا حل و فصل مشکلات آنان را برعهده گیرد.

در این هنگام، سران قزلباش او را به جانبداری از سلطان حسین میرزا، برادرزاده شاه، و کوشش برای به سلطنت رساندن او متهم کردند. شاه نیز با سپردن حکومت نخجوان به او، وی را از پایتخت دور کرد.

۶ - ورود بدلیسی به دربار عثمانی

[ویرایش]بدلیسی پس از شانزده ماه حکومت در نخجوان، ظاهراً از مجاورت با مرز عثمانی استفاده کرد و چون دربار صفوی را نسبت به خود بدگمان می‌دید، راه خود را برای بازگشت به عثمانی هموار ساخت. سلطان مراد سوم عثمانی نیز توسط خسروپاشا، میرمیران وان، منشور ولایت بدلیس را به وی سپرد و او در ۳ شوال ۹۸۶ همراه با چهارصد تن، که نیمی از ایشان افراد طایفه روژکی بودند، راه وان را پیش گرفت و سه روز بعد در آن شهر از خسروپاشا منشور ایالت را همراه با خلعت و شمشیر طلا دریافت کرد.

از آن پس، بدلیسی در خدمت سلاطین عثمانی بود و ده سال همراه سپاه عثمانی در فتح شیروان، گرجستان و آذربایجان شرکت جست تا آن‌جا که به سبب خدماتش سلطان عثمانی او را «محب صادقم شرف خان» خطاب می‌کرد. در ۹۹۱، با فتح ایروان، شرف الدین همراه حسن پاشا، میرمیران شام، مأمور رساندن تدارکات به تفلیس و گرجستان شد و به سبب خدماتش دویست هزار آقچه (مسکوک نقره) دریافت کرد و ناحیه موش به قلمرو حکومت وی افزوده شد.

۷ - یکی از کارهای عام‌المنفعه شرف الدین

[ویرایش]او در زمان حکومتش در بدلیس، مدرسه ای بنا نهاد که ساختمان آن در ۹۹۷ پایان یافت. در ذیقعده ۱۰۰۱ به سبب برخی انتصابات و مداخله در حوزه قدرت امیر وان، مورد مؤاخذه باب عالی قرار گرفت. در ذیحجه ۱۰۰۵ حکومت بدلیس را، که در خاندان وی موروثی شده بود، به پسرش شمس الدین بیک سپرد

و در ۱۰۱۲ درگذشت .

۸ - دلیل شهرت و ماندگاری نام بدلیسی

[ویرایش]شهرت و ماندگاری نام بدلیسی، نه به سبب رخدادهای سیاسی و نظامی زندگی او، که بیش‌تر به دلیل تألیف کتاب شرفنامه است که آن را به نام سلطان عثمانی محمد سوم نوشته است.

این کتاب تاریخ مفصل امیران و حاکمان کرد و تاریخ مختصر صفویان و عثمانیان است.

۹ - تاریخ آغاز و پایان نگارش شرفنامه

[ویرایش]تعیین تاریخ دقیق آغاز و پایان نگارش اثر‌ به‌طور قاطع دشوار است، زیرا گرچه ۱۰۰۵ آخرین تاریخ مذکور در کتاب است،

به نسخه‌ای از شرفنامه که کتابت آن در اواخر محرم ۱۰۰۷ پایان یافته و به نظر مؤلف رسیده اشاره شده است که معلوم نیست نسخه اصلی و نخستین اثر است یا کتابت دیگری از آن، اما همین امر به اعتبار متن موجود می‌افزاید. شرفنامه به فارسی و با نثری ساده و روان نوشته شده و در آن فراوان به اشعار فارسی استشهاد شده است. این اثر به مقدمه، چهار صحیفه و یک خاتمه تقسیم می‌شود: مقدمه، در باب انساب طوایف کرد؛ صحیفه اول، در پنج فصل درباره تاریخ فرمانروایان دیار بَکر و جزیره، والیان دینوَر و شهرِ زور (حَسَنْویه)، امیران لر بزرگ یا فَضلویَه، لر کوچک و سلاطین مصر و شام مشهور به آل ایوب؛ صحیفه دوم، در پنج فصل درباره تاریخ حاکمان اردلان، حَکّاری (شنبو)، عمادیه (بهدینان)، جزیره (بُختی)، حِصن کَیفا (ملکان)؛ صحیفه سوم، درباره تاریخ سایر حاکمان و امیران کردستان در سه فرقه؛ صحیفه چهارم درباره تاریخ امیران و حاکمان بدلیس، و ذیلی در باب سرگذشت مؤلف کتاب؛ خاتمه، مشتمل بر تاریخ سلاطین عثمانی، صفوی و توران.

۱۰ - شرفنامه منبع مهمی در تاریخ کردان و سرزمین کردستان

[ویرایش]شرفنامه منبع مهمی در تاریخ کردان و سرزمین کردستان و از با ارزشترین مآخذ در بررسی تاریخ ایران و عثمانی بویژه در قرن دهم است که مؤلف آن خود شاهد بسیاری از رخدادهای این دوره بوده است. این اثر، علاوه بر نقل وقایع، شامل آگاهی‌هایی فراوان درباره شیوه حکومتی، دستگاه مالیاتی و دیوانی و اطلاعات جغرافیایی، بویژه درباره بدلیس، است. بدلیسی، که از اعضای حکومت و دیوانسالاری دو دولت ایران و عثمانی بوده، با اندک جانبداری از عثمانیان، به روایت رویدادها پرداخته است.

۱۱ - نخستین چاپ انتقادی و علمی شرفنامه

[ویرایش]نخستین چاپ انتقادی و علمی شرفنامه را ولادیمیر ولیامینوف ـ زرنوف، در دو جلد در ۱۲۷۶ـ ۱۲۷۸/ ۱۸۶۰ـ ۱۸۶۲ در سن پطرزبورگ به انجام رساند

. این اثر بار دیگر به کوشش فرج الله زکی با مقدمه عالمانه محمدعلی عونی در ۱۹۳۱ در قاهره به چاپ رسیده است .
شرفنامه به زبان‌های گوناگون ترجمه شده است، از آن جمله است: ترجمه ترکیِ محمد بن احمدبیک میرزا

ترجمه ترکیِ شمعی همراه با تلخیص اثر

ترجمه ترکیِ سلیمان ساوْجی و ترجمه فرانسویِ فرانسوا برنان شارموا در دو جلد (۱۸۶۸ـ۱۸۷۵) که در سن پطرزبورگ.

(در مجموعه مورخان ارمنی) به چاپ رسیده است

ترجمه عربیِ ملاجمیل روژبیانی (بغداد، ۱۳۷۲)؛ ترجمه عربیِ محمدعلی عونی با مقدمه یحیی الخشاب درباره کردان ترجمه کردیِ شرفکندی (هه ژار) (تهران، ۱۳۹۱/۱۹۷۲)؛ ترجمه روسیِ واسیلیوا

ترجمه آلمانیِ بارب از بخش‌هایی از شرفنامه که به صورت مقالاتی درباره تاریخ کرد و کردستان به چاپ رسیده است . از آن‌جا که شرفنامه یکی از منابع سرجان ملکم (۱۷۶۹ـ۱۸۳۳) در نگارش تاریخ ایران به شمار می‌رود، بخش‌های بسیاری از آن به انگلیسی برگردانده شده است

۱۲ - فهرست منابع

[ویرایش](۱) شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.
(۲) شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، چاپ محمدعلی عونی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۲۶).
(۳) شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.
(۴) نینا ویکتورونا پیگو لوسکایا، و دیگران، تاریخ ایران: از دوران باستان تا پایان سده هیجدهم میلادی، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۵) حسن روملو، احسن التواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی، ج ۱۲، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۶) ژان سواژه، مدخل تاریخ شرق اسلامی، ترجمه نوش آفرین انصاری (محقق)، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۷) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج ۵، تهران ۱۳۷۲ ش.
(۸) بروسه لی محمدطاهربک، عثمانلی مؤلفلری، استانبول ۱۳۳۳ـ۱۳۴۲.
(۹) Jean-Louis Bacquإ- Grammont, Chahryar Adle, ûQuatre letters de ëeref Beg de Bitlرs, ۱۵۱۶-۱۵۲۰: إtudes turco- safavides, XIý, Der Islam , lx â â â , ۱ (۱۹۸۶) ;.
(۱۰) I A , sv û ì eref Haný (by Bekir Kدtدkog § lu) ;.
(۱۱) CA Storey, Persian literature: a bio-bibliographical survey , vol I/۱ London ۱۹۷۰.

۱۳ - پانویس

[ویرایش]

۱.↑ حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۲، ص۳۲۲ـ۳۲۳، چاپ عبدالحسین نوائی، ج ۱۲، تهران ۱۳۵۷ ش.

۲.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۶۶ـ۵۶۷، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۳.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۶۷ ـ ۵۶۸، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۴.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۶۸ـ۵۶۹، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۵.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۵، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۶.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص ۵۷۶، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۷.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۷، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۸.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۱، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۹.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۵، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۰.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۷ ـ۵۷۸، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۱.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۸ـ۵۷۹، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۲.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۹، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۳.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۰، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۴.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۰، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۵.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۱ـ۵۷۲، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۶.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۱، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۷.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۱، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۸.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۲، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۹.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۳، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۰.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۴، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۱.↑ بروسه لی محمدطاهربک، عثمانلی مؤلفلری، ج ۳، ص ۷۲.

۲۲.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، ج۱، ص۷۹۰، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۲۳.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۴.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۹، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۵.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۴، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۶.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۱۰ـ ۱۸، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۷.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، مقدمه، ص۹۴ ،تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۲۸.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، مقدمه، ص۱۶۵، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۲۹.↑ بروسه لی محمدطاهربک، عثمانلی مؤلفلری، ص ۷۲.

۳۰.↑ ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۵، بخش ۳، ص۱۶۹۵، ج ۵، تهران ۱۳۷۲ ش.

۳۱.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، مقدمه ولیامینوف زرنوف، ص ۱۳، چاپ محمدعلی عونی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۲۶).

۳۲.↑ ژان سواژه، مدخل تاریخ شرق اسلامی، ج۱، ص۳۳۱، ترجمه نوش آفرین انصاری (محقق)، تهران ۱۳۶۶ ش.

۳۳.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)،ص ۱۶۲، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۳۴.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ص ۸۹، چاپ عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۳۵.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ص ۱۶۳، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۱۴ - منبع

[ویرایش]

دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «شرف‌الدین بدلیسی»، شماره۷۸۵.

رده‌های این صفحه : تراجم | صفویه | کارگزاران حکومت صفویه

کرهرود3

شهری تاریخی کهن نواحی اراک و آستانه

توسط جواد کهلان مفرد · منتشر شده · بروزرسانی شده اردیبهشت ۲۱, ۱۳۹۱

مطابق کتاب سرزمین و مردم ایران تألیف عبدالحسین سعیدیان، اراک (عراق) را یوسف خان سپهدار گرجی با سپاه خود موسوم به لشکر عراق در عهد فتحعلیشاه قاجار در سال ۱۲۳۱ هجری قمری بناکرد. طبق روایات هشت ده یا قلعه به نامهای خان بابا خان، حصار، ده کهنه، مراد آباد، آقا سمیع، سلیم، نو، قادر در جای آن وجود داشت که همیشه با هم در جنگ بودند و یوسف خان سپهدار گرجی شرحی از منازعات این قلعه ها به فتحعلیشاه نوشت و اجازه ویران کردن قلعه ها را گرفت و شهر سلطان آباد عراق را در مدت هفت سال بنا کرد. در کتیبه بالای تلگرافخانه تاریخ ۱۲۳۱هجری قمری دیده میشود.

طبق کتاب نزهه القلوب حمدالله مستوفی قصبه مرکزی ناحیه اراک قبلا گرهرود (یعنی رود سبوها و کوزه ها، کرهرود کنونی) واقع در جنوب غربی شهر اراک حالیه بوده است. بنابراین بر خلاف تصور برخی ها نام کرهرود ربطی با کره و کرج ندارد. مراکز ایغارین (یعنی دو محل جمع آوری مالیاتها) در سمت آستانه (کرج ابودلف سابق یا در اصل بوهین خَرّج ابودلف، بنا به کتاب تاریخ قم یعنی خرمنگاه ابودلف) بوده اند، چه ایغار دیگری به نام خراجی در سمت جنوب شرقی آستانه واقع است.

حسن بن محمد بن حسن قمی، مؤلف تاریخ قم در میان فرمانروایان عرب کرج ابودلف یعنی در واقع خاندان ابودلف از حسن بن عیسی و ابوالقاسم نام می برد که هر دو عنوان و نشان یادآور نام ابودلف قاسم بن عیسی عجلی می باشند که حامی شیعیان علی و سهل گیر بر ایشان به شمار می رفته است. نام یا در واقع لقب سهل بن علی اشاره به همین امر است چنانکه گفته میشود ابودلف قاسم بن عیسی عجلی بر شیعیان علی سهل می گرفته است. بنا براین مقبره سهل بن علی در کرج ابودلف که به سبب وجود آن این شهر موسوم به آستانه شده، متعلق به همین ابودلف قاسم بن عیسی عجلی بزرگ خاندان ابودلف می باشد.

کرج ابودلف را که- به قول مقدسی دارای برجهای بلند و در بلندی واقع بوده- غالباً به درستی همان شهر آستانه فعلی شمرده اند. اما اینکه کرج ابودلف همان آستانه بوده باشد دیگر احتیاج به تحقیق اساسی تر و بیشتر در باره نام و نشان کرج آن ناحیه یعنی خود شهر آستانه آنجا نیست. چون نشانی کوه آن راسمند (در واقع کوه راسبند شمالی حالیه) در خبر حمدالله مستوفی بیشتر نشانگر شهرک آستانه است تا قصبۀ خراجی (=ایغار) که در جنوب شرقی آستانه می باشد. بعلاوه چنانکه گفته شد نام دیرین سلطان آباد (اراک) یا کرهرود جوار جنوب غربی آن هم بر خلاف تصور برخی ها کرج یا گرج نبوده است. حمدالله مستوفی در نزهه القلوب نام کرج ابودلف را همراه با گرهرود ذکر کرده و قلعه فرزین و مرغزار کیتو و کوه راسمند را در جوار آن ذکر می کند. از اینجا چنین معلوم میشود کرج ابودلف (در اصل خرّج ابودلف)همانا آستانه در جنوب غربی گرهرود و قلعه فرزین (یعنی دژ دارای اسلحه فراوان)همان شازند (شیازنت، یعنی محل اسلحه) در شمالغربی آستانه و مرغزار کیتو (کیانی) همان منطقه رودباری شمالغربی شازند است. حمدالله مستوفی در حوالی گرهرود از ناحیه ای به نام مراودین (هراودین یا هزاوه دین) اسم می برد که نامش یاد آور نام قصبه هزاوه در سمت شمال غربی اراک است.

“کرج و گرهرود از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات فدمه و عرض از خط استوا لد. ابودلف عجلی به عهد هارون الرشید ساخت. کوه راسمند بر طرف شمال آنجاست و در پای آن کوه چشمۀ بس بزرگ است. آن را چشمه کیخسرو خوانند. مرغزاری طویل و عریض دارد شش فرسنگ در سه فرسنگ آن را مرغزار کیتو خوانند و در آن حدود قلعه محکم بوده آن را فرزین خوانند. حقوق دیوانی آن یک تومان و یک هزار دینار است.”

ولی کوه راسمند (دارای راه) که در سمت شمال کرج ابودلف ذکر شده مطابق کوه راسبند شمالی واقع در شمال شهرک آستانه است. در شمال شرقی قصبۀ خراجی (محل خراج= ایغار) هم کوه مرتفعی به نام راسبند واقع است. در مجموع از خبر در هم آمیخته حمدالله مستوفی چنین معلوم میشود که سلطان آباد (اراک) کنار گرهرود به عنوان شهر و قصبه بزرگ و واحد وجود خارجی نداشته و شهر آستانه نام کرج ابودلف را بر خود داشته است و ولایت آنها ناحیه دو ایغار (یعنی دو محل همنام برای خراج و مالیات) کرهرود در زمان بوجود آمدن اسلام از مناطق شیعه نشین بشمار میآمد و از مالیات معاف بود نامیده می شده است. محمد جواد مشکور نیز در کتاب جفرافیای تاریخی ایران باستان از کرج رود با عنوان مرکز ولایت دو ایغار یاد کرده است .”در شرق نهاوند ولایت دو ایغار واقع است و مرکز آن کرج رود (کوه رج، کوهپایه) نام دارد و برای آنکه با نام دیگر کرج ها اشتباه نشود آن را کرج ابودلف گفتند که منسوب به ابودلف عجلی از سرداران اسلام است که در زمان معتمد خلیفه عباسی این ناحیه به تیول او درآمد. محل این ناحیه در آستانه اراک بوده است” [مشکور،جغرافیای تاریخی ایران باستان،۱۳۱۹].

کرهرود 4

شرف‌الدین بدلیسی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف

دیگر کاربردها: بدلیسی (ابهام‌زدایی).

‌بدلیسی، شرف الدین، معروف به شرفخان، دولتمرد و مورخ کرد سده دهم و آغاز سده یازدهم بود.

فهرست مندرجات

۱ - نسب شرف‌الدین بدلیسی
۲ - شرف الدین در دوره صفویه
۳ - به حکومت رسیدن شرف الدین
۴ - بازگشت شرف‌الدین به قزوین
۵ - به امیرالامرایی رسیدن شرف الدین
۶ - ورود بدلیسی به دربار عثمانی
۷ - یکی از کارهای عام‌المنفعه شرف الدین
۸ - دلیل شهرت و ماندگاری نام بدلیسی
۹ - تاریخ آغاز و پایان نگارش شرفنامه
۱۰ - شرفنامه منبع مهمی در تاریخ کردان و سرزمین کردستان
۱۱ - نخستین چاپ انتقادی و علمی شرفنامه
۱۲ - فهرست منابع
۱۳ - پانویس
۱۴ - منبع

۱ - نسب شرف‌الدین بدلیسی

[ویرایش]از عشیره روژکی (روزکی/ روجکی) بود و اسلافش حکومت بدلیس را برعهده داشتند. در ۹۳۹ پدر بزرگ او، شرف بیگ روژکی ـ که گزارش‌هایی به قلم او و خطاب به بیقلی محمد پاشا در باب اوضاع قلمرو صفویان در دست است ، در حمله سلطان تَکَلّو به بدلیس کشته شد.

و در ۹۴۱ سلطان سلیمان قانونی پس از گرفتن امارت بدلیس از شمس الدین، پدر شرف الدین، حکومت مَلَطیه و مَرعَش را به او سپرد،

اما شمس الدین به سبب ناآرامی آن ناحیه و به توصیه سلیمان بیک عَززانی، حاکم صاصون، از رفتن به آن منطقه سرباز زد و از حضور شاه طهماسب و قزلباش در اَرجیش (در شمال دریاچه وان) استفاده کرد و به وی پناه برد.

۲ - شرف الدین در دوره صفویه

[ویرایش]شاه صفوی او را گرامی داشت و اُلکا (ناحیه) ی سراب و به مرور زمان، حکومت و درآمد دارالمرز (رشت)، مراغه، دماوند، کَرَهرود و فراهان را به وی سپرد، گرچه شمس الدین اغلب در التزام رکاب شاه بود.

شمس الدین دختر امیرخان موصِلّو، حاکم ارزنجان را به همسری گرفت و شرف الدین در ۲۰ ذیقعده ۹۴۹، هفت سال پس از مهاجرت پدرش به ایران، در قصبه کرهرود و در منزل قاضیان آن سامان زاده شد.

نخستین سال‌های کودکی را در سایه تربیت قاضیان کرهرود، که نسب خود را به شُرَیحِ قاضی می‌رساندند، گذراند و بعدها از نفوذ معنوی آنان نسبت به خود یاد کرده است

. در نه سالگی، بنابه رسم معمول در تربیت کودکان بزرگزاده، به حرم خاص شاه طهماسب رفت و سه سال با شاهزادگان صفوی به فراگیری قرآن و احکام شرعیه پرداخت.

۳ - به حکومت رسیدن شرف الدین

[ویرایش]در ۹۶۱، که پدرش از ملازمت شاه کناره گرفت،

عشیره روژکی از شاه طهماسب درخواست کردند تا شرف الدین، که در آن زمان دوازده ساله بود، جانشین وی شود. شاه امارت سالیان و محمودآباد، از توابع شیروان (= شروان)، را به شرف الدین سپرد و او سه سال در آن ناحیه حکومت کرد تا شیخ امیرِ بلباسی، وکیل و لله او، درگذشت. شرف الدین در حَرقان به خدمت شاه رسید و شاه او را به محمدی بیک، حاکم همدان، سپرد. حاکم دختر خود را به عقد وی درآورد.

شرف الدین سه سال در همدان اقامت داشت. پس از چندی، مقارن پناه جستن شاهزاده بایزید عثمانی به دربار شاه طهماسب (محرم ۹۶۷)، پدرش بار دیگر به فرمان شاه به امارت عشیره روژکی منصوب شد، اما در پی کناره گیری مجدد وی، شاه شرف الدین را به امارت این عشیره گمارد. او چندی در قزوین، در ملازمت شاه طهماسب بود تا آن‌که به فرمان شاه، برای شکست خان احمد گیلانی (۹۴۳ـ۱۰۲۰)، والی بیه پیش (قسمت شرقی سفیدرود در گیلان)، به آن سامان رفت و آن‌جا را تسخیر کرد.

در دوره حکومتش در گیلان، شورش سلطان هاشم نامی از مردم گیلان را سرکوب کرد و خود ضمن اشاره به کثرت سپاه هاشم و حمایت گیلانیان از وی، از برپایی سه مناره از سرِگیلانیان سخن گفته است

که سبب تردید در ادعای او مبنی بر رعیت پروریش می‌شود.

۴ - بازگشت شرف‌الدین به قزوین

[ویرایش]شرف الدین پس از هفت سال اقامت در گیلان، به سبب ناسازگاری آب و هوای آن سرزمین با طبیعت کردانِ روژکی، به قزوین بازگشت.

اما، با بالاگرفتن اختلافات امیران قزلباش و ضعف و پیری شاه، ماندن در دربار قزوین را مصلحت ندید و تقاضای «رفتن به اطراف ممالک محروسه» را کرد. شاه حکومت محال شیروان را به او سپرد، اما پس از هشت ماه، خبر درگذشت شاه، قتل سلطان حیدر میرزا، جلوس شاه اسماعیل دوم، و دستور آمدن او از شیروان به وی رسید.

شاه اسماعیل، شمس الدین پدر شرف الدین را که در آن زمان ۶۷ ساله بود، به قزوین فراخواند، اما امیر پیر که افیونی نیز بود، حاضر به پذیرش مسئولیت نشد و در همان روزها در قزوین درگذشت.

۵ - به امیرالامرایی رسیدن شرف الدین

[ویرایش]شاه، شرف الدین را به امیرالامرایی کردان گمارد تا حل و فصل مشکلات آنان را برعهده گیرد.

در این هنگام، سران قزلباش او را به جانبداری از سلطان حسین میرزا، برادرزاده شاه، و کوشش برای به سلطنت رساندن او متهم کردند. شاه نیز با سپردن حکومت نخجوان به او، وی را از پایتخت دور کرد.

۶ - ورود بدلیسی به دربار عثمانی

[ویرایش]بدلیسی پس از شانزده ماه حکومت در نخجوان، ظاهراً از مجاورت با مرز عثمانی استفاده کرد و چون دربار صفوی را نسبت به خود بدگمان می‌دید، راه خود را برای بازگشت به عثمانی هموار ساخت. سلطان مراد سوم عثمانی نیز توسط خسروپاشا، میرمیران وان، منشور ولایت بدلیس را به وی سپرد و او در ۳ شوال ۹۸۶ همراه با چهارصد تن، که نیمی از ایشان افراد طایفه روژکی بودند، راه وان را پیش گرفت و سه روز بعد در آن شهر از خسروپاشا منشور ایالت را همراه با خلعت و شمشیر طلا دریافت کرد.

از آن پس، بدلیسی در خدمت سلاطین عثمانی بود و ده سال همراه سپاه عثمانی در فتح شیروان، گرجستان و آذربایجان شرکت جست تا آن‌جا که به سبب خدماتش سلطان عثمانی او را «محب صادقم شرف خان» خطاب می‌کرد. در ۹۹۱، با فتح ایروان، شرف الدین همراه حسن پاشا، میرمیران شام، مأمور رساندن تدارکات به تفلیس و گرجستان شد و به سبب خدماتش دویست هزار آقچه (مسکوک نقره) دریافت کرد و ناحیه موش به قلمرو حکومت وی افزوده شد.

۷ - یکی از کارهای عام‌المنفعه شرف الدین

[ویرایش]او در زمان حکومتش در بدلیس، مدرسه ای بنا نهاد که ساختمان آن در ۹۹۷ پایان یافت. در ذیقعده ۱۰۰۱ به سبب برخی انتصابات و مداخله در حوزه قدرت امیر وان، مورد مؤاخذه باب عالی قرار گرفت. در ذیحجه ۱۰۰۵ حکومت بدلیس را، که در خاندان وی موروثی شده بود، به پسرش شمس الدین بیک سپرد

و در ۱۰۱۲ درگذشت .

۸ - دلیل شهرت و ماندگاری نام بدلیسی

[ویرایش]شهرت و ماندگاری نام بدلیسی، نه به سبب رخدادهای سیاسی و نظامی زندگی او، که بیش‌تر به دلیل تألیف کتاب شرفنامه است که آن را به نام سلطان عثمانی محمد سوم نوشته است.

این کتاب تاریخ مفصل امیران و حاکمان کرد و تاریخ مختصر صفویان و عثمانیان است.

۹ - تاریخ آغاز و پایان نگارش شرفنامه

[ویرایش]تعیین تاریخ دقیق آغاز و پایان نگارش اثر‌ به‌طور قاطع دشوار است، زیرا گرچه ۱۰۰۵ آخرین تاریخ مذکور در کتاب است،

به نسخه‌ای از شرفنامه که کتابت آن در اواخر محرم ۱۰۰۷ پایان یافته و به نظر مؤلف رسیده اشاره شده است که معلوم نیست نسخه اصلی و نخستین اثر است یا کتابت دیگری از آن، اما همین امر به اعتبار متن موجود می‌افزاید. شرفنامه به فارسی و با نثری ساده و روان نوشته شده و در آن فراوان به اشعار فارسی استشهاد شده است. این اثر به مقدمه، چهار صحیفه و یک خاتمه تقسیم می‌شود: مقدمه، در باب انساب طوایف کرد؛ صحیفه اول، در پنج فصل درباره تاریخ فرمانروایان دیار بَکر و جزیره، والیان دینوَر و شهرِ زور (حَسَنْویه)، امیران لر بزرگ یا فَضلویَه، لر کوچک و سلاطین مصر و شام مشهور به آل ایوب؛ صحیفه دوم، در پنج فصل درباره تاریخ حاکمان اردلان، حَکّاری (شنبو)، عمادیه (بهدینان)، جزیره (بُختی)، حِصن کَیفا (ملکان)؛ صحیفه سوم، درباره تاریخ سایر حاکمان و امیران کردستان در سه فرقه؛ صحیفه چهارم درباره تاریخ امیران و حاکمان بدلیس، و ذیلی در باب سرگذشت مؤلف کتاب؛ خاتمه، مشتمل بر تاریخ سلاطین عثمانی، صفوی و توران.

۱۰ - شرفنامه منبع مهمی در تاریخ کردان و سرزمین کردستان

[ویرایش]شرفنامه منبع مهمی در تاریخ کردان و سرزمین کردستان و از با ارزشترین مآخذ در بررسی تاریخ ایران و عثمانی بویژه در قرن دهم است که مؤلف آن خود شاهد بسیاری از رخدادهای این دوره بوده است. این اثر، علاوه بر نقل وقایع، شامل آگاهی‌هایی فراوان درباره شیوه حکومتی، دستگاه مالیاتی و دیوانی و اطلاعات جغرافیایی، بویژه درباره بدلیس، است. بدلیسی، که از اعضای حکومت و دیوانسالاری دو دولت ایران و عثمانی بوده، با اندک جانبداری از عثمانیان، به روایت رویدادها پرداخته است.

۱۱ - نخستین چاپ انتقادی و علمی شرفنامه

[ویرایش]نخستین چاپ انتقادی و علمی شرفنامه را ولادیمیر ولیامینوف ـ زرنوف، در دو جلد در ۱۲۷۶ـ ۱۲۷۸/ ۱۸۶۰ـ ۱۸۶۲ در سن پطرزبورگ به انجام رساند

. این اثر بار دیگر به کوشش فرج الله زکی با مقدمه عالمانه محمدعلی عونی در ۱۹۳۱ در قاهره به چاپ رسیده است .
شرفنامه به زبان‌های گوناگون ترجمه شده است، از آن جمله است: ترجمه ترکیِ محمد بن احمدبیک میرزا

[۲۹]

ترجمه ترکیِ شمعی همراه با تلخیص اثر

[۳۰]

ترجمه ترکیِ سلیمان ساوْجی و ترجمه فرانسویِ فرانسوا برنان شارموا در دو جلد (۱۸۶۸ـ۱۸۷۵) که در سن پطرزبورگ.

[۳۱]

(در مجموعه مورخان ارمنی) به چاپ رسیده است

[۳۲]

ترجمه عربیِ ملاجمیل روژبیانی (بغداد، ۱۳۷۲)؛ ترجمه عربیِ محمدعلی عونی با مقدمه یحیی الخشاب درباره کردان ترجمه کردیِ شرفکندی (هه ژار) (تهران، ۱۳۹۱/۱۹۷۲)؛ ترجمه روسیِ واسیلیوا

[۳۳]

ترجمه آلمانیِ بارب از بخش‌هایی از شرفنامه که به صورت مقالاتی درباره تاریخ کرد و کردستان به چاپ رسیده است . از آن‌جا که شرفنامه یکی از منابع سرجان ملکم (۱۷۶۹ـ۱۸۳۳) در نگارش تاریخ ایران به شمار می‌رود، بخش‌های بسیاری از آن به انگلیسی برگردانده شده است

۱۲ - فهرست منابع

[ویرایش](۱) شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.
(۲) شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، چاپ محمدعلی عونی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۲۶).
(۳) شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.
(۴) نینا ویکتورونا پیگو لوسکایا، و دیگران، تاریخ ایران: از دوران باستان تا پایان سده هیجدهم میلادی، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۵) حسن روملو، احسن التواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی، ج ۱۲، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۶) ژان سواژه، مدخل تاریخ شرق اسلامی، ترجمه نوش آفرین انصاری (محقق)، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۷) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج ۵، تهران ۱۳۷۲ ش.
(۸) بروسه لی محمدطاهربک، عثمانلی مؤلفلری، استانبول ۱۳۳۳ـ۱۳۴۲.
(۹) Jean-Louis Bacquإ- Grammont, Chahryar Adle, ûQuatre letters de ëeref Beg de Bitlرs, ۱۵۱۶-۱۵۲۰: إtudes turco- safavides, XIý, Der Islam , lx â â â , ۱ (۱۹۸۶) ;.
(۱۰) I A , sv û ì eref Haný (by Bekir Kدtدkog § lu) ;.
(۱۱) CA Storey, Persian literature: a bio-bibliographical survey , vol I/۱ London ۱۹۷۰.

۱۳ - پانویس

[ویرایش]

۱.↑ حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۲، ص۳۲۲ـ۳۲۳، چاپ عبدالحسین نوائی، ج ۱۲، تهران ۱۳۵۷ ش.

۲.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۶۶ـ۵۶۷، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۳.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۶۷ ـ ۵۶۸، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۴.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۶۸ـ۵۶۹، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۵.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۵، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۶.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص ۵۷۶، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۷.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۷، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۸.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۱، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۹.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۵، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۰.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۷ ـ۵۷۸، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۱.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۸ـ۵۷۹، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۲.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۹، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۳.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۰، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۴.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۰، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۵.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۱ـ۵۷۲، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۶.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۱، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۷.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۱، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۸.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۲، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۹.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۳، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۰.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۴، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۱.↑ بروسه لی محمدطاهربک، عثمانلی مؤلفلری، ج ۳، ص ۷۲.

۲۲.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، ج۱، ص۷۹۰، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۲۳.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۴.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۹، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۵.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۴، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۶.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۱۰ـ ۱۸، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۷.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، مقدمه، ص۹۴ ،تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۲۸.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، مقدمه، ص۱۶۵، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۲۹.↑ بروسه لی محمدطاهربک، عثمانلی مؤلفلری، ص ۷۲.

۳۰.↑ ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۵، بخش ۳، ص۱۶۹۵، ج ۵، تهران ۱۳۷۲ ش.

۳۱.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، مقدمه ولیامینوف زرنوف، ص ۱۳، چاپ محمدعلی عونی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۲۶).

۳۲.↑ ژان سواژه، مدخل تاریخ شرق اسلامی، ج۱، ص۳۳۱، ترجمه نوش آفرین انصاری (محقق)، تهران ۱۳۶۶ ش.

۳۳.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)،ص ۱۶۲، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۳۴.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ص ۸۹، چاپ عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۳۵.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ص ۱۶۳، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۱۴ - منبع

[ویرایش]دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «شرف‌الدین بدلیسی»، شماره۷۸۵.

رده‌های این صفحه : تراجم | صفویه | کارگزاران حکومت صفویه

  • ترجمه نوع 1
  • ترجمه نوع 2
  • ترجمه نوع 3
  • جستجوی سریغ

جعبه ابزار

  • ورود به سامانه / ایجاد حساب کاربری
  • العربیة | اردو | Türkçe

پیشرفته‌

  • سیاست و ضوابط: تلاش ویکی‌فقه تدوین دانشنامه‌ایی در حوزه علوم اسلامی است. یکی از سیاست‌های اصلی آن رعایت احترام به صاحبان نظریه است. اتقان و مستند بودن مطالب یکی دیگر از سیاست‌هاست که در نگارش مطالب باید رعایت شود. تدوین مطالب توسط طلاب قم، مشهد، نجف و سایر حوزه‌های علمیه با رعایت اتقان و استناد، انجام می‌شود.
  • صدای بهار

کرهرود سراسر افتخار فیراسه کرهرود سندی بر قدمت کرهرود

کرهرود از مناطق شیعه‌نشین در زمان امامت حضرت علی علیه السلام بوده است

قلعه ای را بنا نهاد و به تأسی از کرج (آستانه فعلی) آن را کرج ابودلف نام نهاد بدین ترتیب نخستین سلسله محلی شیعیان در منطقه کرهرود بنا نهاده شد . هنوز هم قناتی که صحرای فیراسه را در کرهرود آب یاری می کند در عموم به قنات ابودلف مشهور است . پس از آن که مرداویچ زیاری جبال را از دست عباسیان خارج ساخت کرج ابودلف را به سردار خود علی پسر بویه سپرد . از همین جا بود که او پایه بزرگترین حکومت شیعه تا آن زمان را بنا نهاد ، حکومت آل بویه که بعد هابغداد را هم به زیر نفوذ خویش در آورد . از آن پس کمتر نشانی از کرهرود می توان یافت تا سلسله قدرتمند شیعه بعدی یعنی همان صفویه . با مهاجرت فقیهان امامی از جبل العامل لبنان به ایران عده ای از شیخ های همدانی به کرهرود می آیند و نخستین حوزه های دینی را در آن برپا می کنند . از این تاریخ کرهرود به یکی از مراکز مهم فقه امامی تبدیل می شود و حضور علمای کرهرود را در دوران صفویه ، زند و قاجار می توان در همه جا یافت . اوج این حضور را در دروان مشروطه و بیداری ایرانیان و بزرگانی همچون آیت الله آقا نورالدین عراقی و آیت الله آقا شیخ جواد واعظ کرهرودی می توان دید

کرج ابودلف

کرج ابودُلَف شهری تاریخی منسوب به ابودلف عجلی و میان اراک و بروجرد بوده‌است. امروزه محل قطعی آن مشخص نیست. برخی آن را مطابق با شهر آستانه و برخی نیز آن را مطابق با کرهرود می‌دانند.[۱]

[۲] این شهر مرکز ناحیهٔ ایغارَین (به معنای دو ایغار) واقع در جنوب شرقی نهاوند بوده‌است. خلیفه، کرج ابودلف و شهر برج (به فاصلهٔ ۱۲ فرسنگی کرج بر جادهٔ اصفهان) را به ایغار (تیول) به ابودلف و خاندانش واگذار کرده‌بود به‌طوری‌که مبلغ معینی را همه ساله به خلیفه بپردازند و از همهٔ مالیات‌های دیگر معاف باشند. نام این شهر را کَرَه و کره ابودلف نیز گفته‌اند.[۳]

کرج ابودلف در استان جبال

این شهر در زمان آل‌بویه (قرن‌های چهارم و پنجم ه‍.ق) از شهرهای شیعه‌نشین ایران بوده‌است.[۴]

تاریخچه

اوج آبادانی این شهر در زمان ابودلف عجلی بوده‌است. ابودلف که نامش قاسم و از اعراب طایفهٔ بنی عِجل از قبائل بکر بن وائل بود پس از پدرش، عیسی بن ادریس بر این شهر و نواحی اطراف آن مسلط شد. بلاذری در فتوح البلدان می‌نویسد: «ثم ان عیسی بن ادریس نزل الکرج و غلب علیها و بنی حصنها و کان حصنارثا» از این جمله چنین برداشت می‌شود که عیسی بن ادریس با زور بر این شهر غلبه کرده و در آنجا دژی ساخته و آنجا را کانون قدرت و نفوذ خویش ساخته‌است. پس از او نیز پسرش (ابودلف) جای وی را گرفته. ابودلف که از حمایت خلیفه (مأمون و معتصم) برخوردار بوده در آنجا برای خود دستگاهی شبیه دربار شاهان فراهم کرده و از آنجایی که دستی گشاده و شاعر پسند داشته قرارگاه او در کرج محل رفت و آمد شاعران ستایشگر شده بوده‌است.

کرج در قرن سوم هجری که جغرافی نویسانی همچون قدامة بن جعفر و یعقوبی از آن نام برده‌اند به منطقهٔ وسیعی گفته می‌شده که جاپلق و بربرود را هم در بر می‌گرفته و به گفته یعقوبی بر این دو رستاق، دو رستاق دیگر هم که آن‌ها را دو فائق خوانده، و مشخص نیست کجا را قصد کرده، افزوده شده بوده‌است. قدامة همهٔ این منطقه را که کرج مرکز آن بوده ابغارین خوانده. از مبلغ خراج آنجا که او و یعقوبی هردو ذکر کرده‌اند معلوم می‌شود که جایی بسیار آباد و پر نعمت بوده، قدامة در فهرست خود خراج آنجا را سه میلیون و هشتصد هزار درهم و یعقوبی سه میلیون و چهارصد هزار درهم نوشته که در زمان واثق خلیفهٔ عباسی به سه میلیون و سیصد هزار درهم کاهش یافته بود. یعقوبی در کتاب البلدان گوید مردم آنجا ایرانیان هستند مگر آن‌ها که از خاندان عیسی بن ادریس عِجلی یا دیگر اعرابی باشند که به آن‌ها پیوسته‌اند.

این شهر کرهرود فعلی تا زمان حمله مغول به ایران آباد بوده‌است. بنابر اسناد تاریخی، اتابک نصرت‌الدین، اتابک لرستان، به سلطان محمد خوارزمشاه پیشنهاد می‌کند از مردان این منطقه لشکری فراهم کنند و به مقابله با مغولان برخیزند که سلطان محمد به موجب هراسی که از مغولان داشته، این پیشنهاد را نمی‌پذیرد و فرار می‌کند. در نهایت با حمله مغولها به این شهر، کرج ابودلف نیز همانند بسیاری از شهرهای ایران ویران می‌شود.[۵]

مکان

امروزه موقعیت دقیق کرج ابودلف مشخص نیست اما با توجه به فواصل و مسافاتی که جغرافیا نویسان در آثار خود ضبط کرده‌اند محل حقیقی آن را شهر شازند و آستانه معرفی کرده‌اند که در گذشته یک شهر بوده‌اند به نام کرج ابودلف که پیشه اکثر مردم آن دیار تولید شراب بوده که بعد از شراب شیراز معروفترین نوع شراب نه تنها در ایران بلکه در دنیا بوده. علت کیفیت بالای شراب شازند نوع خاک و نحوه تولید خاص شراب در این منطقه بوده. یک گمان دیگر وجود دارد مبنی بر این که این شهر در فاصله ۴۰ کیلومتری جنوب شهر فعلی اراک و در مکان کنونی شهر آستانه یا در دشت شازند قرار دارد .[۵] حمدالله مستوفی محل آن را آن طرف کوه راسوند (که امروزه به راسبند معروف است) دانسته بنابراین باید محل آن را در نزدیکی سرچشمه‌های نهری که از ساروق می‌گذرد و به قره‌سو می‌پیوندد جستجو کرد. در قرن چهارم ابن حوقل در جایی که از کرج نام می‌برد گوید از بروجرد کوچکتر است با این وجود شهر مهمی است که در روی بلندی بنا شده و طول آن دو فرسخ است، دو بازار داشته یکی دم دروازهٔ مسجد جامع و دیگری در کنار دروازهٔ مقابل که آن طرف صحرای بزرگ بوده، چنان‌که صحرا بین دو بازار جا داشته‌است. این شهر چندین گرمابه داشته و خانه‌های آن از خشت خام بوده و هرچند که باغ‌های زیادی نداشته ولیکن اراضی اطراف شهر حاصلخیز بوده‌اند. یاقوت حموی گوید کرج اسمی است فارسی اهالی آنجا را کره می‌نامند. وی همچنین گوید قلعه‌ای به نام فرزین در جوار دروازهٔ کرج است. بنا به گفتهٔ حمدالله مستوفی رودخانهٔ آنجا کره رود نام داشته‌است.

کرهرود 5

اصفهان و کرج را برای عمر بن عبدالعزیز فرستاد. با نافرمانی که از سوی وی صورت گرفت، خلیفه در سال ۲۸۲ «بکر» را به جای وی گماشت، بکر نیز شورش نمود، در حالی که معتضد، «وصیف» را به نبرد با وی فرستاده بود، بکر به همراه یارانش در سال ۲۸۴ به محمد بن زید علوی در آمل پیوسته و در سال ۲۸۵ در همین شهر وفات یافت. همچنین در سال ۲۸۴ یکی دیگر از فرزندان عبدالعزیز با نام «حارث»، مشهور به «ابولیلی»، که در خدمت معتمد بود شورش نمود. وی توسط عمر بن عبدالعزیز که اکنون به خدمت دستگاه خلافت درآمده بود زندانی شد. پس از فرار، شورش را ادامه داده و در نبرد با خلیفه کشته شد. بدین ترتیب حکومت سیاسی این خاندان در منطقه جبال پایان می‌یابد. آبادانی شهر «کرج ابودلف» که به دست جد وی ساخته شده بود و به «بلاد» شهرت یافت نیز از اقدامات أبودلف می‌باشد. همچنین جلسات شعری نیز با حضور وی و دیگر شاعران برگزار می‌شد.

مذهب

جنبه مهم دیگر این خاندان به لحاظ مذهبی است. در منابع، از دلفیان با عنوان شیعه و غلات یاد می‌شود. هر چند اعمالی خلاف عقاید شیعه نیز از عبدالعزیز نقل شده‌است. دلفیان با پناه دادن به ابوجعفر موسی بن محمد، از سادات رضوی، توسط احمد بن عبدالعزیز، و نیز پیوستن به علویان طبرستان، منطقه‌ای امن را برای شیعیان و علویان در قلمرو خویش فراهم ساختند. ([۱])

آثار علمی ادبی این حکومت ویرایش

البزات و الصید، السلاح، النزه، سیاست الملوک، الجوارح و العب بها از ابودلف، و کتاب الفاظ از بکر بن عبدالعزیز، کتاب‌هایی است که توسط این امرا به نگارش درآمده‌است.

از تبار بنی دلف

از افراد این خاندان، "آل ماکولاً می‌باشند که در سده پنجم هجری منصب وزارت و قضا یافتند.

فرمانروایان آل ابی دلف

ابودلف قاسم بن عیسی

عبدالعزیزبن قاسم

احمدبن عبدالعزیز

عمربن عبدالعزیز ابی دلف

حارث بن عبدالعزیز ابولیلی

کرج ابودلف

منابع

↑ "Encyclopaedia Iranica" (به انگلیسی). p. Dolfān (locally called Delfo), is the northern baḵš of Lorestān. It is said to derive its name from Abū Dolaf, the Arab chief who made himself the master of northern Lorestān in the 3rd/9th century.

↑ The Passion of Al-Hallaj: Mystic and Martyr of Islam By Louis Massignon .Princeton University Press. p92: "the northeast of Persian Kurdistan, between 230 and 284 of the Hijra, an autonomous principality held its own under a Dulafid dynasty of the 'Ijl Arab tribe, at Karaj. ".

↑ «Collections Online | British Museum». www.britishmuseum.org. دریافت‌شده در ۲۰۲۱-۰۴-۰۱.

↑ «بنی دلف | دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقرالعلوم». pajoohe.ir. دریافت‌شده در ۲۰۲۱-۰۴-۰۱.

↑ The Mohammedan Dynasties: Chronological and Genealogical Tables with ...By Stanley Lane-Poole- p124.

آل ابی دلف در دانشنامه رشد

تاریخچه کرهرود

کرهرود

کرهرود سراسر افتخار فیراسه کرهرود سندی بر قدمت کرهرود

قلعه ای را بنا نهاد و به تأسی از کرج (آستانه فعلی) آن را کرج ابودلف نام نهاد بدین ترتیب نخستین سلسله محلی شیعیان در منطقه کرهرود بنا نهاده شد . هنوز هم قناتی که صحرای فیراسه را در کرهرود آب یاری می کند در عموم به قنات ابودلف مشهور است . پس از آن که مرداویچ زیاری جبال را از دست عباسیان خارج ساخت کرج ابودلف را به سردار خود علی پسر بویه سپرد . از همین جا بود که او پایه بزرگترین حکومت شیعه تا آن زمان را بنا نهاد ، حکومت آل بویه که بعد هابغداد را هم به زیر نفوذ خویش در آورد . از آن پس کمتر نشانی از کرهرود می توان یافت تا سلسله قدرتمند شیعه بعدی یعنی همان صفویه . با مهاجرت فقیهان امامی از جبل العامل لبنان به ایران عده ای از شیخ های همدانی به کرهرود می آیند و نخستین حوزه های دینی را در آن برپا می کنند . از این تاریخ کرهرود به یکی از مراکز مهم فقه امامی تبدیل می شود و حضور علمای کرهرود را در دوران صفویه ، زند و قاجار می توان در همه جا یافت . اوج این حضور را در دروان مشروطه و بیداری ایرانیان و بزرگانی همچون آیت الله آقا نورالدین عراقی و آیت الله آقا شیخ جواد واعظ کرهرودی می توان دید

کرهْرود شهري است در بخش مرکزي شهرستان اراک استان مرکزي ايران.

اين ده با دو ده ديگر به‏نام سنجان و فيجان متصل به يکديگر و هر سه به نام سه ده پيوسته به شهر فعلي اراک و در طرف جنوب آن واقع است - قريه کرهرود از قراي قديمي و گاهي هم جنبه شهري داشته‌است . فضلا و دانشمندان زيادي به اين شهرک منتسب بوده‏اند و در اين اواخر هم مرداني فاضل

در مهد تربيت‏ خود پرورانده و آنان هم بر حسب موقعيت زمان، خدمتي به اين آب و خاک کرده‏اند.

وجه تسميه

کرهرود اسم بوده از براي رودي که از کرج سابق مي‏گذشته و اکنون هم آن رود به نام رودخانه آستانه که لغت دوم کرج است معروف مي‏باشد و رودخانه کرهرود هم از ناحيه قره کهريز يعني سرزمين کرج سابق منشا مي‏گيرد آن را کرهرود يعني رود کرج خوانده‏اند و ده واقع در کنار آن رود را هم کرهرود ناميده‏اند.

در لغت نامه دهخدا در باره اين شهر آمده قصبه‌اي است ميان اصفهان و همدان و ظاهراًکرج ابودلف همين قصبه‌است.مغولان آن را ترکان موران گويند.

در نواحي کره رود آن دو لشکر (لشکر ملک ارسلان عزالدين قيماز والي اصفهان و حسام الدين اينانج حاکم ري ) به يکديگر رسيدند و مانند بحر اخضر در جوش و خروش آمدند.چون از قنقر اولانک بگذشت و به کره رود رسيد که مغول ترکان موران گويند...

اين شهر که در گذشته کرج نام داشته مرکز حکومت آل ابي دلف بوده و ساخت آن را به ابودلف نسبت مي‌دهند

کرهرود با بیش از دو هزار و پانصد سال تاریخ و قدمت وفرهنگ

رَهْرود شهري است در بخش مرکزي شهرستان اراک استان مرکزي ايران.

اين ده با دو ده ديگر به‏نام سنجان و فيجان متصل به يکديگر و هر سه به نام سه ده پيوسته به شهر فعلي اراک و در طرف جنوب آن واقع است - قريه کرهرود از قراي قديمي و گاهي هم جنبه شهري داشته‌است . فضلا و دانشمندان زيادي به اين شهرک منتسب بوده‏اند و در اين اواخر هم مرداني فاضل در مهد تربيت‏خود پرورانده و آنان هم بر حسب موقعيت زمان، خدمتي به اين آب و خاک کرده‏اند.

وجه تسميه

کرهرود اسم بوده از براي رودي که از کرج سابق مي‏گذشته و اکنون هم آن رود به نام رودخانه آستانه که لغت دوم کرج است معروف مي‏باشد و رودخانه کرهرود هم از ناحيه قره کهريز يعني سرزمين کرج سابق منشا مي‏گيرد آن را کرهرود يعني رود کرج خوانده‏اند و ده واقع در کنار آن رود را هم کرهرود ناميده‏اند.

در لغت نامه دهخدا در باره اين شهر آمده قصبه‌اي است ميان اصفهان و همدان و ظاهراًکرج ابودلف همين قصبه‌است.مغولان آن را ترکان موران گويند.

در نواحي کره رود آن دو لشکر (لشکر ملک ارسلان عزالدين قيماز والي اصفهان و حسام الدين اينانج حاکم ري ) به يکديگر رسيدند و مانند بحر اخضر در جوش و خروش آمدند.چون از قنقر اولانک بگذشت و به کره رود رسيد که مغول ترکان موران گويند...

اين شهر که در گذشته کرج نام داشته مرکز حکومت آل ابي دلف بوده و ساخت آن را به ابودلف نسبت مي‌دهند

کرهرود

ابودلف عجلی

قاسم بن عیسی بن ادریس بن معلق عجلی کرجی معروف به ابودُلَف عجلی (درگذشته ۲۲۵ یا ۲۲۶، بغداد) از فرماندهان نظامی برجسته مأمون عباسی و معتصم عباسی و از شاعران عرب‌زبان است که تألیفاتی نیز در این زمینه دارد. وی که مذهب تشیع را برای خود برگزیده بوده، سرسلسله سلاطین بنودلف است و داستان او با افشین در تاریخ مسعودی بسیار معروف است.[۱]

خاندان

خاندان ابودلف از تیره اعراب بنی عجل -شاخه‌ای از بکر بن وائل - بوده‌اند که در نبرد ذوقار در کنار بنی شیبان بر سپاه ساسانی پیروز شده‌اند. ابن رسته اینان را از مسیحیان حیره دانسته که البته تناقضات زیادی دارد. اینان در روستاهای عراق عجم می‌زیسته‌اند. در تاریخ‌نگاری‌ها دربارهٔ جد ابودلف، ادریس بن معقل نظرهایی گوناگونی داده شده برخی او را عطار و مال فروش، برخی راهزن و برخی نیز عامل خالد بن عبدالله قسری معرفی کرده‌اند که پس از دست یازیدن یوسف بن عمر بر ولایت عراق او و برادرش ادریس به همین دلیل به زندان کوفه افتادند. دربارهٔ پدر ابودلف، عیسی اما اطلاعات زیادی در تاریخ‌نگاری‌ها نیامده‌است.[۲]

بنی عجل و ابومسلم خراسانی

بنا به برخی از روایات ابومسلم در خدمت این خاندان می‌زیسته و در دوران زندانی شدن بنی عجل در زندان کوفه بوده که با داعیان عباسی آشنا شده و پس از آزادی به ایشان پیوسته. برخی دیگر نیز او را از بندگان این خاندان می‌دانند که به همراه فرزندان ایشان به مکتب رفته و رشد یافته و زمانی که عیسی بن معقل را به کوفه می‌بردند ابومسلم را به نیابت از خود بر املاک گماشت و ابومسلم پس از برداشت محصول و جمع مال به کوفه می‌رود آنجا با داعیان عباسی آشنا می‌شود. حتی گویند که ابومسلم نام و کنیه خود را از عبدالرحمن ابن مسلم که در املاک بنی عجل به معلمی مشغول بوده گرفته‌است.[۲]

امارت جبال

دربارهٔ کودکی ابودلف اطلاعاتی در دست نیست. زمانی که ابودلف بسیار جوان بوده از سوی خلیفه هارون الرشید به امارت ناحیه جبال برگزیده می‌شود. در نزاع میان امین و مأمون ابودلف جانب امین را می‌گیرد و به سپاهیان علی بن عیسی بن ماهان می

Naseri: ‌پیوند و به جنگ طاهر بن حسین می‌رود. طاهر اما ابودلف را به بیعت با مأمون می‌خواند و ابودلف که در بیعت امین بوده نمی‌پذیرد و تنها اعلام بی طرفی می‌کند. از این پس تا زمان آمدن مأمون به ری مطلبی دربارهٔ ابودلف در تاریخ‌نگاری‌ها نیامده. در این زمان مأمون او را به ری فرا می‌خواند. بنی عجل که از جان او بیمناک هستند به پشتیبانی او بر می‌آیند اما وی به نزد مأمون می‌رود امان می‌یابد و دوباره به امارت ناحیه جبال منصوب می‌شود.[۲]

کرج ابودلف

بخش عمده شهرت ابودلف به خاطر شهری است به نام کره یا کرج که وی آبادش ساخت و به نام وی کرج ابودلف نامیده شد. به همین سبب است که وی را کرجی می‌خوانند. گویند این شهر را ادریس ابن معقل بنا نهاد، عیسی بن ادریس توسعه اش داد و ابودلف آن را به کمال رساند.[۲]

نبرد با دیلمیان و خرم دینان

ابودلف نبردهای بسیاری با دیلمیان انجام داد. این نبردها در روزگار معتصم نیز ادامه پیدا کرد. او دژهای دیلمیان را می‌گشود و بر ایشان خراج می‌بست. وی از فرماندهان سپاه افشین اشروسنی در نبرد با بابک خرم دین بود. نبردی که در آخر به شکست بابک و اعدامش توسط معتصم انجامید. گویند در طول همین نبردها بود که افشین بر شجاعت و فضل ابودلف رشک ورزید و در صدد قتلش برآمد.[۲]

داستان افشین و بودلف

پس از دفع بابک و بازگشت به دربار خلیفه معتصم، افشین در پی فرصتی بود تا به بودلف دست یابد. در این باره دو روایت موجود است. روایتی که تنوخی آورده که افشین به نحوی بر ابودلف دست یافت و قصد جانش را کرد. خلیفه که این جریان را فهمید ابن ابی داود را به نزدش فرستاد و وی با تهدید، ابودلف را رهانید و به نزد خلیفه آورد.[۲] روایت دیگر که بسیار معروف تر است در کتاب تاریخ مسعودی آمده که علت معروف بودنش بی شک زیبایی روایت بیهقی و تصویرگری‌ها، توصیفات و صحنه آرایی‌های دقیق اوست.[۳] بیهقی اینگونه روایت کرده که افشین به پاس خدمتی که در شکست دادن بابک به معتصم کرده بوده از او در مستی می‌خواهد که دستش را بر ابودلف گشاده کند. خلیفه نیز می‌پذیرد لیک پس از هوشیاری اندیشه مند و می‌شود از کار خود پشیمان پس ابن ابی داود را فرا می‌خواند و از او می‌خواهد که به هر حیله شده به گونه‌ای که خلیفه نامی از خلیفه برده نشود و سخنش نشکند ابودلف را از دست افشین خلاص کند. ابن ابی داود نیز نزد افشین می‌رود و هرچه تضرع می‌کند افشین وقعی نمی‌نهد و از تصمیم خود برنمی‌گردد ناچار برخلاف خواست خلیفه از او نام می‌برد و ابودلف را خلاص می‌کند. افشین نیز از خلیفه گله مند می‌شود و به او شکایت می‌برد اما خلیفه سمت ابن ابی داود را می‌گیرد و افشین را شماتت می‌کند؛ و البته این زمینه‌ای می‌شود برای ناراحتی خلیفه از افشین و قتل او.[۴]

مرگ

دو سال پس از ماجرای افشین و بودلف، وی در نتیجه بیماری شدیدی در بغداد درگذشت. در این دو سال برخی از امارت وی بر دمشق یاد کرده‌اند. گویند یک بار معتصم بر او خشم می‌گیرد و قصد مصادره اموالش را می‌کند، اما به میانجی‌گری عبدالله بن طاهر از این کار چشم پوشیده و ولایت دمشق را به او می‌دهد.

چهره فرهنگی

ابودلف در کنار جنگاوری، شاعر و موسیقی دانی برجسته نیز بود. کرج ابودلف در زمان او به مرکز شعر عربی تبدیل شده بود. او به ستایشگرانش صله‌های کلان می‌داد و حتی در این زمینه با مأمون نیز رقابت می‌کرد. شاعرانی همچون ابوتمام، دعبل خزاعی و علی ابن جبله دربارهٔ او سروده‌اند و نام او را در شمار بخشندگان بزرگ عرب ثبت کرده‌اند.[۲] کتاب‌هایی از جمله «سیاست الملوک» و «البزاه و الصید» به او منصوب است که البته نشانی از اینها باقی نمانده. گویند عنوان آن کتاب‌ها حاکی از تربیت اشرافی تا حدی متضمن فرهنگ ایرانی است.[۵]

مذهب

ابن خلکان می‌گوید که ابودلف شیعه و اهل غلو بوده‌است.[۲] همچنین مسعودی آورده که او از طرفداران سرسخت تشیع و علی بن ابی طالب بوده و هنگامی که یکی از فرزندانش در اینباره با او مخالفت کرد او را از خود راند.

آثار منسوب به ابودلف

جامع ابودلف: مسجدی بزرگ در متوکلیه سامرا البته فرنسیس معتقد است که احتمالاً اطلاق نام ابودلف به مسجد در سده‌های جدید صورت گرفته.[۷]

ذلف‌آباد: شهری تاریخی است در نزدیکی شهر فرمهین که در زمان فتحعلی‌شاه قاجار تخریب شده. برخی معتقدند که ذلف‌آباد در حقیقت دلف‌آباد است و نام خود را از ابودلف عجلی گرفته.

کرهرود: دهخدا در لغت‌نامه آورده که قصبه‌ای است میان اصفهان و همدان و ظاهراً کرج ابودلف همین قصبه است.[۹]

: سردار حسین علایی کرهرودی

دکتر سردار علایی: مسائلی که امام خمینی مطرح کردند، با تفسیر به رأی اعمال می‌شود

جمهوری اسلامی: سردار حسین علائی، فرزند مرحوم حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمود علایی کرهرودی استاد حوزه علمیه برهان در جوار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) و امام جمعه موقت شهر ری در سال‌های اولیه پیروزی انقلاب اسلامی، از دوران نوجوانی وارد مبارزات ضدرژیم شاهنشاهی شد و در دوران دانشجوئی بارها به زندان افتاد. وی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در جبهه‌ها خدمات درخشانی در دفاع مقدس ارائه داد. وی که اکنون دارای درجه سرتیپ تمام است تحصیلات خود را در مقاطع مختلف بدین شرح به انجام رسانده است:

- دکتری در رشته مدیریت دولتی با گرایش سیستم از دانشگاه تهران در تیرماه سال ۱۳۸۰، دکتری در رشته مدیریت دفاعی از دوره عالی جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال ۱۳۷۵، کارشناسی ارشد در رشته مدیریت دولتی دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۳، کارشناسی ارشد از دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، گذراندن دوره عالی مدیریت استراتژیک در سازمان مدیریت صنعتی در سال ۱۳۷۰، کارشناسی در رشته مهندسی مکانیک از دانشکده فنی دانشگاه تبریز در سال ۱۳۵۸، کارشناسی در علوم نظامی و طی دوره‌های تاکتیکی، آموزش رشته خلبانی و خلبان بالگرد ۲۰۶ جت رنجبر در سال ۱۳۸۱

دکترعلائی عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین(ع) با رتبه دانشیاری است و تدریس در دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بیش از ۲۰ سال تدریس کرده کما اینکه از سال ۱۳۷۰ به تدریس در دوره عالی جنگ سپاه اشتغال داشت.

دکترحسین علائی سالیان متمادی در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری در دانشگاه‌های مالک اشتر، دانشگاه عالی دفاع ملی، دانشگاه امام صادق(ع)، دانشگاه آزاد، دانشگاه تهران و پژوهشگاه عالی دفاع مقدس، تدریس کرده و استادی راهنما، استادی مشاور و استادی داور را در پایان‌نامه‌های بسیاری از دانشجویان برعهده داشته است. علاوه بر اینها به نگارش مقالات مختلف علمی و پژوهشی درباره دفاع مقدس، مسائل خاورمیانه و مسائل بین‌المللی اشتغال داشته است.

در سوابق کاری و مسئولیت‌های فراوان سردار حسین علائی، این موارد از برجستگی بیشتری برخوردارند:

- فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آذربایجان شرقی از ابتدای سال ۱۳۵۹، فرمانده بسیج مستضعفین آذربایجان شرقی در زمان قبل از الحاق به سپاه از اواخر سال ۱۳۵۹، فرمانده سپاه آذربایجان غربی در سال ۱۳۶۰، جانشین واحد طرح و عملیات ستاد مرکزی سپاه در سال ۱۳۶۱، رئیس ستاد قرارگاه خاتم‌الانبیاء(ص) سپاه از اواخر سال ۱۳۶۲، تشکیل قرارگاه نوح نبی(ع) و تصدی فرماندهی آن از سال ۱۳۶۳، تأسیس نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال ۱۳۶۴ و تصدی فرماندهی آن در دوران دفاع مقدس و تا سال ۱۳۶۹، قائم مقام وزیر دفاع از سال ۱۳۷۰، رئیس ستاد مشترک سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۷۹٫

سردار دکتر حسین علائی، با استفاده از دانش و تجربیات خود در زمینه‌های مختلف نظامی، بین‌المللی و مبارزاتی، تألیفاتی نیز دارد که بخشی از آنها عبارتند از: مهدی باکری در اندیشه و عمل، روایت جنگ در دریا، قبیله قبله، فرماندهی جنگ، جنگ، ماهیت و آثار، عملیات والفجر۸، مقدمه و توضیحات بر کتاب درس‌های جنگ مدرن تألیف آنتونی کردزمن، مقدمه و توضیحات بر کتاب جنگ صدام که تجربیات ژنرال حمدانی فرمانده سپاه گارد عراق در جنگ با ایران است، و تاریخ تحلیلی جنگ عراق با ایران.

* جناب سردار علایی، با توجه به سوابق مبارزاتی شما در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی مناسب است خلاصه‌ای از مبارزات و خاطرات خود را از دوران مبارزات علیه رژیم ستمشاهی بیان بفرمائید. مناسب است فرازهای مهم مبارزات آن دوران را از زبان شما بشنویم.

- بسم‌الله الرحمن الرحیم. من سعی می‌کنم آنچه از مبارزات را که خودم در دوران طاغوت در جریانش بودم و یا آنها را دیده‌ام و یا در متن مبارزات بوده‌ام را برای شما بیان کنم.

خانه ما در محله یخچال قاضی قم در همسایگی حضرت امام خمینی(ره) قرار داشت. بنابراین من قبل از اینکه وارد دبستان بشوم با حضرت امام(ره) آشنا بودم. به این دلیل که پدرم پای درس ایشان در مسجد سلماسی قم می‌رفت، ایشان قبل از اینکه ما مدرسه ابتدایی را شروع کنیم. صبح، قبل از اذان صبح، دست ما را می‌گرفت، می‌رفتیم درس امام. من ۵، ۶ ساله بودم که همراه پدرم به مسجد سلماسی می‌رفتم. آفتاب که می‌زد درس امام تمام می‌شد و برمی‌گشتیم منزل و صبحانه می‌خوردیم. از آن زمان با امام آشنا بودم. آن زمان امام در منزلشان در محله یخچال قاضی همیشه در ماه محرم روضه می‌گرفتند و من یادم هست که حیاط منزل امام را چادر می‌زدند و در آنجا روضه‌خوانی

: می‌کردند. مرحوم کوثری که بعد از پیروزی انقلاب در حسینیه جماران روضه می‌خواند، کاملا یادم هست که یکی از روضه‌خوانهای آن ایام بود.

امام در آن زمان هر روز مغرب در همین حیاط نماز جماعت می‌خواند و ما هم تقریبا هر روز همراه پدرم نماز مغرب و عشا را به امام خمینی اقتدا می‌کردیم. البته آن موقع جمعیت زیاد نبود و امام هم هنوز به اوج شهرت خود نرسیده بودند. از آن زمان من از طریق پدرم و خانواده‌ام با امام خمینی آشنا شدم.

بعد از فوت آیت‌الله العظمی بروجردی که امام مبارزات خود را شروع کردند، از آن موقع دیگر من خیلی چیزها را یادم هست.

امام را وقتی زندانی کردند و بعد آزاد کردند، اولین کسانی که مطلع شدند ما بودیم. ما یک همسایه داشتیم به نام مشهدی حسین که بنا بود. او به امام خیلی علاقه‌مند بود، و اخبار مربوط به امام و زندانی شدن او، آزاد شدن او و سایر مسائل و تحولات نهضت و مبارزه را به همسایه‌ها اطلاع می‌داد. همسر ایشان، زهرا خانم، اخبار را به خانمهای محله می‌داد و شوهرش هم مردان محله را مطلع می‌کرد. اولین گروهی که پس از آزادی امام خمینی به دیدار امام رفتند خانمهای قمی بویژه همسایگان محله یخچال قاضی بودند. بنابراین ما همیشه با امام مانوس بودیم و ایشان را کاملا می‌شناختیم.

تا اینکه ماجرای مدرسه فیضیه پیش آمد. دوم فروردین سال ۱۳۴۲ که ماجرای مدرسه فیضیه پیش آمد در این ماجرا، آیت‌الله گلپایگانی به مناسبت شهادت امام جعفر صادق(ع) مجلس عزا برقرار کرده بودند. گاردیها و ساواکیها ریختند به مجلس و مردم و طلاب و روحانیون را کتک زدند. گاردیها و ساواکیها با لباس شخصی آمده بودند و از ساواکیهای لباس شخصی بودند. سخنران منبر آن روز حجت‌ الاسلام انصاری قمی بودند.

این لباس‌شخصی‌ها در وسط منبر مرتب صلوات می‌فرستادند و اینقدر به این کار ادامه دادند که مجلس به هم خورد و پس از به هم خوردن مجلس، درگیری پیش آمد و لباس‌ شخصی‌ها با چوب و چماق و قمه و باتوم و… به مردم و روحانیون حمله کردند. در همان مجلس به بازوی پدر من چاقو خورد. پدرم وقتی به خانه آمد برای اینکه به من نگوید از لباس شخصی‌ها چاقو خورده، گفت ما داشتیم فرار می‌کردیم خوردیم به درخت و بدنم زخم شد. لباس شخصی‌ها تعدادی از طلاب را از بالکن می‌انداختند حیاط. یکی از اقوام ما آیت‌الله رفیعی بود و اخیرا مرحوم شدند و در شهر ری مقیم بودند، ایشان هم در این مجلس حضور داشت و آیت‌الله گلپایگانی را محافظت کردند تا لباس شخصی‌ها و ساواکیها به او حمله نکنند.

سخنرانیهای امام در منزل خودشان را هم تماما من به یاد دارم. وقتی امام سخنرانی می‌کرد جمعیت خیلی زیادی می‌آمدند. مردم در کنار خانه امام هم می‌ایستادند. در کنار خانه امام باغی بود، به اسم باغ قلعه، این باغ الان کوچه و خیابان و خانه شده است. وقتی امام سخنرانی می‌کردند مردم تا باغ قلعه جمع می‌شدند و به سخنرانی او گوش می‌دادند.

این آشنایی‌ها ادامه داشت تا پانزده خرداد ۴۲٫ بعد از دستگیری امام در سال ۴۲، مردم ریختند بیرون و تبدیل شد به تظاهرات عظیم پانزده خرداد. مادر من هم در تظاهرات خانمهای قم حضور داشت. در سال ۱۳۴۲ برای اولین بار خانمهای قم به خیابانها ریختند و تظاهرات گسترده‌ای در حمایت از امام خمینی(ره) انجام دادند. چادرهایشان را بسته بودند به کمرشان و شعار یا مرگ یا خمینی سر دادند. این در قم و تاریخ انقلاب پدیده نادری بود.

به هر حال من در جریان نهضت بودم تا زمانی که امام را تبعید کردند. وقتی امام را تبعید کردند، یک مدتی جلوی خانه امام پاسبان گذاشته بودند و اجازه نمی‌دادند کسی وارد خانه امام بشود. تا چند سال همیشه پاسبان در خانه امام بود. ما در ایامی که امام تبعید بودند من همراه پدرم باز هم به خانه امام می‌رفتیم که در آن زمان آیت‌الله پسندیده (برادر امام) در آنجا حضور داشتند.

سال ۱۳۵۳ من دانشجو شدم و در دانشکده فنی دانشگاه تبریز قبول شدم. و رفتم تبریز. وقتی وارد تبریز شدم یکی از کارهایی را که دنبال می‌کردم ارتباط با بیت حضرت امام(ره) بود. یک روز از تبریز آمدم قم و به پدرم گفتم: دانشگاه تبریز محیط مذهبی نیست. ما در آنجا یک نمازخانه راه انداخته‌ایم. به پدرم گفتم بروید منزل علما و از آنها بخواهید کمک کنند تا ما در دانشگاه تبریز یک کتابخانه مذهبی دایر بکنی

کرهرود و نابغه کرهرود دکتر محمد خزائلی

تاریخچه کرهرود

کرهرود

کرهرود سراسر افتخار فیراسه کرهرود سندی بر قدمت کرهرود

قلعه ای را بنا نهاد و به تأسی از کرج (آستانه فعلی) آن را کرج ابودلف نام نهاد بدین ترتیب نخستین سلسله محلی شیعیان در منطقه کرهرود بنا نهاده شد . هنوز هم قناتی که صحرای فیراسه را در کرهرود آب یاری می کند در عموم به قنات ابودلف مشهور است . پس از آن که مرداویچ زیاری جبال را از دست عباسیان خارج ساخت کرج ابودلف را به سردار خود علی پسر بویه سپرد . از همین جا بود که او پایه بزرگترین حکومت شیعه تا آن زمان را بنا نهاد ، حکومت آل بویه که بعد هابغداد را هم به زیر نفوذ خویش در آورد . از آن پس کمتر نشانی از کرهرود می توان یافت تا سلسله قدرتمند شیعه بعدی یعنی همان صفویه . با مهاجرت فقیهان امامی از جبل العامل لبنان به ایران عده ای از شیخ های همدانی به کرهرود می آیند و نخستین حوزه های دینی را در آن برپا می کنند . از این تاریخ کرهرود به یکی از مراکز مهم فقه امامی تبدیل می شود و حضور علمای کرهرود را در دوران صفویه ، زند و قاجار می توان در همه جا یافت . اوج این حضور را در دروان مشروطه و بیداری ایرانیان و بزرگانی همچون آیت الله آقا نورالدین عراقی و آیت الله آقا شیخ جواد واعظ کرهرودی می توان دید

کرهْرود شهري است در بخش مرکزي شهرستان اراک استان مرکزي ايران.

اين ده با دو ده ديگر به‏نام سنجان و فيجان متصل به يکديگر و هر سه به نام سه ده پيوسته به شهر فعلي اراک و در طرف جنوب آن واقع است - قريه کرهرود از قراي قديمي و گاهي هم جنبه شهري داشته‌است . فضلا و دانشمندان زيادي به اين شهرک منتسب بوده‏اند و در اين اواخر هم مرداني فاضل

در مهد تربيت‏ خود پرورانده و آنان هم بر حسب موقعيت زمان، خدمتي به اين آب و خاک کرده‏اند.

وجه تسميه

کرهرود اسم بوده از براي رودي که از کرج سابق مي‏گذشته و اکنون هم آن رود به نام رودخانه آستانه که لغت دوم کرج است معروف مي‏باشد و رودخانه کرهرود هم از ناحيه قره کهريز يعني سرزمين کرج سابق منشا مي‏گيرد آن را کرهرود يعني رود کرج خوانده‏اند و ده واقع در کنار آن رود را هم کرهرود ناميده‏اند.

در لغت نامه دهخدا در باره اين شهر آمده قصبه‌اي است ميان اصفهان و همدان و ظاهراًکرج ابودلف همين قصبه‌است.مغولان آن را ترکان موران گويند.

در نواحي کره رود آن دو لشکر (لشکر ملک ارسلان عزالدين قيماز والي اصفهان و حسام الدين اينانج حاکم ري ) به يکديگر رسيدند و مانند بحر اخضر در جوش و خروش آمدند.چون از قنقر اولانک بگذشت و به کره رود رسيد که مغول ترکان موران گويند...

اين شهر که در گذشته کرج نام داشته مرکز حکومت آل ابي دلف بوده و ساخت آن را به ابودلف نسبت مي‌دهند

کرهرود با بیش از دو هزار و پانصد سال تاریخ و قدمت وفرهنگ

رَهْرود شهري است در بخش مرکزي شهرستان اراک استان مرکزي ايران.

اين ده با دو ده ديگر به‏نام سنجان و فيجان متصل به يکديگر و هر سه به نام سه ده پيوسته به شهر فعلي اراک و در طرف جنوب آن واقع است - قريه کرهرود از قراي قديمي و گاهي هم جنبه شهري داشته‌است . فضلا و دانشمندان زيادي به اين شهرک منتسب بوده‏اند و در اين اواخر هم مرداني فاضل در مهد تربيت‏خود پرورانده و آنان هم بر حسب موقعيت زمان، خدمتي به اين آب و خاک کرده‏اند.

وجه تسميه

کرهرود اسم بوده از براي رودي که از کرج سابق مي‏گذشته و اکنون هم آن رود به نام رودخانه آستانه که لغت دوم کرج است معروف مي‏باشد و رودخانه کرهرود هم از ناحيه قره کهريز يعني سرزمين کرج سابق منشا مي‏گيرد آن را کرهرود يعني رود کرج خوانده‏اند و ده واقع در کنار آن رود را هم کرهرود ناميده‏اند.

در لغت نامه دهخدا در باره اين شهر آمده قصبه‌اي است ميان اصفهان و همدان و ظاهراًکرج ابودلف همين قصبه‌است.مغولان آن را ترکان موران گويند.

در نواحي کره رود آن دو لشکر (لشکر ملک ارسلان عزالدين قيماز والي اصفهان و حسام الدين اينانج حاکم ري ) به يکديگر رسيدند و مانند بحر اخضر در جوش و خروش آمدند.چون از قنقر اولانک بگذشت و به کره رود رسيد که مغول ترکان موران گويند...

اين شهر که در گذشته کرج نام داشته مرکز حکومت آل ابي دلف بوده و ساخت آن را به ابودلف نسبت مي‌دهند

کرهرود

ابودلف عجلی

قاسم بن عیسی بن ادریس بن معلق عجلی کرجی معروف به ابودُلَف عجلی (درگذشته ۲۲۵ یا ۲۲۶، بغداد) از فرماندهان نظامی برجسته مأمون عباسی و معتصم عباسی و از شاعران عرب‌زبان است که تألیفاتی نیز در این زمینه دارد. وی که مذهب تشیع را برای خود برگزیده بوده، سرسلسله سلاطین بنودلف است و داستان او با افشین در تاریخ مسعودی بسیار معروف است.[۱]

خاندان

خاندان ابودلف از تیره اعراب بنی عجل -شاخه‌ای از بکر بن وائل - بوده‌اند که در نبرد ذوقار در کنار بنی شیبان بر سپاه ساسانی پیروز شده‌اند. ابن رسته اینان را از مسیحیان حیره دانسته که البته تناقضات زیادی دارد. اینان در روستاهای عراق عجم می‌زیسته‌اند. در تاریخ‌نگاری‌ها دربارهٔ جد ابودلف، ادریس بن معقل نظرهایی گوناگونی داده شده برخی او را عطار و مال فروش، برخی راهزن و برخی نیز عامل خالد بن عبدالله قسری معرفی کرده‌اند که پس از دست یازیدن یوسف بن عمر بر ولایت عراق او و برادرش ادریس به همین دلیل به زندان کوفه افتادند. دربارهٔ پدر ابودلف، عیسی اما اطلاعات زیادی در تاریخ‌نگاری‌ها نیامده‌است.[۲]

بنی عجل و ابومسلم خراسانی

بنا به برخی از روایات ابومسلم در خدمت این خاندان می‌زیسته و در دوران زندانی شدن بنی عجل در زندان کوفه بوده که با داعیان عباسی آشنا شده و پس از آزادی به ایشان پیوسته. برخی دیگر نیز او را از بندگان این خاندان می‌دانند که به همراه فرزندان ایشان به مکتب رفته و رشد یافته و زمانی که عیسی بن معقل را به کوفه می‌بردند ابومسلم را به نیابت از خود بر املاک گماشت و ابومسلم پس از برداشت محصول و جمع مال به کوفه می‌رود آنجا با داعیان عباسی آشنا می‌شود. حتی گویند که ابومسلم نام و کنیه خود را از عبدالرحمن ابن مسلم که در املاک بنی عجل به معلمی مشغول بوده گرفته‌است.[۲]

امارت جبال

دربارهٔ کودکی ابودلف اطلاعاتی در دست نیست. زمانی که ابودلف بسیار جوان بوده از سوی خلیفه هارون الرشید به امارت ناحیه جبال برگزیده می‌شود. در نزاع میان امین و مأمون ابودلف جانب امین را می‌گیرد و به سپاهیان علی بن عیسی بن ماهان می

Naseri: ‌پیوند و به جنگ طاهر بن حسین می‌رود. طاهر اما ابودلف را به بیعت با مأمون می‌خواند و ابودلف که در بیعت امین بوده نمی‌پذیرد و تنها اعلام بی طرفی می‌کند. از این پس تا زمان آمدن مأمون به ری مطلبی دربارهٔ ابودلف در تاریخ‌نگاری‌ها نیامده. در این زمان مأمون او را به ری فرا می‌خواند. بنی عجل که از جان او بیمناک هستند به پشتیبانی او بر می‌آیند اما وی به نزد مأمون می‌رود امان می‌یابد و دوباره به امارت ناحیه جبال منصوب می‌شود.[۲]

کرج ابودلف

بخش عمده شهرت ابودلف به خاطر شهری است به نام کره یا کرج که وی آبادش ساخت و به نام وی کرج ابودلف نامیده شد. به همین سبب است که وی را کرجی می‌خوانند. گویند این شهر را ادریس ابن معقل بنا نهاد، عیسی بن ادریس توسعه اش داد و ابودلف آن را به کمال رساند.[۲]

نبرد با دیلمیان و خرم دینان

ابودلف نبردهای بسیاری با دیلمیان انجام داد. این نبردها در روزگار معتصم نیز ادامه پیدا کرد. او دژهای دیلمیان را می‌گشود و بر ایشان خراج می‌بست. وی از فرماندهان سپاه افشین اشروسنی در نبرد با بابک خرم دین بود. نبردی که در آخر به شکست بابک و اعدامش توسط معتصم انجامید. گویند در طول همین نبردها بود که افشین بر شجاعت و فضل ابودلف رشک ورزید و در صدد قتلش برآمد.[۲]

داستان افشین و بودلف

پس از دفع بابک و بازگشت به دربار خلیفه معتصم، افشین در پی فرصتی بود تا به بودلف دست یابد. در این باره دو روایت موجود است. روایتی که تنوخی آورده که افشین به نحوی بر ابودلف دست یافت و قصد جانش را کرد. خلیفه که این جریان را فهمید ابن ابی داود را به نزدش فرستاد و وی با تهدید، ابودلف را رهانید و به نزد خلیفه آورد.[۲] روایت دیگر که بسیار معروف تر است در کتاب تاریخ مسعودی آمده که علت معروف بودنش بی شک زیبایی روایت بیهقی و تصویرگری‌ها، توصیفات و صحنه آرایی‌های دقیق اوست.[۳] بیهقی اینگونه روایت کرده که افشین به پاس خدمتی که در شکست دادن بابک به معتصم کرده بوده از او در مستی می‌خواهد که دستش را بر ابودلف گشاده کند. خلیفه نیز می‌پذیرد لیک پس از هوشیاری اندیشه مند و می‌شود از کار خود پشیمان پس ابن ابی داود را فرا می‌خواند و از او می‌خواهد که به هر حیله شده به گونه‌ای که خلیفه نامی از خلیفه برده نشود و سخنش نشکند ابودلف را از دست افشین خلاص کند. ابن ابی داود نیز نزد افشین می‌رود و هرچه تضرع می‌کند افشین وقعی نمی‌نهد و از تصمیم خود برنمی‌گردد ناچار برخلاف خواست خلیفه از او نام می‌برد و ابودلف را خلاص می‌کند. افشین نیز از خلیفه گله مند می‌شود و به او شکایت می‌برد اما خلیفه سمت ابن ابی داود را می‌گیرد و افشین را شماتت می‌کند؛ و البته این زمینه‌ای می‌شود برای ناراحتی خلیفه از افشین و قتل او.[۴]

مرگ

دو سال پس از ماجرای افشین و بودلف، وی در نتیجه بیماری شدیدی در بغداد درگذشت. در این دو سال برخی از امارت وی بر دمشق یاد کرده‌اند. گویند یک بار معتصم بر او خشم می‌گیرد و قصد مصادره اموالش را می‌کند، اما به میانجی‌گری عبدالله بن طاهر از این کار چشم پوشیده و ولایت دمشق را به او می‌دهد.

چهره فرهنگی

ابودلف در کنار جنگاوری، شاعر و موسیقی دانی برجسته نیز بود. کرج ابودلف در زمان او به مرکز شعر عربی تبدیل شده بود. او به ستایشگرانش صله‌های کلان می‌داد و حتی در این زمینه با مأمون نیز رقابت می‌کرد. شاعرانی همچون ابوتمام، دعبل خزاعی و علی ابن جبله دربارهٔ او سروده‌اند و نام او را در شمار بخشندگان بزرگ عرب ثبت کرده‌اند.[۲] کتاب‌هایی از جمله «سیاست الملوک» و «البزاه و الصید» به او منصوب است که البته نشانی از اینها باقی نمانده. گویند عنوان آن کتاب‌ها حاکی از تربیت اشرافی تا حدی متضمن فرهنگ ایرانی است.[۵]

مذهب

ابن خلکان می‌گوید که ابودلف شیعه و اهل غلو بوده‌است.[۲] همچنین مسعودی آورده که او از طرفداران سرسخت تشیع و علی بن ابی طالب بوده و هنگامی که یکی از فرزندانش در اینباره با او مخالفت کرد او را از خود راند.

آثار منسوب به ابودلف

جامع ابودلف: مسجدی بزرگ در متوکلیه سامرا البته فرنسیس معتقد است که احتمالاً اطلاق نام ابودلف به مسجد در سده‌های جدید صورت گرفته.[۷]

ذلف‌آباد: شهری تاریخی است در نزدیکی شهر فرمهین که در زمان فتحعلی‌شاه قاجار تخریب شده. برخی معتقدند که ذلف‌آباد در حقیقت دلف‌آباد است و نام خود را از ابودلف عجلی گرفته.

کرهرود: دهخدا در لغت‌نامه آورده که قصبه‌ای است میان اصفهان و همدان و ظاهراً کرج ابودلف همین قصبه است.[۹]

: سردار حسین علایی کرهرودی

دکتر سردار علایی: مسائلی که امام خمینی مطرح کردند، با تفسیر به رأی اعمال می‌شود

جمهوری اسلامی: سردار حسین علائی، فرزند مرحوم حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمود علایی کرهرودی استاد حوزه علمیه برهان در جوار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) و امام جمعه موقت شهر ری در سال‌های اولیه پیروزی انقلاب اسلامی، از دوران نوجوانی وارد مبارزات ضدرژیم شاهنشاهی شد و در دوران دانشجوئی بارها به زندان افتاد. وی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در جبهه‌ها خدمات درخشانی در دفاع مقدس ارائه داد. وی که اکنون دارای درجه سرتیپ تمام است تحصیلات خود را در مقاطع مختلف بدین شرح به انجام رسانده است:

- دکتری در رشته مدیریت دولتی با گرایش سیستم از دانشگاه تهران در تیرماه سال ۱۳۸۰، دکتری در رشته مدیریت دفاعی از دوره عالی جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال ۱۳۷۵، کارشناسی ارشد در رشته مدیریت دولتی دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۳، کارشناسی ارشد از دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، گذراندن دوره عالی مدیریت استراتژیک در سازمان مدیریت صنعتی در سال ۱۳۷۰، کارشناسی در رشته مهندسی مکانیک از دانشکده فنی دانشگاه تبریز در سال ۱۳۵۸، کارشناسی در علوم نظامی و طی دوره‌های تاکتیکی، آموزش رشته خلبانی و خلبان بالگرد ۲۰۶ جت رنجبر در سال ۱۳۸۱

دکترعلائی عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین(ع) با رتبه دانشیاری است و تدریس در دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بیش از ۲۰ سال تدریس کرده کما اینکه از سال ۱۳۷۰ به تدریس در دوره عالی جنگ سپاه اشتغال داشت.

دکترحسین علائی سالیان متمادی در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری در دانشگاه‌های مالک اشتر، دانشگاه عالی دفاع ملی، دانشگاه امام صادق(ع)، دانشگاه آزاد، دانشگاه تهران و پژوهشگاه عالی دفاع مقدس، تدریس کرده و استادی راهنما، استادی مشاور و استادی داور را در پایان‌نامه‌های بسیاری از دانشجویان برعهده داشته است. علاوه بر اینها به نگارش مقالات مختلف علمی و پژوهشی درباره دفاع مقدس، مسائل خاورمیانه و مسائل بین‌المللی اشتغال داشته است.

در سوابق کاری و مسئولیت‌های فراوان سردار حسین علائی، این موارد از برجستگی بیشتری برخوردارند:

- فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آذربایجان شرقی از ابتدای سال ۱۳۵۹، فرمانده بسیج مستضعفین آذربایجان شرقی در زمان قبل از الحاق به سپاه از اواخر سال ۱۳۵۹، فرمانده سپاه آذربایجان غربی در سال ۱۳۶۰، جانشین واحد طرح و عملیات ستاد مرکزی سپاه در سال ۱۳۶۱، رئیس ستاد قرارگاه خاتم‌الانبیاء(ص) سپاه از اواخر سال ۱۳۶۲، تشکیل قرارگاه نوح نبی(ع) و تصدی فرماندهی آن از سال ۱۳۶۳، تأسیس نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال ۱۳۶۴ و تصدی فرماندهی آن در دوران دفاع مقدس و تا سال ۱۳۶۹، قائم مقام وزیر دفاع از سال ۱۳۷۰، رئیس ستاد مشترک سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۷۹٫

سردار دکتر حسین علائی، با استفاده از دانش و تجربیات خود در زمینه‌های مختلف نظامی، بین‌المللی و مبارزاتی، تألیفاتی نیز دارد که بخشی از آنها عبارتند از: مهدی باکری در اندیشه و عمل، روایت جنگ در دریا، قبیله قبله، فرماندهی جنگ، جنگ، ماهیت و آثار، عملیات والفجر۸، مقدمه و توضیحات بر کتاب درس‌های جنگ مدرن تألیف آنتونی کردزمن، مقدمه و توضیحات بر کتاب جنگ صدام که تجربیات ژنرال حمدانی فرمانده سپاه گارد عراق در جنگ با ایران است، و تاریخ تحلیلی جنگ عراق با ایران.

* جناب سردار علایی، با توجه به سوابق مبارزاتی شما در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی مناسب است خلاصه‌ای از مبارزات و خاطرات خود را از دوران مبارزات علیه رژیم ستمشاهی بیان بفرمائید. مناسب است فرازهای مهم مبارزات آن دوران را از زبان شما بشنویم.

- بسم‌الله الرحمن الرحیم. من سعی می‌کنم آنچه از مبارزات را که خودم در دوران طاغوت در جریانش بودم و یا آنها را دیده‌ام و یا در متن مبارزات بوده‌ام را برای شما بیان کنم.

خانه ما در محله یخچال قاضی قم در همسایگی حضرت امام خمینی(ره) قرار داشت. بنابراین من قبل از اینکه وارد دبستان بشوم با حضرت امام(ره) آشنا بودم. به این دلیل که پدرم پای درس ایشان در مسجد سلماسی قم می‌رفت، ایشان قبل از اینکه ما مدرسه ابتدایی را شروع کنیم. صبح، قبل از اذان صبح، دست ما را می‌گرفت، می‌رفتیم درس امام. من ۵، ۶ ساله بودم که همراه پدرم به مسجد سلماسی می‌رفتم. آفتاب که می‌زد درس امام تمام می‌شد و برمی‌گشتیم منزل و صبحانه می‌خوردیم. از آن زمان با امام آشنا بودم. آن زمان امام در منزلشان در محله یخچال قاضی همیشه در ماه محرم روضه می‌گرفتند و من یادم هست که حیاط منزل امام را چادر می‌زدند و در آنجا روضه‌خوانی

: می‌کردند. مرحوم کوثری که بعد از پیروزی انقلاب در حسینیه جماران روضه می‌خواند، کاملا یادم هست که یکی از روضه‌خوانهای آن ایام بود.

امام در آن زمان هر روز مغرب در همین حیاط نماز جماعت می‌خواند و ما هم تقریبا هر روز همراه پدرم نماز مغرب و عشا را به امام خمینی اقتدا می‌کردیم. البته آن موقع جمعیت زیاد نبود و امام هم هنوز به اوج شهرت خود نرسیده بودند. از آن زمان من از طریق پدرم و خانواده‌ام با امام خمینی آشنا شدم.

بعد از فوت آیت‌الله العظمی بروجردی که امام مبارزات خود را شروع کردند، از آن موقع دیگر من خیلی چیزها را یادم هست.

امام را وقتی زندانی کردند و بعد آزاد کردند، اولین کسانی که مطلع شدند ما بودیم. ما یک همسایه داشتیم به نام مشهدی حسین که بنا بود. او به امام خیلی علاقه‌مند بود، و اخبار مربوط به امام و زندانی شدن او، آزاد شدن او و سایر مسائل و تحولات نهضت و مبارزه را به همسایه‌ها اطلاع می‌داد. همسر ایشان، زهرا خانم، اخبار را به خانمهای محله می‌داد و شوهرش هم مردان محله را مطلع می‌کرد. اولین گروهی که پس از آزادی امام خمینی به دیدار امام رفتند خانمهای قمی بویژه همسایگان محله یخچال قاضی بودند. بنابراین ما همیشه با امام مانوس بودیم و ایشان را کاملا می‌شناختیم.

تا اینکه ماجرای مدرسه فیضیه پیش آمد. دوم فروردین سال ۱۳۴۲ که ماجرای مدرسه فیضیه پیش آمد در این ماجرا، آیت‌الله گلپایگانی به مناسبت شهادت امام جعفر صادق(ع) مجلس عزا برقرار کرده بودند. گاردیها و ساواکیها ریختند به مجلس و مردم و طلاب و روحانیون را کتک زدند. گاردیها و ساواکیها با لباس شخصی آمده بودند و از ساواکیهای لباس شخصی بودند. سخنران منبر آن روز حجت‌ الاسلام انصاری قمی بودند.

این لباس‌شخصی‌ها در وسط منبر مرتب صلوات می‌فرستادند و اینقدر به این کار ادامه دادند که مجلس به هم خورد و پس از به هم خوردن مجلس، درگیری پیش آمد و لباس‌ شخصی‌ها با چوب و چماق و قمه و باتوم و… به مردم و روحانیون حمله کردند. در همان مجلس به بازوی پدر من چاقو خورد. پدرم وقتی به خانه آمد برای اینکه به من نگوید از لباس شخصی‌ها چاقو خورده، گفت ما داشتیم فرار می‌کردیم خوردیم به درخت و بدنم زخم شد. لباس شخصی‌ها تعدادی از طلاب را از بالکن می‌انداختند حیاط. یکی از اقوام ما آیت‌الله رفیعی بود و اخیرا مرحوم شدند و در شهر ری مقیم بودند، ایشان هم در این مجلس حضور داشت و آیت‌الله گلپایگانی را محافظت کردند تا لباس شخصی‌ها و ساواکیها به او حمله نکنند.

سخنرانیهای امام در منزل خودشان را هم تماما من به یاد دارم. وقتی امام سخنرانی می‌کرد جمعیت خیلی زیادی می‌آمدند. مردم در کنار

اللهم عجل لولیک الفرج یا الله یا الله یا الله یا الله:

زبان

دریافت پی‌دی‌اف

پیگیری

ویرایش

بیشتر بدانید

برای تأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشتری نیاز است.

محمد خزائلی (۱۲۹۲، اراک- ۱۳۵۳) در ۱۸ ماهگی بر اثر ابتلا به بیماری آبله بینایی خود را از دست داد ولی توانست با روش حفظ کردن معلومات تدریس‌شده در مدرسه و دانشگاه، به تحصیلات خود ادامه دهد و تا مقطع دکترا در رشته ادبیات و حقوق ادامه تحصیل دهد. وی همچنین به زبان‌های فارسی، عربی، فرانسوی و انگلیسی تسلط کامل داشت. وی بیشر عمر خود را صرف خدمت به بهبود وضعیت نابینایان در ایران نمود و تأسیس چند مرکز آموزشی برای نابینایان، تألیف چند مجله و کتاب از جمله خدمات وی به‌شمار می‌آید.[۱]

محمد خزائلی

زادهٔ

۱۲۹۲

کرهرود، اراک

درگذشت

۲۲ خرداد ۱۳۵۳

ملیت

ایرانی

شهروندی

ایران

تحصیلات

دکتری

محل تحصیل

دانشگاه تهران

پیشه

مدرس و محقق

همسر(ها)

صدیقه عظیمی عراقی

فهرست

زندگی شخصی

ویرایش

دست کشیدن از موسیقی

ویرایش

محمد خزائلی در جوانی با هنر موسیقی آشنایی پیدا کرد و گهگاه نغمه‌سازی برای دل خود می‌نواخت. روزی که در مجلس جشنی ساز را به دامن او نهادند و از او خواستند که بنوازد، وی پس از اندکی تأمل، ساز را به کناری نهاد و از آن پس برای همیشه دست از نواختن برداشت.

ازدواج

ویرایش

در یکی از کلاس‌های درس بود که محمد خزائلی عاشق یکی از شاگردان خود به نام صدیقه عظیمی عراقی شد. علی‌رغم آنکه این عشق دوجانبه بود ولی پدر و مادر دختر با این ازدواج مخالف بودند. بالاخره بعد از گذشت چند سال این ازدواج سر گرفت و در سال ۱۳۱۸ زندگی مشترکش را آغاز کرد. حالا دیگر همسرش کتاب‌ها را برایش می‌خواند و او مطالب را به حافظه اش می‌سپرد. ثمره این پیوند چهار پسر و چهار دختر می‌باشد.

وفات و محلّ دفن

ویرایش

دکتر محمد خزائلی نه تنها در راه نشر معارف دیرپای ایران و اسلام به راستی فعالیت می‌نمود، بلکه زندگانی و بهسازی و بهزیستی جامعه نابینایان ایران را نیز مدنظر داشت. وی طی بیست سال متوالی که انجمن ملی هدایت و حمایت نابینایان ایران را بنیاد نهاده بود و بعد منجر به تشکیل سازمان رفاه نابینایان ایران شد، خدمتی همیشگی و مستدام در حق این گروه نمود و آنچه داشت برای آنان در طبق اخلاص نهاد و هدیه کرد. دکتر محمد خزائلی، در ۲۲ خرداد ۱۳۵۳ پس از یک هفته اغما چشم از جهان فروبست و در بهشت زهرا به خاک رخ نهاد.[۲] سی سال بعد همسرش صدیقه خانم عظیمی عراقی در خرداد ۱۳۸۳ درگذشت و در قبر شوهر خود به خاک سپرده شد.

تحصیل

ویرایش

آغاز تحصیل

ویرایش

در آن زمان برای آموزش و پرورش نابینایان وسایل و مدارس خاص وجود نداشت. از این رو رهسپار مکتب خانه‌های قدیم شد و در هفت سالگی به مکتب شیخ حسین مدنی رفت. مدتی برای فراگرفتن قرآن نزد شیخ می‌رفت تا روزی به پدرش گفت: «آقای معلم قرآن را غلط می‌خواند!» و این اولین انتقاد او نسبت به محیط تعلیم و تربیت بود. پدرش متوجه شد که این مکتب خانه جوابگوی خواسته پسرش نیست؛ لذا به محض افتتاح اولین مدرسه در اراک به نام مدرسه صمصامیه او را روانه این مدرسه ساخت. درس‌ها را برایش می‌خواندند و او به لطف داشتن حافظه قوی آن‌ها را یادمی‌گرفت. در ۱۲ سالگی قرآن را کاملاً حفظ بود و چنانچه آیه‌ای برایش تلاوت می‌شد بلافاصله دنباله آن را قرائت می‌کرد. رفقای دوران تحصیل وی نقل می‌کنند: هنگامی که برای گردش و تفریح به بیرون شهر می‌رفتند از آنان درخواست می‌کرد که نوشته‌های روی سنگ قبرها را به وی نشان دهند و او با لمس کردن آن‌ها با اشکال مختلف حروف فارسی آشنایی پیدا کرد.

در دوره ابتدایی همیشه شاگرد اول بود و با وجود نابینایی با اشکال زیادی مواجه نشد و به اخذ مدرک پایه ششم ابتدایی با معدل ۲۰ نایل گردید.

ادامه تحصیل

ویرایش

تحصیلات متوسطه را در صمصامیه اراک ادامه داد ولی برای گذراندن امتحانات پایه سوم متوسطه با مشکلات فراوانی مواجه شد. در این زمان بود که برای اولین بار فقدان بینایی خویش را بیشتر احساس کرد. امتحانات شفاهی دروس را با موفقیت گذرانید ولی نابینایی، مانع از امکان شرکت وی در امتحانات کتبی می‌شد. از این رو در آن سال موفق به دریافت مدرک سوم متوسطه نشد. مدت دو سال به مکاتبه با مرکز مشغول بود تا اینکه شکیبا رئیس فرهنگ وقت به تهران آمد و ترتیبی داد که محمد خزائلی بتواند با کمک منشی امتحانات کتبی را بگذراند. به این ترتیب معمایی بزرگ حل شد و از آن پس این شیوه امتحان برای همه نابینایان معمول گردید.

برای همه در آَن زمان عجیب بود که فرد نابینایی بتواند تحصیل کند، ولی او اهل مبارزه بود و آنی از تلاش غفلت نمی‌کرد؛ تا اینکه بالاخره به تهران آمد و در امتحانات متفرقه پایه ششم متوسطه شرکت کرد و در رشته ادبی در سراسر کشور رتبه اول را به دست آورد و به دریافت مدال علمی نایل آمد.

آموزش زبان فرانسوی

ویرایش

محمد خزائلی اولین فعالیت اجتماعی خود را ضمن ادامه تحصیل در دبیرستان، با تشکیل کلاس درس در منزل آغاز نمود. در همین دوران بود که به یادگیری زبان فرانسوی، خارج از محیط مدرسه نزد شخصی به نام ژوزف که از ارامنه جلفا و پدرش تاجر فرش بود پرداخت. این معلم ابتدا الفبای زبان فرانسه را با کمک حروفی که از گچ و چوب درست کرده بود به وی یاد داد و سپس به تعلیم کتاب‌های مقدماتی فرانسه پرداخت.

روزی که محمد امتحان زبان فرانسه را در دبیرستان می‌گذرانید، طبق روال پیشین فقط یک نسخه سؤال از مرکز برای آن حوزه امتحانی ارسال شده بود. اگر می‌خواستند سؤالات را در جلسه عمومی قرائت کنند آن گاه در دست منشی او نسخه‌ای از سؤالات نبود تا برایش بخواند و اگر عکس قضیه را انجام می‌دادند سایر شاگردان از آن مطلع می‌شدند. در اینجا حافظه و هوش سرشار وی مددکار همه شد و به ممتحنین پیشنهاد نمود که ابتدا یک مرتبه دیکته و ترجمه فرانسوی را برایش بخوانند و بعد برای انجام امتحان سایر شاگردان بروند. این کار را کردند و وی بدون اشتباه، مطالب قرائت شده را به منشی اش دیکته کرد و هجی نمود و نمره ۲۰ گرفت.

تحصیلات عالی

ویرایش

محمد خزائلی که او را محمد نابغه لقب داده بودند، هیچ‌گاه در راه تحصیل علم از پای ننشست و به آموختن ادبیات عرب، فلسفه قدیم، عرفان، فقه و اصول، ملل و نحل، علم کلام و تاریخ اسلام پرداخت. آنگاه به تهران آمد و با وجود مشکلات فراوانی که در سر راهش بود در کنکور دانشگاه شرکت کرد و قبول شد و سرانجام در سال ۱۳۲۴ موفق به اخذ درجه لیسانس با رتبه شاگرد اولی از دانشکده الهیات دانشگاه تهران و نیز مفتخر به دریافت مدال علمی گردید. پس از آن باز هم در سال ۱۳۲۵ از دانشکده حقوق و در سال ۱۳۲۹ از دانشکده ادبیات به دریافت لیسانس توفیق یافت.

با پشتکار عجیب و ذوق به تحصیل علم و دانش که در نهاد او منحصر به فرد بود تحصیلات عالیه خود را ادامه داد تا در سال ۱۳۳۲ در رشته ادبیات فارسی و در سال ۱۳۳۶ در رشته قضایی از دانشکده حقوق دانشگاه تهران درجه دکترا گرفت. وی به تصدیق اغلب دانشمندان و اهل فن، در زمینه علوم مذهبی، ادبیات عرب، معقول و منقول، تصوف، علم، تفسیر، حقوق اسلام و مذهب‌شناسی کم‌نظیر بود. به زبان‌های عربی، فرانسوی و انگلیسی تسلط کامل داشت و به زبان آلمانی نیز آشنا بود.

تدریس

ویرایش

به دست آوردن کار دولتی برای نابینایان، مشکل بزرگتری بود که محمد خزائلی هم با آن مواجه گردید و مثل همیشه با تلاش و کوشش و نشان دادن لیاقت شخصی خود در سال ۱۳۲۱ به استخدام وزارت فرهنگ و هنر درآمد و به این ترتیب راه دیگری به روی نابینایان گشوده شد.

او ابتدا در دبستانهای گلپایگان و خمین و سپس در دبیرستان‌های اراک به تدریس پرداخت. در زمانی که معلم «مدرسه عظیمیه» اراک بود، علی اصغر حکمت وزیر فرهنگ وقت به اراک آمد و قرار شد معلمین هر کدام در مورد رشته و فن خود مطلبی را بیان کنند. از مدیر مدرسه پرسیدند معلم کلاس ششم کیست؟ مدیر وقت، محمد خزائلی را معرفی نمود و وی در حضور وزیر فرهنگ، هندسه را با ارائه اشکال هندسی به شاگردان تدریس نمود. نتیجه کار به قدری عالی بود که وزیر را متعجب ساخت تا آنجا که مدال درجه اول علمی را به وی اعطا نمود.

خدمات

ویرایش

محمد خزائلی در سال ۱۳۱۱ آموزشگاه خزائلی را در اراک تأسیس کرد و بعدها آموزشگاهای متعدد خزائلی را در تهران بنیاد نهاد و تمام آن‌ها را شخصاً مدیریت می‌کرد. او بنیان‌گذار اولین مدرسه شبانه در ایران است.

وی نه تنها به باسواد کردن افراد بینا سعی وافی نمود بلکه از با سواد نمودن نابینایان نیز غافل نبود. او اولین کسی بود که «انجمن هدایت و حمایت نابینایان ایران» و سپس «آموزشگاه نابینایان بزرگسال» را تأسیس نمود و سهم خود را در باسواد کردن روشندلان کشور تا سر حد امکان ایفا نمود. وی یک لحظه از تلاش در عرصه تعلیم و تربیت غافل نماند و به راستی عمر خود را در گرو تحصیل و تدریس علم و دانش نهاد.

در سال ۱۳۴۸ «مجله روشندل» را برای اشاعه اخبار مربوط به نابینایان ایران و جهان منتشر نمود. از مؤسسات نابینایان کشورهای سیلان، هندوستان، فرانسه، جمهوری فدرال آلمان، عربستان سعودی، جمهوری دمکراتیک آلمان، روسیه و اسپانیا با هدف گسترش فعالیت‌های نابینایان ایران بازدید نمود. وی عضویت «کمیته اجرایی خاورمیانه» در «شورای ملی رفاه نابینایان «اتحادیه بین‌المللی نابینایان» و «کمیته اجرایی کنفرانس بین‌المللی تربیت مبتلایان به نقص بینایی» را برعهده داشته‌است.

محمد خزائلی علاوه بر تدریس در آموزشگاه‌های خود، در مراکز آموزشی عالی کشور نیز به تدریس ادبیات فارسی اشتغال داشت و در مدت ۶۲ سال زندگی پرثمر خود ۳۹ کتاب ارزنده تألیف کرد که اغلب آن‌ها در دانشگاه‌ها و مدارس علمیه تدریس می‌شود.

افتخارات

ویرایش

وی در دوران خدمتش، افتخار دریافت دو قطعه مدال درجه اول و یک قطعه نشان درجه دوم علمی را داشته است.

تالیفات

ویرایش

تألیفات وی در چهار بخش تحت عناوین:

رسالات، کتاب‌های درسی، سایر تألیفات و آثار چاپ نشده به شرح ذیل است: رساله‌ها:

رساله دکترای ادبیات خود را به روشنگری دربارهٔ «اعلام قرآن» اختصاص داد و اکنون این کتاب ارزنده از جمله کتاب‌های منبع و مأخذ تحقیقات قرآنی و اسلامی است.

رساله دکترای حقوق او نیز کتابی است به نام «مسئولیت مدنی کارفرما، ناشی از عمل کارگر» که این اثر پژوهشی نیز می‌تواند ملاک بسیاری از داوری‌های وزارت کار قرار گیرد.

دکتر محمد خزائلی تألیف ارزنده دیگری دارد به نام «احکام قرآن» این کتاب جامع، مقام آن را دارد که رهنمود راستین حکام شرع قرار گیرد. همچنین کتاب «فقه» را در شش جلد تدوین نموده‌است. «فلسفه اسلام» و ترجمه «معالم القریه فی الحکام الحسبه» نیز از آثار دیگر اوست.

وی در گلستان و بوستان سعدی نیز عارفانه و محققانه سیر معنوی و علمی نموده و با تألیف دو جلد کتاب به نام‌های «شرح گلستان» و «شرح بوستان»، هرگونه معضل و مشکلی را که ادب دوستان در بیانات و سروده‌های سعدی داشته‌اند رفع کرده و پرده ابهام و ایهام را از آن به کنار زده‌است. کتاب دیگری به نام «گلهای ادب» درچهار جلد را نیز تقدیم علاقه‌مندان به ادبیات فارسی نموده‌است و همچنین کتاب «دستور زبان جاویدان» از آثار گرانقدر دکتر محمد خزائلی است.

«خودآموز حکمت مشاء» یکی دیگر از تألیفات اوست که ترجمه‌ای بلیغ و رسا از «مقاصد الفلاسفه» امام محمد غزالی است. برگزیده‌هایی زیبا از آثار ادب عرب گردآورده که با طبع لطیف و حساس خود، کتابی خواندنی و جمیل به کتابخانه‌های دانش پژوهان هدیه داشته و نام آن را «المنتخب فی ادب العرب» نهاده‌است. کتاب‌های «نهج الادب» در صرف و نحو عربی را در شش جلد و «الاسلوب الحدود» برای مکالمه عربی را در دو جلد تألیف نموده‌است. سه کتاب دیگر در رشته منطق دارد به نام‌های «منطق و مختصری از فلسفه شرق»، «منطق نظری» و «منطق عملی» که در حقیقت از راه دانش ثمر بخش منطق، دریچه‌ای به باغ فلسفه گشوده‌است.

زیبایی‌شناسی یکی از رشته‌های فلسفه‌است و این واقعیت را در کتاب «تاریخ مختصر فلسفه و زیبایی‌شناسی» که دکتر محمد خزائلی تدوین نموده‌است، می‌توان به نیکویی دریافت. کتاب دیگری که بر آن نام «مختصر روان‌شناسی» نهاده، کتابی است کامل که همگان را با دانش روان‌شناسی آشنا می‌سازد.

داستان‌های «دایانا و ونوس» در ادبیات یونان، روم، انگلیس و ایران نیز آثار زیبای اوست.

دکتر محمد خزائلی به آموزش بنیادها و نهادهای ادبی خدمتی بسزا کرده و از همکاران و دوستان خود نیز یاری گرفته‌است، کتاب «بدیع و قافیه» را با همکاری دکتر حسن سادات ناصری تألیف کرده، کتاب «مختارات» را با یاری دکتر محمد خوانساری نوشته، «دستور جاویدان» را به مدد سید ضیاءالدین می‌رمیران تدوین کرد. «اسلوب الحدیث» را با کمک سید عبدالباقی تنکابنی به مشتاقان هدیه نموده‌است.

وی آثار مدون دیگری دارد که اکنون در کتابخانه‌ای که از او به یادگار مانده و به دانشگاه اصفهان هدیه شده موجود است. از آن جمله آثار وی چون ترجمه «تحافته الفلاسفه» غزالی، ترجمه «مفتاح العلوم» خوارزمی، «فرهنگ اصطلاحات روان‌شناسی و فلسفی» با استفاده از فرهنگ‌های روان‌شناسی و فلسفی فرانسه و انگلیس را می‌توان نام برد.

منابع

ویرایش

حسن صدیق (۱۳۷۲)، نامداران اراک، به کوشش محمدرضا محتاط.، نشر کارا، ص. ۷۱

قطعه:۸/ردیف:۶۸/شماره:۲؛ به نقل از سایت بهشت زهرا و پژوهش جواد هاشمی «تربت»

یادی از دکتر محمد خزائلی چشم و دل نابینایان[پیوند مرده]

رحیمی، امیر مسعود، «مرگ مست» مجموعه اشعار، نشر دانژه، تهران ۱۳۸۲ (زیر چاپ)

نامنی، محمد رضا، «سیری گذرا در آموزش و بهزیستی نابینایان»

خزائلی، شایسته «دستنوشته

خانه امام هم می‌ایستادند. در کنار خانه امام باغی بود، به اسم باغ قلعه، این باغ الان کوچه و خیابان و خانه شده است. وقتی امام سخنرانی می‌کردند مردم تا باغ قلعه جمع می‌شدند و به سخنرانی او گوش می‌دادند.

این آشنایی‌ها ادامه داشت تا پانزده خرداد ۴۲٫ بعد از دستگیری امام در سال ۴۲، مردم ریختند بیرون و تبدیل شد به تظاهرات عظیم پانزده خرداد. مادر من هم در تظاهرات خانمهای قم حضور داشت. در سال ۱۳۴۲ برای اولین بار خانمهای قم به خیابانها ریختند و تظاهرات گسترده‌ای در حمایت از امام خمینی(ره) انجام دادند. چادرهایشان را بسته بودند به کمرشان و شعار یا مرگ یا خمینی سر دادند. این در قم و تاریخ انقلاب پدیده نادری بود.

به هر حال من در جریان نهضت بودم تا زمانی که امام را تبعید کردند. وقتی امام را تبعید کردند، یک مدتی جلوی خانه امام پاسبان گذاشته بودند و اجازه نمی‌دادند کسی وارد خانه امام بشود. تا چند سال همیشه پاسبان در خانه امام بود. ما در ایامی که امام تبعید بودند من همراه پدرم باز هم به خانه امام می‌رفتیم که در آن زمان آیت‌الله پسندیده (برادر امام) در آنجا حضور داشتند.

سال ۱۳۵۳ من دانشجو شدم و در دانشکده فنی دانشگاه تبریز قبول شدم. و رفتم تبریز. وقتی وارد تبریز شدم یکی از کارهایی را که دنبال می‌کردم ارتباط با بیت حضرت امام(ره) بود. یک روز از تبریز آمدم قم و به پدرم گفتم: دانشگاه تبریز محیط مذهبی نیست. ما در آنجا یک نمازخانه راه انداخته‌ایم. به پدرم گفتم بروید منزل علما و از آنها بخواهید کمک کنند تا ما در دانشگاه تبریز یک کتابخانه مذهبی دایر بکنی

کرهرود ۲

کرج نام شهری بوده است در نزدیکی اراک کنونی ، و اکنون یکی از بخشهای کوچک حومه غرب شهر اراک در مسیر جاده اراک - همدان قرار دارد ، و به کرهرود شهرت دارد ، منطقه کرج در قرن دوم محل زیستگاه تیره ای از عربهای مهاجر خزاعی به نام ( بنی عجل ) بوده است.

مؤسس این سلسله ابودلف عجلی همانست که شهر کرج را واقع در کنار کرهرود نزديك شهر اراک امروزی بوی منسوب دارند . » در حکومت بنی دلف که بوسیله ابودلف قاسم بن عیسی عجلی در غرب ایران که مقرر فرمانداری ابودلف بوده به سال (۲۱۰ تأسیس و تا سال ۲۸۵ هجری قمری ادامه پیدا می کند ) .

احمد صابرى همدانى نوشته که

اول کرج ( کرهرود ) اراک است که « ابودلف قاسم بن عيسى بن علی » از وزرای بنی عباس آن را بنا کرده و یک فرسخ طول شهر بوده و محل سکونت و مقرر حکومتی « بنی دلف » بوده است. به قول صاحب معجم البلدان .

اطلس گيتا‌شناسى استانهاى ايران - صفحه 181

جمعیت این شهر، بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵، برابر ۲۳٬۳۹۹ بوده‌است. قابل ذکر است که در سرشماری سال ۱۳۹۰، کرهرود به‌عنوان یکی از نواحی کلان‌شهر اراک درنظر گرفته شده‌است. مساحت کل کرهرود ۵۶/۱۷۸۶۷۸۲ متر مربع است که ۰۴/۲ درصد از شهر اراک را شامل میشود. زبان مردم این شهر فارسی است.

کرهرود در استان مرکزی شهر اراک که قدمت این شهر از شهر اراک بیشتر از دوهزار سال می باشد

روی نقشه ایران

۳۴٫۰۶۵۰°شمالی ۴۹٫۶۵۲۲°شرقی

این شهر کرهرود با دو شهر دیگر به‌نام سنجان و فیجان متصل به یکدیگر و هر سه به نام سه ده پیوسته به شهر کنونی اراک و در طرف جنوب آن واقع است

- قریه کرهرود از قرای قدیمی و با اسنادی که وجود دارد گاهی هم جنبه شهری داشته‌است. فضلا و دانشمندان زیادی به این شهرک منتسب بوده‌اند. و در این اواخر هم مردانی فاضل در مهد تربیت‌ خود پرورانده و آنان هم بر حسب موقعیت زمان، خدمتی به این آب و خاک کرده‌اند.

شاه طهماسب صفوی در زمان حکومت‌اش شمس‌الدین بدلیسی را به حکومت کرهرود گماشت.

صحرای فیراسه که در حال حاضر هنوز معروف است قدمتش به زمان ابودلف یکی از فرمانداران مأمون خلیفه عباسی پسر هارون الرشید می‌رسد که کرهرود را به خاطر منطقه ای که دارای خوش آب و هوای و سر سبزی و زیبایی که هنوز هم دارد مقرر فرمانداری خود قرار داده بود .

مسجد محل سادات و مساجد محله های دیگر کرهرود با بیش از هزار سال قدمت نشان از مردمی متدین و مومن و مسلمان از زمانهای قدیم تا به حال در خود دیده است و دارد.

مولانا البروجردى، غلام رضا · 1974 · ‏نمای عصاره‌ای · ‏نسخه‌های دیگر

و اگر دقت شود بین گفتار مورخین اختلافی نیست زیرا جاپلق تا زمان معتصم عباسی از توابع اصفهان بشمار میرفت و هنگامیکه شهر کرج ( کرهرود ) ساخته شدو مرکز حکومت خاندان ابیدلف قرار گرفت بر برود و جاپلق از توابع سپس از توابع بروجرد گردید .

Nayshābūr, shar-i fīrūzah - صفحه 38

books.google.com › books

Farīdūn Garāyilī · 1978 · ‏نمای عصاره‌ای

... از وی با نیست خود را مسلم پسر عبدالرحمن خوانده است که این نام اسلامی اوست و به ابومسلم مروزی باخراسانی مشهور است هر چند زادگاهش ( کرهرود - سلطان آباد ) ( کرج بین اصفهان و همدان که به اصفهان نزدیکتر بوده ) باکرج ابودلف اصفهان بوده است .

Tārīkh-i dah hazar sālah-i Īrān - جلد 3 - صفحه 17

books.google.com › books

ʻAbd al-ʻAẓīm Riz̤āʼī · 1984 · ‏نمای عصاره‌ای

سلطان محمد از شدت وحشت رام نداشت وچون می دانست که لشکریان مغول در دنبال او هستند ، در هیچ نقطه قرار نمی گرفت ؛ چنانکه از نیشابور به بسطام و از آنجا به ری عزیمت کرد و سپس به قلعهی فرزین از قلعه های کرج ( کرهرود ) نزد رکن الدین رفت .

نزهة المجالس - صفحه 9

books.google.com › books

Jamāl al-Dīn Khalīl Shirvānī · 1987 · ‏نمای عصاره‌ای

کرج ابودلف ( . کرهرود ) کردستان کرمان کشمیر گاوخونی ( مرداب ... ) گرجستان گلپایگان ۲۱ گنجه گیلان ۱۳ VY ۱۰۰ ، ۱۷ ، ۱۶ ، ۷۸ ، ۵۱ ، ۵۳ ، ۱۶ ، ۱۲ ۱۵ ، ۷۳ ، ۲۷ ، ۱ ۸۸ ، ۵۱ لاهور فیروزکوه غور قفقاز تزر بن نم قندهار قونیه قیدار فقیروان نصريه ...

باغ هزار گل: تذكرۀ سخنوران استان كرمانشاهان - صفحه 21

books.google.com › books

Farshīd Yūsufī · 1989 · ‏نمای عصاره‌ای · ‏نسخه‌های دیگر

اما جز دیگر کلمه که « کر » ریشه « قر » قرمیسین باشد ، شبیه آن در:

نامهای جغرافیائی « کرند » و « پتشخوار کر » که بعدها به « سواد کوه » بدل شده است و « کره » و « کرهرود » و « کرج » و « کرون » و « گروس » و « گرا » به اعتبار تبدیل آن در

کرهرود با وسعتی از جاپلق که در زمان معتصم عباسی که از توابع اصفهان بشمار می رفت هنگامی که شهر کرج رود (کرهرود) ساخته شد و مرکز خاندان ابی دلف قرار گرفت جزو کرهرود و سپس از توابع بروجرد قرار گرفت. فرمانداری کرهرود با وسعتی فراوان از آستانه و شازند گرفته تا منطقه ای از فراهان زیر مقرر فرمانداری ابودلف فرماندار مأمون خلیفه عباسی بوده است.

کرهرود اسمی بوده از برای رودی که از کرج سابق می‌گذشته و اکنون هم آن رود به نام رودخانه آستانه که لغت دوم کرج است معروف می‌باشد و رودخانه کرهرود هم از ناحیه قره کهریز یعنی سرزمین کرج سابق منشأ می‌گیرد [لذا] آن را کرهرود یعنی رود کرج خوانده‌اند و ده واقع در کنار آن رود را هم کرهرود نامیده‌اند.

در لغت‌نامه دهخدا درباره این شهر آمده قصبه‌ای است میان اصفهان و ظاهراً کرج ابودلف همین قصبه‌است. (یادداشت مؤلف). مغولان آن را ترکان موران گویند.

در نواحی کره رود آن دو لشکر (لشکر ملک ارسلان عزالدین قیماز والی اصفهان و حسام الدین اینانج حاکم ری) به یکدیگر رسیدند و مانند بحر اخضر در جوش و خروش آمدند. چون از قنقر اولانک بگذشت و به کره رود رسید که مغولان کرهرود را به ترکان موران می شناختند…

حملهٔ مغول به ایران به سه لشکرکشی مغول به ایران در فاصله سال‌های ۱۲۱۹ تا ۱۲۵۶ میلادی (۶۱۶–۶۵۴ ه‍. ق) اشاره دارد. این لشکرکشی‌ها به حکومت خوارزمشاهیان، اسماعیلیه الموت و حکومت‌های محلی اتابکان سلجوقی خاتمه داد و منجر به ایجاد حکومت ایلخانان مغول به جای آن‌ها در ایران شد

این شهر که در گذشته کرج نام داشته مرکز حکومت آل ابی دلف بوده و ساخت آن را به ابودلف نسبت می‌دهند. به نظر می‌رسد که ابودلف در واقع مترادف خود نام کرج به معنی مساکن واقع در دامنه بالایی کوه بوده‌است که به غلط سازنده اساطیری آن محسوب شده‌است.

این شهر در گذشته نوعی مرکزیت داشته‌است به گونه‌ای که جلسه‌ای که در آن مکان مرکز ایالت تازه تأسیس عراق عجم (قلعه سلطان آباد) تعیین شد در این شهر برگزار شده‌است.

ضمناً

در کتاب تاریخ مسعودی نوشته مسعود میرزا ظل السلطان در فصل سفر به عراق عجم یا اراک آمده (کُلَهرود یا سده) که اشاره به کرهرود دارد

: کرج ابودلف نام شهری بوده است در نزدیکی شهر اراک فعلی و به کرهرود شهرت دارد که در قرن دوم هجری قمری محل زیستگاه و زندگی تیره ای از عربهای مهاجر خزاعی به نام ( بنی عجل ) بوده است

وقتی در گوگل قوم و طایفه و یا قبیله بنی عجل را سرچ میکنی به تمامی القابی به نام بنی عجل بر می خوری که عکسهای گرفته شده از اینترنت را می بینید.

قدمت حوزه علمیه کرهرود که در محله سادات بوده را میتوان از حاشیه نویسی که ملا محمد حسین کرهرودی در کتاب معلم الدین نگاشته و در سال ۱۳۱۴ هجری قمری فوت نموده است

با توجه به زمان زیادی که کتاب معالم الدین متن درسی حوزه‌های علمیه بوده و مورد توجه علمای اصولی واقع شده، شروح و حواشی زیادی بر آن نوشته شده است. در الذریعة جلد ۶ از صفحۀ ۲۰۴ تا ۲۱۰

در حدود ۴۵ حاشیه بر معالم ذکر شده که مهمترین آنها را در اینجا ذکر می‌کنیم:

حواشی استاد وحید بهبهانی ، آقا محمد باقر (متوفای ۱۲۰۶ قمری) بر معالم. در الذریعة از قول میرزا محمد تهرانی

به نقل از

(ملا محمد حسین کرهرودی) (متوفای ۱۳۱۴ قمری) که از اجلای شاگردان میرزای شیرازی مشهور بوده است، نقل می‌کند «انه کان یقول ان تدریس الاستاذ الوحید کان فی المعالم حتی درس المعالم عشرین مرة، کان یکتب فی کل مرة حاشیة جدیدة علیه، و قد رایت فی بلدة بروجرد من تلک الحواشی تسع عشرة حاشیة»

: از اسرای جنگی تحمیلی آقایان عزیز

اسیـــــران عزیز دفاع مقدس

1/ علی بابا کوهـــــی

2/ مهـــــدی رسـولی

3/ مسعــود توکلـــی:

کرج ابودلف

کرج ابودُلَف شهری تاریخی منسوب به ابودلف عجلی و میان اراک و بروجرد بوده‌است. امروزه محل قطعی آن مشخص نیست. برخی آن را مطابق با شهر آستانه و برخی نیز آن را مطابق با کرهرود می‌دانند.[۱][۲] این شهر مرکز ناحیهٔ ایغارَین (به معنای دو ایغار) واقع در جنوب شرقی نهاوند بوده‌است. خلیفه، کرج ابودلف و شهر برج (به فاصلهٔ ۱۲ فرسنگی کرج بر جادهٔ اصفهان) را به ایغار (تیول) به ابودلف و خاندانش واگذار کرده‌ بود به‌ طوری‌ که مبلغ معینی را همه ساله به خلیفه بپردازند و از همهٔ مالیات‌های دیگر معاف باشند. نام این شهر را کَرَه و کره ابودلف نیز گفته‌اند.[۳]

کرج ابودلف در استان جبال

این شهر کرهرود در زمان آل‌بویه (قرن‌های چهارم و پنجم ه ق) از شهرهای شیعه‌نشین ایران بوده‌است.[۴]

اوج آبادانی این شهر در زمان ابودلف عجلی بوده‌است. ابودلف که نامش قاسم و از اعراب طایفهٔ بنی عِجل از قبائل بکر بن وائل بود پس از پدرش، عیسی بن ادریس بر این شهر و نواحی اطراف آن مسلط شد. بلاذری در فتوح البلدان می‌نویسد: «ثم ان عیسی بن ادریس نزل الکرج و غلب علیها و بنی حصنها و کان حصنارثا» از این جمله چنین برداشت می‌شود که عیسی بن ادریس با زور بر این شهر غلبه کرده و در آنجا دژی ساخته و آنجا را کانون قدرت و نفوذ خویش ساخته است. پس از او نیز پسرش (ابودلف) جای وی را گرفته. ابودلف که از حمایت خلیفه (مأمون و معتصم) برخوردار بوده در آنجا برای خود دستگاهی شبیه دربار شاهان فراهم کرده و از آنجایی که دستی گشاده و شاعر پسند داشته قرارگاه او در کرج محل رفت و آمد شاعران ستایشگر شده بوده‌است.

کرج در قرن سوم هجری که جغرافی نویسانی همچون قدامة بن جعفر و یعقوبی از آن نام برده‌اند به منطقهٔ وسیعی گفته می‌شده که جاپلق و بربرود را هم در بر می‌گرفته و به گفته یعقوبی بر این دو رستاق، دو رستاق دیگر هم که آن‌ها را دو فائق خوانده، و مشخص نیست کجا را قصد کرده، افزوده شده بوده‌است. قدامة همهٔ این منطقه را که کرج مرکز آن بوده ابغارین خوانده. از مبلغ خراج آنجا که او و یعقوبی هردو ذکر کرده‌اند معلوم می‌شود که جایی بسیار آباد و پر نعمت بوده، قدامة در فهرست خود خراج آنجا را سه میلیون و هشتصد هزار درهم و یعقوبی سه میلیون و چهارصد هزار درهم نوشته که در زمان واثق خلیفهٔ عباسی به سه میلیون و سیصد هزار درهم کاهش یافته بود. یعقوبی در کتاب البلدان گوید مردم آنجا ایرانیان هستند مگر آن‌ها که از خاندان عیسی بن ادریس عِجلی یا دیگر اعرابی باشند که به آن‌ها پیوسته‌اند.

این شهر تا زمان حمله مغول به ایران آباد بوده‌است. بنابر اسناد تاریخی، اتابک نصرت‌الدین، اتابک لرستان، به سلطان محمد خوارزمشاه پیشنهاد می‌کند از مردان این منطقه لشکری فراهم کنند و به مقابله با مغولان برخیزند که سلطان محمد به موجب هراسی که از مغولان داشته، این پیشنهاد را نمی‌پذیرد و فرار می‌کند. در نهایت با حمله مغولها به این شهر، کرج ابودلف نیز همانند بسیاری از شهرهای ایران ویران می‌شود.

امروزه موقعیت دقیق کرج ابودلف مشخص نیست اما با توجه به فواصل و مسافاتی که جغرافیا نویسان در آثار خود ضبط کرده‌اند محل حقیقی آن را شهر شازند و آستانه معرفی کرده اند که در گذشته یک شهر بوده اند به نام کرج ابودلف که پیشه اکثر مردم آن دیار تولید شراب بوده که بعد از شراب شیراز معروفترین نوع شراب نه تنها در ایران بلکه در دنیا بوده.علت کیفیت بالای شراب شازند نوع خاک و نحوه تولید خاص شراب در این منطقه بوده. یک گمان دیگر وجود دارد مبنی بر این که این شهر در فاصله ۴۰ کیلومتری جنوب شهر فعلی اراک و در مکان کنونی شهر آستانه و یا در دشت شازند قرار دارد .[۵] حمدالله مستوفی محل آن را آن طرف کوه راسوند (که امروزه به راسبند معروف است) دانسته بنابراین باید محل آن را در نزدیکی سرچشمه‌های نهری که از ساروق می‌گذرد و به قره‌سو می‌پیوندد جستجو کرد. در قرن چهارم ابن حوقل در جایی که از کرج نام می‌برد گوید از بروجرد کوچکتر است با این وجود شهر مهمی است که در روی بلندی بنا شده و طول آن دو فرسخ است، دو بازار داشته یکی دم دروازهٔ مسجد جامع و دیگری در کنار دروازهٔ مقابل که آن طرف صحرای بزرگ بوده، چنان‌که صحرا بین دو بازار جا داشته‌است. این شهر چندین گرمابه داشته و خانه‌های آن از خشت خام بوده و هرچند که باغ‌های زیادی نداشته ولیکن اراضی اطراف شهر حاصلخیز بوده‌اند. یاقوت حموی گوید کرج اسمی است فارسی اهالی آنجا را کره می‌نامند. وی همچنین گوید قلعه‌ای به نام فرزین در جوار دروازهٔ کرج است. بنا به گفتهٔ حمدالله مستوفی رودخانهٔ آنجا کره رود نام داشته‌است.

یاقوت و حمدالله مستوفی در آثار خود از شهر ساروق نام برده‌اند که در شمال کرج ابودلف در ولایت فراهان واقع شده بوده که به استناد گفته‌های آنان از توابع همدان محسوب می‌شده. همچنین محل قطعی برج، دومین شهر ابغارین هنوز مشخص نشده ولی موضع تقریبی آن معلوم است، زیرا ابن حوقل گوید: «شهری نیکوست و در راهی که به اصفهان می‌روند به فاصلهٔ دوازده فرسخ از کرج واقع است.»

نبرد کرج ابی دلف

مقالهٔ اصلی: نبرد کرج ابی دلف

نبردی است که در سال ۴۶۵ هجری بین سلجوقیان کرمان به رهبری قاورد و سلجوقیان بزرگ به رهبری ملکشاه در نزدیکی کرج ابی‌دلف به علت دعوی حکومت قاورد و شورش بر ضد ملکشاه رخ داد که پس از ۳ روز نبرد، سرانجام سلاجقه کرمان شکست خوردند.[۶]

نبرد کرج ابی دلف

↑ زرین‌کوب، تاریخ مردم ایران(۲)، ۲۹۷.

کرهرود ۱

از اختیارات و وظایف و مسئولیت و مدیریت آیت الله آقا نورالدین عراقی آمده است

اراک در دورانِ جنگ جهانی اول

به کوشش یوسف نیک فام

آقانورالدین نیز یکی از کسانی بود که به منظورِ جهاد با اشغالگران وطن، حرکتش به طرفِ کرمانشاه را آغاز کرد. خود او در سفرنامه اش با عنوانِ «شرح بعض الحالات» به چرایی سفرش اشاراتی می کند: «…حاکمِ وقت [عضدالسلطان] اظهار داشت که پاره ای از دولِ مجاور (روس) به توهمِ آن که دولتِ متبوعِ ما علاوه بر معاهداتِ سابقه پیمانِ نظامی نیز با یکی از دولِ دوردستِ قوی (آلمان) بسته است از این رو برای ارعاب یا واقعاً به خیالِ جنگ، لشکر به طرفِ ایران کشیده و دولتِ ضعیفِ ما را تهدید به جنگ می نماید. سلطانِ وقت (احمدشاه) از ترسِ محاصره قصدِ تخلیۀ پایتخت دارد و خیال دارد که مقرِ سلطنت را به شهرِ دیگر انتقال دهد (اصفهان) از این رو سزاوار است که همۀ مردمِ کشور با دولتِ وقت همصدا شده و نگذارند که کار به محاصرۀ پایتخت و تخلیۀ آن منجر شود… در یکی از مجالس، شخصی که سابقاً از اهلِ علم می بود و در این زمان از تُجار گردیده… (آقا شیخ تقی سنجانی) روزی برپا خاسته و گفت بــرای چه هر روز مجلسی می آرایید و به چه جهت می نشینید و برمی خیزید. گفته ها را چه فایدت است پس رو به من کرد و گفت آیا این احکام که شما صادر می کنید بر مردم است و یا خود هم مکلف به اجرای آن می باشید… این سوال به طوری در من گرفت که از شرحِ آن عاجزم خصوصا در این هنگام که جنگ نزدیک شده و دشمن پیش می آید. از همین مجلس تصمیم گرفتم که به شخصه حاضر در میدانِ جنگ شده و به قدرِ طاقتِ خود از مملکتِ اسلامی دفاع کنم. پیش از این مجلس قصدِ هجرت نداشتم و من اهلِ جنگ نبوده و نیستم…» (ابراهیم دهگان، ۱۳۹۶، ۵۶- ۶۴).

آقانورالدین در روزِ بیستم محرّم ۱۳۳۴ قمری با گروهی از یارانش حرکت را آغاز می کند. در قریۀ نزدیکِ قناتِ شازده اقامت می کند تا نفراتِ دیگر به آنها بپیوندند. لشکر مدتِ ده روز در آنجا می ماند تا به قریۀ نوازن می رسد. مردم در این قریه برای کمک به مهاجرین اسلحه و وجه نقد می آورند و عدۀ بیشتری از سواران به آنها ملحق می شوند. زمانی که لشکر در بینِ مسیرِ اراک- همدان در حرکت است خبرهای خوبی نمی رسد. پیام می رسد که روس ها قزوین را اشغال کرده اند. آقانورالدین حاج یدالله داودآبادی و شیخ احمد مشایخی کرهرودی را به منظورِ آگاهی از اتفاقاتِ پیش آمده به طرفِ قزوین می فرستد. مــأموران باز می گردند و خبر از آشفتگی و هرج و مرج می دهند. شیخ احمد مشایخی کرهرودی پیشنهاد می کند که به سفر ادامه ندهند و برگردند. شک و تردید لشکر را فرا می گیرد. عده ای پراکنده شده و لشکر را رها می کنند. دسته ای دیگر از لشکریان از غلبۀ ملیّون بر دشمن بینِ قم و اراک سخن می گویند و پیشنهـاد می کنند تا مسیر را عوض کرده و به این قشون بپیوندند. عدۀ کمی با آقا باقی می مانند. بعد از دو روز راهپیمایی به قریۀ ابراهیم آباد، مخالف با مسیرِ قبلی و خلافِ جهتِ قریۀ قبلی، می رسند. خبر می رسد قم نیز به دستِ دشمن افتاده است. تُجار و خان ها متفرق شده و لشکر را ترک می کنند و حدود دویست نفر باقی می مانند. لشکر به کرهرود می رود. اغلبِ علما، سادات، خوانین و اشراف از لشکر جدا شده و آقانورالدین با عدۀ کمی از نیروهایش همراه می شود. وقتی به روستایِ اره که بر سرِ راه خمین و دلیجان قرار گرفته می رسند که خبرِ شکستِ دیگری می رسد. دسته دسته ژاندارم و ایلیاتی ها به اره وارد می شوند. آقانورالدین لشکرِ کوچکِ خود را با آنان همراه می کند و خود با شخصِ دیگری به روستای لکان می رود. در اینجاست که خبرِ ورودِ روس ها به اراک بـه او داده می شود. او به بروجرد می رسد. در آنجا فرستاده ای به او خبر می دهد که کمیتۀ انقلاب به کرمانشاه رفته و به سوی آنجا حرکت کند، چرا که قرار شده است همۀ مهاجرین در آنجا گردهم آیند و دولتی به وجود آورند. آقانورالدین قبول می کند و پس از پنج روز ماندن در بروجرد حرکت می کند و بعد از دو روز راه پیمایی به ملایر می رسد. لشکریانِ آقانورالدین نیز یک روز بعد به ملایر می رسند. تا رسیدن به کرمانشاه عدۀ زیادی از لشکریانِ آقا متفرق شده و به موطنِ خود بازمی گردند. به کرمانشاه می رسند. آقانورالدین و همراهانش دچارِ بی پولی می شوند. باز عدۀ دیگری او را رها می کنند. دسته ای باقی می مانند. به شهرِ مرزیِ قصرِ شیرین می رسند. پس از دو روز توقف واردِ کشورِ عراق می شوند. پس از چند روزی، دیگر آهی در بساط نمانده و همه یاران متفرق می شوند و فقط فرزند و حدودِ پنج نفر از خویشاوندان در کنــارش باقی می مانند. آقانورالدین در این زمان چند رسـاله می نویسد و در حینِ بازگشت به ایران و در کرکوکِ عراق، بنا به گفتۀ خودش، رسالۀ «حدیثِ حقیقت» را می نویسد. در موصل نیز «ملازماتِ عقلیۀ قرآن» را کتـابت می کند.

وقتی به حلب می رسند تا جزء هفتمِ قرآن را نوشته بوده و سپس به همراه عده‌ای کمی به اسلامبول [استامبول] می روند. در آنجا رئیسِ دولتِ عثمانی، طلعت پاشا و وزیرجنگ انورپاشا به دیدنِ آقانورالدین و یارانش می آید. اخبارِ مذاکراتِ صلح بینِ متفقین و متحدین پخش می شود. اوّلین گروه از مهاجرین که آقانورالدین نیز در بین آنان است، روز پنجشنبه شانزدهمِ جمادی الاوّل ۱۳۳۶ قمری اسلامبول را ترک می کنند. حدود یک ماه بلاتکلیف در حلب می مانند. دوباره به اسـلامبول بازمی گردند. با پایان گرفتنِ جنگ روزِ چهارشنبه سیزدهمِ ربیع الاوّل ۱۳۳۷ قمری سوار کشتی می شوند. دوازده روز بعد واردِ باطوم می شوند. با قطار واردِ تفلیس می شوند. سپس از راه بادکوبه به انزلی، رشت و طهران می رسند و پس از چند روز توقف در اوایلِ جمــادی الاوّل ۱۳۳۷ قمری به اراک بازمی گردند. مردمِ زیادی از مرد و زن در بینِ راه ابراهیم آباد تا اراک به استقبالِ او می آیند و از دیدنش بسیار خوشحــال می شوند و بدین گونه سفرِ جهادیِ او به مدتِ ۳۹ ماه خاتمه می یابد. (چگونگی سفر بر اساس سفرنامۀ آقانورالدین تنظیم شده است

حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ قاسم واعظی: 🍀آشنایی باعلمای گمنام شیعه🍀

3:آیت الله حاج سیدعباس میریونسی حفظه الله

🔴متولد1312شمسی درکرهرود اراک

🔴امام جمعه سابق شهرکنگاور

🔴پدرشهیدودامادمرحوم آیت الله آقابزرگ محمدی عراقی

🔴نماینده دوره اول مردم کنگاوردرمجلس شورای اسلامی و عضویت درشورای عالی حوزه های علمیه استان کرمانشاه

🔴ازعلمای اخلاق شهرکنگاوروشهرکرمانشاه

🔴ازشاگردان آیات بروجردی/گلپایگانی/اراکی/سیداحمدخوانساری ودارای اجازه فتوادرامورشرعیه ازامام خمینی

کرهرود:

تصویری از نسخه خطی کتاب استخراج آب‌های پنهانی

کتاب استخراج آبهای پنهانی نوشته ابوبکر محمد بن حسن (حسین) کرجی حاصل یافته‌ها و تجربه‌های شخصی او و آنچه که پیشینیان دربارهٔ حفر قنات گفته و نوشته‌اند است. او در این کتاب به وضوح از کرویت و نیروی جاذبه زمین و قوانین تعادل و حرکت که چندین قرن بعد توسط دانشمندان اروپایی (گالیله و کپلر و نیوتن و ...) مطرح شد سخن می‌راند.

برخی نویسندگان بدون ارائه هیچ سندی کرجی را اهل کرج کنونی در نزدیکی تهران می‌دانند. اما با توجه به اینکه در آن دوره کرج ابودلف شهرت بسیاری داشته و نویسندگان و شاعران بزرگی در آن حاضر بودند و اینکه کرجی از حضور خود در ناحیه جبال صحبت می‌کند و برخی از مطالب کتاب او به احتمال بسیار زیاد کرجی نه اهل کرج کنونی که اهل کرج ابودلف بوده است.

به طور قطع کرج ابودلف جایی در استان مرکزی فعلی بوده. برخی آن را آستانه کنونی و برخی دیگر کرهرود (عبدالحسین زرین کوب برای مثال) می دانند. شکی نیست که آستانه در گذشته شهر بزرگی بوده و احتمال اینکه کرج آنجا بوده زیاد است. اما کرهرود هم ارتباط زیادی با کرج دارد. خواجه نظام الملک طوسی در سیاستنامه خود می گوید کرج را در زبان محلی کره می گویند. به جز این نام بودلف روی یکی از قنات‌های قدیمی کرهرود است و ساخت قلعه کرهرود را به ابودلف نسبت می دهند.

البته کرج بودن آستانه یا کرهرود در تضاد با هم نیست. آستانه و کرهرود آنچنان از هم دور نیستند و ابودلف حاکم مقتدر منطقه در دوره عباسیان بوده و او و فرزندان او سالهای طولانی بر اینجا حکم راندند و بعید نیست بیش از یک شهر به نام خود ساخته یا آباد کرده باشند.

دکتر محمد خزائلی کرهرودی

محمد خزائلی (۱۲۹۲، اراک- ۱۳۵۳) در ۱۸ ماهگی بر اثر ابتلا به بیماری آبله بینایی خود را از دست داد ولی توانست با روش حفظ کردن معلومات تدریس‌شده در مدرسه و دانشگاه، به تحصیلات خود ادامه دهد و تا مقطع دکترا در رشته ادبیات و حقوق ادامه تحصیل دهد. وی همچنین به زبان‌های فارسی، عربی، فرانسوی و انگلیسی تسلط کامل داشت. وی بیشر عمر خود را صرف خدمت به بهبود وضعیت نابینایان در ایران نمود و تأسیس چند مرکز آموزشی برای نابینایان، تألیف چند مجله و کتاب از جمله خدمات وی به‌شمار می‌آید.

محمد خزائلی

زادهٔ :۱۲۹۲ کرهرود، اراک

درگذشت : ۲۲ خرداد ۱۳۵۳

تحصیلات : دکتری

محل تحصیل : دانشگاه تهران

صدیقه عظیمی عراقی همسر دکتر محمد خزائلی

زندگی شخصی

دکتر محمد خزائلی در جوانی با هنر موسیقی آشنایی پیدا کرد و گهگاه نغمه‌سازی برای دل خود می‌نواخت. روزی که در مجلس جشنی ساز را به دامن او نهادند و از او خواستند که بنوازد، وی پس از اندکی تأمل، ساز را به کناری نهاد و از آن پس برای همیشه دست از نواختن برداشت.

در یکی از کلاس‌های درس بود که محمد خزائلی عاشق یکی از شاگردان خود به نام صدیقه عظیمی عراقی شد. علی‌رغم آنکه این عشق دوجانبه بود ولی پدر و مادر دختر با این ازدواج مخالف بودند. بالاخره بعد از گذشت چند سال این ازدواج سر گرفت و در سال ۱۳۱۸ زندگی مشترکش را آغاز کرد. حالا دیگر همسرش کتاب‌ها را برایش می‌خواند و او مطالب را به حافظه اش می‌سپرد. ثمره این پیوند چهار پسر و چهار دختر می‌باشد

وفات و محلّ دفن

دکتر محمد خزائلی نه تنها در راه نشر معارف دیرپای ایران و اسلام به راستی فعالیت می‌نمود، بلکه زندگانی و بهسازی و بهزیستی جامعه نابینایان ایران را نیز مدنظر داشت. وی طی بیست سال متوالی که انجمن ملی هدایت و حمایت نابینایان ایران را بنیاد نهاده بود و بعد منجر به تشکیل سازمان رفاه نابینایان ایران شد، خدمتی همیشگی و مستدام در حق این گروه نمود و آنچه داشت برای آنان در طبق اخلاص نهاد و هدیه کرد. دکتر محمد خزائلی، در ۲۲ خرداد ۱۳۵۳ پس از یک هفته اغما چشم از جهان فروبست و در بهشت زهرا به خاک رخ نهاد.[۲] سی سال بعد همسرش صدیقه خانم عظیمی عراقی در خرداد ۱۳۸۳ درگذشت و در قبر شوهر خود به خاک سپرده شد.

آغاز تحصیل

در آن زمان برای آموزش و پرورش نابینایان وسایل و مدارس خاص وجود نداشت. از این رو رهسپار مکتب خانه‌های قدیم شد و در هفت سالگی به مکتب شیخ حسین مدنی رفت. مدتی برای فراگرفتن قرآن نزد شیخ می‌رفت تا روزی به پدرش گفت: «آقای معلم قرآن را غلط می‌خواند!» و این اولین انتقاد او نسبت به محیط تعلیم و تربیت بود. پدرش متوجه شد که این مکتب خانه جوابگوی خواسته پسرش نیست؛ لذا به محض افتتاح اولین مدرسه در اراک به نام مدرسه صمصامیه او را روانه این مدرسه ساخت. درس‌ها را برایش می‌خواندند و او به لطف داشتن حافظه قوی آن‌ها را یادمی‌گرفت. در ۱۲ سالگی قرآن را کاملاً حفظ بود و چنانچه آیه‌ای برایش تلاوت می‌شد بلافاصله دنباله آن را قرائت می‌کرد. رفقای دوران تحصیل وی نقل می‌کنند: هنگامی که برای گردش و تفریح به بیرون شهر می‌رفتند از آنان درخواست می‌کرد که نوشته‌های روی سنگ قبرها را به وی نشان دهند و او با لمس کردن آن‌ها با اشکال مختلف حروف فارسی آشنایی پیدا کرد.

در دوره ابتدایی همیشه شاگرد اول بود و با وجود نابینایی با اشکال زیادی مواجه نشد و به اخذ مدرک پایه ششم ابتدایی با معدل ۲۰ نایل گردید.

ادامه تحصیل

ویرایش

تحصیلات متوسطه را در صمصامیه اراک ادامه داد ولی برای گذراندن امتحانات پایه سوم متوسطه با مشکلات فراوانی مواجه شد. در این زمان بود که برای اولین بار فقدان بینایی خویش را بیشتر احساس کرد. امتحانات شفاهی دروس را با موفقیت گذرانید ولی نابینایی، مانع از امکان شرکت وی در امتحانات کتبی می‌شد. از این رو در آن سال موفق به دریافت مدرک سوم متوسطه نشد. مدت دو سال به مکاتبه با مرکز مشغول بود تا اینکه شکیبا رئیس فرهنگ وقت به تهران آمد و ترتیبی داد که محمد خزائلی بتواند با کمک منشی امتحانات کتبی را بگذراند. به این ترتیب معمایی بزرگ حل شد و از آن پس این شیوه امتحان برای همه نابینایان معمول گردید.

برای همه در آَن زمان عجیب بود که فرد نابینایی بتواند تحصیل کند، ولی او اهل مبارزه بود و آنی از تلاش غفلت نمی‌کرد؛ تا اینکه بالاخره به تهران آمد و در امتحانات متفرقه پایه ششم متوسطه شرکت کرد و در رشته ادبی در سراسر کشور رتبه اول را به دست آورد و به دریافت مدال علمی نایل آمد.

Naseri: کرهرود قبل از بنای شهر عراق مرکز تجارت و حوزه علمیه بوده است.

معمرین و سال دیده‌ها می‌گویند بعضی از اماکن تجاری در این شهرک در شب و روز (فعال) و وقت و بی‌وقت صدای زنگ قافله قطع نمی‌شد ، زیرا که لاینقطع یا آنکه مال التجاره وارد می‌کردند، و یا آنکه حمل می‌کردند، و راجع به بعضی از سرمایه‌داران و تجار کرهرود گفت و شنودهایی است که نقل آن خارج از مقصود است.

و راجع به حوزه علمیه کرهرود :مرحوم عالم جلیل القدر و ادیب عالی مقدار و واعظ کثیرالاطلاع آقای حاج شیخ جواد مشایخی رحمت الله علیه نقل می‌فرمودند در محله مشایخ کرهرود تعداد ۴۰ نفر مجتهد مسلم اقامت داشته‌اند.

از آیت الله آقای حاج شیخ محمد سلطان قدس سره بشنوید:

عده‌ای از اشخاص و رجال و معمرین از محله آقایان( یکی از محلات کرهرود) خدمت آیت الله آقای حاج شیخ محمد سلطان عراقی قدس سره (صاحب حاشیه مفصل بر کفایت الاصول)شرفیاب می‌شوند و تقاضای یک نفر عالم در ماه مبارک رمضان جهت اقامه نماز جماعت و موعظه و بیان احکام در مسجد معروف به مسجد آقایان می‌نمایند، آیت الله سلطان در جواب می‌فرمایند: ستارگان درخشان علمای کرهرود در حوزه‌های علمیه نجف و قم و مشهد می‌درخشند، چگونه اینجانب یک نفر عالم برای شما معرفی نمایم که در ماه مبارک رمضان متحمل اقامه جماعت و وعظ و بیان احکام بشود، کلا و حاشا در این کار اقدام نخواهم نمود.

کتابی در مورد تاریخچه کرهرود

تاریخچه کرهرود

در قسمت نظر درج نمایید ممنون

کرهرود قبل از بنای شهر عراق مرکز تجارت و حوزه علمیه بوده است.

معمرین و سال دیده‌ها می‌گویند بعضی از اماکن تجاری در این شهرک در شب و روز (فعال) و وقت و بی‌وقت صدای زنگ قافله قطع نمی‌شد ، زیرا که لاینقطع یا آنکه مال التجاره وارد می‌کردند، و یا آنکه حمل می‌کردند، و راجع به بعضی از سرمایه‌داران و تجار کرهرود گفت و شنودهایی است که نقل آن خارج از مقصود است.

و راجع به حوزه علمیه کرهرود :مرحوم عالم جلیل القدر و ادیب عالی مقدار و واعظ کثیرالاطلاع آقای حاج شیخ جواد مشایخی رحمت الله علیه نقل می‌فرمودند در محله مشایخ کرهرود تعداد ۴۰ نفر مجتهد مسلم اقامت داشته‌اند.

از آیت الله آقای حاج شیخ محمد سلطان قدس سره بشنوید:

عده‌ای از اشخاص و رجال و معمرین از محله آقایان( یکی از محلات کرهرود) خدمت آیت الله آقای حاج شیخ محمد سلطان عراقی قدس سره (صاحب حاشیه مفصل بر کفایت الاصول)شرفیاب می‌شوند و تقاضای یک نفر عالم در ماه مبارک رمضان جهت اقامه نماز جماعت و موعظه و بیان احکام در مسجد معروف به مسجد آقایان می‌نمایند، آیت الله سلطان در جواب می‌فرمایند: ستارگان درخشان علمای کرهرود در حوزه‌های علمیه نجف و قم و مشهد می‌درخشند، چگونه اینجانب یک نفر عالم برای شما معرفی نمایم که در ماه مبارک رمضان متحمل اقامه جماعت و وعظ و بیان احکام بشود، کلا و حاشا در این کار اقدام نخواهم نمود.

علمای کرهرود حاج شیخ

: کرهرود قبل از بنای شهر عراق مرکز تجارت و حوزه علمیه بوده است.
معمرین و سال دیده‌ها می‌گویند بعضی از اماکن تجاری در این شهرک در شب و روز (فعال) و وقت و بی‌وقت صدای زنگ قافله قطع نمی‌شد ، زیرا که لاینقطع یا آنکه مال التجاره وارد می‌کردند، و یا آنکه حمل می‌کردند، و راجع به بعضی از سرمایه‌داران و تجار کرهرود گفت و شنودهایی است که نقل آن خارج از مقصود است.

و راجع به حوزه علمیه کرهرود :مرحوم عالم جلیل القدر و ادیب عالی مقدار و واعظ کثیرالاطلاع آقای حاج شیخ جواد مشایخی رحمت الله علیه نقل می‌فرمودند در محله مشایخ کرهرود تعداد ۴۰ نفر مجتهد مسلم اقامت داشته‌اند.

از آیت الله آقای حاج شیخ محمد سلطان قدس سره بشنوید:
عده‌ای از اشخاص و رجال و معمرین از محله آقایان( یکی از محلات کرهرود) خدمت آیت الله آقای حاج شیخ محمد سلطان عراقی قدس سره (صاحب حاشیه مفصل بر کفایت الاصول)شرفیاب می‌شوند و تقاضای یک نفر عالم در ماه مبارک رمضان جهت اقامه نماز جماعت و موعظه و بیان احکام در مسجد معروف به مسجد آقایان می‌نمایند، آیت الله سلطان در جواب می‌فرمایند: ستارگان درخشان علمای کرهرود در حوزه‌های علمیه نجف و قم و مشهد می‌درخشند، چگونه اینجانب یک نفر عالم برای شما معرفی نمایم که در ماه مبارک رمضان متحمل اقامه جماعت و وعظ و بیان احکام بشود، کلا و حاشا در این کار اقدام نخواهم نمود.
Naseri: 🍀آشنایی باعلمای گمنام شیعه🍀
3:آیت الله حاج سیدعباس میریونسی حفظه الله
🔴متولد1312شمسی درکرهروداراک
🔴امام جمعه سابق شهرکنگاور
🔴پدرشهیدودامادمرحوم آیت الله آقابزرگ محمدی عراقی
🔴نماینده دوره اول مردم کنگاوردرمجلس شورای اسلامی و عضویت درشورای عالی حوزه های علمیه استان کرمانشاه
🔴ازعلمای اخلاق شهرکنگاوروشهرکرمانشاه
🔴ازشاگردان آیات بروجردی/گلپایگانی/اراکی/سیداحمدخوانساری ودارای اجازه فتوادرامورشرعیه ازامام خمینی
Naseri: 🍀آشنایی باعلمای گمنام شیعه🍀
حضرت آیت الله حاج سیدعباس میریونسی حفظه الله
فرزند مرحوم حضرت آیت الله حاج سید ابوالفضل میر یونسی
🔴متولد1312شمسی درکرهروداراک
🔴امام جمعه سابق شهرکنگاور
🔴پدرشهیدودامادمرحوم آیت الله آقابزرگ محمدی عراقی
🔴نماینده دوره اول مردم کنگاوردرمجلس شورای اسلامی و عضویت درشورای عالی حوزه های علمیه استان کرمانشاه
🔴ازعلمای اخلاق شهرکنگاوروشهرکرمانشاه
🔴ازشاگردان آیات بروجردی/گلپایگانی/اراکی/سیداحمدخوانساری ودارای اجازه فتوادرامورشرعیه ازامام خمینی
Naseri: آیت‌الله محمد جعفری اراکی در سال 1310 شمسی در کرهرود اراک متولد شد و از سن یازده‌ سالگی برای شروع تحصیلات حوزوی وارد مدرسه حاج محمد ابراهیم اراک شد. پس از چهار سال در 1325 شمسی برای ادامه تحصیلات حوزوی به قم عزیمت کرد. مدتی در مدرسه فیضیه ساکن شد که در آن زمان مرحوم شهید مطهری و آیت الله منتظری در این مدرسه مشغول به تدریس بودند.

در سال 1331 برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه نجف می‌رود و از محضر اساتید آن زمان حوزه نجف مانند مرحوم آیت‌الله باقر زنجانی، میرزا حسن یزدی، آیت‌الله عبدالهادی شیرازی و آیت‌الله خویی در فقه و اصول بهره برد. پس از حوادث خرداد 1342 و تشرف امام خمینی به نجف به‌مدت 14 سال از محضر امام راحل استفاده کرد. همچنین در مدت حضور در نجف اشراف از محضر فقیه عارف آیت‌الله سید جمال‌الدین گلپایگانی بهره‌مند شد.
Naseri: محمد جعفری اراکی
محمد جعفری اراکی زاده ۱۳۱۰ شمسی برابر با ۱۳۵۰ قمری بوده که در اراک متولد شد. دوران دبستان را در مدارس آن زمان گذراند و در سال ۱۳۲۱ در سن یازده سالگی، تحصیلات حوزوی خویش را در مدرسه حاج محمد ابراهیم اراک آغاز نمود. پس از چهار سال در سال ۱۳۲۵ شمسی و در آغاز ورود سید حسین بروجردی، برای ادامه تحصیلات خود به حوزه علمیه قم رفت و در مدرسه فیضیه، به همراه مرتضی مطهری و حسینعلی منتظری و تعدادی دیگر از علمای حوزه، به تحصیل پرداخت و چند سالی در مدرسه حجتیه ساکن و مشغول به تحصیل می شود.[۱]

محمد جعفری اراکی


محل اقامت تهران تحصیلات اراک ،قم ،نجف
استادان

میرزا باقر زنجانی

حسین حلی

سید عبدالهادی شیرازی

میرزا حسن یزدی

سید ابوالقاسم خویی

سید روح الله خمینی

سید جمال الدین گلپایگانی

سفر به حوزه علمیه نجف

او پس از سپری کردن هفت سال در قم، تصمیم گرفت به حوزه نجف برود.

او در شب اول صفر سال ۱۳۷۲ هجری برابر با سال ۱۳۳۱ شمسی، به نجف رفت و طول مدت اقامتش در آنجا سی و پنج سال ادامه یافت.

جعفری اراکی به همراه سید مهدی مرعشی و حسن صافی اصفهانی، شرایط اقامه نماز جماعت ظهرها را برای سید روح الله خمینی در مسجد شیخ انصاری نجف اشرف به وجود آوردند.

اساتید
میرزا باقر زنجانی (دوره خارج اصول)

حسین حلی، شاگرد برجسته حوزه درسی میرزای نایینی (دوره خارج فقه)

میرزا حسن یزدی (دوره درس خارج فقه)

میرزا عبدالهادی شیرازی (دوره درس خارج فقه)

سید ابوالقاسم خویی (دوره های درس خارج فقه و اصول)

چهارده سال از حوزه درس خارج فقه (مکاسب) خمینی که در مسجد شیخ انصاری نجف برگزار می‌گردید، استفاده کرد.

سید جمال الدین گلپایگانی در زمینه سلوک و عرفان بهره گرفته، در ایام حضور در نجف با او مراوده داشته و تا هنگام مرگ او، از کلاسهای درس وی استفاده نمود.

مراجعت به ایران

محمد جعفری اراکی پس از سپری کردن بیش از سه دهه در حوزه نجف و کسب اجازه اجتهاد، سرانجام بر اثر فشار دولت بعث عراق، در آذرماه سال ۱۳۶۵ و پس از ۳۴ سال کسب علم، عراق و حوزه نجف را به سوی ایران ترک نمود.

اشتغالات علمی

با اصرار بعضی از علمای تهران، در تهران اقامت کرد و در آغاز، حوزه درس خارج خویش را از مدرسه عالی شهید مطهری (سپهسالار) شروع کرد.

سپس او مسوولیت تدریس در حوزه علمیه مدرسه مشهور و کهن خان مروی واقع در ناصر خسرو را از سوی خمینی عهده دار شد.

محمد جعفری اراکی، بیش از سه دهه است که در درس و بحث خارج فقه و اصول در حوزه علمیه مدرسه مروی تهران، فعال است و شاگردان فراوانی از محفل درسی او استفاده می‌کنند.

↑ «آیت‌الله محمد جعفری کرهرودی اراکی (دام عزه)». مدرسه علمیه مروی. ۲۰۱۹-۰۱-۲۱. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۰ نوامبر ۲۰۲۰. دریافت‌شده

✅️ لیست اسم کوچه ها‌ و خیابان های کرهرود

۱. کوچه شهید امین گرگین
۲.کوچه شهید اسماعیل حاجیان
۳.محله قشلاقی ها
۴.خیابان رحمتی کوچه شهید دربندی
۵.جاده بالای تخت سادات
۶.خیابان رحمتی کوچه میرعلیاری رشادت ۳
۷.چهارراه مستوفی یا ۱۰ متری قنات مستوفی
۸. دور میدان مهدیه
۹.کوچه دارالقرآن
۱۰.کوچه حکمت واقع در محله سادات
۱۱.کوچه شهید علی اصغر کاظمی
۱۲.محله قلعه حاج ربیعی
۱۳.بلوار کرهرود روبری کوچه باغ ها
۱۴.ابتدای خیابان شهید چمران
۱۵.خیابان شهید رحمتی جلوی قالیشویی
۱۶.کوچه جلوی مقبره آقایان
۱۷.جاده کنار حسینیه تخت سادات کرهرود
۱۸.کوچه شهید میر وهابی
۱۹.حدفاصل میدان مهدیه تا دروازه (معبر اصلی)
۲۰.روبروی تالار ایرانیان
۲۱. کوچه شهید احمد میرعلیاری
۲۲- کوچه باغبان پشت امامزاده
۲۳- کوچه دکتر محمد خزائلی جنب درمانگاه
۲۴- کوچه...
۲۵- کوچه...
۲۶- کوچه....
۲۷- کوچه...
۲۸- کوچه ....
۲۹- کوچه...
۳۰- کوچه...

محله های کرهرود

ا- محله سادات
۲- محله دروازه
۳- محله قلعه
۴- محله
۵- محله
۶- محله
۷- محله
۸- محله
۹- محله
۱۰- محله....
سید ماهان ناصری: مرحوم ایت الله محمد باقر کرهرودی سلطان آبادی گنگاوری

عالم عمل و مجاهد نستوه آیت الله محمد باقر کرهرودی سلطان آبادی،

ملیت: ایرانی قرن:13

موضوع: مشاهیر و افتخارات كنگاور

(1315 -1257 ق)، عالم دینى، فقیه و زاهد. سطوح را نزد سید عبدالرحمان كرهرودى فراگرفت. آن گاه به ملایر رفت و نزد آخوند ملا احمد ملایرى به شاگردى پرداخت. او همچنین مدتى در نجف در محضر شیخ انصارى تلمذ كرد، سپس به ایران بازگشت و مدتى در تهران به تدریس مشغول شد. سرانجام در كنگاور سكنى گزید و همان جا درگذشت. قبرش در آنجا به قبر آقا معروف است. از او در فقه و اصول مؤلفاتى باقى است. از آثارش: رساله‏اى در «قسامه» و احكام آن؛ «رساله عملیه» فارسى، در عبادات؛ شرح «الدرة» سید مهدى بحرالعلوم طباطبائى؛ شرح «میمیة» ابن‏الفارض به نام «كشف الرموز»؛ «الاشارات»؛ «فرائد الدرر»، در علم لوح و قدر؛ «المواسعة و المضایقة»؛ رساله «علم الكلام»؛ رساله‏اى، در اصول، در «مباحث الالفاظ».

ایشان پدر بزرگ حاج آقا بزرگ (ره)می باشند.

نكته:كرهرود روستایی است ( البته در حال حاضر شهر شده است) در جنوب اراك كه علامه اهل آنجا بوده اند و پس از رجعت از نجف بنا به درخواست اهالی كنگاور از شیخ انصاری جهت بهره مندی از عالمی بزرگوار ، علامه كرهرودی بنا به توصیه شیخ انصاری رحل اقامت در كنگاور می افكند.ایشان در زمان خویش از مراجع تقلید وصاحب رساله بوده اند
سید ماهان ناصری: زندگی نامه عالم فرزانه حضرت ایت الله حاج سید عباس میریونسی

زندگی نامه عالم فرزانه حضرت ایت الله حاج سید عباس میریونسی

روحانی مجاهد و مفسر قرآن و عالم مردمی حضرت ایت الله و حجةالاسلام آقاى حاج آقا عباس میریونسى عراقى از علمای نامی و بزرگ غرب کشور هستند معظم له امام جمعه سابق شهر گنگاور بودند ایشان سالهای طولانی از عمر شریفشان را در خدمت به اسلام و مذهب بر حق تشیع سپری نمودند و در سنگر امامت جمعه همواره مدافع ولایت و به عنوان پدری معنوی برای مردم مومن گنگاور خدمت کردند حضرت ایت الله میر یونسی داماد معظم عالم عامل وعارف مخلص حضرت آیت‏اللَّه العظمی حاج شیخ آقا بزرگ محمدی عراقی (ره) هستند معظم له از فضلاء عراقى حوزه علمیه قم و ائمه جماعت معاصر كنگاور مى‏باشند.
تولد ایشان در یكى از مضافات اراك کرهرود واقع شده و پس از رشد براى تحصیل علوم دینى به قم مهاجرت و متون فقه و اصول را از مدرسین فراگرفته و پس از آن از درس خارج آیت‏اللَّه العظمى بروجردى و آیت‏اللَّه العظمى حاج شیخ محمدعلى اراكى و آیت‏اللَّه العظمى گلپایگانى و دیگران استفاده نموده.
آنگاه بنابر درخواست ابوالزوجه خود به كنگاور مهاجرت و رحل اقامت افكنده و در یكى از مساجد آن به اقامه جماعت و ارشاد مردم و خدمات دینى اشتغال دارند.
و قبل از ایشان چند سالى حضرت حجةالاسلام والمسلمین آقاى حاج میرزا باقر رفیعى عراقى (خواهرزاده آیت‏اللَّه حاج شیخ آقا بزرگ محمدى) مقیم كنونى شهر رى در كنگاور اقامت و به انجام وظائف دینى اشتغال داشته‏ اند.
چنانچه قبل از ایشان جناب مستطاب ایت الله آقاى حاج آقا مجتبى محمدى عراقى (برادر معظم له) در آنجا سكونت و خدمات ارزنده‏اى انجام داده‏اند

و مخفى نباشد كه بیت جلیل محمدى عراقى بیش از یكصد سال است كه در كنگاور به وظائف شرعى و خدمات دینى اشتغال دارند زیرا مرحوم مبرور علامه بزرگوار آیت‏اللَّه العظمی حاج شیخ محمدباقر فرزند آقا محمد كرهرودى سلطان‏ آبادى متولد 1257 ق كه عالمى فقیه و پارسائى متقى از شاگردان شیخنا الانصارى بوده پس از وصول به مقامات عالیه علم و كمال و استفاده از محضر شیخ و علامه سید حسین كوهكمرى و دیگران به ایران مراجعت و در كنگاور سكونت نموده و به خدمات دینى پرداخته تا در 17 ربیع‏الاول 1315 ق به رحمت حق پیوسته و در آنجا مدفون و قبرش مزار عموم و معروف (به قبر آقا) مى‏باشد.
داراى آثار علمى چندى در فقه و اصولست كه ذیلا به آن اشاره مى‏گردد.
1- رساله در قسامه و احكام آن 2- رساله عملیه فارسى در عبادات 3- شرح دره سید بحرالعلوم 4- شرح قصیده میمیه ابن‏فارض موسوم به (كشف‏الرموز) 5- الاشارات 6- فرائدالدرر در علم لوح و قدر
Naseri: کرهرود با قدمتی کهن را بیشتر بشناسیم :
صفحه اصلی مفاتیح الجنان
حکایت و دعایی سودمند برای گشایش در کارها و مشکلات

مؤلف گوید: شیخ ما ثقة الاسلام نوری(نُوَّرَاللهُ‌مرقَدَهُ) در کتاب «دارالسلام» از شیخ خود مرحوم خلد مقام، عالم ربانی، جناب حاج ملاّ فتحعلی سلطان‌آبادی نقل فرموده است: که فاضل مقدس آخوند ملاّ محمّد صادق عراقی درنهایت سختی و پریشانی و بدحالی بود و از هیچ راهی در کارش گشایشی فراهم نمی‌آمد تا آنکه شبی در خواب دید که در یک وادی خیمه بزرگی با گنبدی برپاست، پرسید این خیمه از کیست؟
گفتند: از کهف حصین [دژ محکم] و غیاث مضطر مستکین [یاریگر بیچاره درمانده] امام قائم حضرت مهدی و امام منتظر مرضی (عجلّ الله فَرَجَهُ) می‌باشد. پس با شتاب خدمت آن حضرت شرفیاب شد و سختی حال خود را به آن جناب عرضه داشت و از آن بزرگوار دعایی برای گشایش کار و رفع غم خویش خواست.
امام عصر او را به سیدی از اولاد خود ارجاع داد و به او و خیمه‌اش اشاره فرمود. آخوند از خدمت حضرت بیرون آمده و به خیمه‌ای که حضرت به آن اشاره فرموده بود رفت. دید که سید سند و حبر معتمد [دانشمند مورد اطمینان] عالم امجد مؤید، جناب آقا سید محمّد سلطان‌آبادی است که در آن خیمه روی سجّاده نشسته، مشغول دعا و قرائت است.
آخوند به محضر سید سلام کرد و حکایت حال خود را برای او بازگفت. سید او را برای گشایش کار و فراخی روزی دعایی تعلیم کرد. پس از بیدار شدن از خواب درحالی‌که آن دعا در خاطر او بود آهنگ خانه سید کرد با آنکه آخوند پیش‌ازاین خواب با سید به دلیلی که بیان نمی‌کرد رابطه خوبی نداشت و او را ترک گفته بود.
چون به خدمت سید رسید او را به همان صورت که در خواب دیده بود مشاهده کرد که در مصلّایش نشسته، مشغول ذکر و استغفار است، به سید سلام کرد، سید جواب سلامش را داد و لبخندی زد، چنان‌که گویا از داستان آگاه باشد!
پس آخوند از سید برای گشایش کار خود دعایی خواست. سید همان دعایی را که در خواب به او آموخته بود تعلیم کرد، آخوند مشغول به آن دعا شد و در اندک مدتی دنیا از هرسو به او روی آورد و از سختی و تنگدستی نجات یافت.
مرحوم حاج ملاّ فتحعلی سید را به تعریف و تمجید شایسته‌ای می ستود و چندی به زیارتش نائل شده و زمانی چند هم افتخار شاگردی او را داشت. سید در خواب‌ و بیداری به آخوند سه چیز را آموخته:
اوّل: آنکه پس از سپیده‌دم دست بر سینه گذارد و هفتاد مرتبه «یا فَتّاح» [ای گشاینده مشکلات] گوید.
دوّم: آنکه به خواندن این دعا که در کتاب کافی است پشتکار و استمرار به خرج دهد. دعایی که حضرت رسول(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به فردی از صحابه خویش که به ناخوشی و پریشانی مبتلا بود آموخت و از برکت خواندن این دعا ناخوشی و پریشانی در اندک زمانی از او برطرف شد:
پخش صوت
لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّٰهِ، تَوَكَّلْتُ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَايَمُوتُ، وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً، ولَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِى الْمُلْكِ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيراً.
هیچ نیرو و توانى نیست جز به خداى [بلندمرتبه بزرگ]، توکل کردم بر زنده جاودانی که هرگز نمی‌میرد و ستایش خدای را که فرزندی نگرفته و در فرمانروایی شریکی برایش نبوده و از خواری و ناتوانی سرپرستی نداشته است و بی‌اندازه بزرگش شمار.
سوّم: آنکه به دنبال نمازهاى صبح «دعایى» که از شیخ بزرگوار ابن فهد روایت شده را بخواند.
این اوراد و اذکار را باید غنیمت شمرد و به خواندن آن‌ها اهتمام داشت و از فوائدش غفلت نکرد.

دعایی که منتسب به سید محمد مکی زاهد می باشد
مرحوم حاج ملاّ فتحعلی سید محمد مکی زاهد را به تعریف و تمجید شایسته‌ای می ستود و چندی به زیارتش نائل شده و زمانی چند هم افتخار شاگردی او را داشت. سید محمد مکی زاهد در خواب‌ و بیداری به آخوند سه چیز را آموخته:

اوّل: آنکه پس از سپیده‌دم دست بر سینه گذارد و هفتاد مرتبه «یا فَتّاح» [ای گشاینده مشکلات] گوید.

دوّم: آنکه به خواندن این دعا که در کتاب کافی است پشتکار و استمرار به خرج دهد. دعایی که حضرت رسول(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به فردی از صحابه خویش که به ناخوشی و پریشانی مبتلا بود آموخت و از برکت خواندن این دعا ناخوشی و پریشانی در اندک زمانی از او برطرف شد:

لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّٰهِ، تَوَكَّلْتُ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَايَمُوتُ، وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً، ولَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِى الْمُلْكِ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيراً.هیچ نیرو و توانى نیست جز به خداى [بلندمرتبه بزرگ]، توکل کردم بر زنده جاودانی که هرگز نمی‌میرد و ستایش خدای را که فرزندی نگرفته و در فرمانروایی شریکی برایش نبوده و از خواری و ناتوانی سرپرستی نداشته است و بی‌اندازه بزرگش شمار.

سوّم: آنکه به دنبال نمازهاى صبح «دعایى» که از شیخ بزرگوار ابن فهد
Naseri: مرحوم زنده یاد: حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ عباس پیرولی روحش شاد و یادش گرامی باد که سالیانی در مسجد شیخ ابوالحسن جنب هلال احمر اراک بعد نماز حضرت آیت الله آقا علی میریحیایی نماز گزاران را در مسائل شرعی راهنمایی می کرد روحش قرین رحمت الهی نثار روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
Naseri: مرحوم زنده یاد حجت‌الاسلام والمسلمین حاج آقا حسین میرناصری نماینده و دفتر دار اولین امام جمعه شهر اراک مرحوم آیت‌الله خوانساری فرزند زنده یاد مرحوم حاج آقا( آق بابا ) صاحب نخل محل سادات کرهرود روحشان شاد و یادشان گرامی باد
Naseri: زندگی نامه
شهید والامقام حجت‌الاسلام والمسلمین احمد مشایخی، در سال 1341 از یک خانواده‌ای که اصالتاً از اهالی روستای کرهرود از توابع شهرستان اراک بودند، در شهر اهواز متولد شد. او در خانواده‌ای مذهبی و متدین رشد کرد. تا پایان دوره متوسطه در رشته ادبیات درس خواند و پس از آن برای فرا گیری دروس اسلامی راهی حوزه علمیه شد. در سال 1362 ازدواج کرد و پس از چند روز از سوی بسیج عازم جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد.

حضورش در مناطق عملیاتی مصادف بود با عملیات بزرگ خیبر و طلبه شهید با به دست گرفتن سلاح؛ معلم درس آزادی و آزادگی شد. او به عنوان بسیجی تیپ امام جعفر صادق(علیه السلام) به جبهه رفته بود که، در شانزدهمین روز از اسفندماه 1362 هنگامی که همراه با سایر رزمندگان به خطوط دفاعی دشمن یورش می‌برد با اصابت ترکش خمپاره به سینه و سرش بر بال ملائک تا عرش خدا پرواز کرد و سرود ( ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ).[1] را زمزمه نمود. مزار مطهر شهید در روستای کرهرود اراک زیارتگاه اهل‌دل است
Naseri: نام : احمد
نام خانوادگی : مشایخی
نام پدر : حسین
تاریخ تولد : 01 تیر 1341
محل تولد : شهر کرهرود
سن: ۲۱ سالگی
قشر: طلاب و روحانیون
تاریخ شهادت
16 اسفند 1362

وصیت نامه شهید والامقام حجت‌الاسلام والمسلمین احمد مشایخی
السلام علیک یا اباعبدالله ... خداوندا حمد و سپاس فقط سزاوار توست چرا که من آفریدی و ستایش تنها تو راست که نعمت مسلمان بودن را به من دادی و حمد تو را است که قدرت جهاد به من دادی. ای مردم روز قیامت شاهد باشید احمد مشایخی فرزند حسین در حالی از دنیا رفت که شهادت به معبودیت ‌الله می‌داد و جز او را در نیت و فکر نداشت و شهادت به رسالت خاتم‌الانبیاء محمد مصطفی(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و شهادت به امامت و ولایت 12 اختر تابناک آسمان ولایت می‌داد و قرآن را به عنوان تنها کتاب هدایت که از جانب حضرت حق جل سبحانه توسط جبرئیل(علیه السلام) بر قلب مبارک حضرت محمد بن عبدالله(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نائل گردید و قبول داشت. ساعت 11 و نیم بامداد است، تب و تاب عجیبی در بین برادران رزمنده می‌بینم، عشق خط رفتن همه را می‌سوزاند، وقتی به خیمه‌ها و قیافه‌ها و خنده‌ها و هر لحظه آمدن برادران برای خواندن صیغه برادری نزد حقیر نگاه می‌کنم عیناً جلوه‌ای از کربلا را می‌بینم. پرچم‌های لا الله الا الله و محمد رسول‌الله(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و یا اباعبدالله(علیه السلام) صحنه‌ای عجیب آفریده بلند گوی رادیو هر لحظه خبر پیروزی رزمندگان اسلام را می‌دهد. ای کاش بودید و در دل شب ناله‌های این شیران روز که الهی العفو می‌گویند و فریادشان تا ده‌ها فرسخ را عطرآگین می‌کند، می‌دیدید. خداوندا اگر تنها نعمت در این زمان بودن را بخواهم سپاس گویم خود نیاز به عمری چند صدساله دارد. خداوندا چگونه تو را سپاس بگویم که چنین مقامم دادی. خداوندا، معبودا، محبوبا تو شاهد باش که این بنده عاصی طبق وظیفه و مسئولیت شرعی‌ام نکاتی‌ام را تذکر می‌دهم، این تذکرات و وصایا به آن‌هاست که هنوز بعضی مسائل برایشان حل نشده است.

1 - ای مردم شما مسلمانید مسئولیت خود را در مقابل اسلام این هدیه گران‌قدر که حضرت حق روحی فداه به ما ارزانی فرموده، بفهمید مردم به تمام مقدسات قسم ما مسئولیم. نگذارید بگذرد و این مطلب را روزی بفهمیم که دیگر کار از کار گذشته باشد. بیدار شوید تا کی در خواب تا کی در نادانی ... بیدار شوید خفتگان چند ساله بدانید هدف هستی چیز دیگری است. خدایا چه گویم اگر در خانه کس است یک حرف بس است.

2 - وصیت دوم در مورد رهبر عزیزمان می‌باشد. ای خواب گران رفتگان! قدرش را بدانید. مبادا شما که یک عمر بر اهل کوفه لعنت کردید خود از ایشان شوید. خدا را قسم به عظمتش می‌خورم کسی که با این گوهر الهی مخالفت و کینه‌ورزی کند، در صف قاتلین سیدالشهدا(علیه السلام) است، قلب نازنینش را با بعضی کارها به درد نیاورید. او ودیعه‌ای است که خداوند در مقابل گریه 1400 ساله شیعه بر حسین(علیه السلام) به ما داده و وای بر ما اگر این خون‌ دل خوردن شیعه را در این دوران ضایع کنیم. مردم به خدا قسم اگر قدر ندانید نابود و هلاک می‌شوید. کم نق بزنید حیا و شرم از 13 - 16 ساله‌های جبهه کنید که برای دفاع از ناموس شما و دفاع از مال شما با ان دست‌های کوچک که هیچ گناهی تا به حال نکرده، در شب‌های سرد زمستان غرب و کردستان و جنوب سلاح به دست گرفته، 4 - 5 ساعت نگهبانی می‌دهند. وای به حال ما که چگونه می‌خواهیم در صف محشر در مقابل سیدالشهدا(علیه السلام) ظاهر شویم در حالی که این عزیزان پیکرشان سوخته و قطعه‌قطعه شده ... خدا را گواه که تاریکی دل را از آن دوری می‌دانم و هرگاه نگاهم به عکس او می‌افتد و نور محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و علی(علیه السلام) را پیشانی‌اش می‌بینیم، عرق شرم بر قلب کدرم می‌نشیند و مقداری از آن تاریکی جلا می‌یابد. مردم به هوش باشید که از این نعمت عظمی فردای قیامت سؤال می‌شود و وای بر ما اگر در جواب بمانیم. بیدار شوید دیگر بس است. تو را به خدا ببینید کشورهای دور افتاده‌ای مثل گینه و سیاه‌های آفریقا چگونه با عکس امام(قدس سره) به وسیله هیئت‌های اعزامی برده می‌شود، برخورد می‌کنند. کودکان یتیم آن را به سینه می‌چسبانند و آرزوی آن دارند که خود ایشان یا نماینده ایشان برود و آن‌ها را نجات دهد آن وقت نعوذبالله قدرش را ندانیم و فرمانش را به جان نخریم.

اما تو ای پدر عزیزم بدان که عشق حسین(علیه السلام) مرا آواره و حیران کرده و به جبهه کشانیده و این خاطر این بود که وقتی مادرم می‌خواست سینه در دهانم بگذارد قبل از آن تربت سیدالشهدا(علیه السلام) را گذاشت و از ابتدا محبت حسین(علیه السلام) را با خونم عجین کرد.

پدر جان آنکه از همه بیشتر دلش در سوگم غمبار می‌شود، می‌دانم که تویی ولی دل قوی دار و به یاد شهدای کربلا باش. و اما پدر عزیزم تنها سفارشم به شما این است که امکانات تحصیلی عزیزالله جان را فراهم کنی تا بتواند در آینده عالمی عامل
Naseri: برای اسلام باشد و اما شما ای برادران و خواهرانم بیدار باشید و خدا را در تمام کارهایتان در نظر داشته باشید و بدانید که در مقابل خون تمامی شهدا روز قیامت باید جوابگو باشید و از همه شما می‌خواهم که از خدا بخواهید که این فداکاری بسیار ناچیز که توفیقش از جانب خدا بود، را به عنوان شهادت از من قبول کند. و اما تو ای همسرم، مبادا بر تو که لحظه‌ای خدا را فراموش کنی و همیشه مثل گذشته دل قوی دار و اندوهگین مباش و خطاهای مرا ببخش.

چون وقت تنگ است و قصد عزیمت به جزیره مجنون را دارم، دیگر کلام را کوتاه می‌کنم و از همه عزیزان التماس دعا دارم.

اقل الطلاب، احمد مشایخی.
Naseri: مرحوم آیت الله حاج شیخ «محمدعلی رسولی اراکی» .

آیت الله شیخ محمدعلی رسولی اراکی کرهرودی در سال 1306 ش. دیده به جهان گشود. جد اعلای ایشان «قاضی علاء الدین عبدالخالق کرهرودی» شاگرد «شیخ بهایی» و از عالمان و متکلمان شهیر عصر صفویه و صاحب کتاب ارزندۀ "تحفة الشاهیة" بود.

ایشان تحصیلات خود را در قم از محضر اساتید بزرگی چون امام خمینی و علامۀ طباطبایی تکمیل نمود و علاوه بر انجام خدمات اجتماعی بسیار در اقصی نقاط ایران، تالیفات متعددی نیز نگاشته است.

وعظ، خطابه و فعالیت تبلیغی علیه فرقه ضاله بهائیت از مهمترین فعالیت های آن فقید در سنوات اخیر بود.

آیت الله رسولی اراکی در روز جمعه 30 تیر 1396 در سن 90 سالگی چشم از جهان فرو بست

محمدعلی رسولی اراکی

صفحه بحث

  • زبان
  • تاریخچه
  • ویرایش
  • بیشتر

رسولی اراکی، محمدعلی؛ از شاگردان درس خارج اصول امام خمینی. محمدعلی رسولی کرهرودی معروف به رسولی اراکی در سال ۱۳۰۶ ش در کرهرود اراک به دنیا آمد. جد اعلای او قاضی علاءالدین عبدالخالق کرهرودی از شاگردان شیخ بهایی و از عالمان و متکلمان شهیر عصر صفویه و صاحب کتاب ارزنده تحفة الشاهیة بود. رسولی اراکی خواندن و نوشتن را در کرهرود اراک فراگرفت. سپس راهی اراک شد و در حوزه علمیه محمدابراهیم اراک به تحصیل پرداخت (انصاری، ۱۵۹). در آنجا ادبیات را نزد شیخ قنبر رفیعی فراگرفت (همان) و همچنین از درس‌های میرزا فضل‌الله نصیرالاسلامی و میرزا کاظم کوشا بهره برد و مقدمات و بخشی از سیوطی را نزد آنان خواند (حسینی، ۲۵). آنگاه در سال ۱۳۲۳ ش به قم رفت و در حوزه علمیه آن شهر تحصیلات خود را پی گرفت. رسولی اراکی در آن حوزه دروس سطح را نزد آقایان شیخ محمد فکور یزدی، سید محمدباقر سلطانی طباطبایی و میرزا محمد مجاهدی تبریزی به پایان رساند (انصاری، ۱۵۹). سپس در درس خارج فقه و اصول آیت‌الله سید حسین طباطبایی بروجردی شرکت کرد و سال‌ها از درس‌های ایشان بهره برد. هم‌زمان در درس‌های خارج فقه و اصول امام خمینی، آیات سید محمدرضا موسوی گلپایگانی و سید کاظم شریعتمداری هم بهره‌مند می‌شد (همان؛ شریف رازی، ج ۲، ۱۵۷). او در مصاحبه با حریم امام از حضور در درس خارج اصول امام خمینی در مسجد سلماسی و همچنین مسجد اعظم قم سخن گفته است. همچنین بر حضور ۳-۴ ساله در درس خارج اصول امام خمینی سخن گفته است («آیت‌الله محمدعلی رسولی اراکی: بین علما جنبه‌های اخلاقی را بیشتر بگویی»، ۲۶)، بنابراین می‌توان گفت که از اواخر دهه ۱۳۳۰ ش و اوایل دهه ۱۳۴۰ ش در درس خارج اصول امام خمینی در مساجد فوق شرکت می‌کرده است. درباره سال‌های دقیق حضور او در درس‌های امام خمینی گزارشی در دست نیست، ولی می‌توان احتمال داد که در دهه ۱۳۳۰ از درس‌های خارج فقه و اصول ایشان در مساجد محمدیه، سلماسی و اعظم قم استفاده می‌کرده است. علاوه بر آن، از درس‌های علامه سید محمدحسین طباطبایی هم بهره می‌برد (انصاری، ۱۵۷). رسولی اراکی یکی از خطبا و واعظان برجسته قم بود و برای وعظ و خطابه به دیگر شهرهای کشور هم سفر می‌کرد. به‌خصوص در ماه‌های تبلیغ (محرم و صفر و همچنین رمضان)، در امر تبلیغ کوشا بود. در این سفرها به مبارزه با بهاییان می‌پرداخت (شریف رازی، ج ۲، ۱۵۷؛ انصاری، ۱۵۷). او با آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی، وارد مبارزه با حکومت پهلوی شد و در ۱۳۴۲ و پس از دستگیری و انتقال امام خمینی به تهران در ۱۵ خرداد، نامه‌ای به آیت‌الله گلپایگانی ارسال و در آن دستگیری امام خمینی را محکوم کرد و از آن مرجع و دیگر مراجع تقلید خواست تا با برخی اقدامات ایذایی، با حکومت پهلوی در مخدوش کردن چهره روحانیان به‌ویژه امام خمینی، از مراجع مسلم تقلید مقابله و مقام شامخ امام خمینی را به عموم مردم اعلام کنند (آیت‌الله‌العظمی سید محمدرضا گلپایگانی، ج ۱، ۵۳). سپس همراه با جمعی از روحانیان مبارز اراک، در نامه‌ای دیگر به آیت‌الله گلپایگانی ضمن اعلام تأثر شدید از دستگیری امام خمینی و تداوم حبس ایشان در تهران، از آن مرجع خواستند تا برای آزادی ایشان همه تلاش خودشان را مصروف دارند (همان، ۵۷). پس از آنکه حکومت پهلوی پاره‌ای اتهامات علیه امام خمینی طرح کرد، همراه با جمعی از روحانیان اراک در نامه‌ای به آیت‌الله سید محمدرضا موسوی گلپایگانی، ضمن ابراز نفرت و انزجار خود از اتهامات و اکاذیب مذکور، از محضر آیت‌الله گلپایگانی و سایر آیات عظام تقاضا کردند «نظریات خود را در این خصوص و تنزیه مقام شامخ حضرت آیت‌الله‌العظمی خمینی مدظله به اطلاع عموم برساند» (آیت‌الله‌العظمی سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی، ج ۱، ۷۶). به سبب این مبارزات و فعالیت‌ها بود که ساواک استان مرکزی در نامه‌ای به ریاست اداره کل سوم ساواک از رسولی اراکی به‌عنوان یکی از افراد مظنون در آن استان نام برد (انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مرکزی، ج ۱، ۱۴۶). رسولی اراکی پس از آن هم به مبارزات خود علیه حکومت پهلوی ادامه داد و در سال ۱۳۵۶ ش و پس از رحلت مشکوک سید مصطفی خمینی در مشهد به سخنرانی پرداخت («آیت‌الله محمدعلی رسولی اراکی: بین علما جنبه‌های اخلاقی را بیشتر بگویی»، ۲۶). سپس به قم رفت و در مجلس ختمی که به مناسبت رحلت سید مصطفی خمینی در قم برگزار شده بود سخنرانی کرد و در آن سخنرانی با نام بردن از امام خمینی، از ایشان تجلیل کرد (سیر مبارزات یاران امام در آینه اسناد ساواک، ج ۸، ۶۹؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج ۱، ۲۰). گذشته از آن همراه با روحانیان مبارز قم، اعلامیه‌هایی را علیه حکومت پهلوی امضا می‌کرد. به‌ویژه در صدور اعلامیه‌های انتقادی در استان مرکزی نقش داشت. وی در همان زمان با خطیبان آن شهر درخصوص نحوه مبارزه و سخنرانی رایزنی می‌کرد («آیت‌الله محمدعلی رسولی اراکی: بین علما جنبه‌های اخلاقی را بیشتر بگویی»، ۲۶؛ حسینی، ۲۶). او که از خطیبان برجسته شهر قم بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فعالیت‌های تبلیغی خود در آن شهر ادامه داد. یکی از اقدامات او، اهتمام به فعالیت‌های اجتماعی و تأسیس یا نوسازی مساجد در نقاط مختلف کشور بود که از آن جمله می‌توان به ساخت مسجدی در سه بند خوزستان در نزدیکی بندر ماهشهر، ساخت مسجدی در قریه آجین و دوجین، مسجدی در اطراف ساوه، مسجد بزرگ کوچه حاج زینل قم، مسجدی در قریه ثامن ملایر، حسینیه‌ای در هندیجان (شریف رازی، ج ۲، ۱۵۷) و مسجدی در شهر اراک اشاره کرد (انصاری، ۱۵۹). از تألیفات او می‌توان به تحقیق تحفه شاهیه (اثر ملا عبدالخالق کرهرودی)، خطابه‌های پیامبر (ص) به علی (ع)، آیین زندگی، ایمان به خداوند، وفای به عهد، امانت‌داری در اسلام، صبر در اسلام و حیا در اسلام اشاره کرد. حضرت آیت‌الله محمدعلی رسولی اراکی در ۳۰ تیر ۱۳۹۶ در شهر قم درگذشت و پیکرش پس از تشییع در قم و اقامه نماز توسط غلامرضا صلواتی در بقعه شهید مفتح در صحن حضرت فاطمه معصومه (س) به خاک سپرده شد (انصاری، ۱۵۹). منابع: آیت‌الله‌العظمی سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی (۱۳۸۸)، ج ۱، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات؛ آیت‌الله‌العظمی سید محمدرضا گلپایگانی به روایت اسناد ساواک (۱۳۸۵)، ج ۱، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات؛ «آیت‌الله محمدعلی رسولی اراکی: بین علما جنبه‌های اخلاقی را بیشتر بگویی» (۱۳۹۶)، هفته‌نامه حریم امام، سال ششم، شماره ۲۷۸، ۵ مرداد؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان مرکزی (۱۳۹۲)، ج ۱، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک (۱۳۷۶)، ج ۱، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات؛ انصاری، ناصرالدین (۱۳۹۶)، «درگذشتگان: آیت‌الله رسولی کرهرودی اراکی»، دوماهنامه آینه پژوهش، سال بیست و هشتم، شماره ۱۶۵، مرداد و شهریور؛ حسینی، زهرا سادات (۱۳۹۶)، «زندگینامه آیت‌الله محمدعلی رسولی اراکی»، هفته‌نامه حریم امام، سال ششم، شماره ۲۷۸، ۵ مرداد؛ شریف رازی، محمد (۱۳۵۲)، گنجینه دانشمندان، ج ۲، تهران، اسلامیه؛ سیر مبارزات یاران امام خمینی در آینه اسناد به روایت اسناد ساواک (۱۳۹۳)، ج ۸، تدوین: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی

: شیخ مرتضی واعظی کرهرودی معروف به به شیخ مرتضی واعظی اراکی در ۱۷ تیر ماه ۱۳۳۲ در کرهرود اراک در خانواده ای روحانی متولد شد و تحت سرپرستی پدری زاهد و عالم آقا شیخ علیجان واعظی که خود از علمای بنام اراک بود، مراتب علمی و اخلاقی را طی کرد
Naseri: حضرت آیت الله حاج آقا محسن عراقی تحصیلات ابتدایی شامل فقه و اصول را نزد پدر، جد و عموی خود (سید محمد مکی زاهد جد سادات کرهرود در کرهرود) خود فرا گرفت. سپس برای تکمیل تحصیل به بروجرد رفته و از محضر درس سیدشفیع بروجردی و ملا اسدالله بروجردی بهره گرفت. در سن ۳۰ سالگی به اراک بازگشته و مشغول تدریس شد. همچنین وی به عنوان مرجعی برای دعاوی مردم شد. او برای ادامه تحصیل به عتبات عالیات رفت و یکی از فقهای عصر خود گشت. وی درجه اجتهاد خود را در بروجرد دریافت کرد
آقا محسن سلطان‌آبادی عراقی (اراکی)، فقیه و مجتهد شیعه سده ۱۳ هجری قمری بود. او از بزرگترین واقفان شهر اراک و عراق عجم به‌ شمار می‌آمد.

وی همچنین یکی از عوامل ماندگاری عبدالکریم حائری یزدی در اراک و رونق حوزه علیمه اراک بود
Naseri: آقامحسن، فرزند میرزا ابوالقاسم بود. پس از ساخته شدن شهر اراک به دست یوسف خان گرجی، وی به اقداماتی برای جلب مردم جهت سکونت در شهر نمود و در صدد برآمد که از اطراف شهر جدیدالتاسیس اراک، مردم به شهر منتقل نماید که موجبات آبادانی شهر به تدریج فراهم گردد. از جمله این اقدامات دعوت برخی از روحانیون سرشناس به شهر بود. جد پدری حاج آقامحسن که سید احمد مکی نام داشت، به همراه برادر دوقلو و کوچکترش (سید محمد مکی) از جمله دعوت شدگان بودند. یوسف خان سید احمد را در محله قلعه و سید محمد را در محله حصار ساکن کرد تا موجب رضایت مردم ساکن در هردو محله شود. سید احمد مکی دارای فرزندان متعدد بوده که عبارتند از: میرزا سید ابوالقاسم عراقی (پدر حاج آقا محسن)، میرزا معصوم، میرزا محمدحسین، آقا مرتضی، آقا شفیع، آقا اکبر و آقا جواد. سرپرستی مدرسه سپهدار از جمله وظایفی بود که از سید احمد (وفات ۱۲۶۰ هجری قمری) به میرزاابوالقاسم (وفات ۱۲۷۰ هجری فمری) و سپس به حاج آقا محسن (وفات ۱۳۲۵ هجری فمری) منتقل شده است
Naseri: علامه کبیر ملأ محمد باقر محمدی عراقی
آخوند ملامحمد معروف به آخوند کبیر
آخوند ملامحمد معروف به آخوند کبیر پدر مرحوم آیت الله العظمی آقاضیاءالدین عراقی که از مراجع تقلید و فقهای بزرگ شیعه بود .

نقل شده که صمصام الملک برخی اوقات خدمت ایشان می رسید و سؤالات خود را مطرح ، و جواب می گرفت .

پس از فوت ایشان روزی به منزل می آید و از آقای آقاضیاء که در آن تاریخ تقریبا بیست ساله بوده و پس از چند سال تحصیل در اصفهان به اراک باز گشته بودو می خواست به جای پدر مشغول قضاوت و رتق و فتق امور شود سؤالاتی میکند

که ایشان از عهده پاسخ بر نمی آید . صمصام الملک به عنوان تاسف کف دست راست را به پشت دست چپ می زند و می گوید :تمام شد یعنی با وفات آخوند کبیر علم از این بیت رخت بر بست . مرحوم آقاضیاء فرموده :این حرف مانند ظرف آب جوشی بود که بر سر من ریخته شد از همان موقع تصمیم گرفتم به طور جدی تحصیلات را دنبال کنم لذا به عتبات و سامرا و سپس به نجف رفتند به مقامات عالیه علمی رسیدند که آیت الله حاج سید احمد خوانساری و آیت الله حاج میرسیدعلی یثربی ( دو فقیه بزرگ ) به شاگردی ایشان افتخار داشتند و آیت الله حاج سید احمد خوانساری در کتاب خود از ایشان به «بعض الاکابر» تعبیر میکنند .

مرحوم آخوند کبیر ملأ محمدباقر عراقی از شاگردان حاج سید شفیع بروجردی صاحب «الروضة البهیة » بوده و این استاد از وی و حاج آقا محسن اراکی در کتاب ذکر شده تجلیل کرده است عبارت او در مورد آخوند کبیر این است :«من الذین اجزت لهم العالم الفاضل والمحقق العامل والمدقق الکامل آخوند ملامحمدالسلطان آبادی المعروف بالکبیر و هوالآن فی البلد المذکور من الرؤساء و القضاة مع کمال و ثاقته و دیانته .

از متمولان و ملاکهای اراک ، که اهل مطالعه وباسواد بوده است.

یا بیست و چند ساله الروضة البهیة ، پنج ورق به آخر کتاب مانده
Naseri: آیت الله حاج شیخ مجتبی محمدی عراقی
توضیح مختصر
آیت الله حاج شیخ مجتبی محمدی عراقی در سال 23 دی 1293 هـ . ش، برابر با 28 صفر 1333 هـ . ق در خانواده¬ای اهل علم و فضیلت در روستای کرهرود از توابع اراک، دیده به جهان گشود .

آیت الله حاج شیخ مجتبی محمدی عراقی در سال 23 دی 1293 هـ . ش، برابر با 28 صفر 1333 هـ . ق در خانواده­ای اهل علم و فضیلت در روستای کرهرود از توابع اراک، دیده به جهان گشود .پدرش، حاج آقا محمد عراقی مشهور به زین الدّین از عالمان برجسته آن دیار بود. جدّش،علامه ملا محمد باقر عراقی کره رودی معروف به «کبیر» از شاگردان شیخ انصاری (ره) به شمار می رفت. مادرش نیز از سادات حسینی بوده که نسبش از سوی جدّه به آخوند ملا محمود عراقی میثمی می رسید. مجتبی در 4 سالگی همراه پدر به کنگاور رفت و تحصیلات ابتدایی، ادبیات عرب و بخشی از سطح را از محضر پدرش آموخت. وی در سال 1308 هـ . ش، در آزمونی که دولت برای یکسان کردن لباس روحانیت از طلاب می گرفت، شرکت کرد و به نمره قبولی دست یافت. از این رو، مجوز پوشیدن لباس روحانیت را کسب کرد. آیت الله محمدی عراقی، برای تکمیل درس سطح در سال 1309 هـ . ش، به اراک بازگشت و به مدت 4 سال از محضر حضرات آیات: سید حسن هفته ای و شیخ محمد سلطان العلماء بهره برد. وی در سال 1314 هـ . ش رهسپار قم گردید و از خرمن دانش آیات عظام: شیخ عبدالکریم حایری یزدی، سید محمد تقی و سید احمد خوانساری و سید محمد حجت کوه کمره ای خوشه چید و درس فقه و اصول آنان را به نگارش درآورد. آیت الله محمدی عراقی در 28 صفر 1358 هـ . ق به دلیل فوت پدر، به کنگاور بازگشت و به مدت هشت سال در آن جا، به تبلیغ و اقامه نماز جماعت پرداخت. همچنین با بنا نهادن مسجد و مدرسه علمیه، به تدریس و نگارش پرداخت. وی در سال 1370 هـ . ق، بار دیگر به قم بازگشت و به دستور آیت الله سید حسین بروجردی در جلسه درس، بحث و استفتایات ایشان حاضر شد و از مقام علمی و معنوی آن بزرگوار بهره برد. آیت الله بروجردی، در سال 1377 هـ . ق مدیریت کتاب خانه فیضیه، دفاتر و پرونده های مربوط به نظام وظیفه طلاب را به وی سپرد. او با مدیریت خویش توانست شمار کتاب ها را از 4250 جلد که بیشتر آن ها فرسوده و بی استفاده بودند، به 80 هزار جلد کتاب مفید و با ارزش برساند. 3 هزار نسخه از آن ها را کتاب های خطی نفیس تشکیل می دهد که با کوشش ایشان گرد آمده است. آیت الله محمدی عراقی همچنین پس از رحلت آیت الله بروجردی به تالیف و تحقیق روی آورد و آثار ارزشمندی از خود به یادگار گذاشت.

پس از شهادت فرزندش در جبهه های نبرد حق علیه باطل، به نیّت آن شهید و کسب غفران و رحمت بیشتر الهی برای او، کار تصحیح و تحقیق کتاب با ارزش «غوالی اللیالی» را آغاز کرد و آن را در 4 جلد منتشر ساخت. این کتاب در سال 1362 هـ . ش به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، برگزیده شد.آیت الله مجتبی محمدی عراقی سر انجام در 24 فروردین 1380ش برابر با 18 محرم 1422 ق در 89 سالگی دعوت حق را لبیک گفت و در حرم مطهر حضرت معصومه (‌س) به خاک سپرده شد

کتاب کرهرود با قدمت بیش از دوهزار سال

در حال جمع آوری مطالب و عکس از قدمت تاریخی کرهرود (کرج رود) در خصوص تاریخ و مشاهیر و علمای با تأثیر گذاری در شکل گیری شهر سلطان آباد (عراق عجم ، اراک ) داشتند و مشاهیری که که از این خطه ناشناخته در کشور عزیزمان تأثیر گذاری بسزایی در سطح کشور داشته و دارند و شهدای همیشه جاوید کرهرود که با ۶۳ شهید با سه آزاده قهرمان و جانبازانی که در جنگ تحمیلی تا سطح فرماندهی گروهان و ....را در کارنامه خود دارند که باعث افتخار هستند و جانبازان ، این شهدای زنده جنگ تحمیلی هستند یادآوری کرده باشیم ، و شناخت بیشتر محله های با قدمت و تاریخی و شناخت مساجدی که قدمت آن به صدر اسلام را دارد که کرهرود از سرزمین های شیعه نشین بوده و تاریخ سادات کرهرود و خاندان اصیل کرهرودی و خاندانی که از شهرهای قم و دیگر شهرهای ایران کرهرود را برای اقامت و سکونت دائمی خود دارند ،

با همکاری عزیزان دیگر هم هستیم که از این خطه که قدمت بیش از دوهزار سال را در درون خود دارد که شناخت آن برای حتی مردم کرهرود و کشور عزیزمان ناشناخته مانده به صورت کتابی جامع تهیه نماییم.

ان شاالله

کتاب شهدا و آزادگان همیشه جاوید کرهرود

در دست اقدام است که بزودی به امید خدا و مدد از روح پر فتوح شهدا ، کتابی در خور شهدا و آزادگان و خانواده های این عزیزان به چاپ برسانیم

محقق و پژوهشگر و نویسنده و تاریخ نگار و شجره نامه نویس آقای مرتضی نیکزاد که افتخار انتخاب کرهرود را به عنوان اقامتگاه پر خاطره انتخاب و دارند

و عزیزان گروه هیئت امنای درمانگاه سید الشهدای کرهرود که خالصانه و پر تلاش در ساخت و جمع آوری کمکهای مالی و اعتباری و ....در پیشرفت درمانی را بعهده دارند همکاری صمیمانه ای دارند که بتوانیم کتابی در خور این خطه پر خاطر و با قدمت هستیم

مارا با اطلاعات و منابع و اسناد و خاطرات خود در خصوص تاریخ و فرهنگ و مشاهیر و علما یاری گر واقعی باشید

kerahroud.blogfa.com

تاریخچه کرهرود

در قسمت نظر درج نمایید ممنون

کرهرود قبل از بنای شهر عراق مرکز تجارت و حوزه علمیه بوده است.
معمرین و سال دیده‌ها می‌گویند بعضی از اماکن تجاری در این شهرک در شب و روز (فعال) و وقت و بی‌وقت صدای زنگ قافله قطع نمی‌شد ، زیرا که لاینقطع یا آنکه مال التجاره وارد می‌کردند، و یا آنکه حمل می‌کردند، و راجع به بعضی از سرمایه‌داران و تجار کرهرود گفت و شنودهایی است که نقل آن خارج از مقصود است.

و راجع به حوزه علمیه کرهرود :مرحوم عالم جلیل القدر و ادیب عالی مقدار و واعظ کثیرالاطلاع آقای حاج شیخ جواد مشایخی رحمت الله علیه نقل می‌فرمودند در محله مشایخ کرهرود تعداد ۴۰ نفر مجتهد مسلم اقامت داشته‌اند.

از آیت الله آقای حاج شیخ محمد سلطان قدس سره بشنوید:
عده‌ای از اشخاص و رجال و معمرین از محله آقایان( یکی از محلات کرهرود) خدمت آیت الله آقای حاج شیخ محمد سلطان عراقی قدس سره (صاحب حاشیه مفصل بر کفایت الاصول)شرفیاب می‌شوند و تقاضای یک نفر عالم در ماه مبارک رمضان جهت اقامه نماز جماعت و موعظه و بیان احکام در مسجد معروف به مسجد آقایان می‌نمایند، آیت الله سلطان در جواب می‌فرمایند: ستارگان درخشان علمای کرهرود در حوزه‌های علمیه نجف و قم و مشهد می‌درخشند، چگونه اینجانب یک نفر عالم برای شما معرفی نمایم که در ماه مبارک رمضان متحمل اقامه جماعت و وعظ و بیان احکام بشود، کلا و حاشا در این کار اقدام نخواهم نمود.

کرهرود را بیشتر بشناسیم


کرهرود با بیش از ۲۵۰۰ سال قدمت
خاندان
خاندان ابودلف
نوشتار اصلی: نبرد کرج ابی دلف کرهرود فعلی
نبردی است که در سال ۴۶۵ هجری بین سلجوقیان کرمان به رهبری قاورد و سلجوقیان بزرگ به رهبری ملکشاه در نزدیکی کرج ابی‌دلف به علت دعوی حکومت قاورد و شورش بر ضد ملکشاه رخ داد که پس از ۳ روز نبرد، سرانجام سلاجقه کرمان شکست خوردند
در حومه فراهان و کرج (کرهرود) کره که حدود آستانه فعلی باشد قصری را بنا کردند و مدتها در کرهرود حکمرانی کرده و افراد خاندان خود را به اطراف می فرستادند
ابودلف در کنار جنگاوری، شاعر و موسیقی دانی برجسته نیز بود. کرج ابودلف کرهرود فعلی در زمان او به مرکز شعر عربی تبدیل شده بود
ابودلف عجلی فرماندار کرهرود

خاندان ابودلف در حومه فراهان و کرج (کرهرود) که در زمانهای قدیم که محلش را نمی دانستند می گفتند حدود آستانه فعلی باشد قصری را بنا کردند و مدتها در آن حکمرانی کرده و افراد خاندان خود را به اطراف می فرستادند
قاسم بن عیسی بن ادریس بن معلق عجلی کرجی معروف به ابودُلَف عجلی (درگذشته ۲۲۵ یا ۲۲۶، بغداد) از فرماندهان نظامی برجسته مأمون عباسی و معتصم عباسی و از شاعران عرب‌زبان است که تألیفاتی نیز در این زمینه دارد. وی که مذهب تشیع را برای خود برگزیده بوده‌است، وی سرسلسله سلاطین بنودلف است و داستان او با افشین در تاریخ مسعودی بسیار معروف است.
خاندان

خاندان ابودلف از تیره اعراب بنی عجل -شاخه‌ای از بکر بن وائل - بوده‌اند که در نبرد ذوقار در کنار بنی شیبان بر سپاه ساسانی پیروز شده‌اند. ابن رسته اینان را از مسیحیان حیره دانسته که البته تناقضات زیادی دارد. اینان در روستاهای عراق عجم می‌زیسته‌اند. در تاریخ‌نگاری‌ها دربارهٔ جد ابودلف، ادریس بن معقل نظرهایی گوناگونی داده شده برخی او را عطار و مال فروش، برخی راهزن و برخی نیز عامل خالد بن عبدالله قسری معرفی کرده‌اند که پس از دست یازیدن یوسف بن عمر بر ولایت عراق او و برادرش ادریس به همین دلیل به زندان کوفه افتادند. دربارهٔ پدر ابودلف، عیسی اما اطلاعات زیادی در تاریخ‌نگاری‌ها نیامده‌است
بخش عمده شهرت ابودلف به خاطر شهری است به نام کره یا کرج که وی آبادش ساخت و به نام وی کرج ابودلف نامیده شد. به همین سبب است که وی را کرجی می‌خوانند. گویند این شهر را ادریس ابن معقل بنا نهاد، عیسی بن ادریس توسعه اش داد و ابودلف آن را به کمال رساند
شناخت بیشتر کرهرود که به زمان خلفای عباسی می رسدنام اولی کرهرود در زبان عربی کرج بوده و سبب آن به ادبیات عرب برمی گردد که در کلمات اعلام (هاء) را به (جیم) تبدیل میکنند، و این نام در زبان فارسی تبدیل به (هاء)یعنی کره می شود. کرهرود را ابودلف که فرزند یکی از فرماندهان ارتش امین خلیفه عباسی بوده است در زمان مأمون بنا نهاده و درحوالی سال 210 هجری در کرهرود حکومت مستقلی داشته است. به نقل از گذشتگان پس از ابودلف سلطان شیخ احمد به این دیار آمده و مسکن می گزیند.
کرج ابودُلَف کرهرود شهری تاریخی منسوب به ابودلف عجلی و میان اراک و بروجرد بوده‌است. امروزه محل قطعی آن مشخص نیست. برخی آن را مطابق با شهر آستانه و برخی نیز آن را مطابق با کرهرود می‌دانند. این شهر مرکز ناحیهٔ ایغارَین (به معنای دو ایغار) واقع در جنوب شرقی نهاوند بوده‌است. خلیفه، کرج ابودلف و شهر برج (به فاصلهٔ ۱۲ فرسنگی کرج بر جادهٔ اصفهان) را به ایغار (تیول) به ابودلف و خاندانش واگذار کرده‌بود به‌طوری‌که مبلغ معینی را همه ساله به خلیفه بپردازند و از همهٔ مالیات‌های دیگر معاف باشند. نام این شهر را کَرَه و کره ابودلف نیز گفته‌اند.[۳]

کرج ابودلف در استان جبال
این شهر در زمان آل‌بویه کرهرود (قرن‌های چهارم و پنجم ه ق) از شهرهای شیعه‌نشین ایران بوده‌است
کَرَهْرود شهری است در بخش مرکزی شهرستان اراک استان مرکزی ایران.
این ده با دو ده دیگر به‏ نام سنجان و فیجان متصل به یکدیگر و هر سه به نام سه ده پیوسته به شهر فعلی اراک و در طرف جنوب آن واقع است – قریه کرهرود از قرای قدیمی و گاهی هم جنبه شهری داشته‌است . فضلا و دانشمندان زیادی به این شهرک منتسب بوده‏اند و در این اواخر هم مردانی فاضل در مهد تربیت‏خود پرورانده و آنان هم بر حسب موقعیت زمان، خدمتی به این آب و خاک کرده‏اند.
وجه تسمیه
کرهرود اسم بوده از برای رودی که از کرج سابق می‏گذشته و اکنون هم آن رود به نام رودخانه آستانه که لغت دوم کرج است معروف می‏باشد و رودخانه کرهرود هم از ناحیه قره کهریز یعنی سرزمین کرج سابق منشا می‏گیرد آن را کرهرود یعنی رود کرج خوانده‏اند و ده واقع در کنار آن رود را هم کرهرود نامیده‏اند.
در لغت نامه دهخدا در باره این شهر آمده قصبه‌ای است میان اصفهان و همدان و ظاهراًکرج ابودلف همین قصبه‌است.مغولان آن را ترکان موران گویند.
🌸

ادامه....
در نواحی کره رود آن دو لشکر (لشکر ملک ارسلان عزالدین قیماز والی اصفهان و حسام الدین اینانج حاکم ری ) به یکدیگر رسیدند و مانند بحر اخضر در جوش و خروش آمدند.چون از قنقر اولانک بگذشت و به کره رود رسید که مغول ترکان موران گویند…

این شهر که در گذشته کرج نام داشته مرکز حکومت آل ابی دلف بوده و ساخت آن را به ابودلف نسبت می‌دهند

این شهر (کرهرود ) در زمان آل‌بویه (قرن‌های چهارم و پنجم ه ق) از شهرهای شیعه‌نشین ایران بوده است

🌸

#دانستنی‌های‌کرهرود
معرفی مشاهیر کرهرود
آقا سید فتح الله مکی کرهرودی(از شاگردان مجتهد میرزای شیرازی) فرزند سید محمد مکی زاهد ; سید عنایت الله مکی کرهرودی فرزند سید فتح الله ( از شاگردان مبرز مرحوم شیخ عبد الکریم حایری); آقا سید عبدالله مکی فرزند سید محمد مکی زاهد مدفون در تخت سادات کرهرود

سید فتح الله مکی کرهرودی و سید عنایت الله مکی کرهرودی که سالیانی در ساروق به تبلیغ دین اسلام مشغول بودند در همان جا از دنیا می روند و مردم ساروق به احترامی که به آنها داشتند در امامزادگان هفتاد و دو تن ساروق دفن میکنند


🌸

#دانستنی‌های‌کرهرود
معرفی مشاهیر کرهرود
عبد الظهیر کرهرودی

عبدالظهیر بن معصوم کرهرودی از خوشنویسان قرن یازدهم هجری است. او از اهالی روستای " کرهرود " است. این روستا اکنون به شهر اراک در استان مرکزی ملحق شده است و در شمار محله های این شهر محسوب می شود.

وی نسخه ای از «ترجمه الهیات شفا» را که سیّد علی امامی اصفهانی ترجمه کرده بود را به خط تعلیق نوشته و نسخه جزو کتاب های اهدایی آقای مشکوه به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است.

🌸

کرج رود کرهرود فعلی

ریل راه آهن گذشت از محله سادات کرهرود

کرهرود اسم بوده از برای رودی که از کرج سابق می‌گذشته و اکنون هم آن رود به نام رودخانه آستانه که لغت دوم کرج است معروف می‌باشد و رودخانه کرهرود هم از ناحیه قره کهریز یعنی سرزمین کرج سابق منشا می‌گیرد [لذا] آن را کرهرود یعنی رود کرج خوانده‌اند و ده واقع در کنار آن رود را هم کرهرود نامیده‌اند.

در لغت نامه دهخدا در باره این شهر آمده قصبه‌ای است میان اصفهان و همدان و ظاهراًکرج ابودلف همین قصبه‌است. (یادداشت مولف). مغولان آن را ترکان موران گویند.

در نواحی کره رود آن دو لشکر (لشکر ملک ارسلان عزالدین قیماز والی اصفهان و حسام الدین اینانج حاکم ری) به یکدیگر رسیدند و مانند بحر اخضر در جوش و خروش آمدند. چون از قنقر اولانک بگذشت و به کره رود رسید که مغول ترکان موران گویند...

این شهر که در گذشته کرج نام داشته مرکز حکومت آل ابی دلف بوده و ساخت آن را به ابودلف نسبت می‌دهند. به نظر می‌رسد که ابودلف در واقع مترادف خود نام کرج به معنی مساکن واقع در دامنه بالایی کوه بوده‌است که به غلط سازنده اساطیری آن محسوب شده‌است.

این شهر در گذشته نوعی مرکزیت داشته‌است به گونه‌ای که جلسه‌ای که در آن مکان مرکز ایالت تازه تاسیس عراق عجم (قلعه سلطان آباد) تعیین شد در این شهر برگزار شده‌است.

کرج رود کرهرود فعلی در زمان حمله مغول ها به ایران کرج رود کرهرود فعلی هم از حملات مغولان نابود شده

ابودلف عجلی فرماندار کرهرود

ابودلف عجلی فرماندار کرهرود

خاندان ابودلف در حومه فراهان و کرج (کرهرود) که در زمانهای قدیم که محلش را نمی دانستند می گفتند حدود کرج رود کرهرود فعلی باشد قصری را بنا کردند و مدتها در آن حکمرانی کرده و افراد خاندان خود را به اطراف می فرستادند

قاسم بن عیسی بن ادریس بن معلق عجلی کرجی معروف به ابودُلَف عجلی (درگذشته ۲۲۵ یا ۲۲۶، بغداد) از فرماندهان نظامی برجسته مأمون عباسی و معتصم عباسی و از شاعران عرب‌زبان است که تألیفاتی نیز در این زمینه دارد. وی که مذهب تشیع را برای خود برگزیده بوده‌است، وی سرسلسله سلاطین بنودلف است و داستان او با افشین در تاریخ مسعودی بسیار معروف است.

خاندان

خاندان ابودلف از تیره اعراب بنی عجل -شاخه‌ای از بکر بن وائل - بوده‌اند که در نبرد ذوقار در کنار بنی شیبان بر سپاه ساسانی پیروز شده‌اند. ابن رسته اینان را از مسیحیان حیره دانسته که البته تناقضات زیادی دارد. اینان در روستاهای عراق عجم می‌زیسته‌اند. در تاریخ‌نگاری‌ها دربارهٔ جد ابودلف، ادریس بن معقل نظرهایی گوناگونی داده شده برخی او را عطار و مال فروش، برخی راهزن و برخی نیز عامل خالد بن عبدالله قسری معرفی کرده‌اند که پس از دست یازیدن یوسف بن عمر بر ولایت عراق او و برادرش ادریس به همین دلیل به زندان کوفه افتادند. دربارهٔ پدر ابودلف، عیسی اما اطلاعات زیادی در تاریخ‌نگاری‌ها نیامده‌است

بخش عمده شهرت ابودلف به خاطر شهری است به نام کره یا کرج که وی آبادش ساخت و به نام وی کرج ابودلف نامیده شد. به همین سبب است که وی را کرجی می‌خوانند. گویند این شهر را ادریس ابن معقل بنا نهاد، عیسی بن ادریس توسعه اش داد و ابودلف آن را به کمال رساند

وجه تسمیه

کرهرود اسم بوده از برای رودی که از کرج سابق می‌گذشته و اکنون هم آن رود به نام رودخانه آستانه که لغت دوم کرج است معروف می‌باشد و رودخانه کرهرود هم از ناحیه قره کهریز یعنی سرزمین کرج سابق منشا می‌گیرد [لذا] آن را کرهرود یعنی رود کرج خوانده‌اند و ده واقع در کنار آن رود را هم کرهرود نامیده‌اند.

در لغت‌نامه دهخدا در باره این شهر آمده قصبه‌ای است میان اصفهان و همدان و ظاهر اًکرج ابودلف همین قصبه‌است. (یادداشت مولف). مغولان آن را ترکان موران گویند.

در نواحی کره رود آن دو لشکر (لشکر ملک ارسلان عزالدین قیماز والی اصفهان و حسام الدین اینانج حاکم ری) به یکدیگر رسیدند و مانند بحر اخضر در جوش و خروش آمدند.چون از قنقر اولانک بگذشت و به کره رود رسید که مغول ترکان موران گویند...

این شهر که در گذشته کرج نام داشته مرکز حکومت آل ابی دلف بوده و ساخت آن را به ابودلف نسبت می‌دهند. به نظر می‌رسد که ابودلف در واقع مترادف خود نام کرج به معنی مساکن واقع در دامنه بالایی کوه بوده‌است که به غلط سازنده اساطیری آن محسوب شده‌است.

این شهر)کرهرود( در گذشته نوعی مرکزیت داشته‌است به گونه‌ای که جلسه‌ای که در آن مکان مرکز ایالت تازه تأسیس عراق عجم (قلعه سلطان آباد) تعیین شد در این شهر برگزار شده‌است.

نگاره‌ای خیالی از شرف‌خان بدلیسی

شرف‌الدین بن شمس‌الدین بـِدلیسی معروف به شرف‌خان بدلیسی (۹۴۵ قمری متولد کرهرود فعلی- درگذشت: ۱۵۹۹/۱۶۰۳ میلادی) یکی از تاریخ‌نگاران ایرانی است که در مورد تاریخ کوردان کتابی به فارسی نوشته‌است.

کتاب او به نام شرفنامه، تاریخ مفصل کوردستان، که به زبان فارسی نوشته شده از منابع اصلی تاریخی مربوط به ملت کورد به شمار می‌آید. وی شرفنامه را در ۱۵۹۷ میلادی به پایان رساند

زندگی[ویرایش]

شرفخان در کرهرود (امروزه بخشی از شهر اراک) زاده شد.[۱] نیاکان او امیران ایل روژکی بودند که در سال ۱۵۴۳ میلادی بر منطقه بتلیس (در کردستان ترکیه) فرمان می‌راندند. اسکندربیک منشی در ذکر امرای نامدار شاه طهماسب، به فرمانروایی شرف خان روزکی (روژکی) بر تنکابن اشاره کرده‌است.[۲] رابینو نیز در ذکر فرمانروایان صفویِ حاکمِ تنکابن، از شرف الدین نام برده‌است.[۳]

دگرگونی‌های سیاسی باعث شد تا پدر او، امیر شمس‌الدین بن شرف‌الدین به ایران مرکزی مهاجرت کند. شرفخان در سن نه سالگی با پدر و مادرش و خانواده که در کرهرود بزرگ شده بود به دربار شاه تهماسب یکم راه یافت. شرفخان به مدت بیست سال در استان‌های گوناگون ایران به عنوان والی منصب داشت. در سال ۱۵۷۶ به مرکز فراخوانده شد و به همراه ۶۰۰ خانوار از ایل و خانواده خود به مأموریتی به سوی منطقه وان (ترکیه امروزی) فرستاده شد. خسرو پاشا، فرماندار وان، از ترس ورود فرستادگان به دربار سلطان مراد سوم گریخت. شرفخان بدین وسیله فرمانروایی موروثی بر بتلیس و منطقه موش را به دست آورد.

ضمنا در کتاب تاریخ مسعودی نوشته مسعود میرزا ظل السلطان در فصل سفر به عراق عجم یا اراک امده ( کُلَهرود یا سده ) که اشاره به کرهرود دارد

  • خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش

شرف‌الدین بدلیسی

‌بدلیسی، شرف الدین، معروف به شرفخان، دولتمرد و مورخ کرد سده دهم و آغاز سده یازدهم بود.

فهرست مندرجات

۱ - نسب شرف‌الدین بدلیسی
۲ - شرف الدین در دوره صفویه
۳ - به حکومت رسیدن شرف الدین
۴ - بازگشت شرف‌الدین به قزوین
۵ - به امیرالامرایی رسیدن شرف الدین
۶ - ورود بدلیسی به دربار عثمانی
۷ - یکی از کارهای عام‌المنفعه شرف الدین
۸ - دلیل شهرت و ماندگاری نام بدلیسی
۹ - تاریخ آغاز و پایان نگارش شرفنامه
۱۰ - شرفنامه منبع مهمی در تاریخ کردان و سرزمین کردستان
۱۱ - نخستین چاپ انتقادی و علمی شرفنامه
۱۲ - فهرست منابع
۱۳ - پانویس
۱۴ - منبع

۱ - نسب شرف‌الدین بدلیسی

[ویرایش]از عشیره روژکی (روزکی/ روجکی) بود و اسلافش حکومت بدلیس را برعهده داشتند. در ۹۳۹ پدر بزرگ او، شرف بیگ روژکی ـ که گزارش‌هایی به قلم او و خطاب به بیقلی محمد پاشا در باب اوضاع قلمرو صفویان در دست است ، در حمله سلطان تَکَلّو به بدلیس کشته شد.

و در ۹۴۱ سلطان سلیمان قانونی پس از گرفتن امارت بدلیس از شمس الدین، پدر شرف الدین، حکومت مَلَطیه و مَرعَش را به او سپرد،

اما شمس الدین به سبب ناآرامی آن ناحیه و به توصیه سلیمان بیک عَززانی، حاکم صاصون، از رفتن به آن منطقه سرباز زد و از حضور شاه طهماسب و قزلباش در اَرجیش (در شمال دریاچه وان) استفاده کرد و به وی پناه برد.

۲ - شرف الدین در دوره صفویه

[ویرایش]شاه صفوی او را گرامی داشت و اُلکا (ناحیه) ی سراب و به مرور زمان، حکومت و درآمد دارالمرز (رشت)، مراغه، دماوند، کَرَهرود و فراهان را به وی سپرد، گرچه شمس الدین اغلب در التزام رکاب شاه بود.

شمس الدین دختر امیرخان موصِلّو، حاکم ارزنجان را به همسری گرفت و شرف الدین در ۲۰ ذیقعده ۹۴۹، هفت سال پس از مهاجرت پدرش به ایران، در قصبه کرهرود و در منزل قاضیان آن سامان زاده شد.

نخستین سال‌های کودکی را در سایه تربیت قاضیان کرهرود، که نسب خود را به شُرَیحِ قاضی می‌رساندند، گذراند و بعدها از نفوذ معنوی آنان نسبت به خود یاد کرده است

. در نه سالگی، بنابه رسم معمول در تربیت کودکان بزرگزاده، به حرم خاص شاه طهماسب رفت و سه سال با شاهزادگان صفوی به فراگیری قرآن و احکام شرعیه پرداخت.

۳ - به حکومت رسیدن شرف الدین

[ویرایش]در ۹۶۱، که پدرش از ملازمت شاه کناره گرفت،

عشیره روژکی از شاه طهماسب درخواست کردند تا شرف الدین، که در آن زمان دوازده ساله بود، جانشین وی شود. شاه امارت سالیان و محمودآباد، از توابع شیروان (= شروان)، را به شرف الدین سپرد و او سه سال در آن ناحیه حکومت کرد تا شیخ امیرِ بلباسی، وکیل و لله او، درگذشت. شرف الدین در حَرقان به خدمت شاه رسید و شاه او را به محمدی بیک، حاکم همدان، سپرد. حاکم دختر خود را به عقد وی درآورد.

شرف الدین سه سال در همدان اقامت داشت. پس از چندی، مقارن پناه جستن شاهزاده بایزید عثمانی به دربار شاه طهماسب (محرم ۹۶۷)، پدرش بار دیگر به فرمان شاه به امارت عشیره روژکی منصوب شد، اما در پی کناره گیری مجدد وی، شاه شرف الدین را به امارت این عشیره گمارد. او چندی در قزوین، در ملازمت شاه طهماسب بود تا آن‌که به فرمان شاه، برای شکست خان احمد گیلانی (۹۴۳ـ۱۰۲۰)، والی بیه پیش (قسمت شرقی سفیدرود در گیلان)، به آن سامان رفت و آن‌جا را تسخیر کرد.

در دوره حکومتش در گیلان، شورش سلطان هاشم نامی از مردم گیلان را سرکوب کرد و خود ضمن اشاره به کثرت سپاه هاشم و حمایت گیلانیان از وی، از برپایی سه مناره از سرِگیلانیان سخن گفته است

که سبب تردید در ادعای او مبنی بر رعیت پروریش می‌شود.

۴ - بازگشت شرف‌الدین به قزوین

[ویرایش]شرف الدین پس از هفت سال اقامت در گیلان، به سبب ناسازگاری آب و هوای آن سرزمین با طبیعت کردانِ روژکی، به قزوین بازگشت.

اما، با بالاگرفتن اختلافات امیران قزلباش و ضعف و پیری شاه، ماندن در دربار قزوین را مصلحت ندید و تقاضای «رفتن به اطراف ممالک محروسه» را کرد. شاه حکومت محال شیروان را به او سپرد، اما پس از هشت ماه، خبر درگذشت شاه، قتل سلطان حیدر میرزا، جلوس شاه اسماعیل دوم، و دستور آمدن او از شیروان به وی رسید.

شاه اسماعیل، شمس الدین پدر شرف الدین را که در آن زمان ۶۷ ساله بود، به قزوین فراخواند، اما امیر پیر که افیونی نیز بود، حاضر به پذیرش مسئولیت نشد و در همان روزها در قزوین درگذشت.

۵ - به امیرالامرایی رسیدن شرف الدین

[ویرایش]شاه، شرف الدین را به امیرالامرایی کردان گمارد تا حل و فصل مشکلات آنان را برعهده گیرد.

در این هنگام، سران قزلباش او را به جانبداری از سلطان حسین میرزا، برادرزاده شاه، و کوشش برای به سلطنت رساندن او متهم کردند. شاه نیز با سپردن حکومت نخجوان به او، وی را از پایتخت دور کرد.

۶ - ورود بدلیسی به دربار عثمانی

[ویرایش]بدلیسی پس از شانزده ماه حکومت در نخجوان، ظاهراً از مجاورت با مرز عثمانی استفاده کرد و چون دربار صفوی را نسبت به خود بدگمان می‌دید، راه خود را برای بازگشت به عثمانی هموار ساخت. سلطان مراد سوم عثمانی نیز توسط خسروپاشا، میرمیران وان، منشور ولایت بدلیس را به وی سپرد و او در ۳ شوال ۹۸۶ همراه با چهارصد تن، که نیمی از ایشان افراد طایفه روژکی بودند، راه وان را پیش گرفت و سه روز بعد در آن شهر از خسروپاشا منشور ایالت را همراه با خلعت و شمشیر طلا دریافت کرد.

از آن پس، بدلیسی در خدمت سلاطین عثمانی بود و ده سال همراه سپاه عثمانی در فتح شیروان، گرجستان و آذربایجان شرکت جست تا آن‌جا که به سبب خدماتش سلطان عثمانی او را «محب صادقم شرف خان» خطاب می‌کرد. در ۹۹۱، با فتح ایروان، شرف الدین همراه حسن پاشا، میرمیران شام، مأمور رساندن تدارکات به تفلیس و گرجستان شد و به سبب خدماتش دویست هزار آقچه (مسکوک نقره) دریافت کرد و ناحیه موش به قلمرو حکومت وی افزوده شد.

۷ - یکی از کارهای عام‌المنفعه شرف الدین

[ویرایش]او در زمان حکومتش در بدلیس، مدرسه ای بنا نهاد که ساختمان آن در ۹۹۷ پایان یافت. در ذیقعده ۱۰۰۱ به سبب برخی انتصابات و مداخله در حوزه قدرت امیر وان، مورد مؤاخذه باب عالی قرار گرفت. در ذیحجه ۱۰۰۵ حکومت بدلیس را، که در خاندان وی موروثی شده بود، به پسرش شمس الدین بیک سپرد

و در ۱۰۱۲ درگذشت .

۸ - دلیل شهرت و ماندگاری نام بدلیسی

[ویرایش]شهرت و ماندگاری نام بدلیسی، نه به سبب رخدادهای سیاسی و نظامی زندگی او، که بیش‌تر به دلیل تألیف کتاب شرفنامه است که آن را به نام سلطان عثمانی محمد سوم نوشته است.

این کتاب تاریخ مفصل امیران و حاکمان کرد و تاریخ مختصر صفویان و عثمانیان است.

۹ - تاریخ آغاز و پایان نگارش شرفنامه

[ویرایش]تعیین تاریخ دقیق آغاز و پایان نگارش اثر‌ به‌طور قاطع دشوار است، زیرا گرچه ۱۰۰۵ آخرین تاریخ مذکور در کتاب است،

به نسخه‌ای از شرفنامه که کتابت آن در اواخر محرم ۱۰۰۷ پایان یافته و به نظر مؤلف رسیده اشاره شده است که معلوم نیست نسخه اصلی و نخستین اثر است یا کتابت دیگری از آن، اما همین امر به اعتبار متن موجود می‌افزاید. شرفنامه به فارسی و با نثری ساده و روان نوشته شده و در آن فراوان به اشعار فارسی استشهاد شده است. این اثر به مقدمه، چهار صحیفه و یک خاتمه تقسیم می‌شود: مقدمه، در باب انساب طوایف کرد؛ صحیفه اول، در پنج فصل درباره تاریخ فرمانروایان دیار بَکر و جزیره، والیان دینوَر و شهرِ زور (حَسَنْویه)، امیران لر بزرگ یا فَضلویَه، لر کوچک و سلاطین مصر و شام مشهور به آل ایوب؛ صحیفه دوم، در پنج فصل درباره تاریخ حاکمان اردلان، حَکّاری (شنبو)، عمادیه (بهدینان)، جزیره (بُختی)، حِصن کَیفا (ملکان)؛ صحیفه سوم، درباره تاریخ سایر حاکمان و امیران کردستان در سه فرقه؛ صحیفه چهارم درباره تاریخ امیران و حاکمان بدلیس، و ذیلی در باب سرگذشت مؤلف کتاب؛ خاتمه، مشتمل بر تاریخ سلاطین عثمانی، صفوی و توران.

۱۰ - شرفنامه منبع مهمی در تاریخ کردان و سرزمین کردستان

[ویرایش]شرفنامه منبع مهمی در تاریخ کردان و سرزمین کردستان و از با ارزشترین مآخذ در بررسی تاریخ ایران و عثمانی بویژه در قرن دهم است که مؤلف آن خود شاهد بسیاری از رخدادهای این دوره بوده است. این اثر، علاوه بر نقل وقایع، شامل آگاهی‌هایی فراوان درباره شیوه حکومتی، دستگاه مالیاتی و دیوانی و اطلاعات جغرافیایی، بویژه درباره بدلیس، است. بدلیسی، که از اعضای حکومت و دیوانسالاری دو دولت ایران و عثمانی بوده، با اندک جانبداری از عثمانیان، به روایت رویدادها پرداخته است.

۱۱ - نخستین چاپ انتقادی و علمی شرفنامه

[ویرایش]نخستین چاپ انتقادی و علمی شرفنامه را ولادیمیر ولیامینوف ـ زرنوف، در دو جلد در ۱۲۷۶ـ ۱۲۷۸/ ۱۸۶۰ـ ۱۸۶۲ در سن پطرزبورگ به انجام رساند

. این اثر بار دیگر به کوشش فرج الله زکی با مقدمه عالمانه محمدعلی عونی در ۱۹۳۱ در قاهره به چاپ رسیده است .
شرفنامه به زبان‌های گوناگون ترجمه شده است، از آن جمله است: ترجمه ترکیِ محمد بن احمدبیک میرزا

[۲۹]

ترجمه ترکیِ شمعی همراه با تلخیص اثر

[۳۰]

ترجمه ترکیِ سلیمان ساوْجی و ترجمه فرانسویِ فرانسوا برنان شارموا در دو جلد (۱۸۶۸ـ۱۸۷۵) که در سن پطرزبورگ.

[۳۱]

(در مجموعه مورخان ارمنی) به چاپ رسیده است

[۳۲]

ترجمه عربیِ ملاجمیل روژبیانی (بغداد، ۱۳۷۲)؛ ترجمه عربیِ محمدعلی عونی با مقدمه یحیی الخشاب درباره کردان ترجمه کردیِ شرفکندی (هه ژار) (تهران، ۱۳۹۱/۱۹۷۲)؛ ترجمه روسیِ واسیلیوا

[۳۳]

ترجمه آلمانیِ بارب از بخش‌هایی از شرفنامه که به صورت مقالاتی درباره تاریخ کرد و کردستان به چاپ رسیده است . از آن‌جا که شرفنامه یکی از منابع سرجان ملکم (۱۷۶۹ـ۱۸۳۳) در نگارش تاریخ ایران به شمار می‌رود، بخش‌های بسیاری از آن به انگلیسی برگردانده شده است

۱۲ - فهرست منابع

[ویرایش](۱) شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.
(۲) شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، چاپ محمدعلی عونی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۲۶).
(۳) شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.
(۴) نینا ویکتورونا پیگو لوسکایا، و دیگران، تاریخ ایران: از دوران باستان تا پایان سده هیجدهم میلادی، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۵) حسن روملو، احسن التواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی، ج ۱۲، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۶) ژان سواژه، مدخل تاریخ شرق اسلامی، ترجمه نوش آفرین انصاری (محقق)، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۷) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج ۵، تهران ۱۳۷۲ ش.
(۸) بروسه لی محمدطاهربک، عثمانلی مؤلفلری، استانبول ۱۳۳۳ـ۱۳۴۲.
(۹) Jean-Louis Bacquإ- Grammont, Chahryar Adle, ûQuatre letters de ëeref Beg de Bitlرs, ۱۵۱۶-۱۵۲۰: إtudes turco- safavides, XIý, Der Islam , lx â â â , ۱ (۱۹۸۶) ;.
(۱۰) I A , sv û ì eref Haný (by Bekir Kدtدkog § lu) ;.
(۱۱) CA Storey, Persian literature: a bio-bibliographical survey , vol I/۱ London ۱۹۷۰.

۱۳ - پانویس

[ویرایش]

۱.↑ حسن روملو، احسن التواریخ، ج۱۲، ص۳۲۲ـ۳۲۳، چاپ عبدالحسین نوائی، ج ۱۲، تهران ۱۳۵۷ ش.

۲.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۶۶ـ۵۶۷، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۳.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۶۷ ـ ۵۶۸، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۴.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۶۸ـ۵۶۹، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۵.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۵، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۶.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص ۵۷۶، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۷.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۷، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۸.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۱، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۹.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۵، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۰.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۷ ـ۵۷۸، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۱.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۸ـ۵۷۹، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۲.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۹، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۳.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۰، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۴.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۰، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۵.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۷۱ـ۵۷۲، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۶.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۱، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۷.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۱، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۸.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۲، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۱۹.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۳، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۰.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۴، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۱.↑ بروسه لی محمدطاهربک، عثمانلی مؤلفلری، ج ۳، ص ۷۲.

۲۲.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، ج۱، ص۷۹۰، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۲۳.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۴.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۹، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۵.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۵۸۴، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۶.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ج۱، ص۱۰ـ ۱۸، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۲۷.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، مقدمه، ص۹۴ ،تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۲۸.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، مقدمه، ص۱۶۵، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۲۹.↑ بروسه لی محمدطاهربک، عثمانلی مؤلفلری، ص ۷۲.

۳۰.↑ ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۵، بخش ۳، ص۱۶۹۵، ج ۵، تهران ۱۳۷۲ ش.

۳۱.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، مقدمه ولیامینوف زرنوف، ص ۱۳، چاپ محمدعلی عونی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۲۶).

۳۲.↑ ژان سواژه، مدخل تاریخ شرق اسلامی، ج۱، ص۳۳۱، ترجمه نوش آفرین انصاری (محقق)، تهران ۱۳۶۶ ش.

۳۳.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ترجمه شرفکندی (هه ژار)،ص ۱۶۲، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

۳۴.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، شرفنامه، ص ۸۹، چاپ عباسی، چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.

۳۵.↑ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی، ص ۱۶۳، ترجمه شرفکندی (هه ژار)، تهران ۱۳۹۱/۱۹۷۲.

جعبه ابزار

  • https://s8.uupload.ir/files/images_
  • معروف‌ به‌ شرفخان‌، دولتمرد و مورخ‌ کرد سدة‌ دهم‌ و آغاز سدة‌ یازدهم‌

    متن

    بدلیسی‌، شرف‌الدین‌ ، معروف‌ به‌ شرفخان‌، دولتمرد و مورخ‌ کرد سدة‌ دهم‌ و آغاز سدة‌ یازدهم‌. از عشیرة‌ روژکی‌ * (روزکی‌/ روجکی‌) بود و اسلافش‌ حکومت‌ بدلیس‌ را برعهده‌ داشتند. در 939 پدر بزرگ‌ او، شرف‌ بیگ‌ روژکی‌ ـ که‌ گزارشهایی‌ به‌ قلم‌ او و خطاب‌ به‌ بیقلی‌ محمد پاشا * در باب‌ اوضاع‌ قلمرو صفویان‌ در دست‌ است‌ (بکه‌ ـ گرامون‌ و عدل‌، ص‌ 92) ـ در حملة‌ سلطان‌ تَکَلّو به‌ بدلیس‌ کشته‌ شد (روملو، ج‌ 12، ص‌ 322ـ323) و در 941 سلطان‌ سلیمان‌ قانونی‌ (حک : 926ـ974) پس‌ از گرفتن‌ امارت‌ بدلیس‌ از شمس‌الدین‌، پدر شرف‌الدین‌، حکومت‌ مَلَطیه‌ و مَرعَش‌ را به‌ او سپرد (بدلیسی‌، چاپ‌ عباسی‌، ص‌ 566ـ567)، اما شمس‌الدین‌ به‌ سبب‌ ناآرامی‌ آن‌ ناحیه‌ و به‌ توصیة‌ سلیمان‌ بیک‌ عَززانی‌، حاکم‌ صاصون‌، از رفتن‌ به‌ آن‌ منطقه‌ سرباز زد و از حضور شاه‌ طهماسب‌ (حک : 930ـ984) و قزلباش‌ در اَرجیش‌ (در شمال‌ دریاچة‌ وان‌) استفاده‌ کرد و به‌ وی‌ پناه‌ برد (همان‌، ص‌ 567 ـ 568). شاه‌ صفوی‌ او را گرامی‌ داشت‌ و اُلکا (ناحیه‌)ی‌ سراب‌ و به‌ مرور زمان‌، حکومت‌ و درآمد دارالمرز (رشت‌)، مراغه‌، دماوند، کَرَهرود و فراهان‌ را به‌ وی‌ سپرد، گرچه‌ شمس‌الدین‌ اغلب‌ در التزام‌ رکاب‌ شاه‌ بود (همان‌، ص‌ 568ـ569). شمس‌الدین‌ دختر امیرخان‌ موصِلّو، حاکم‌ ارزنجان‌ را به‌ همسری‌ گرفت‌ و شرف‌الدین‌ در 20 ذیقعدة‌ 949، هفت‌ سال‌ پس‌ از مهاجرت‌ پدرش‌ به‌ ایران‌، در قصبة‌ کرهرود و در منزل‌ قاضیان‌ آن‌ سامان‌ زاده‌ شد (همان‌، ص‌ 575). نخستین‌ سالهای‌ کودکی‌ را در سایة‌ تربیت‌ قاضیان‌ کرهرود، که‌ نسب‌ خود را به‌ شُرَیحِ قاضی‌ می‌رساندند، گذراند و بعدها از نفوذ معنوی‌ آنان‌ نسبت‌ به‌ خود یاد کرده‌ است‌ (همان‌، ص‌ 576). در نه‌ سالگی‌، بنابه‌ رسم‌ معمول‌ در تربیت‌ کودکان‌ بزرگزاده‌، به‌ حرم‌ خاص‌ شاه‌ طهماسب‌ رفت‌ و سه‌ سال‌ با شاهزادگان‌ صفوی‌ به‌ فراگیری‌ قرآن‌ و احکام‌ شرعیه‌ پرداخت‌ (همان‌، ص‌ 577). در 961، که‌ پدرش‌ از ملازمت‌ شاه‌ کناره‌ گرفت‌ (همان‌، ص‌ 571، 577)، عشیرة‌ روژکی‌ از شاه‌ طهماسب‌ درخواست‌ کردند تا شرف‌الدین‌، که‌ در آن‌ زمان‌ دوازده‌ ساله‌ بود، جانشین‌ وی‌ شود. شاه‌ امارت‌ سالیان‌ و محمودآباد، از توابع‌ شیروان‌ ] = شروان‌ [ ، را به‌ شرف‌الدین‌ سپرد و او سه‌ سال‌ در آن‌ ناحیه‌ حکومت‌ کرد تا شیخ‌ امیرِ بلباسی‌، وکیل‌ و للة‌ او، درگذشت‌. شرف‌الدین‌ در حَرقان‌ به‌ خدمت‌ شاه‌ رسید و شاه‌ او را به‌ محمدی‌ بیک‌، حاکم‌ همدان‌، سپرد. حاکم‌ دختر خود را به‌ عقد وی‌ درآورد (همان‌، ص‌ 577 ـ578).شرف‌الدین‌ سه‌ سال‌ در همدان‌ اقامت‌ داشت‌. پس‌ از چندی‌، مقارن‌ پناه‌ جستن‌ شاهزاده‌ بایزید عثمانی‌ به‌ دربار شاه‌ طهماسب‌ (محرم‌ 967)، پدرش‌ بار دیگر به‌ فرمان‌ شاه‌ به‌ امارت‌ عشیرة‌ روژکی‌ منصوب‌ شد، اما در پی‌ کناره‌گیری‌ مجدد وی‌، شاه‌ شرف‌الدین‌ را به‌ امارت‌ این‌ عشیره‌ گمارد. او چندی‌ در قزوین‌، در ملازمت‌ شاه‌ طهماسب‌ بود تا آنکه‌ به‌ فرمان‌ شاه‌، برای‌ شکست‌ خان‌ احمد گیلانی‌ (943ـ1020)، والی‌ بیه‌ پیش‌ (قسمت‌ شرقی‌ سفیدرود در گیلان‌)، به‌ آن‌ سامان‌ رفت‌ و آنجا را تسخیر کرد (همان‌، ص‌ 578ـ579). در دورة‌ حکومتش‌ در گیلان‌، شورش‌ سلطان‌ هاشم‌ نامی‌ از مردم‌ گیلان‌ را سرکوب‌ کرد و خود ضمن‌ اشاره‌ به‌ کثرت‌ سپاه‌ هاشم‌ و حمایت‌ گیلانیان‌ از وی‌، از برپایی‌ سه‌ مناره‌ از سرِگیلانیان‌ سخن‌ گفته‌ است‌ (همان‌، ص‌ 579) که‌ سبب‌ تردید در ادعای‌ او مبنی‌ بر رعیت‌ پروریش‌ می‌شود.شرف‌الدین‌ پس‌ از هفت‌ سال‌ اقامت‌ در گیلان‌، به‌ سبب‌ ناسازگاری‌ آب‌ و هوای‌ آن‌ سرزمین‌ با طبیعت‌ کردانِ روژکی‌، به‌ قزوین‌ بازگشت‌ (همان‌، ص‌ 580). اما، با بالاگرفتن‌ اختلافات‌ امیران‌ قزلباش‌ و ضعف‌ و پیری‌ شاه‌، ماندن‌ در دربار قزوین‌ را مصلحت‌ ندید و تقاضای‌ «رفتن‌ به‌ اطراف‌ ممالک‌ محروسه‌» را کرد. شاه‌ حکومت‌ محال‌ شیروان‌ را به‌ او سپرد، اما پس‌ از هشت‌ ماه‌، خبر درگذشت‌ شاه‌، قتل‌ سلطان‌ حیدر میرزا، جلوس‌ شاه‌ اسماعیل‌ دوم‌ (حک : 984ـ985)، و دستور آمدن‌ او از شیروان‌ به‌ وی‌ رسید (همان‌، ص‌ 580). شاه‌ اسماعیل‌، شمس‌الدین‌ پدر شرف‌الدین‌ را که‌ در آن‌ زمان‌ 67 ساله‌ بود، به‌ قزوین‌ فراخواند، اما امیر پیر که‌ افیونی‌ نیز بود، حاضر به‌ پذیرش‌ مسئولیت‌ نشد و در همان‌ روزها در قزوین‌ درگذشت‌ (همان‌، ص‌ 571ـ572). شاه‌، شرف‌الدین‌ را به‌ امیرالامرایی‌ کردان‌ گمارد تا حل‌ و فصل‌ مشکلات‌ آنان‌ را برعهده‌ گیرد (همان‌، ص‌ 581). در این‌ هنگام‌، سران‌ قزلباش‌ او را به‌ جانبداری‌ از سلطان‌ حسین‌ میرزا، برادرزادة‌ شاه‌، و کوشش‌ برای‌ به‌ سلطنت‌ رساندن‌ او متهم‌ کردند. شاه‌ نیز با سپردن‌ حکومت‌ نخجوان‌ به‌ او، وی‌ را از پایتخت‌ دور کرد (همانجا).بدلیسی‌ پس‌ از شانزده‌ ماه‌ حکومت‌ در نخجوان‌، ظاهراً از مجاورت‌ با مرز عثمانی‌ استفاده‌ کرد و چون‌ دربار صفوی‌ را نسبت‌ به‌ خود بدگمان‌ می‌دید، راه‌ خود را برای‌ بازگشت‌ به‌ عثمانی‌ هموار ساخت‌. سلطان‌ مراد سوم‌ عثمانی‌ (حک : 982ـ 1003) نیز توسط‌ خسروپاشا، میرمیران‌ وان‌، منشور ولایت‌ بدلیس‌ را به‌ وی‌ سپرد و او در 3 شوال‌ 986 همراه‌ با چهارصد تن‌، که‌ نیمی‌ از ایشان‌ افراد طایفة‌ روژکی‌ بودند، راه‌ وان‌ را پیش‌ گرفت‌ و سه‌ روز بعد در آن‌ شهر از خسروپاشا منشور ایالت‌ را همراه‌ با خلعت‌ و شمشیر طلا دریافت‌ کرد (همان‌، ص‌ 582).از آن‌ پس‌، بدلیسی‌ در خدمت‌ سلاطین‌ عثمانی‌ بود و ده‌ سال‌ همراه‌ سپاه‌ عثمانی‌ در فتح‌ شیروان‌، گرجستان‌ و آذربایجان‌ شرکت‌ جست‌ تا آنجا که‌ به‌ سبب‌ خدماتش‌ سلطان‌ عثمانی‌ او را «محب‌ صادقم‌ شرف‌ خان‌» خطاب‌ می‌کرد. در 991، با فتح‌ ایروان‌، شرف‌الدین‌ همراه‌ حسن‌ پاشا، میرمیران‌ شام‌، مأمور رساندن‌ تدارکات‌ به‌ تفلیس‌ و گرجستان‌ شد و به‌ سبب‌ خدماتش‌ دویست‌ هزار آقچه‌ (مسکوک‌ نقره‌) دریافت‌ کرد و ناحیة‌ موش‌ به‌ قلمرو حکومت‌ وی‌ افزوده‌ شد (همان‌، ص‌ 583).او در زمان‌ حکومتش‌ در بدلیس‌، مدرسه‌ای‌ بنا نهاد که‌ ساختمان‌ آن‌ در 997 پایان‌ یافت‌ ( د.ا. ترک‌ ، ذیل‌ «شرف‌ خان‌»). در ذیقعدة‌ 1001 به‌ سبب‌ برخی‌ انتصابات‌ و مداخله‌ در حوزة‌ قدرت‌ امیر وان‌، مورد مؤاخذة‌ باب‌ عالی‌ قرار گرفت‌ (اسناد باش‌ وکالت‌ آرشیوی‌ به‌ نقل‌ از همانجا). در ذیحجة‌ 1005 حکومت‌ بدلیس‌ را، که‌ در خاندان‌ وی‌ موروثی‌ شده‌ بود، به‌ پسرش‌ شمس‌الدین‌ بیک‌ سپرد (بدلیسی‌، چاپ‌ عباسی‌، ص‌ 584) و در 1012 درگذشت‌ (طاهربک‌، ج‌ 3، ص‌ 72؛ نامة‌ ضیاء شرفخان‌ به‌ نقل‌ بدلیسی‌، ترجمة‌ شرفکندی‌، ص‌ 790).شهرت‌ و ماندگاری‌ نام‌ بدلیسی‌، نه‌ به‌ سبب‌ رخدادهای‌ سیاسی‌ و نظامی‌ زندگی‌ او، که‌ بیشتر به‌ دلیل‌ تألیف‌ کتاب‌ شرفنامه‌ است‌ که‌ آن‌ را به‌ نام‌ سلطان‌ عثمانی‌ محمد سوم‌ (حک : 1003ـ1013) نوشته‌ است‌ (بدلیسی‌، چاپ‌ عباسی‌، ص‌ 5، 9). این‌ کتاب‌ تاریخ‌ مفصل‌ امیران‌ و حاکمان‌ کرد و تاریخ‌ مختصر صفویان‌ و عثمانیان‌ است‌. تعیین‌ تاریخ‌ دقیق‌ آغاز و پایان‌ نگارش‌ اثر به‌ طور قاطع‌ دشوار است‌، زیرا گرچه‌ 1005 آخرین‌ تاریخ‌ مذکور در کتاب‌ است‌ (همان‌، ص‌ 584)، به‌ نسخه‌ای‌ از شرفنامه‌ که‌ کتابت‌ آن‌ در اواخر محرم‌ 1007 پایان‌ یافته‌ و به‌ نظر مؤلف‌ رسیده‌ اشاره‌ شده‌ است‌ ( شرفنامه‌ ، چاپ‌ قاهره‌، مقدمة‌ ولیامینوف‌ زرنوف‌ ، ص‌ 16 که‌ معلوم‌ نیست‌ نسخة‌ اصلی‌ و نخستین‌ اثر است‌ یا کتابت‌ دیگری‌ از آن‌، اما همین‌ امر به‌ اعتبار متن‌ موجود می‌افزاید.)شرفنامه‌ به‌ فارسی‌ و با نثری‌ ساده‌ و روان‌ نوشته‌ شده‌ و در آن‌ فراوان‌ به‌ اشعار فارسی‌ استشهاد شده‌ است‌. این‌ اثر به‌ مقدمه‌، چهار صحیفه‌ و یک‌ خاتمه‌ تقسیم‌ می‌شود: مقدمه‌، در باب‌ انساب‌ طوایف‌ کرد؛ صحیفة‌ اول‌، در پنج‌ فصل‌ دربارة‌ تاریخ‌ فرمانروایان‌ دیار بَکر و جزیره‌، والیان‌ دینوَر و شهرِ زور (حَسَنْویه‌)، امیران‌ لر بزرگ‌ یا فَضلویَه‌، لر کوچک‌ و سلاطین‌ مصر و شام‌ مشهور به‌ آل‌ ایوب‌؛ صحیفة‌ دوم‌، در پنج‌ فصل‌ دربارة‌ تاریخ‌ حاکمان‌ اردلان‌، حَکّاری‌ (شنبو)، عمادیه‌ (بهدینان‌ * )، جزیره‌ (بُختی‌)، حِصن‌ کَیفا (ملکان‌)؛ صحیفة‌ سوم‌، دربارة‌ تاریخ‌ سایر حاکمان‌ و امیران‌ کردستان‌ در سه‌ فرقه‌؛ صحیفة‌ چهارم‌ دربارة‌ تاریخ‌ امیران‌ و حاکمان‌ بدلیس‌، و ذیلی‌ در باب‌ سرگذشت‌ مؤلف‌ کتاب‌؛ خاتمه‌، مشتمل‌ بر تاریخ‌ سلاطین‌ عثمانی‌، صفوی‌ و توران‌ (بدلیسی‌، چاپ‌ عباسی‌، ص‌ 10ـ 18)شرفنامه‌ منبع‌ مهمی‌ در تاریخ‌ کردان‌ و سرزمین‌ کردستان‌ و از با ارزشترین‌ مآخذ در بررسی‌ تاریخ‌ ایران‌ و عثمانی‌ بویژه‌ در قرن‌ دهم‌ است‌ که‌ مؤلف‌ آن‌ خود شاهد بسیاری‌ از رخدادهای‌ این‌ دوره‌ بوده‌ است‌. این‌ اثر، علاوه‌ بر نقل‌ وقایع‌، شامل‌ آگاهیهایی‌ فراوان‌ دربارة‌ شیوة‌ حکومتی‌، دستگاه‌ مالیاتی‌ و دیوانی‌ و اطلاعات‌ جغرافیایی‌، بویژه‌ دربارة‌ بدلیس‌، است‌. بدلیسی‌، که‌ از اعضای‌ حکومت‌ و دیوانسالاری‌ دو دولت‌ ایران‌ و عثمانی‌ بوده‌، با اندک‌ جانبداری‌ از عثمانیان‌، به‌ روایت‌ رویدادها پرداخته‌ است‌.نخستین‌ چاپ‌ انتقادی‌ و علمی‌ شرفنامه‌ را ولادیمیر ولیامینوف‌ ـ زرنوف‌، در دو جلد در 1276ـ 1278/ 1860ـ 1862 در سن‌ پطرزبورگ‌ به‌ انجام‌ رساند (بدلیسی‌، ترجمة‌ شرفکندی‌، مقدمه‌، ص‌ نه‌وه‌دوچوار ] =94 [ ، سه‌ توشیست‌ و پینج‌ ] = 165 [ ؛ استوری‌، ج‌ 1، بخش‌ 1، ص‌ 368). این‌ اثر بار دیگر به‌ کوشش‌ فرج‌الله‌ زکی‌ با مقدمة‌ عالمانة‌ محمدعلی‌ عونی‌ در 1931 در قاهره‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ (استوری‌، همانجا).شرفنامه‌ به‌ زبانهای‌ گوناگون‌ ترجمه‌ شده‌ است‌، از آن‌ جمله‌ است‌: ترجمة‌ ترکیِ محمدبن‌احمدبیک‌ میرزا (1078ـ1080؛ طاهربک‌، ص‌ 72؛ د.ا.ترک‌ ، ذیل‌ «شرف‌ خان‌»؛ استوری‌، همانجا)؛ ترجمة‌ ترکیِ شمعی‌ همراه‌ با تلخیص‌ اثر (1092 یا 1095؛ همانجاها؛ صفا، ج‌ 5، بخش‌ 3، ص‌ 1695)؛ ترجمة‌ ترکیِ سلیمان‌ ساوْجی‌ ( د.ا.ترک‌ ، همانجا)؛ ترجمة‌ فرانسویِ فرانسوا برنان‌ شارموا در دو جلد (1868ـ1875) که‌ در سن‌ پطرزبورگ‌ (بدلیسی‌، چاپ‌ قاهره‌، مقدمة‌ ولیامینوف‌ زرنوف‌، ص‌ 13؛ پیگولوسکایا، ص‌ 466، پانویس‌ 2؛ د. ا. ترک‌ ، همانجا) (در مجموعة‌ مورخان‌ ارمنی‌) به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ (سواژه‌، ص‌ 331)؛ ترجمة‌ عربیِ ملاجمیل‌ روژبیانی‌ (بغداد، 1372)؛ ترجمة‌ عربیِ محمدعلی‌ عونی‌ با مقدمة‌ یحیی‌الخشاب‌ دربارة‌ کردان‌ (قاهره‌، 1377ـ 1378/1958، د.ا.ترک‌ ، همانجا)؛ ترجمة‌ کردیِ شرفکندی‌ (هه‌ژار) (تهران‌، 1391/1972)؛ ترجمة‌ روسیِ واسیلیوا (بدلیسی‌، ترجمة‌ شرفکندی‌، مقدمه‌، ص‌ سه‌توشیست‌ودو ] =162 [ )؛ ترجمة‌ آلمانیِ بارب‌ از بخشهایی‌ از شرفنامه‌ که‌ به‌ صورت‌ مقالاتی‌ دربارة‌ تاریخ‌ کرد و کردستان‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ (وین‌، 1853ـ1859؛ استوری‌، ج‌ 1، بخش‌ 1، ص‌ 368). از آنجا که‌ شرفنامه‌ یکی‌ از منابع‌ سرجان‌ ملکم‌ (1769ـ1833) در نگارش‌ تاریخ‌ ایران‌ به‌ شمار می‌رود، بخشهای‌ بسیاری‌ از آن‌ به‌ انگلیسی‌ برگردانده‌ شده‌ است‌ (بدلیسی‌، چاپ‌ عباسی‌، مقدمه‌، ص‌ هشتاد و نه‌؛ همان‌، ترجمة‌ شرفکندی‌، مقدمه‌، ص‌ سه‌توشیست‌وسی‌ ] =163 [ ).منابع‌: شرف‌الدین‌بن‌شمس‌الدین‌ بدلیسی‌، شرفنامه‌ ، چاپ‌ محمد عباسی‌، چاپ‌ افست‌ تهران‌ 1343 ش‌؛ همان‌، چاپ‌ محمدعلی‌ عونی‌،قاهره‌ ] تاریخ‌ مقدمه‌ 1926 [ ؛ همان‌، ترجمة‌ شرفکندی‌ (هه‌ژار)، تهران‌ 1391/1972؛ نینا ویکتورونا پیگو لوسکایا، و دیگران‌، تاریخ‌ ایران‌: از دوران‌ باستان‌ تا پایان‌ سدة‌ هیجدهم‌ میلادی‌ ، ترجمة‌ کریم‌ کشاورز، تهران‌ 1363 ش‌؛ حسن‌ روملو، احسن‌التواریخ‌ ، چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌، ج‌ 12، تهران‌ 1357 ش‌؛ ژان‌ سواژه‌، مدخل‌ تاریخ‌ شرق‌ اسلامی‌ ، ترجمة‌ نوش‌آفرین‌ انصاری‌ (محقق‌)، تهران‌ 1366 ش‌؛ ذبیح‌الله‌ صفا، تاریخ‌ ادبیات‌ در ایران‌ ، ج‌ 5، تهران‌ 1372 ش‌؛ بروسه‌لی‌ محمدطاهربک‌، عثمانلی‌ مؤلفلری‌ ، استانبول‌ 1333ـ1342؛Jean-Louis Bacquإ- Grammont, Chahryar Adle, ûQuatre letters de ëeref Beg de Bitlرs, 1516-1520: إtudes turco- safavides, XIý, Der Islam , lx â â â , 1(1986); I  A , s.v. û ì eref Haný (by Bekir Kدtدkog § lu); C.A. Storey, Persian literature: a bio-bibliographical survey , vol. I/1

  • (57)_j6hr.jpeg​​​​​صدای بهار

آیت الله حاج شیخ محمد جعفری اراکی

آیت الله حاج شیخ محمد جعفری اراکی در اسفند ماه سال ۱۳۱۰ شمسی در منطقۀ کَرَهرود اراک متولد شد، پدرش مرحوم حاج شیخ حسن جعفری اراکی از روحانیون منطقه و مادرش مرحوم فاطمه سادات میر اشرفی از زنان پرهیزکار و نیک روزگار خویش بود. اجداد پدری وی جملگی از روحانیون و بزرگان دینی بودند. جد اعلای وی نیز مرحوم آخوند مُلا جعفر بود که در سالیان دور از شهر خوانسار به کرهرود اراک هجرت نموده بود

حاج شیخ محمد جعفری اراکی

نام پدر : حاج شیخ حسن جعفری اراکی

نام مادر : فاطمه سادات میر اشرفی

آیت الله جعفری اراکی درکنارآیت الله مهدوی کنی وآیت الله محی الدین انواری

ازدواج و فرزندان:

ایشان در سال ۱۳۳۶ شمسی با خانواده‌ای متدین فردوسی (رضوی) خوانساری در شهر اراک وصلت کرد، همسرش بانویی عفیفه و پاک دامنی بود، این بانوی پرهیزکار در سال ۱۳۹۶ شمسی دار فانی را وداع گفت و در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی مدفون شد. وی دارای شش فرزند پسر و یک فرزند دختر هست، اسامی فرزندان به این ترتیب است:

۱. حجت الاسلام و المسلمین مجتبی جعفری (امام جمعه و مسئول فرهنگی و دینی اهل بیت انگلستان و داماد آیت الله حاج آقا نصرالله شاه آبادی)

۲. حاج عبدالمهدی جعفری (به شغل آزاد مشغول هستند)

۳. متعلقۀ حاج محمد بختیاری

۴. حاج عبدالهادی جعفری (به شغل آزاد مشغول هستند)

۵. حاج عبدالرسول جعفری (به شغل آزاد مشغول هستند)

۶. حاج محسن جعفری (به شغل آزاد مشغول هستند)

۷. مهندس محمدرضا جعفری (از مدیران شهرداری تهران

مدرسه آقا ضیاءالدین در میدان ارگ اراک

مدرسه آقا ضیاءالدین در میدان ارگ اراک

مدرسه آقا ضیاءالدین از جمله بناهای قدیمی شهر اراک و سومین مدرسه این شهر محسوب می‌شود که بدست حاج حسن ملک‌التجار تبریزی (۱۲۶۰ هجری قمری - ۱۳۲۲ هجری قمری) در خلال سال‌های ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۰ هجری قمری مورد بهره‌برداری در نقش یک مکان آموزشی قرار گرفت. این مدرسه و مسجد همنامش در مجاورت هم در میدان ارک اراک بنا شده‌اند و وجه‌تسمیه هردو آنها به سید ضیاء‌الدین کرهرودی (درگذشت ۱۳۱۷ هجری قمری)، امام جماعت مسجد آقاضیاءالدین بر می‌گردد.

ورودی امروزی مدرسه دینی آقاضیاءالدین

این مدرسه که در دوره قاجار یکی از پررونق‌ترین مراکز فراگیری علوم دینی در غرب ایران محسوب می‌شده، دارای صحنی وسیع و حجره‌های متعددی بوده که مختص اقامت و تحصیل طلاب ساخته شده است و کاشیکاری‌های متعددی در بدنه و سقف آن به کار رفته است.

+ نوشته شده در چهارشنبه یکم شهریور ۱۴۰۲ ساعت 23:22 توسط سید مرتضی ناصری کرهرودی | نظر بدهيد

کرهرود با قدمتی بیش از دو هزار سال

http://karahrod.blogfa.com/

http://karahrood.blogfa.com/

تاریخچه کرهرود

http://kerahroud.blogfa.com/

http://kerahroud.blogfa.com/post/9

اینستاگرام شهدای کرهرود

kerahroud _shohada

kerahrood_shohada

____________________________________________________

http://shohadayekerahroud1.blogfa.com

____________________________________________________

اين ده یعنی کرهرودکه در قدیم جنبه شهری داشته است با دو ده ديگر به ‏نام سنجان و فيجان متصل به يکديگر و هر سه به نام سه ده معروف بوده‌اند کرهرود و سنجان و فیجان به شهر فعلي اراک و در طرف جنوب آن واقع است -

قريه کرهرود از قراي قديمي و گاهي هم جنبه شهري داشته‌است . فضلا و دانشمندان زيادي به اين شهر (اراک) منتسب بوده‏ اند و در اين اواخر هم مرداني فاضل در مهد تربيت ‏خود پرورانده و آنان هم بر حسب موقعيت زمان، خدمتي به اين آب و خاک کرده ‏اند. در به وجود آوردن اراک یعنی سلطان آباد که خالی از سکنه بود سپهسالار کرجی از مردم کرهرود و سنجان و فیجان دعوت می کند که اولین ساکنان شهر سلطان آباد شما ها باشید

کرهرود

تاریخ کرهرود

کرهرود با بیش از دو هزار و پانصد سال تاریخ و فرهنگ و مشاهیر بزرگ

این شهر کرهرود که در گذشته کرج نام داشته مرکز حکومت آل ابی دلف بوده و ساخت آن را به ابودلف نسبت می‌دهند. به نظر می‌رسد که ابودلف در واقع مترادف خود نام کرج به معنی مساکن واقع در دامنه بالایی کوه بوده‌است که به غلط سازنده اساطیری آن محسوب شده‌است.[۸]

این شهر در گذشته نوعی مرکزیت فرمانداری مأمون خلیفه عباسی داشته‌است به گونه‌ای که جلسه‌ای که در آن مکان مرکز ایالت تازه تأسیس عراق عجم (قلعه سلطان آباد) تعیین شد در این شهر برگزار شده‌است.[۹]

ضمناً در کتاب تاریخ مسعودی نوشته مسعود میرزا ظل السلطان در فصل سفر به عراق عجم یا اراک آمده (کُلَهرود یا سده) که اشاره به کرهرود دارد

قاسم بن عیسی بن ادریس بن معلق عجلی کرجی معروف به ابودُلَف عجلی (درگذشته ۲۲۵ یا ۲۲۶، بغداد) از فرماندهان نظامی برجسته مأمون عباسی و معتصم عباسی که مقرر فرمانداری او کرج رود کرهرود فعلی بوده است او از شاعران عرب‌زبان است که تألیفاتی نیز در این زمینه دارد. وی که مذهب تشیع را برای خود برگزیده بوده، سرسلسله سلاطین بنیودلف است و داستان او با افشین در تاریخ مسعودی بسیار معروف است.[۱]

کرهرود با بیش از دو هزار و پانصد سال قدمت

کَرَهْرود، منطقه‌ای است در کلان‌شهر اراک، استان مرکزی ایران.[۱] جمعیت این شهر، بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵، برابر ۲۳٬۳۹۹ بوده‌است. قابل ذکر است که در سرشماری سال ۱۳۹۰، کرهرود به‌عنوان یکی از نواحی کلان‌شهر اراک درنظر گرفته شده‌است. مساحت کل کرهرود ۵۶/۱۷۸۶۷۸۲ متر مربع است که ۰۴/۲ درصد از شهر اراک را شامل میشود. زبان مردم این شهر فارسی است.

شرف خان شمس الدين البدلیسی

تاریخ کرهرود (شرف خان بدلیسی)

شرف خان البدولیسی در سال 1543 شمسی در روستای کرهرود از توابع اراک به دنیا آمد و هنگامی که به سن 9 سالگی رسید در زمان شاه طهماسب در دربار صفوی تحصیلات خود را دریافت کرد . از عثمانی ها در جنگ هایشان علیه صفویان حمایت کرد . سلطان مراد سوم عثمانی به شرف الدین لقب خان داد و در سال 1583 او را به عنوان امیر بیتلیس منصوب کرد. 52 شرف الدین سرپرستی فرزندش شمس الدین بیگ ابوالمعالی را به عهده گرفت و در سال 1005 هجری قمری درگذشت

شرف خان البدليسي شرف الدين بن شمس الدين البدليسي أو البتليسي أحد امراء البدليسين الكرد فضلا عن كونه أميرا وسياسيا فقد اشتهر شرف خان بكونه مؤرخا ويعتبر كتابه شرف نامه المكتوب باللغة الفارسية من أهم مصادر التاريخ الكوردي الوسيط.

شرف خان شمس الدين البدليسي

شرف خان شمس الدين البدليسی

شرف خان البدليسي شرف الدين بن شمس الدين البدليسي أو البتليسي أحد امراء البدليسين الكرد فضلا عن كونه أميرا وسياسيا فقد اشتهر شرف خان بكونه مؤرخا ويعتبر كتابه شرف نامه المكتوب باللغة الفارسية من أهم مصادر التاريخ الكوردي الوسيط.

شرف خان شمس الدين البدليسي

ولد شرف خان البدليسي في قرية كرهرود أحد نواحي محافظة اراك في إيران عام 1543 للميلاد وعند بلوغه التاسعة من العمر تلقى تعليمه في البلاط الصفوي في زمن الشاه طهماسب وفي عام 1576 قام شاه صهماسب بتلقيبه بلقب أمير الامراء واوكل إليه قيادة جميع العشائر الكوردية الإيرانية قبل شرف خان بلقبه الجديد ولكنه بعد سنتين غير موقفه وقام باسناد العثمانيين في حروبهم ضد الصفويين قام السلطان العثماني مراد الثالث بتلقيب شرف الدين بلقب الخان ونصبه أميرا على بدليس في عام 1583 وفي عمر 52 عاما قام شرف الدين بتوليه ابنه شمس الدين بك أبو المعالي شؤون الإمارة، توفي في 1005 هجريابزارک تصویر

محمدباقر محمدي عراقي معروف به حاج آقا بزرگ عراقي

تاريخ كنگاور

كرمانشاه - ايرنا - شهرستان كنگاور از ديرباز ميزبان سالكان و عارفان نامداري بوده كه يكي از اين مدعيان عرفان و سيروسلوك محمدباقر محمدي عراقي معروف به حاج آقا بزرگ عراقي است كه آينه دار اوصاف رسول خدا (ص) و تربيت يافته مكتب وحي بود.

حاج آقا بزرگ عراقي در سال 1317 هجري قمري و مصادف با هفدهم ربيع‌الاول ‌روز ميلاد رسول خدا (ص)، در'كرهرود' اراك ديده به جهان گشود و در خانواده‌اي منور به نور علم و عمل و در دامن پدري وارسته به نام آيت الله شيخ محمد عراقي (ره) پرورش يافت.

اطلاعات درست و كاملي از كيفيت تحصيل ايشان در دست نيست ولي آنچه كه مشخص است، اين است كه ايشان دروس مقدمات را خدمت پدر بزرگوارش به اتمام رساند و بعد از آن عازم نجف شد و مدتي نيز از خرمن دانش اساتيد بزرگ حوزه نجف خوشه‌ چيني كرد.

وي از استعدادي سرشار بهره‌مند بود و همتي بلند داشت، خوب مي‌ فهميد و خوب بيان مي‌كرد، شاگردان ايشان در حوزه علميه كنگاور از جايگاه علمي و بيان شيرين و روشن او هميشه ياد مي‌كنند.

زماني كه پدر بزرگوارش وفات كرد، مردم كنگاور به دنبال جايگزين و خلف صالحي بودند تا بتواند جاي حضرت آيت الله محمد عراقي (ره) را پر كند؛ از اين ‌رو با توجه به علم و عملي كه از فرزند خلف ايشان، حاج آقا بزرگ سراغ داشتند، به وي روي آوردند و با اصرار از او خواستند تا دست از تحصيل برداشته در كنگاور بماند و جاي خالي پدرش را پر كند.

شايد يكي از بزرگ‌ ترين جلوه‌هاي ايثار وي كه از پدرانش به ارث برده بود، دست كشيدن از تحصيل و سكونت در شهر كوچك كنگاور بود.

محمدباقر محمدي عراقي معروف به حاج آقا بزرگ عراقي

مرحوم ایت الله محمد باقر کرهرودی سلطان آبادی گنگاوری

عالم عمل و مجاهد نستوه آیت الله محمد باقر کرهرودی سلطان آبادی،

ملیت: ایرانی قرن:13

موضوع: مشاهیر و افتخارات كنگاور

(1315 -1257 ق)، عالم دینى، فقیه و زاهد. سطوح را نزد سید عبدالرحمان كرهرودى فراگرفت. آن گاه به ملایر رفت و نزد آخوند ملا احمد ملایرى به شاگردى پرداخت. او همچنین مدتى در نجف در محضر شیخ انصارى تلمذ كرد، سپس به ایران بازگشت و مدتى در تهران به تدریس مشغول شد. سرانجام در كنگاور سكنى گزید و همان جا درگذشت. قبرش در آنجا به قبر آقا معروف است. از او در فقه و اصول مؤلفاتى باقى است. از آثارش: رساله‏اى در «قسامه» و احكام آن؛ «رساله عملیه» فارسى، در عبادات؛ شرح «الدرة» سید مهدى بحرالعلوم طباطبائى؛ شرح «میمیة» ابن‏الفارض به نام «كشف الرموز»؛ «الاشارات»؛ «فرائد الدرر»، در علم لوح و قدر؛ «المواسعة و المضایقة»؛ رساله «علم الكلام»؛ رساله‏اى، در اصول، در «مباحث الالفاظ».

ایشان پدر بزرگ حاج آقا بزرگ (ره)می باشند.

نكته:كرهرود روستایی است ( البته در حال حاضر شهر شده است) در جنوب اراك كه علامه اهل آنجا بوده اند و پس از رجعت از نجف بنا به درخواست اهالی كنگاور از شیخ انصاری جهت بهره مندی از عالمی بزرگوار ، علامه كرهرودی بنا به توصیه شیخ انصاری رحل اقامت در كنگاور می افكند.ایشان در زمان خویش از مراجع تقلید وصاحب رساله بوده اند

* احترام خاص امام خميني (ره) نسبت به حاج آقا بزرگ

مدير سابق حوزه علميه كنگاور در گفت و گو با خبرنگار ايرنا گفت: سالهاي اول انقلاب بود كه حاج آقا بزرگ خدمت حضرت امام خميني (ره) رسيد، طبق عادت ديرينه اي كه داشت خودش را از جمع جدا نكرد و در ميان چند نفر ديگري كه حضور داشتند نشست.

حجت الاسلام محمدتقي اكبرنژاد افزود: تك تك افراد حاضر در جلسه خدمت ايشان معرفي شدند و وقتي نوبت به ايشان رسيد معرف گفت: ايشان آقاي محمدباقر محمدي عراقي مشهور به حاج آقا بزرگ هستند و امام (ره) به احترام ايشان نيم خيز بلند شدند و فرمودند: 'عجب! حاج آقا بزرگي كه تعريفش را شنيده ام ايشان هستند'.

* آيت الله خامنه اي شيفته حاج آقا بزرگ بود

وي به نقل از يكي از همراهان حاج آقا بزرگ به خبرنگار ايرنا گفت: حاج پرويز باقري كه سالها توفيق مصاحبت و همراهي ايشان را داشت مي گفت: در زمان جنگ برنامه ملاقاتي با رييس جمهور وقت (آيت الله خامنه اي) مهيا شد.

بعد از جلسه عمومي جلسه اي خصوصي برگزار شد و حاج آقابزرگ از دعوت شده ها بود وقتي كه مي خواستم وارد اتاق شوم ماموران جلوي مرا گرفتند اما حاج آقا بزرگ مانع شد و فرمود كه ايشان همراه من است و به همين دليل به من نيز اجازه ورود داده شد.

وي ادامه داد: بعد از دقايقي حضرت آيت الله خامنه اي وارد اتاق شدند و گوشه كناري مبلي كه حاج آقا بزرگ نشسته بود نشستند و معلوم بود كه حاج آقا بزرگ را نمي شناسند.

آقاي قمي كه امام جمعه وقت اسلام آباد غرب بودند و مسوول هماهنگي آن جلسه خصوصي، شروع به معرفي آقايان حاضر در جلسه كردند.

وي افزود: وقتي نوبت به معرفي حاج آقا بزرگ شد همين كه خواست بگويد، حاج آقا بزرگ حرفش را قطع كرد و از ترس تعريف و تمجيد خود با تواضع عرض كرد: بنده محمدباقر محمدي عراقي مشهور به حاج آقا بزرگ هستم.

باقري ادامه داد: همين كه ايشان خود را معرفي كرد آيت الله خامنه اي مانند كسي كه گمشده اي را پيدا كند با علاقه و شوق فراوان به سمت ايشان برگشت و گفت شما حاج آقابزرگ هستيد؟! خداوند حاج آقا بهاالدين را رحمت كند هم كلاسي و هم درس من بود خيلي انسان فاضلي بود.

وي گفت: حضرت آقا چنان شيفته ايشان شده و گرم گرفته بود كه تمام توجهش معطوف به حاج آقا بزرگ بود گويا كس ديگري در مجلس حضور نداشت.

*آيت الله خامنه اي: حاج آقا بزرگ عراقي منشا بركات و فيوضات فراوان براي كنگاور بود

مقام معظم رهبري در سفر خود در سال 90 به كنگاور در مورد اين شهرستان و اين عالم جليل القدر فرمودند: 'كنگاور منزلگاه عاشقان حسيني در طول سالها و قرنهاي متمادي است علاقه‌ به دين و ديانت و روحانيت، از جمله خصوصيات ديگر اين شهرستان است كه نام شريف علماي بزرگي از برجستگان اين استان (كرمانشاه)، مربوط به اين شهر است، مرحوم آقاي حاج آقا بزرگ محمدي عراقي، عالم معنوي مردمي اهل سلوك و تقوا كه از چهره‌هاي برجسته‌ اين استان است، در اين شهر زندگي كرده است و فيوضات و بركات فراوان اين مرد بزرگ و معنوي در اين شهر به مردم رسيده است'.

* مرجع تقليدش با اصرار، حاج آقابزرگ را در جاي خود مي نشاند

مدير سابق حوزه علميه كنگاور همچنين در ادامه گفت: اگرچه ايشان به درجه اجتهاد نرسيد؛ اما به درجه ايمان بندگان صادق خدا رسيد.

حجت الاسلام اكبرنژاد افزود: حاج آقا بزرگ در مسائل فرعي فقهي، مقلد حضرت آيت الله خوانساري (ره) بود و به جايي رسيد كه وقتي به ديدار آيت‌الله خوانساري (ره) مي‌رفت، مرجع تقليدش از جا بر مي‌خاست و با اصرار او را در جاي خود مي‌نشاند و در هنگام خداحافظي، خودش او را بدرقه مي‌كرد و وقتي با ممانعت حاج آقا بزرگ مواجه مي‌شد، مي‌فرمود: 'من چگونه مي‌توانم شما را بدرقه نكنم، با اين كه شما مجسمه تقوا هستيد'.

* اگر حاج آقا بزرگ از كنگاور برود اين شهر خراب مي شود

حجت الاسلام اكبرنژاد به نقل از يكي از علماي بزرگ كنگاور به خبرنگار ايرنا گفت: حجت الاسلام والمسلمين سيد مرتضي كه خود صاحب تاليف نيز هست مي گفت: روزي خدمت حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني رسيدم ايشان از كنگاور پرسيد و بيش از همه سراغ حاج آقا بزرگ را گرفت و وقتي مي خواستم برگردم آقاي گلپايگاني فرمود: 'فلاني، مردم كنگاور قدر حاج آقا بزرگ را نمي دانند اگر اين مرد (حاج آقا بزرگ) عصايش را بردارد و از اين شهر برود كنگاور خراب مي شود'.

* حاج آقا بزرگ عراقي همچون چراغي در دل شب تابيد

يكي از طلبه هاي كنگاور نيز در گفت و گو با خبرنگار ايرنا گفت: زماني كه در حوزه علميه قم مشغول فعاليت بودم به خاطر علاقه فراواني كه به آيت‌الله بهجت داشتم، به طور خودجوش هر صبح برايش نان سنگك مي‌خريدم و به در خانه ‌شان مي‌بردم، ايشان هم مرا مورد محبت قرار مي‌داد تا اين كه يكي از همين صبح‌ها، وقتي كه ايشان نان سنگك را از من گرفت، پرسيد: شما كجايي هستيد؟ گفتم: اهل كرمانشاه هستم، پرسيد: از كجاي كرمانشاه؟ گفتم: از كنگاور كرمانشاه! ايشان بعد از قدري تامل و تاني فرمود: 'كنگاور حاج آقا بزرگ، كنگاور حاج آقا بزرگ'.

وي كه راضي به بيان شدن اسم خود نبود افزود: آيت‌الله بهجت، در باره اين عالم وارسته مي‌فرمود: '‌حاج آقا بزرگ با اين كه در شهر كوچكي ماندگار شد و مانند چراغي در دل شب تابيد و منطقه وسيعي را روشن و نوراني ساخت، باز هم در ميان علما و بزرگان دين از جايگاه شايسته‌اي برخوردار بود گاه برايم اين سوال پيش مي‌آمد كه چه عاملي باعث شد كه علماي بزرگ و مراجع تقليد نسبت به ايشان تا اين اندازه ارادت و شناخت پيدا كنند، شايد سر مساله اخلاص ايشان بود.

* مردم كنگاور تحت تاثير خانواده بزرگ عراقي از بركات معارف اسلامي و روحيات ديني برخوردارند

آيت الله هاشمي رفسنجاني در سفري كه به كنگاور داشتند در ديدار با مردم چنين گفتند: در اين شهر خانواده روحاني شريفي از گذشته هاي دور زندگي مي كرده و تحت تاثير اين خانواده بزرگوار مردم اين شهرستان از بركات معارف اسلامي و روحيات ديني برخوردار بوده اند و بنده با چند نفر از اعضاي اين خانواده دوستي و آشنايي و مراودت داشتم كه از طريق آنها با كنگاور آشنا شدم و خانواده بزرگوار عراقي و حاج آقا بزرگ نقش مهمي در دستاوردهاي فرهنگي و ديني شهرستان كنگاور داشتند.

* حاج آقا بزرگ مانوس و معاشر با حضرت امام خميني (ره) بود

فرزند مرحوم حاج آقا بزرگ در گفت و گو با خبرنگار ايرنا گفت: حضرت آيت الله حاج آقا بزرگ، نامش محمدباقر است كه قطعاً متأثر از نام پدربزرگش علامه كبير ملا محمد باقرعراقي، و شهرتش محمدي عراقي، مشهور به «حاج آقا بزرگ» مي باشد.

جمال الدين محمدي عراقي افزود: حاج آقا بزرگ در ابتداي جواني در حوزه علميه اراك به تحصيل اشتغال داشت و مأنوس و معاشر با امام راحل و مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني بود و بالاخره بعدها و در زمان حيات والد بزرگوارشان، مرحوم آيت الله آقاي حاج آقا محمد مشهور به مجتهد اراكي، در كنگاور سكونت كرد و تشكيل خانواده داد و به كمك ايشان حوزه علميه اي را در كنگاور بنيان نهادند، كه سالها محل تربيت طلابي بوده كه بعدها در حوزه هاي علميه قم يا نجف منشأ خدمات و از مفاخر بوده اند.

* حاج آقا بزرگ معلم و مرشدي فوق العاده بود

محمدي عراقي در خصوص ويژگي هاي شخصيتي مرحوم حاج آقا بزرگ گفت: حسن خلق ايشان عجيب و مثال زدني بود به ندرت با تندي سخن مي گفت كه آن هم تنها در مورد ديدن مواردي خلاف شرع بود، همواره پير و جوان، از هر صنف كه بود، مناسب شرايط و در جاي خود حسن خلق ايشان را مي ستود.

صبر و سعه صدر حاج آقا بزرگ، مخصوصاً در مورد بيان حكمي از احكام يا روشن نمودن مطلبي براي سؤال كننده، معلم و مرشدي فوق العاده بود.

وي به دوران پيش از انقلاب اشاره كرد و گفت: با شروع برخي حركتهاي اعتراضي به زعامت حضرت امام خميني (ره) پس از رحلت مرحوم آيت الله العظمي بروجردي، مرحوم حاج آقا بزرگ شروع به اعلام همبستگي و تشكيل جلسات كردند كه معمولاً منجر به مخابره تلگراف به مراجع يا دولت وقت مي شد و در جلسات و سخنرانيها از هيچگونه روشنگري اي در مورد مسائل و نيز حمايت از حضرت امام كوتاهي نمي كردند.

فرزند اين عالم جليل القدر در ادامه به دوران پس از انقلاب اسلامي اشاره كرد و گفت: پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي، حاج آقا بزرگ به عنوان نماينده ولي فقيه و امام جمعه كنگاور مشغول انجام وظايف ديني و مذهبي شدند و گوش به زنگ نظرات امام (ره) و بسيار مشعوف از شكل گيري حكومت اسلامي بودند تا اين كه جنگ تحميلي واقع شد.

وي اضافه كرد: در دوران جنگ تحميلي ايشان به تناوب، هم سركشي به جبهه ها را در برنامه خود داشتند و هم در پشت جبهه به بهترين وجهي حمايت خود را از رزمندگان ابراز مي داشتند.

مهندس محمدي عراقي گفت : مرحوم آيت الله حاج آقا بزرگ بعد از رحلت همسر مكرمه خود هم مانند هر مصيبت ديگري، به كوهي از وقار شبيه بودند، اما اين بار يكي دو بار گفتند: مصيبت درگذشت مادرتان بيش از شهادت مرحوم حاج آقا بهاالدين مرا از پاي افكند و اين خود نمونه ي عملي همسرداري و اهميت دادن به كيان خانواده بود.

محمدي عراقي ادامه داد: حاج آقا بزرگ در نماز جمعه كنگاور روز 18 ربيع الاول همان سال( اول آبان ماه سال 65) در جمع مردم گفت بهتر است يكديگر را حلال كنيم و عصر همان روز و فقط 80 روز پس از فوت همسر مكرمه خود، در حال تلاوت قرآن، مرغ روحش به سوي باغ فردوس پر كشيد.

وي گفت: به تقاضاي مؤمنين از دور و نزديك، تشييع جنازه آن مرحوم براي رسيدن همگان به اين مراسم، يك روز به تعويق افتاد و روز تشييع، جمعيتي بي سابقه و شگفت انگيز در كنگاور گرد هم آمدند و بر سر و سينه زنان، تشييع شگفت انگيزي كردند و ايشان را در محل «قبر آقا» و كنار پدر و جد بزرگوار و فرزند و نوه شهيدش به خاك سپردند.

محمدي عراقي در پايان با بيان بيت زير سخن خود را به پايان برد.

از ازل ايل و تبارم همه عاشق بودند / سخت دل بسته ي اين ايل و تبارم چه كنم

مجيد رحمتي خبرنگار ايرنا مركز كرمانشاه

7447/8066

زندگی نامه عالم فرزانه حضرت ایت الله حاج سید عباس میریونسی

زندگی نامه عالم فرزانه حضرت ایت الله حاج سید عباس میریونسی

روحانی مجاهد و مفسر قرآن و عالم مردمی حضرت ایت الله و حجةالاسلام آقاى حاج آقا عباس میریونسى عراقى از علمای نامی و بزرگ غرب کشور هستند معظم له امام جمعه سابق شهر گنگاور بودند ایشان سالهای طولانی از عمر شریفشان را در خدمت به اسلام و مذهب بر حق تشیع سپری نمودند و در سنگر امامت جمعه همواره مدافع ولایت و به عنوان پدری معنوی برای مردم مومن گنگاور خدمت کردند حضرت ایت الله میر یونسی داماد معظم عالم عامل وعارف مخلص حضرت آیت‏اللَّه العظمی حاج شیخ آقا بزرگ محمدی عراقی (ره) هستند معظم له از فضلاء عراقى حوزه علمیه قم و ائمه جماعت معاصر كنگاور مى‏باشند.

تولد ایشان در یكى از مضافات اراك واقع شده و پس از رشد براى تحصیل علوم دینى به قم مهاجرت و متون فقه و اصول را از مدرسین فراگرفته و پس از آن از درس خارج آیت‏اللَّه العظمى بروجردى و آیت‏اللَّه العظمى حاج شیخ محمدعلى اراكى و آیت‏اللَّه العظمى گلپایگانى و دیگران استفاده نموده.

آنگاه بنابر درخواست ابوالزوجه خود به كنگاور مهاجرت و رحل اقامت افكنده و در یكى از مساجد آن به اقامه جماعت و ارشاد مردم و خدمات دینى اشتغال دارند.

و قبل از ایشان چند سالى حضرت حجةالاسلام والمسلمین آقاى حاج میرزا باقر رفیعى عراقى (خواهرزاده آیت‏اللَّه حاج شیخ آقا بزرگ محمدى) مقیم كنونى شهر رى در كنگاور اقامت و به انجام وظائف دینى اشتغال داشته‏اند.

چنانچه قبل از ایشان جناب مستطاب ایت الله آقاى حاج آقا مجتبى محمدى عراقى (برادر معظم له) در آنجا سكونت و خدمات ارزنده‏اى انجام داده‏اند

و مخفى نباشد كه بیت جلیل محمدى عراقى بیش از یكصد سال است كه در كنگاور به وظائف شرعى و خدمات دینى اشتغال دارند زیرا مرحوم مبرور علامه بزرگوار آیت‏اللَّه العظمی حاج شیخ محمدباقر فرزند آقا محمد كرهرودى سلطان‏آبادى متولد 1257 ق كه عالمى فقیه و پارسائى متقى از شاگردان شیخنا الانصارى بوده پس از وصول به مقامات عالیه علم و كمال و استفاده از محضر شیخ و علامه سید حسین كوهكمرى و دیگران به ایران مراجعت و در كنگاور سكونت نموده و به خدمات دینى پرداخته تا در 17 ربیع‏الاول 1315 ق به رحمت حق پیوسته و در آنجا مدفون و قبرش مزار عموم و معروف (به قبر آقا) مى‏باشد.

داراى آثار علمى چندى در فقه و اصولست كه ذیلا به آن اشاره مى‏گردد.

1- رساله در قسامه و احكام آن 2- رساله عملیه فارسى در عبادات 3- شرح دره سید بحرالعلوم 4- شرح قصیده میمیه ابن‏فارض موسوم به (كشف‏الرموز) 5- الاشارات 6- فرائدالدرر در علم لوح و قدر

حاج آقا بزرگ کرهرودی عراقي

تاريخ كنگاور

كرمانشاه - ايرنا - شهرستان كنگاور از ديرباز ميزبان سالكان و عارفان نامداري بوده كه يكي از اين مدعيان عرفان و سيروسلوك محمدباقر محمدي عراقي معروف به حاج آقا بزرگ عراقي است كه آينه دار اوصاف رسول خدا (ص) و تربيت يافته مكتب وحي بود.

حاج آقا بزرگ عراقي در سال 1317 هجري قمري و مصادف با هفدهم ربيع‌الاول ‌روز ميلاد رسول خدا (ص)، در'كرهرود' اراك ديده به جهان گشود و در خانواده‌اي منور به نور علم و عمل و در دامن پدري وارسته به نام آيت الله شيخ محمد عراقي (ره) پرورش يافت.

اطلاعات درست و كاملي از كيفيت تحصيل ايشان در دست نيست ولي آنچه كه مشخص است، اين است كه ايشان دروس مقدمات را خدمت پدر بزرگوارش به اتمام رساند و بعد از آن عازم نجف شد و مدتي نيز از خرمن دانش اساتيد بزرگ حوزه نجف خوشه‌ چيني كرد.

وي از استعدادي سرشار بهره‌مند بود و همتي بلند داشت، خوب مي‌ فهميد و خوب بيان مي‌كرد، شاگردان ايشان در حوزه علميه كنگاور از جايگاه علمي و بيان شيرين و روشن او هميشه ياد مي‌كنند.

زماني كه پدر بزرگوارش وفات كرد، مردم كنگاور به دنبال جايگزين و خلف صالحي بودند تا بتواند جاي حضرت آيت الله محمد عراقي (ره) را پر كند؛ از اين ‌رو با توجه به علم و عملي كه از فرزند خلف ايشان، حاج آقا بزرگ سراغ داشتند، به وي روي آوردند و با اصرار از او خواستند تا دست از تحصيل برداشته در كنگاور بماند و جاي خالي پدرش را پر كند.

شايد يكي از بزرگ‌ ترين جلوه‌هاي ايثار وي كه از پدرانش به ارث برده بود، دست كشيدن از تحصيل و سكونت در شهر كوچك كنگاور بود.

* احترام خاص امام خميني (ره) نسبت به حاج آقا بزرگ

مدير سابق حوزه علميه كنگاور در گفت و گو با خبرنگار ايرنا گفت: سالهاي اول انقلاب بود كه حاج آقا بزرگ خدمت حضرت امام خميني (ره) رسيد، طبق عادت ديرينه اي كه داشت خودش را از جمع جدا نكرد و در ميان چند نفر ديگري كه حضور داشتند نشست.

حجت الاسلام محمدتقي اكبرنژاد افزود: تك تك افراد حاضر در جلسه خدمت ايشان معرفي شدند و وقتي نوبت به ايشان رسيد معرف گفت: ايشان آقاي محمدباقر محمدي عراقي مشهور به حاج آقا بزرگ هستند و امام (ره) به احترام ايشان نيم خيز بلند شدند و فرمودند: 'عجب! حاج آقا بزرگي كه تعريفش را شنيده ام ايشان هستند'.

* آيت الله خامنه اي شيفته حاج آقا بزرگ بود

وي به نقل از يكي از همراهان حاج آقا بزرگ به خبرنگار ايرنا گفت: حاج پرويز باقري كه سالها توفيق مصاحبت و همراهي ايشان را داشت مي گفت: در زمان جنگ برنامه ملاقاتي با رييس جمهور وقت (آيت الله خامنه اي) مهيا شد.

بعد از جلسه عمومي جلسه اي خصوصي برگزار شد و حاج آقابزرگ از دعوت شده ها بود وقتي كه مي خواستم وارد اتاق شوم ماموران جلوي مرا گرفتند اما حاج آقا بزرگ مانع شد و فرمود كه ايشان همراه من است و به همين دليل به من نيز اجازه ورود داده شد.

وي ادامه داد: بعد از دقايقي حضرت آيت الله خامنه اي وارد اتاق شدند و گوشه كناري مبلي كه حاج آقا بزرگ نشسته بود نشستند و معلوم بود كه حاج آقا بزرگ را نمي شناسند.

آقاي قمي كه امام جمعه وقت اسلام آباد غرب بودند و مسوول هماهنگي آن جلسه خصوصي، شروع به معرفي آقايان حاضر در جلسه كردند.

وي افزود: وقتي نوبت به معرفي حاج آقا بزرگ شد همين كه خواست بگويد، حاج آقا بزرگ حرفش را قطع كرد و از ترس تعريف و تمجيد خود با تواضع عرض كرد: بنده محمدباقر محمدي عراقي مشهور به حاج آقا بزرگ هستم.

باقري ادامه داد: همين كه ايشان خود را معرفي كرد آيت الله خامنه اي مانند كسي كه گمشده اي را پيدا كند با علاقه و شوق فراوان به سمت ايشان برگشت و گفت شما حاج آقابزرگ هستيد؟! خداوند حاج آقا بهاالدين را رحمت كند هم كلاسي و هم درس من بود خيلي انسان فاضلي بود.

وي گفت: حضرت آقا چنان شيفته ايشان شده و گرم گرفته بود كه تمام توجهش معطوف به حاج آقا بزرگ بود گويا كس ديگري در مجلس حضور نداشت.

*آيت الله خامنه اي: حاج آقا بزرگ عراقي منشا بركات و فيوضات فراوان براي كنگاور بود

مقام معظم رهبري در سفر خود در سال 90 به كنگاور در مورد اين شهرستان و اين عالم جليل القدر فرمودند: 'كنگاور منزلگاه عاشقان حسيني در طول سالها و قرنهاي متمادي است علاقه‌ به دين و ديانت و روحانيت، از جمله خصوصيات ديگر اين شهرستان است كه نام شريف علماي بزرگي از برجستگان اين استان (كرمانشاه)، مربوط به اين شهر است، مرحوم آقاي حاج آقا بزرگ محمدي عراقي، عالم معنوي مردمي اهل سلوك و تقوا كه از چهره‌هاي برجسته‌ اين استان است، در اين شهر زندگي كرده است و فيوضات و بركات فراوان اين مرد بزرگ و معنوي در اين شهر به مردم رسيده است'.

* مرجع تقليدش با اصرار، حاج آقابزرگ را در جاي خود مي نشاند

مدير سابق حوزه علميه كنگاور همچنين در ادامه گفت: اگرچه ايشان به درجه اجتهاد نرسيد؛ اما به درجه ايمان بندگان صادق خدا رسيد.

حجت الاسلام اكبرنژاد افزود: حاج آقا بزرگ در مسائل فرعي فقهي، مقلد حضرت آيت الله خوانساري (ره) بود و به جايي رسيد كه وقتي به ديدار آيت‌الله خوانساري (ره) مي‌رفت، مرجع تقليدش از جا بر مي‌خاست و با اصرار او را در جاي خود مي‌نشاند و در هنگام خداحافظي، خودش او را بدرقه مي‌كرد و وقتي با ممانعت حاج آقا بزرگ مواجه مي‌شد، مي‌فرمود: 'من چگونه مي‌توانم شما را بدرقه نكنم، با اين كه شما مجسمه تقوا هستيد'.

* اگر حاج آقا بزرگ از كنگاور برود اين شهر خراب مي شود

حجت الاسلام اكبرنژاد به نقل از يكي از علماي بزرگ كنگاور به خبرنگار ايرنا گفت: حجت الاسلام والمسلمين سيد مرتضي كه خود صاحب تاليف نيز هست مي گفت: روزي خدمت حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني رسيدم ايشان از كنگاور پرسيد و بيش از همه سراغ حاج آقا بزرگ را گرفت و وقتي مي خواستم برگردم آقاي گلپايگاني فرمود: 'فلاني، مردم كنگاور قدر حاج آقا بزرگ را نمي دانند اگر اين مرد (حاج آقا بزرگ) عصايش را بردارد و از اين شهر برود كنگاور خراب مي شود'.

* حاج آقا بزرگ عراقي همچون چراغي در دل شب تابيد

يكي از طلبه هاي كنگاور نيز در گفت و گو با خبرنگار ايرنا گفت: زماني كه در حوزه علميه قم مشغول فعاليت بودم به خاطر علاقه فراواني كه به آيت‌الله بهجت داشتم، به طور خودجوش هر صبح برايش نان سنگك مي‌خريدم و به در خانه ‌شان مي‌بردم، ايشان هم مرا مورد محبت قرار مي‌داد تا اين كه يكي از همين صبح‌ها، وقتي كه ايشان نان سنگك را از من گرفت، پرسيد: شما كجايي هستيد؟ گفتم: اهل كرمانشاه هستم، پرسيد: از كجاي كرمانشاه؟ گفتم: از كنگاور كرمانشاه! ايشان بعد از قدري تامل و تاني فرمود: 'كنگاور حاج آقا بزرگ، كنگاور حاج آقا بزرگ'.

وي كه راضي به بيان شدن اسم خود نبود افزود: آيت‌الله بهجت، در باره اين عالم وارسته مي‌فرمود: '‌حاج آقا بزرگ با اين كه در شهر كوچكي ماندگار شد و مانند چراغي در دل شب تابيد و منطقه وسيعي را روشن و نوراني ساخت، باز هم در ميان علما و بزرگان دين از جايگاه شايسته‌اي برخوردار بود گاه برايم اين سوال پيش مي‌آمد كه چه عاملي باعث شد كه علماي بزرگ و مراجع تقليد نسبت به ايشان تا اين اندازه ارادت و شناخت پيدا كنند، شايد سر مساله اخلاص ايشان بود.

* مردم كنگاور تحت تاثير خانواده بزرگ عراقي از بركات معارف اسلامي و روحيات ديني برخوردارند

آيت الله هاشمي رفسنجاني در سفري كه به كنگاور داشتند در ديدار با مردم چنين گفتند: در اين شهر خانواده روحاني شريفي از گذشته هاي دور زندگي مي كرده و تحت تاثير اين خانواده بزرگوار مردم اين شهرستان از بركات معارف اسلامي و روحيات ديني برخوردار بوده اند و بنده با چند نفر از اعضاي اين خانواده دوستي و آشنايي و مراودت داشتم كه از طريق آنها با كنگاور آشنا شدم و خانواده بزرگوار عراقي و حاج آقا بزرگ نقش مهمي در دستاوردهاي فرهنگي و ديني شهرستان كنگاور داشتند.

* حاج آقا بزرگ مانوس و معاشر با حضرت امام خميني (ره) بود

فرزند مرحوم حاج آقا بزرگ در گفت و گو با خبرنگار ايرنا گفت: حضرت آيت الله حاج آقا بزرگ، نامش محمدباقر است كه قطعاً متأثر از نام پدربزرگش علامه كبير ملا محمد باقرعراقي، و شهرتش محمدي عراقي، مشهور به «حاج آقا بزرگ» مي باشد.

جمال الدين محمدي عراقي افزود: حاج آقا بزرگ در ابتداي جواني در حوزه علميه اراك به تحصيل اشتغال داشت و مأنوس و معاشر با امام راحل و مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني بود و بالاخره بعدها و در زمان حيات والد بزرگوارشان، مرحوم آيت الله آقاي حاج آقا محمد مشهور به مجتهد اراكي، در كنگاور سكونت كرد و تشكيل خانواده داد و به كمك ايشان حوزه علميه اي را در كنگاور بنيان نهادند، كه سالها محل تربيت طلابي بوده كه بعدها در حوزه هاي علميه قم يا نجف منشأ خدمات و از مفاخر بوده اند.

* حاج آقا بزرگ معلم و مرشدي فوق العاده بود

محمدي عراقي در خصوص ويژگي هاي شخصيتي مرحوم حاج آقا بزرگ گفت: حسن خلق ايشان عجيب و مثال زدني بود به ندرت با تندي سخن مي گفت كه آن هم تنها در مورد ديدن مواردي خلاف شرع بود، همواره پير و جوان، از هر صنف كه بود، مناسب شرايط و در جاي خود حسن خلق ايشان را مي ستود.

صبر و سعه صدر حاج آقا بزرگ، مخصوصاً در مورد بيان حكمي از احكام يا روشن نمودن مطلبي براي سؤال كننده، معلم و مرشدي فوق العاده بود.

وي به دوران پيش از انقلاب اشاره كرد و گفت: با شروع برخي حركتهاي اعتراضي به زعامت حضرت امام خميني (ره) پس از رحلت مرحوم آيت الله العظمي بروجردي، مرحوم حاج آقا بزرگ شروع به اعلام همبستگي و تشكيل جلسات كردند كه معمولاً منجر به مخابره تلگراف به مراجع يا دولت وقت مي شد و در جلسات و سخنرانيها از هيچگونه روشنگري اي در مورد مسائل و نيز حمايت از حضرت امام كوتاهي نمي كردند.

فرزند اين عالم جليل القدر در ادامه به دوران پس از انقلاب اسلامي اشاره كرد و گفت: پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي، حاج آقا بزرگ به عنوان نماينده ولي فقيه و امام جمعه كنگاور مشغول انجام وظايف ديني و مذهبي شدند و گوش به زنگ نظرات امام (ره) و بسيار مشعوف از شكل گيري حكومت اسلامي بودند تا اين كه جنگ تحميلي واقع شد.

وي اضافه كرد: در دوران جنگ تحميلي ايشان به تناوب، هم سركشي به جبهه ها را در برنامه خود داشتند و هم در پشت جبهه به بهترين وجهي حمايت خود را از رزمندگان ابراز مي داشتند.

مهندس محمدي عراقي گفت : مرحوم آيت الله حاج آقا بزرگ بعد از رحلت همسر مكرمه خود هم مانند هر مصيبت ديگري، به كوهي از وقار شبيه بودند، اما اين بار يكي دو بار گفتند: مصيبت درگذشت مادرتان بيش از شهادت مرحوم حاج آقا بهاالدين مرا از پاي افكند و اين خود نمونه ي عملي همسرداري و اهميت دادن به كيان خانواده بود.

محمدي عراقي ادامه داد: حاج آقا بزرگ در نماز جمعه كنگاور روز 18 ربيع الاول همان سال( اول آبان ماه سال 65) در جمع مردم گفت بهتر است يكديگر را حلال كنيم و عصر همان روز و فقط 80 روز پس از فوت همسر مكرمه خود، در حال تلاوت قرآن، مرغ روحش به سوي باغ فردوس پر كشيد.

وي گفت: به تقاضاي مؤمنين از دور و نزديك، تشييع جنازه آن مرحوم براي رسيدن همگان به اين مراسم، يك روز به تعويق افتاد و روز تشييع، جمعيتي بي سابقه و شگفت انگيز در كنگاور گرد هم آمدند و بر سر و سينه زنان، تشييع شگفت انگيزي كردند و ايشان را در محل «قبر آقا» و كنار پدر و جد بزرگوار و فرزند و نوه شهيدش به خاك سپردند.

محمدي عراقي در پايان با بيان بيت زير سخن خود را به پايان برد.

از ازل ايل و تبارم همه عاشق بودند / سخت دل بسته ي اين ايل و تبارم چه كنم

مجيد رحمتي خبرنگار ايرنا مركز كرمانشاه

7447/8066